جنده ترین زن جهان (۴)

1400/10/15

...قسمت قبل

آیا میتونستم با اتفاقی که افتاده بود کنار بیام؟ آیا میتونستم نوشینو ببخشم؟ این فکر که کل مدتی که برای مهمونی آماده میشده به خاطر اراد بوده، این فکر که جلوی یکی دیگه زانو زده و کیرشو مثل یه جنده کرده تو دهنش، این فکر که اون شب کیر اون از کل وجود من براش بیشتر ارزش و احترام داشته که خیانت کرده و با خوشحالی تو مستی و راستی استوریش کرده… این فکرا راحتم نمیذاشتن. من واقعا دوسش داشتم و نمیخواستم باهاش تموم کنم و با فانتزی بیغیرتی هم حال میکردم، ولی نمیخواستم اینطوری جلو همه احمق فرض بشم و بهم خیانت کنه. ولی چه چاره ای داشتم؟ اگه میخواستم باهاش باشم یا باید مث بابام خودمو میزدم به خریت و چشامو رو کاراش میبستم یا بهش علنی میگفتم بیغیرتم که معلوم نبود عاقبتش چی بشه.

فردا ظهر جواب پیامامو داد و گفت “ببخشید عزیزم دیشب خیلی مست بودم. تا همین الانم خواب بودم.” صب که چک کرده بودم پستشو پاک کرده بود، انگار دیشب خیلی مست بود که همچین کاری کرده بود و صب فهمیده بود اشتباه کرده. اما اینقد عصبانی بودم که بهش گفتم “خونه آراد خوش گذشت؟؟؟” یکم گذشت و جواب نداد. یکم بعد گفتم‌ “با توام نوشین خانوم” پیام داد “ببخشید عزیزم دیشب خیلی مست بودم، نفهمیدم دارم چیکار میکنم. از صبح که بیدار شدم خجالت میکشیدم بهت بگم” گفتم “خب اینقد مست نکن که بخوای به یکی دیگه بدی! یعنی چی نوشین؟” و شروع کردم باهاش دعوا کردن. یکم که بحث کردیم گفت “اصن تقصیر خودت بود، کدوم مردی دوست دختر سکسی مستشو تو مهمونی با یه پسر جذاب تنها میذاره؟” گفتم “اون موقع تنها بودی، بعد که رفتی خونش بهش دادی چی؟” با پررویی گفت “عزیزم مست بودم وسوسه شدم ببینم کیرش چطوریه. اون عوضی خیلی زبون بازه خودت که دیدیش. باور کن بهش گفتم فقط بذاره به کیرش دست بزنم و بمالتش لای کسم. بعدم با این که داشتم از حشری بودن میمردم گفتم فقط سرشو بکنه تو، ولی یکم که سرشو تو کسم جلو عقب کرد دیگه کنترلمو از دست دادم. خیلی وقت بود سکس نکرده بودم خیلی حشری بودم، درکم کن” گفتم “یعنی چی؟ خودت گفتی سکس نکنیم من که حرفی نداشتم. وگرنه همین الان بیا سکس کنیم” که گفت “نه عزیزم نمیشه، من به خودم قول دادم قبل ازدواج سکس نکنیم که عشقمون خراب نشه” خیلی کفری شدم و گفتم “یعنی چی؟ با من سکس نکنی و تا اون موقع به بقیه بدی؟” که گفت “عزیزم من که معذرت خواهی کردم. قول میدم همین یه دفعه بوده و دیگه تکرار نمیشه. ببخشید” یکم دیگه معذرت خواست و گفت پشیمونه و منم که دیدم کار دیگه ای از دستم برنمیاد و نمیخواستم از دستش بدم با این فکر که ازم معذرت خواسته و قول داده خودمو خر کردم.

همینطور گذشت و دیگه رابطه معمولی و خوبی داشتیم. نوشین فهمیده بود زیاده روی کرده و دیگه شیطونیاش جلوی من در حد لاس زدن با ویتر کافه و پوشیدن لباسای تنگ و کوتاه مونده بود. البته هنوز با کلی پسر ارتباط داشت ولی بهم میگفت با هیچکدوم کاری نمیکنه و دوستای اجتماعین و منم قبول میکردم. سه ماه از شروع دوستیمون گذشته بود که بهش گفتم “نوشین این مدت کافی نبوده که بفهمی من غیرتی و گیر نیستم؟” که گفت “ببین سعید تو پسر خوبی هستی و خیلی روشنفکری، ولی ازدواج تعهد بزرگیه. منم نمیخوام اصلا ازادیم محدود بشه” بهش گفتم “چه فرقی با الان میکنه؟ من قول میدم هیچ محدودیتی برات به وجود نیارم و هرکاری خواستی بکنی” با یه لبخند شیطون گفت “هرکاری؟” با اخم گفتم “به جز کارای اون شب” که گفت “امممم نمیدونم اخه یه چیزایی فرق میکنه دیگه… حالا باشه بهش فکر میکنم” ولی خیلی غیرمنتظره شبش بهم زنگ زد و گفت “من فکرامو کردم سعید. قبوله. اگه قول میدی محدودم نکنی و سعی کنی واسم همه چی فراهم کنی میتونی به خونوادت بگی” منو میگی تو پوست خودم نمیگنجیدم. باورم نمیشد همچین دختری بهم بله گفته. سکسی ترین زن ایران بهم بله گفته بود و قرار بود زن من بشه. بهش گفتم چشم نوکرتم هستم و به خونوادم گفتم و اونا هم کلی خوشحال شدن و قرار شد هفته بعد بریم خواستگاریش.

شب خواستگاری خونوادم و حتی خودم یکم جا خورده بودیم. مامانش و خواهر بزرگش مث جنده ها تیپ زده بودن و کل کس و کونشونو انداخته بودن بیرون و ارایش کرده بودن. همه موها رنگ کرده و ورزشکار و ارایش و قر و فر زیاد. تو طول خواستگاری بیشتر مامانش حرف میزد و باباش و داداشش فقط ساکت نشسته بودن. انگار خونوادشون مثل خونواده ما زن سالاری بود. وقتی نوشین چایی اورد دیگه بابام قشنگ قرمز شده بود. یه تاپ تنگ که از پایین تا وسط رونش بود پوشیده بود و دست و پاهای سفیدش لخت لخت بودن. موهاشم سشوار کشیده بود و ریخته بود رو کمرش. اون شب تموم شد و قرار شد خونواده نوشین خبر بدن. وقتی اومدیم تو ماشین بابام گفت “اینا به ما نمیخورن، ندیدی چجوری لباس پوشیده بودن؟ اصلا دختره چندسال ازت بزرگتره؟” دیگه حتی مامانم که خودش از بچگی همیشه با دوستام لاس میزد و مث جنده های کیرندیده لباس میپوشید و برخورد میکرد هم مخالف بود، دیگه حدس بزنید وضع نوشین و خونوادش چقد خراب بود. حالا هرطور بود من با اصرار و دعوا گفتم عاشق نوشینم و فقط همینو میخوام، هرچقدرم دو سه هفته سعی کردن متقاعدم کنن زیر بار نرفتم. اخر قرار شد برامون یه خونه بگیرن و ۸۰۰ تا سکه مهر کنن ولی به شرط این که نوشین حداقل جلو فامیلای خودمون درست لباس بپوشه و رفتار کنه. من قول دادم و خوشحال شدم. بابام قبل عقد بهم گفت “ببین سعید تو دو ماه دیگه از این ازدواج پشیمون میشیا” که من مث همیشه حرف تو سرم نمیرفت. الان که فک میکنم به خاطر لجبازی با همینا اصلا از این ازدواج بیرون نیومدم و همه اون اتفاقا رو تحمل کردم. شاید اگه خونوادم بیشتر باهام دوست بودن بهشون میگفتم چه مشکلایی دارم و راهنماییم میکردن.

دوران نامزدیمون کوتاه بود و دوماه بیشتر نامزد نبودیم. به جز پیش خونواده و فامیل من، نوشین هربار بیرون میرفتیم بازم همونطور مثل جنده ها لباس میپوشید و رفتار میکرد و منم راستش دیگه عادت کرده بودم و بیغیرت شده بودم. اما یکی از اون دفعه ها از چند نظر خاطره انگیز شد که براتون تعریف میکنم. یه بار که پای تلفن بودیم و داشتیم حرفای سکسی میزدیم به ساک زدن یه اشاره کرد و خندید. گفتم “حیف، تو که گفتی ساک زدن دوست نداری” اونم با عشوه گفت “نه که دوست نداشته باشم، باید شرایطش باشه و تو مودش باشم” یکم فکر کردم و گفتم “اون دوست پسرایی که گفتی کیرشون بزرگ بود حال میداد خوردن کیرشون؟” با عصبانیت گفت “این چه سوالیه دیگه سعید؟ اه نمیدونم شما پسرا چرا اینقد درگیر اندازه کیرتونید” با خودم گفتم جنده من چه از همه فکرای پسرا هم خبر داره، اما گفتم “نه عزیزم اشکالی نداره، ما دیگه زن و شوهریم میتونی بهم بگی. یه جورایی واسم جذابم هست.” گفت جدی؟ من که واقعا حشری بودم و دوست داشتم حتما بگه گفتم “اره عزیزم، تو اینقد سکسی هستی که تو هر موقعیتی تصورت کنم واسم جذابی” خندید و گفت “مرسی عزیزم…” و شروع کرد تعریف کردن:

“خب میدونی دوست که داشتم، واسه همین باهاشون بودم. مردایی که قوی و بزرگن به ادم حال میدن و ادم دوست داره بهشون لذت بده تا از بودن با ادم راضی بشن. ولی خب اصلا مث تو باهام خوب رفتار نمیکردن، برای همین تصمیم گرفتم با تو باشم” با کنجکاوی پرسیدم “مثلا چه جوری بودن؟ با من راحت باش عزیزم، ما باید بهترین دوستای هم باشیم.” گفت “لاشی بودن دیگه. هرروز با یکی بودن. مثلا فهمیدم دوست پسر قبلیم با دوتا دختر رفته بود ویلاشون لواسون، در حالی که به من گفته بود میره سفر کاری. یکم مکث کرد و گفت “نکته عجیبش این بود که وقتی اینو فهمیدم با عصبانیت رفتم خونه مجردیش که باهاش به هم بزنم، اما نمیدونم چی شد وقتی به خودم اومدم دیدم کیرشو با تمام قدرت ساک زدم و گذاشتم ابشو بریزه تو کسم. بعدشم با یه عذرخواهی ساده باهاش موندم. هنوزم میخواستم هر سرویسی میخواست بهش بدم. اما کم کم فهمیدم درست نیست و باید بس کنم، مخصوصا وقتی تو اون روز اون حرفا رو بهم زدی” با شنیدن حرفاش کیرم کاملا شق شده بود. واقعا واسم حشری کننده بود جنده بازیاشو بشنوم. اب دهنمو قورت دادم و گفتم “گذاشتی ابشو بریزه تو کست؟” گفت “البته قرص خوردم بعدش… قرار شد غیرتی نشی دیگه سعید” این در حالی بود که نمیذاشت من حتی کیرمو نزدیک کسش کنم و باهام شرط کرده بود بعد ازدواج هم باید کاندوم استفاده کنم چون اصلا حوصله حاملگی نداره و نمیخواد ریسک کنه. گفتم “نه عزیزم فقط واسم جالب بود بدونم” “اره دیگه، واسه همین تصمیم گرفتم اشتباهای گذشته رو این بار تکرار نکنم تا یه رابطه‌ خوب داشته باشیم. واسه اینه که بهت میگم نباید تا شب عروسیمون سکس کنیم. من تجربه های بدی داشتم که باعث شده اعتمادم به پسرا از بین بره و حس بدی پیدا کنم و خجالت بکشم از سکس داشتن، ولی تو بعد مدتها کاری کردی من حس کنم میتونم به پسرا اعتماد کنم” جنده خانوم!

فرداش قرار بود بریم کافه. از همون اول از روی رفتارش فهمیدم امروز خیلی حشریه و قراره حسابی جنده بازی دربیاره. انگار حشری شدن نوشین قوی تر از بقیه ادمای معمولی بود. وقتی حشری میشد کلا میرفت تو یه عالم دیگه، انگار مست شده باشه. بعدا تراپیستم بهم گفت زنم مشکل اعتیاد جنسی داشته که میشه همون جنده لاشی بودن خودمون. فک کنم حرفای دیشبمون خیلی روش تاثیر گذاشته بود و خیالش از بیغیرت بودن من راحت شده بود. وقتی با تاکسی رفتم دنبالش یه مانتوی جلوباز و تنگ پوشیده بود که سینه ها و کونش توش حسابی افتاده بودن بیرون و ارایش غلیظی هم کرده بود. البته حقیقتش اینه که نوشین حتی اگه بخواد هم نمیتونه کاری کنه کس و کونش نیفته بیرون. اینقد هیکل سکسی و توپری داره که همه از یه کیلومتری متوجه برجستگیاش میشن. ولی خب میتونست حداقل یه سوتین بپوشه زیر تاپش تا نوک سینه های سفت شدش اونطور معلوم نباشن. تو تاکسی که نشسته بود پاهاشو قشنگ باز کرده بود که باعث میشد کس قلمبش بیفته بیرون و کاملا در معرض دید راننده باشه. موقع راه رفتن تو خیابون هم کونشو با ناز و رقص خاصی تکون میداد و راه میرفت. وقتی رسیدیم گفت کافه اونجاست. گفتم کجا من نمیبینم؟ به اون طرف خیابون اشاره کرد و گفت “کنار اون اقا سکسی قدبلنده” انگار نه انگار من بیناموس شوهرشم و اونجا وایسادم.

خلاصه رفتیم تو کافه نشستیم. میز روبرویی دوتا پسر نشسته بودن که یکیشون انصافا خوشتیپ بود. نوشین موقع نشستن بهش لبخند زد. تو کل مدت هم قشنگ میدیدم داره با چشاش با پسره امار بازی میکنه ولی خودمو زدم به نفهمیدن و هیچی نگفتم. پاشو انداخته بود رو پاش جوری که رون و کونش تو دید پسره باشه و شروع کرد با عشوه با من صحبت کردن. پسره و دوستشم هی یه چیزایی به هم میگفتن و میخندیدن. یکم که گذشت با ذوق بهم گفت “میای امروز بریم خرید مغازه شایان؟” گفتم شایان دیگه کیه؟ گفت “یکی از دوستامه که تو کار لباسه، کارش خیلی خوبه” دوست نداشتم بریم ولی نمیدونستم بگم به جاش چیکار کنیم، این شد که با بی میلی گفتم بریم. وقتی حساب کردم و رفتم بیرون دیدم پسره و دوستش هم اومدن. افتاده بودن دنبالمون و فک کنم منتظر موقعیتی بودن که من برم و به زنم شماره بدن، ولی من که لجم گرفته بود دست نوشینو گرفتم و تند بردمش که تاکسی بگیریم و بریم. با خودم میگفتم دیگه داشتن یه زن سوپر سکسی مثل نوشین همینطوریه دیگه، همش باید مواظب باشی مردا نکننش. وقتی داشتیم میرفتیم همون پسره خورد بهش و رد شد. با عصبانیتی که معلوم بود الکیه گفت “بیشعور دیدی چیکار کرد؟” گفتم نه چیکار کرد؟ گفت “شمارشو انداخت تو جیب مانتوم و رفت” الکی برای این که خودمو مرد نشون بدم گفتم “بذار برم باهاش دعوا کنم” که گفت “بابا من هرروز که میام بیرون بهم ده تا شماره میدن، دیگه این چیزا عادیه. نمیشه هرروز با همه دعوا کنی که” یه جورایی خیالم راحت شد که لازم نیست دعوا کنم. گفتم که من خیلی قوی نبودم و دعوایی هم نبودم هیچوقت. میترسیدم جلو نوشین کتک بخورم.

وقتی رفتیم تو انگار از قبل طرفو میشناخت و حسابی باهاش صمیمی بود. خیلی گرم سلام علیک کردن و پسره اومد صورتشو بوس کرد و بهمون خوشامد گفت. شایان یه پسر نسبتا قدبلند و هیکلی بود که معلوم بود خیلی ورزش میکنه و خانوم بازه. هیکلش از کامی بهتر بود، که البته بعدا فهمیدم دوست کامیه و اصلا باهم باشگاه میرن. سر و زبون دار و خوش پوش، از اون پسرایی که ارزوی هر زنیه. یه شلوار جین تنگ پوشیده بود که رونای کلفتش توش افتاده بود بیرون و یه پیراهن سفید تنگ که دکمه بالاش باز بود و سینه بدون موشو نشون میداد. استیناشو هم بالا زده بود و ساعدای رگدار و عضلانیشو انداخته بود بیرون. کس دیگه ای تو مغازه نبود، شایان همه توجهشو داد به ما و همه جنساشو واسمون اورد و بهمون نشون داد. اینقد مخ زن و فروشنده بود که با حرفاش حتی منم دلم میخواست لباسای زنونشو بخرم. اخر زنم دوتا شلوار و یه تاپ انتخاب کرد. تاپه رو داد دست من و رفت تو اتاق پرو. تو مدتی که شلوارا رو پرو میکرد شایان اومد این طرف دخل و خواست سر حرفو باهام باز کنه. بهم گفت “شما برادر نوشین جون هستید؟ تا به حال زیارتتون نکرده بودم” گفتم “نه خیر بنده نامزدشونم” در حالی که ابروهاش از تعجب رفته بود بالا و یه خنده کج تحقیرامیز رو لبش اومده بود بهم گفت “جدا؟ نمیدونستم عزیز تبریک میگم” و گوشیشو دراورد و مشغول تکست دادن شد، انگار که بخواد بهم بی احترامی کنه.

چند ثانیه بعد در اتاق پرو کامل وا شد و زنم در حالی که فقط یکی از اون شلوارا که یه شلوار جین خیلی تنگ بودو پوشیده بود و بالاتنش فقط یه تاپ تا بالای نافش بود که سینه های بزرگ و نرمش توشون افتاده بودن بیرون، درو باز کرد. شایان دقیقا کنار من روبروی در بود و قشنگ هیکل لخت زنمو میدید. نوشین خیلی عادی گفت “عزیزم میشه اون مانتو رو هم بهم بدی؟ این شلواره عالیه” شایان خندید و کونشو ورنداز کرد و گفت “اره خیلی توش خوب شدی. بذار این کاره رو هم بهت بدم یه تن بزن بیا شوهرت نظر بده، واسه مراسما خوبه” یه کار اورد بهش داد و دو دقیقه بعد اومد بیرون. یه لباس مشکی توری استین بلند بود که اینقد نازک بود که میشد کل سینه هاش واضح دیده بشه . پوست بدنش و نوک سینه هاش قشنگ معلوم بود. رو به پسره گفت چطوره؟ اونم بدون این که منتظر من باشه بهش گفت “به نظرم عالیه عزیزم” نوشین هم گفت “پس اینا رو واسمون بذار، فقط اون شلوار اولیه رو یه سایز کوچیکتر بده. میدونی که من جذب دوست دارم” شایان با خنده سر تکون داد و رفت جنسا رو بذاره. رو به من کرد و گفت “شما چیزی احتیاج ندارید؟ کارای مردونه هم اون اول مغازه هست” زنم با نگاهش بهم فهموند برم نگاه کنم و منم بدون اختیار حرفشو گوش کردم و رفتم.

همونطور که لباسا رو نگاه میکردم حواسم بهشون بود. جفتشون گوشی دستشون بود و داشتن تایپ میکردن و بعضی وقتا با خنده یه نگاهای ریزی به هم میکردن. فک کنم داشتن به هم پیام میدادن. یهو شایان بلند جوری که من عمدا بشنوم گفت “راستی نوشین جون یه سری جنس هم تو انبار پایین دارم که هنوز تو ویترین نذاشتم، میخوای بریم اونا رو هم ببین شاید خوشت اومد” نوشین بدون فکر و معطلی رو به من گفت “عزیزم من یه دقیقه همراه شایان جون برم تو انبار جنسا رو نشونم بده و بیام” من که هل شده بودم با لحن مسخره ای پرسیدم “میخوای منم بیام؟” که زنم با لبخند گفت “نه عزیزم تو لباسای اینجا رو ببیشتر نگاه کن خوشگلاشو بهم پیشنهاد بده بازم، ما زودی برمیگردیم” شایان بهم گفت “پس قربون دستت اقا اگه کسی اومد بهش بگو صاحب مغازه نیست و دست به سرش کن بره، نیاز نیست به من بگی” منم گفتم باشه چشم. خیلی حس بدی پیدا کردم. مطمئن بودم نوشین خودش باهاش هماهنگ کرده و میخواد جنده بازی دربیاره، ولی دوست نداشتم با من شبیه بچه ها رفتار کنه. از طرفی هم دلم نمیخواست باهاش دعوا کنم چون الان دیگه عقد کرده بودیم و تموم کردنش به این راحتی نبود و در غیر اون صورت هم روش بهم باز میشد و دیگه هرکاری دلش میخواست میکرد. از اون بدتر این که حتی نمیتونستم اونجا صبر کنم تا برگردن. واقعا دلم میخواست ببینم با زنم چیکار میکنن، هردو سکسی بودن و تماشای سکسشون مثل دیدن یه پورن خوب بود. پورنی که زن خودم توش بازی میکرد. دوباره حشر اومده بود سراغم و هیچی حالیم نبود.

یکم که گذشت دیگه دیدم واقعا نمیتونم. انگار یه چیزی از تو سینم بهم فشار میاورد که برم ببینم. این شد که خطرو به جون خریدم و اروم درو باز کردم و رفتم تو. دیدم یه راه پله تاریکه که میخوره به زیرزمین. جوری که صدای قدمام شنیده نشه رفتم پایین و دیدم پایین دوتا دره : یکی دستشویی بود و یکی یه در دیگه که ازش توش صدای بلند اهنگ شبیه اهنگی که بالا داشت پخش میشد میومد و نیمه باز بود. لای درو بیشتر باز کردم و دیدم گوشه اتاق تقریبا پشت به در شایان روی صندلی نشسته و زنم جلو پاش رو زمین زانو زده و در حالی که فقط همون شلوار جین تنگ پاشه که اومده پایین و نصف اون کون سفید و بزرگ و مثال زدنیش ازش بیرون افتاده داره واسش ساک میزنه. جفتشون رو به در نبودن و منو نمیدیدن. شایان داشت بهش میگفت “از خوردنت معلومه خیلی وقته کیر گنده نخوردیا” زنم با لحن لوس و جندگونه سرشو تکون داد و گفت “اوهوم” اون که انگار پرروتر شده بود گفت “بعد این همه پسربازی به همچین اسکل بی کیری قانع شدی؟ زیر من و کامی میموندی بهتر بود که” زنم یه لیس از پایین تخماش تا بالای کیرش زد و مث جنده ها خندید و در حالی که سرشو کج کرده بود تو چشاش زل زد و گفت “حالا اینطوری هم یه شوهر حرف گوش کن و خوب دارم هم میتونم هرهفته بیام اینجا تو منو با کیر بزرگت بکنی” پسره که انگار حشری تر شده بود شروع کرد محکمتر تو دهن زنم تلمبه زدن جوری که صدای بلند خوردن کیرش به ته حلق زنم میومد. من از این فرصت استفاده کردم و اروم رفتم تو اتاق و پشت کارتونایی که این طرف ته اتاق بودن قایم شدم.

شایان از رو صندلی بلند شد و نوشینو بلند کرد شلوارشو کامل دراورد و کونشو گذاشت رو میزی که اونجا بود و کسشو داد طرف دیوار و در حالی که کونش به طرف خودش کج بود شروع کرد محکم تو کسش تلمبه زدن. بهش گفت “کیرمو دوست داری؟” زنم دوباره با همون لحن لوس گفت “اوهوم” شایان در حالی که کیرشو محکم با عصبانیت میزد ته کسش داد زد “بلند بگو ببینم، کیرمو دوست داری یا نه؟” نوشین داد زد “عاشقشم، فقط منو بکن” شایان گفت اینجوری نمیشه و کاملا به کمر خوابوندش رو میز و پاهاشو باز کرد و شروع کرد تو کسش تلمبه زدن. محکم و وحشیانه میزد تو کسش. زنم سرشو کامل چسبونده بود به سطح میز و چشاشو بسته بود و دستش به موها و سینه هاش بود. شایان جفت پاهاشو اورده بود بالا و چسبونده بود بهم و گذاشته بود رو شونه سمت چپش و تو کسش تلمبه میزد. نوشین بهش گفت “قربونت برم به پاهام خیلی فشار نیار، دیروز باشگاه بودم پا زدم درد میگیرن” که شایان گفت “دیروز روز پا بوده امروز روز کس، اینطوری کست خوشگلتر میشه واسم. اینقد حرف نزن اگه میخوای زودتر ابم بیاد و برگردیم پیش شوهر کسخلت” زنم گفت جون و شروع کرد تو همون موقعیت کسشو مالیدن.

یکم بعد اینقد تلمبه زدنای شایان محکم بود که مجبور شد دست چپشو بیاره پشت سرش لب میزو بگیره که نیفته. داد زد “آخ عزیزم یه لحظه وایسا لطفا، دارم میفتم اینقد قوی ای” شایان با لحن حشری گفت “قوی ام اره؟ اون شوهر کسکشت ضعیفه؟” نوشین هم در حالی که از لذت چشاشو بسته بود دوباره لوس گفت “اوهوم” شایان کیرشو کشید بیرون و انداخت رو کس نوشین و یه نعره کشید و ابش اومد. زنم فقط بهش گفت جون و بازم همونطور دراز کشید . چند ثانیه بعد شایان گفت جون از این باید عکس بگیرم، خیلی سکسی شدی” و گوشیشو از جیب شلوارش که رو زمین بود دراورد و ازش عکس گرفت و نشونش داد. بهش گفت “میخوای رفتیم بالا نشون اون دیوث بدم؟” زنم فقط خندید و بلند شد. کس و کون خودش و کیر شایانو با دستمال کاغذی که اونجا بود پاک کرد و هردو لباساشونو پوشیدن. من اینقد احمق بودم که به ذهنم نرسید باید زودتر از این دوتا برم که وقتی برمیگردن بالا باشم. وقتی داشتن میرفتن سمت در که برن بیرون یادم افتاد.

وحشت کردم که حالا چه خاکی بر سرم کنم؟ اگه بفهمن من داشتم این پایین نگاهشون میکردم چی؟ مچاله شدم اون گوشه پشت کارتنا. همون موقع گوشیم ویبره رفت. زنم بود. با دستای لرزون جواب دادم. “سعید کجایی؟” خدایا چی میگفتم؟ این پایین چیکار میکردم اخه؟ یکم من و من کردم و یهو به ذهنم رسید چی بگم… “دستشویی بودم دارم میام” خدا رو شکر کردم و رفتم بالا. وقتی رفتم زنم و شایان داشتن باهم میخندیدن. منو که دیدن زنم گفت “تو دستشویی بودی؟ چرا نیومدی پیش ما لباسا رو ببینی؟” مثل احمقا گفتم “با خودم گفتم شاید نخواهید من مزاحمتون بشم” که شایان خندید و گفت “افرین چه شوهر مودب حرف گوش کنی” که زنم بلند مث جنده ها به حرفش خندید. خیلی حس بدی بود واقعا. موقع حساب کردن جاکش تا قرون آخر پولو ازمون گرفت. انتظار داری وقتی فروشنده ابشو میریزه رو کس زنت و ازش عکس میگیره یه تخفیفی هم بهتون بده. ولی نه خیر. موقع رفتن رو به زنم گفت “زود به زود تشریف بیارید” که نوشین با حالت لاس زدن گفت “حتما همین کارو میکنیم” بیرون مغازه بهم گفت “وای سعید فشارم خیلی افتاده، هوس میلک شیک کردم. برام میگیری؟” منم گفتم “باشه ولی کاری نکردیم که بعد کافه” با یه خنده مث جنده ها بهم گفت “خب بعضی کارا مثل خرید برای اقایون و خانوما متفاوته مقدار انرژی بردنشون دیگه” منم بدون این که حرفی بزنم زنمو بردم براش میلک شیک بگیرم تا بعد کس دادنش تقویت شه. دیگه واقعا داشتم بیغیرت میشدم و لذت میبردم از این نوع رابطه و خر فرض شدن به دست سوپر سکسیم.

ادامه...

نوشته: cuckduck69


👍 12
👎 16
52001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

851655
2022-01-05 08:01:59 +0330 +0330

کاش منم نوشینو میکردم

0 ❤️

851704
2022-01-05 14:10:49 +0330 +0330

خیلی شبیه نویسنده داستان زن خوشگل و بیعیرت شدن من و بعضی از واژه ها کامل و عینا رو میشه تو این داستانم دید انگار که نویسنده ی نفره البته نباید از اسمها و دوستان شخصیتها که عینا همون اسمها بکارگرفته شده گذشت که فعلا نمیشه ربط بدیم که اگه ربط پیدا کنه و نویسنده جوری این دو داستان رو بی هیچ شبه ایی تطابق بده خیلی جالب میشه و البته کار خیلی سختیه اسمها نوشین و تینا و شایان کامی و یدونه دانیال هم که تو قسمت بعد اگه بیاد مشخص میشه درست حدس زدم خخخ خخ خخ

6 ❤️

851764
2022-01-06 01:06:42 +0330 +0330

میگم تو برو یه آزمایش بده اصلا ببین انسانی یا گوسفند…والا …
بهترین طالع در سرنوشت تو …این بود که نوشین باید Shemal میشد و در ازای 5 بار کون دادن یه بار میکردیش تازه اونم با التماس …عقدش هم میکردی و دیگه نمی ذاشت همون یبار هم بکنی …روزی دوربار میکردت .

0 ❤️

851766
2022-01-06 01:08:10 +0330 +0330

پطروس هم به اندازه شما فداکار نبود

1 ❤️

851854
2022-01-06 09:14:57 +0330 +0330

خیلی قشنگ بود

1 ❤️

852179
2022-01-08 01:19:45 +0330 +0330

چندشم شد

0 ❤️

854605
2022-01-21 17:42:20 +0330 +0330

جفت کن بیار مغازه منم بکنمش نگا کن

0 ❤️