جیران (۳)

1400/10/29

...قسمت قبل

دود سیگار آذر انقدر غلیظ بود که مثل طناب سفیدی به آرومی از بین لبهاش به آسمون میرفت
-خوب دیگه من میرم، مرسی عزیزم از پذیرایت
-عه کجا کجا عزیزم به این زودی
آذر سیگارش رو تو زیر سیگاری خاک کردو جیران هم پاهاش رو از روی پاهام برداشت و ایستاد ، صورتهاشون رو کنارهم گذاشتن طوری که اینکه گونه‌هاشون خیلی باهم در تماس نباشه صدای بوس کردن از خودشون درآوردن و خیلی شیک همدیگرو مثلا بوسیدن، یاد ماچ کردن های مادربزرگم افتادم که نصف صورتم رو خیس میکرد و تو دلم بهشون خندیدم که این اداها چیه مثل آدم همدیگرو ماااچ کنین دیگه! با دراز کردن دست آذر به سمتم از جام بلند شدم و با کمی خم کردن کمرم به رسم ادب و احترام بهش دست دادم و ازش خداحافظی کردم، منتظر شدم کمی حرکت کنه تا بتونم از پشت بهتر کونش رو ببینم کنم، کونش از جیران کوچیکتر بود اما خیلی شیک و باوقار راه میرفت ، کیف کوچیکش رو برداشت و با گذاشتن سیگارو فندکش توی اون ،مانتو و شالش رو پوشید و رفت، من همچنان روی بالکن بودم و با رفتن آذر سیگارم رو روشن کردم تا جیران برگرده و حسابی از خجالتش دربیام، وقتی جیران از بدرقه مهمونش برگشت تا فنجون هارو جمع کنه ، اخم هام رو توهم کشیدم و گفتم؛
-معلوم هست چیکار داری میکنی!؟ این چه کاری بود جلو این دختره !؟
-چی شده مگه!؟
-چی شده مگه!!!؟ فقط در نیاوردی روم بشاشی!! دیگه چیکار میخواستی بکنی که نکردی!؟
-پاشو بیا تو سوپرمن الکی جوش نیار!!
بدون توجه به ناراحتی و حرفهام ، فنجون‌ها رو برداشت و رفت تو!!
با ناراحتی سیگارم رو خاموش کردم و رفتم تو ، همنطور که پشتش به من بود کمی صدام رو بالاتر بردم و گفتم؛
-جیران خانوم دارم با شما صحبت میکنم کونت رو میکنی به من!!
-دارم میشنوم!!
حسابی کفری شدم ، روی صندلی جلوی اوپن نشستم و گفتم ؛
-هنوز چند ساعت از سکسمون نمیگذره رفتی به همه اهل محل گفتی و حالا میخوای به همشون نشونم بدی و تحقیرم کنی!؟
-تند نرو سوپرمنِ من ، تند نرو
-گفتم که خوشم نمیاد بهم بگی سوپرمن!
-باشه بابا، چرا پاچه میگیری حالا! آذر خودش اومده بود بهم سر بزنه ، علی آقا!
-بعد اونوقت چرا گفتی من بیام بالا!؟ خواستی بگی خیلی خفنی!؟
-نه خره! خواستم تورو به آذر معرفیت کنم
به خاطر ناراحتی زیادم یکجا نمیتونستم بشینم و بلند شدم رفتم چند قدم اونطرف تر روی مبل یکنفره نشستم تا کمتر جیران رو ببینم و اینطوری احساس کردم کمتر عصبی میشم، با خنده تلخی از همونجا به جیران گفتم؛
-هه معرفی!؟ حتما باید ازت تشکر هم بکنم که جلوی یکی از خانوم های محل تحقیرم کردی!؟
-تشکر رو که باید بکنی، اگه بدونی چیکار برات کردم، برای تحقیرم ، مگه تو بدت میاد!؟
-الان بنظرت قیافه‌ام به آدم‌های خوشحال شبیهه!؟
جیران با همون دستهای خیسش اومد جلوی اوپن و به چشمام خیره شد و با قیافه حق به جانبی گفت ؛ کاری نداره الان امتحان میکنیم!
قبل از اینکه بپرسم چی رو میخوای امتحان کنی ، جیران به سمتم اومد و کنارم ایستاد و پشتش رو به من کرد ، من که از دستش حسابی کفری بودم حتی حاضر نشدم صورتم رو بچرخونم ببینم چیکار میخواد بکنه ، جیران با بالا دادن دامن کوتاهش باعث شد سفیدی کون تپلش رو از گوشه چشمم ببینم و بی اختیار سرم رو برگردونم، کمی پاهاش رو باز کردو کمرش رو خم کرد ، شرت سیاهش بین اون همه سفیدی کنتراس عجیبی ایجاد کرده بود ، دوباره گل از گلم شکوفت و خودم رو بیشتر به سمت کونش متمایل کردم ، خییییلی خودم رو کنترل کردم که دستم رو روی کونش نمالم اما واقعا حرکاتم با دیدن اون کانون زیبایی غیر ارادی بود ، انگشتام رو از زیر کونش به برجستگی کوسش کشیدم و کمی سرم رو به سمت کونش بردم و هر دو ساکت بودیم، با خودم میگفتم خاک تو سرت علی این چه کاریه آخه؟ مثلا تو قهر بودی! باز یه چیز دیگه‌ای تو سرم میومد و میگفت ولش کن بابا کون سفید رو بچسب، کون لق قهر و آشتی فردا میمیری و در حسرت این کس و کون و این لحظه ها میمونی ! صدای گووووز کشیده جیران برق از سرم پروند!! با همون دستی که داشتم کسش رو میمالیدم ضربه محکمی به کونش زدم و از شدت شک شدن خنده عصبی کردم و گفتم ؛
-خااااک تو سرت، این چه کاری بود کردی!؟
بدون توجه به من دامنش رو داد پایین و برگشت سمتم و روی من خم شد ، سینه هاش تو صورتم بود و نمیدیدم چیکار داره میکنه، یکهو دست گرمش رو دور کیرم که راست شده بود احساس کردم، با یه غروری گفت؛
-دیدی از تحقیر شدن خوشت میاد!!
با دستم کونش رو فشار دادم و از بین سینه های درشتش گفتم؛
-خوب اون کون سفیدت رو هر مردی ببینه راست میکنه بی شعور چه ربطی به تحقیر شدن داره!؟
کیرم رو رها کرد و به سمت آشپز خونه رفت و به اوپن تکیه داد و دست به سینه ایستاد و خیلی جدی پرسید؛
-تا حالا با چندتا مرد بود!؟
-م من با هیچی!
-پس دهنت رو ببند!!
باورم نمیشد اون خانوم زیبا روی با وقار چند روز قبل که دلم رو برده بود ، مثل جندهای وحشی رفتار میکرد!! واقعا برام قابل درک نبود انگاری کاخ آرزوهام تو سرم فرو ریخته بود، برای اینکه جلوش کم نیارم، با پوزخندی بهش گفتم ؛
-خودت تاحالا با چند نفر بودی!؟
جیران که دوباره رفته بود تو آشپزخونه و مشغول به درست کردن غذاش بود همنطور که مثل قبل پشتش رو به من کرده بود خیلی خشک و‌ جدی گفت؛
-به تو ربطی نداره!!
بلند شدم رفتم تو آشپزخونه و از پشت بهش چسبیدم و هر دو سینه‌اش رو از پشت گرفتم و فشار دادم و در گوشش گفتم ؛
-جنده خانوم من از تحقیر شدن خوشم نمیاد
هنوز حرفم تموم نشده بود که جیران با پاشنه پاش از پشت محکم زد تو تخمام و منم از شدت درد سینه هاش رو ول کردم و با دو دستم تخمام رو گرفتم ، از شدت درد خم شده بودم و نمیتونستم چشمام رو باز کنم
-خدا لعنتت کنه زن، تخمام رو ترکوندی
دست جیران رو روی سرم احساس کردم و با حل دادنم به عقب پام به چیزی گرفت و پخش زمین شدم
-آآآآآی عوضی چیکار میکنیییی!!!؟
چشمام رو باز کردم و جیران رو بالای سرم دیدم ، همونطور که پام رو تو سینه ام جمع کرده بودم و با دستام تخمام رو گرفته بودم ، جیران کف پاش رو روی صورتم گذاشت و گفت ؛
-دفعه آخرت باشه که از این حرف ها ‌و حرکت‌ها میکنی، باشه؟
با کف پاش صورتم رو دوباره تکون داد و گفت ؛ بااااشه؟؟
-باشه بابا ، باشه!
-من بابات نیستم! بگو باشه جیران خانوم!
-باشه بابا !! ب باشه جیران خانوم!
‌با فشار دادن سرم پاش رو برداشت و دوباره پشتش رو به من کرد و مشغول آشپزیش شد، دیگه قشنگ ریده بودم به الک!! هیچ کاری نبود که باهام نکرده باشه ، احساس ضعف و تحقیر حالم رو از خودم بد کرده بود ، بدون اینکه خداحافظی کنم زدم بیرون و رفتم پشت پیشخوون مغازه به کاری که کردم و کاری که جیران باهام کرد فکر میکردم ، کمتر از یک ماه آبروی خودم رو تو محله جدید برده بودم ، به همه چیز فکر میکردم، از جمع کردن مغازه تا ادامه رابطه با جیران و مشکلات بعدش و برخوردهای احتمالی آذر و…
ساعت دو شب احساس کردم دیگه نمیکشم و وسایل رو گذاشتم تو و همونجا یه چیزی خوردم و خوابیدم، صبح با صدای ضربه های ممتد به شیشه از خواب پریدم، ریموت رول‌آ‌پ رو پیدا کردم و در رو زدم تا ببینم کیه این موقع صبح، هنوز چراغ های مغازه رو روشن نکرده بودم و وضعیتم مثل جنگ زده ها بود، درها باز شدن خانومی قد بلند که بخاطر نور زیاد داخل کوچه کاملا سیاه دیده می‌شد وارد مغازه شد ، کمی چشم‌هام رو مالیدم و به صورتش خیره شدم، بله جیران خانوم عشق قدیمی و سوهان روح جدیدم بودن! یه سینی دستش بود که بادیدنش فهمیدم از کافی شاپ سر کوچه گرفته ،جیران کفش اسپرت و ست ورزشی تنش بود و با لبخند معلم طوری گفت؛
-صبح بخیر، پاشو دیگه سوپرمن باید سحرخیز باشه!! برات کافی گرفتم
-ممنون لطف کردی
تو دلم گفتم نه به اون کارای دیروزت نه به این کافی آوردن کله سحرت!! کله بابات با اون کارات!
جیران سینی رو گذاشت روی میز و به حالت نرمش کنان از مغازه زد بیرون و رفت سمت فضای سبز اونطرف کوچه تا به ادامه نرمشش برسه، ساعت گوشیم رو چک کردم ، اعصابم خورد شد ، ساعت پنج و نیم صبح آخه کی بیداره تو این محل اونم تو تعطیلات عید ، اون کافی شاپ دیوث کی باز کرده که الان کافیش هم آماده شده!!! کله پزی هم الان تعطیله به خدا!!
با اخلاق سگی کمی از کافی سگ مزه جیران خوردم و چراغ‌هارو روشن کردم و ده دقیقه بعد که مغازه جمع و جور شد رفتم بیرون تا سیگارم رو روشن کنم، به زمین و زمان فحش میدادم، ای ریییدم به این زندگی…
هنوز ریدنم به زندگی تموم نشده بود که از ته کوچه خانوم خوش اندام و ورزشکاری رو دیدم که با ست ورزشی و کلاه لبه دار درحال دویدن و ورزش کردن بود، کام سنگینی از سیگارم گرفتم و سرم رو بالا بردم تا همزمان با بیرون دادن دود سیگارم به آسمون هم بدوبیراه بگم که صدای خانوم بلند شد؛
-صبح بخیر سوپرمن ، سیگار نکش سر صبح بیا ورزش کن! برای یه سوپرمن عیبه!!
با تعجب بهش خیره شدم، بله آذر خانوم بود که چایی نخورده پسرخاله شده بود! با لبخند دستی براش بالا بردم و تو دلم بهش گفتم ؛ دیوث نکبت! رفتم توی مغازه تا به کارهام برسم ، گیج و منگ بودم و دست و دلم به هیچ کاری نمی رفت برای همین رفتم روی صندلی نشستم و نفهمیدم کی خوابم برد که با صدای باز شدن در از خواب پریدم
-ای بابا باز که خوابیدی سوپرمن!!
-جیران دست از سرم بردار دیشب تا دیروقت اینجا بودم ، سر صبحم که مثل چی اومدی نذاشتی بخوابم.
جیران که معلوم بود نرمش صبحگاهیش حسابی سرحالش کرده اومد اینطرف میزو رگ بالای شونم رو گرفت و فشار داد و با غیض گفت؛
-مثل چی هااااان !؟ مثل چی!؟
زورش واقعا زیاد بود و آنچنان فشاری داد که صدام دراومد، با مشت زدم تو شکمش و منتظر بودم با اون ضربه شکمش رو بگیره و دستش رو برداره ، امااااا هیچ اتفاقی نیفتاد!!! این دیگه کیه!!؟ لبخند خشکی زد و گفت؛
-تمام زورت همین بود سوپرمن!!؟
تمام برگ‌هام ریخته بود ، اون ضربه رو به هر پسری میزدم حداقل یه آخی میگفت! یک دستم رو بردم یک لپ کونش رو گرفتم و گفتم؛
-جیران تورو جون جدت ول کن دردم گرفت بی شعوررر
رگ سرشونم رو رها کرد و دستی به سرم کشید و گفت؛
-وقتی ناراحت میشی دوست دارم بخورمت گل پسر!
-به خدا تو روانیییی!!
دوباره خواست همون کارو باهام بکنه که گفتم بااااشه بابا آروم باش من روانیم تو خوبی!!
-آفرین جوجه طلایی من ، داری کم‌کم یادمیگیری چطور با خانوم ها صحبت کنی
کمی سرش رو به سمت دستم که پشت کونش بود چرخوند و ابرویی بالا انداخت و گفت ،
-چیه دوباره دلت میخواد بخوریش!؟
دستم رو از روی کونش برداشتم و کس تپلش رو که از روی شلوار ورزشی نرمش بیرون زده بود رو‌گرفتم ، انقدر نرم و داغ بود که حالی به حالی شدم، گفتم؛
-نه میخوام کس داغت رو بکنم!
با صدای در از جام پریدم و دستم رو از تو کس جیران بیرون کشیدم و ایستادم، آذر با همون لبخند پر افاده‌اش وارد مغازه شد، انگاری که دیده باشه منو جیران چند لحظه قبل داشتیم چیکار میکردیم ، بدون سلام با دستش اشاره کرد؛
-راحت باشین ! من یه سری خرید دارم میرم اونطرف!!
واقعا اون موقع صبح تو محل پرنده پر نمیزد ، بجز این دوتا بوشوگ!! (سگ لوک خوش شانس!) با رفتن آذر به ته مغازه نفس راحتی کشیدم و خودم رو روی صندلی انداختم ، اگه یکی از اهل محل با اون وضعیت میدیدنم دیگه آبروی نداشتمم به باد میرفت
-سوپرمن و انقدر ترسو!!؟
-سوپرمن و کوفت ، سوپرمن و زهرمار!! ولم کن دیگه جیران ، گاااایدی منو به خدا!!
آذر از ته مغازه داد زد و‌گفت؛
-سوپرمن و انقدر بی ادب!!
هر دوشون زدن زیر خنده و جیران با پاش کمی صندلی چرخ دارم رو به عقب حل داد و رفت اونطرف میز، چندتا شکلات برداشت و ساعدش رو گذاشت روی میز و همونطور که روی میز به سمت من خم شده بود گفت؛
-علی ظهر بیا بالا ، نهار درست کردم باهم بخوریم
با اخم و کفری بهش گفتم؛
-ممنون از شما به ما رسیده !
-بی خود ، منتظرتم ظهر میای بالا
جیران بدون اینکه پول شکلات‌هارو حساب کنه ویا حتی از آذر خداحافظی کنه گذاشت و رفت!
اینا دیگه چه جونورایین !؟ نه ادب دارن نه معرفت، انگار با نوکر پدرشون دارن صحبت میکنن! صدای آذر از ته مغازه بلند شد ؛
-علی آقا این زردچوبه‌هاتون رو پیدا نمیکنم !!
-قفسه پایین سمت چپ کنار بقیه ادویه‌هاس
-آره دارم همونجارو میگردم اما نمیبینمشون
تو دلم گفتم کور بشن اون زردچوبه‌ها که تورو نمیبینن و رفتم ته مغازه و پشت شلف های آخر تا به آذر رسیدم، یه سبد دستش گرفته بود و چند قلم کالا داخلش گذاشته بود و منتظر من همونجا ایستاده بود، گردنش بخاطر ورزش، خیس عرق بود و قطره های عرق رو میتونستم ببینم، زردچوبه‌ها دقیقا همونجایی بود که آذرایستاده بود اما گویا خانم ورزشکار گشادیش می‌شد بیشتر خم بشه و اونهارو ببینه ، کمی جابجا شد تا من بتونم رد بشم، وقتی خم شدم کونم به پای آذر خورد و اونم اصلا به روی خودش نیاورد و خیلی طبیعی منتظر بلند شدن من شد
-بفرمایید این زردچوبه خدمت شما
-وای ممنون ، کجااا بود !؟
لبخندکی بهش زدم و گفتم درخدمتتون هستم اگه چیز دیگه‌ای میخواین بگین تا کمکتون کنم، از برخورد با درس عبرت گرفته بودم و تصمیم این بود که حتی اگه آذر خودش رو وسط مغازه لخت کنه هم بهش دست نزنم، البته همون موقع هم تو دلم بخاطر شل تنبون بودنم به تصمیمم پوزخندی زدم و گفتم آره ، حتما که تو مقاومت میکنی، با گذاشتن دست آذر روی پشتم به خودم اومدم ، با دست دیگه‌اش به قفسه بالا اشاره کرد و گفت؛
-زحمتت علی جان دوتا هم از اون دستمال توالت ها لطف کن بده
چه زود صمیمی شده!! این آتیشش از جیران هم تندتره!! دستمال هارو پایین آوردم و بهش دادم و تو چشماش زل زدم، خوب که دقت میکردم چروک زیر چشم‌هاش بدون آرایش بیشتر دیده می‌شد شاید سنش از جیران هم بیشتره اما خیلی نیاید زیاد باشه ! بهش میخورد ۴۰-۴۵سالش باشه ، اما با آرایش تو رنج ۳۵-۳۷ دیده می‌شد !
دیگه به تخمین ها و حدس‌های پلیسیم اعتماد نداشتم چون از وقتی با جیران آشنا شدم هرچی حدس زدم برعکس از آب دراومده
-علی جان یک شل آب و چهارتا تن و …
با گفتن اقلام سنگین متوجه شدم که آذر هم برام برنامه ریخته که باز به هوای بردن خریدهاش من و ببره تو خونه‌اش! رفیقش که تو صورتم گوزید ، احتمالا این برنامه داره تو دهنم بشاشه! عمرا این بار بهتون باج بدم!
خرید آذر تموم شد و تو حساب‌هاش شکلات‌های جیرانم براش فاکتور کردم که دیگه ادای زرنگ‌هارو برام درنیارن !
آذر با لبخندی دنبالم راه افتاد تا خریدهاش رو ببرم تو خونه‌اش ، از جلو خونه جیران که رد شدم یه نگاه به بالکنش انداختم، چه عجب این دختره آویزون تو بالکن نبود! دم در خونه آذر که رسیدیم لوازمش رو گذاشتم داخل حیاطشون و سریع خداحافظی کردم ازش
-عه اینجوری که بده بفرمایید تو شربتی ، قهوه‌ای چیزی در خدمتتون باشیم
-نه ممنونم از لطفتون الان قراره بار بیاد باید سریع برم در مغازه
-بااااشه خوب ، هرطورر صلاحه!!
احساس کردم حسابی حالش گرفته شد ، از لحن کش دارش کاملا مشخص بود که اصلا قرار نبوده انقدر خرید کنه و مثلا با این کار نقشه ریخته که من رو مثل جیران بکشونه تو! اما با سریع برگشتنم تیرش به سنگ خورده بود !
دم دمای ظهر بود که جیران به مغازه زنگ زد و با توپ پر و طبق معمول بدون سلام گفت؛
-چرا نمیای !؟
-علیک سلام خانوم خسروشاهی!!!
-علی میام پایین با چک و لگد میارمت بالا هااا!!!
-یعنی یه الاغ بهتر از تو مهمون دعوت میکنه! این چه مدل مهربونی کردنه روااانی!
از سکوت جیران استفاده کردم و اینبار من گوشی رو روش قطع کردم، یک دقیقه بعد دوباره زنگ زد و با غیض فقط یک کلمه گفت و قطع کرد؛
-بااالااااا!!!
از دیونه بازی‌هاش هم خوشم میومد هم میترسیدم ! با خودم گفتم این که آدم بی آبرویی هست اگه نرم ممکنه بیاد در مغازه آبروریزی راه بندازه، کون لقش میرم ببینم چیکار میخواد بکنه ، بریم دستپخت این روانی روهم بخوریم ببینیم دستپختشم مثل بدنش خوش مزه‌اس یا مثل اخلاقش تخمی و حال بهم زنه!
وقتی زنگ خونه رو زدم سریع باز کرد اما در واحدشون برخلاف دفعه های قبل بسته بود ، در زدم، یک دقیقه گذشت و خبری نشد، دوباره در زدم و منتظر شدم، چند دقیقه معطل شدم و با کوبیدن مشتم به در برگشتم که برم در مغازه که جیران خانوم بالاخره افتخار دادن و در رو باز کردن، پیژامه سفیدی که ستاره های ریزی داشت پاش کرده بود و انقدر تنگش بود که تمام جزئیات بدنش زده بود بیرون و تاپ سفیدش هم گویا براش کوچیک شده بود و نافش و شکم ساف و سفیدش کاملا پیدا بود ، موهاش رو با یک دستش جلوی دهنش گرفته بود و میخندید، به در تکیه داده بود و با چشمای درشتش منتظر بود تا من وارد خونه‌اش بشم، چند لحظه ساکت با قیافه جدی بهش نگاه کردم و اون همچنان از پشت موهاش که انگاری داشت خجالت میکشید بهم میخندید!! سری تکون دادم و وارد شدم و گفتم؛ به خدا تو دیونه‌ای!!
جیران همونطور که داشت در رو میبست با همون خنده و مستانه گفت؛
-اره عزیزم من دیونه توام
-آره ارواح عمه‌ات!!!
از پشت ضربه ای به کونم زد و گفت ؛
-به خداااا دیونتم سوپرمنِ من
با گفتن این جمله از پشت بغلم کرد و چند ثانیه نگذشت که کمی به جلو حلم دادو خودش رو از من جدا کرد و گفت؛
-پیییییییف علی چه بوی عرقی میدی !!! از کی نرفتی حمام !؟
-همش دو روزه !
-همش دووو روزه!!!؟ اَه ، بدو برو تو حمام حالم رو بهم زدی!!
-آخه نه لباس دارم نه حوله ، ول کن تورو جون جدت ، یه نهار میخوای به ما بدی چقدر شرط و شروط میذاری، اصلا نخواستیم بابا میرم در مغازه یه چیزی همونجا کوفت میکنم!
دوباره رگ سرشانه‌ام رو مثل وحشی ها گرفت دادم بلند شد
-تو روحت دختر ، چقدر تو زورت زیاده! ول کن تورو جون جدت!!
-یعنی تو ندیدیشون!!؟
-چی رو ندیدم!؟
دستش رو رها کرد و گذاشت پشتم و به سمت اتاقی که کتابها اونجا بودیم راهنماییم کرد ، با گوشه چشمم به کون برجسته جیران نگاه کردم که تو اون پیژامه نرم و تنگ سفیدش مثل هلو زده بود بیرون ، دستم بی اراده و سرمست این زیبایی رفت روی کون نرم تپل جیران و اونم هیچ واکنشی نشون نداد و همونطور به راهمون ادامه دادیم تا رسیدیم در اتاق و جیران بادی به غبغب انداخت و با غرور گوشه اتاق رو نشونم داد و گفت؛
-یعنی اونهارو ندیدی!؟
کنار کتابخونه بزرگ قفسه‌ای بود که پر شده بود از مدال و لوح و… روی لوح ها عکس هنرهای رزمی حک شده بود و چندتا عکس قاب شده جیران روی سکو با لباس تکواندو یا کاراته بود ، تو دلم به بخت بدم توف کردم و بدون اینکه بپرسم تو چه رشته‌ای از هنرهای رزمی فعالیت میکرده ، دستم رو از روی کونش برداشتم و به شوخی دو دستمم رو به هم چسبوندم و مثل رزمی کارها جلوش خم شدم و گفتم ؛
-اووووس! استاد بزرگ بنده رو عف بفرمایید !!
بعد به شوخی به سمت در خروجی پاگذاشتم به فرار!!!
جیران با لبخند و خیلی ریلکس لگدی در کونم زد که چند قدم پرت شدم جلو، همونطور که کونم رو میمالیدم گفتم:
-آذر هم مثل تو رزمی کاره!؟
-اره یه ده سالی هست باهم دوستیم حتی تو اردوهای تیم ملی هم باهم بودیم!!!
دوباره به بخت بدم توف و لعنت کردم، تو دلم گفتم آخه این همه دختر تو این محله اد دو تا از وحشی ترین‌هاشون باید گیرند بیفتن!!؟ مصبتو شکر…
-آذر وقتی دیده بودت گفت این پسره سوپریه با این قد و هیکل فقط به درد حریف تمرینیمون میخوره! وقتی بهش گفتم قبلا تورو زمین زدم باور نکرد برای همین گفتم بیای بالا تا بهش نشون بدم چقدر از من حساب میبری!!
-ای دیوث ، پس حسابی آبروم رو جلوی آذر بردی!!
به شوخی به سمتش رفتم تا زورم رو بهش نشون بدم ، یه وقت فکر نکنه خبریه!! با اینکه قدرت بدنیم و هیکلم بیشتر از اون بود اما جیران فن بلد بود و در کسری از ثانیه دیدم رو هوام ، بخاطر وزن زیادم وقتی به پشت زمین خوردم خونه لرزید ، جیران موهاش رو پشت گوشش داد و با لبخند پیروز مندانه‌ای اومد روی شکمم نشست ، و گفت؛
-خوووووب سوپرمن، دیگه چه خبر!!؟
-آذر هم مثل تو وحشیه!!؟
دستش رو برد پشتش و کیرم رو گرفت و فشار داد و خیلی خونسرد گفت؛
-وحشی نه کاربلد!!
-آآآی وحشی نکن!! بابا کار بلد ول کن کیرمو کندیش!!!
کمی دستش رو شل کرد و خودش رو به سمت سر من خم کرد و به آرومی گفت؛
-اگه بخوای زیر آذر بخوابی قبلش خودم اختت میکنم!!
-اگه اونم مثل تو باشه که گوه بخورم نزدیکش بشم!!
-چون مثل من نیست دارم بهت هشدار میدم ، کلا ازش خوشم نمیاد ، از وقتی جدا شده اسم کیر که میشنوه آب از دهنش راه میفته، خوشم نمیاد با اون زنیکه جنده ببینمت!
دوباره کیرم رو محم فشار داد و گفت:
-مفهووومه!!؟
-آخ آره بابا مفهومه!!
تو دلم دوباره خودم رو توف لعنت کردم با این انتخابم ، تو کل محل یه وحشی وجود داشت اد اونم به تور ما خورده بود ، توفو بر تو ای چرخ گردون توفووو!!!
-حالاهم پاشو برو حمام ، خونه رو بوی عرقت برداشته!!
کیرم رو ول کرد و از روم بلند شد ، از پایین کس و کون جیران رو کمی نگاه کردم و کمی کیرم رو مالیدم و بلند شدم ، لباس‌هام رو درآوردم و رفتم زیر دوش، چند دقیقه بعد جیران درو باز کرد اومد تو، کمی جا خوردم و به صورت ناخودآگاه با دو دستم جلو کیرم رو گرفتم و چند ثانیه بعد هردومون زدیم زیر خنده
-آفرین پسر گلم ، شومبولت رو نباید به کسی جز من نشون بدی !!
کمی جلو اومد و طوری روی لبه وان نشست که خیس نشه و با دستش کیرم رو که شل شده بود گرفت و بچه گونه گفت؛
-باشهههه!؟
-باشه عزیزم
کمی کی کیرم رو زیر دوش مالید و کیرم کم‌کم تو دستای جیران نبض زد و راست شد ، بی توجه به مالش های جیران شامپورو برداشتم ‌و سرو بدنم رو حسابی پر کف کردم و همونطور که چشمام بسته بود و بدنم پرکف بود جیران کیرم رو به سمت چپ حل داد تا کمی بچرخم و احساس کردم اونم کمی روی لبه وان خودش رو جابجا کرد و دست دیگه‌اش رو گذاشت روی کونم، دستی لای کونم کشید و همونطور که کیرم رو داشت با آب کف‌ها میمالید انگشتش رو روی سوراخ کونم کشید ، حسابی تحریک شده بودم و دوست داشتم ببینمش، برای همین سریع سر و صورتم رو شستم و نگاهی به جیران کردم، پاچه‌های پیژامه خوشگلش خیس شده بود و قطره های بخار آب رو بالای سینه های بلورینش میتونستم ببینم که دارن از چاک سینه هاش سور میخورن داخل سوتین و تاپش، تا اون موقع تجربه تحریک مقعدی نداشتم و حسابی داشتم از وجود انگشت جیران روی سوراخ کونم و مالیدن همزمان کیرم لذت میبردم که جیران با نارضایتی گفت؛
-اَه علی حالم بهم خورد! خم کن خودتو پشمای کونتو بزنم، اینجوری حال بهم زنه!
بدون اینکه چیزی بگم کمی خم شدم و جیران هم یه ژیلت آورد و با دستش کمی من رو با سمت خودش چرخوند و با پشت دستش دوتا ضربه به کونم زد و گفت ؛
-بیشتر پاهاتو باز کن ببینم!
چند دقیقه‌ای تو همون حالت بودم و به تجربه جدیدم داشتم فکر میکردم ، خانم محترم و باوقار چند هفته قبل درحال شیو کردن کونم بود و من برای اولین بار تو این پوزیشن جلوی یکی خم شده بودم ، با بلند شدن جیران و برداشتن دوش شلنگی، فهمیدم کارش تموم شده ام دست جیران روی کونم بوم و بهم فهموند که باید همچنان تو همون حالت باشم ، دست خوشگل جیران رو لای کونم احساس میکردم ، خیلی دقیق و وسواس گونه داشت بدنم رو تمیز میکرد ، دوش رو سرجاش گذاشت و دوباره پشتم نشست و با هر دو دستش کونم رو باز کرد و با یک شستش روی سوراخ کونم کشید، همچنان دوش باز بودو آبی که روی من میریخت باعث سر شدنش شده بود و شست جیران چندبار به آرومی روی سوراخ کونم بالا و پایین رفت و بعد دستش رو دیدم که از لای پام به سمت کیرم اومد، همونطور که خم بودم شروع به مالیدن کیرو سوراخ کونم کرد، با فشار انگشتش توی کونم دردم گرفت و خواستم بلند بشم که جیران با فشار کیرم روبه پایین بهم فهموند که باید همچنان تو همون حالت بمونم، چند بار دیگه نوک شستش رو تا نصفه داخل کونم کرد و بعد چند لحظه دیگه کل شستش تو کونم درحال عقب و جلو شدن بود ، صدای تند شدن نفس‌هام گویا باعث شده بود جیران بفهمه دارم لذت میبرم و هر آن ممکنه ارضا بشم ، برای همین خودش رو از من جدا کرد و بلند شد تمام لباساش رو درآورد ‌و تو وان انداخت و دوباره بهم گفت خم بشم!
-جیران من کوست رو میخوام
-خفه ، بیا جلو خم شو
باز وحشی شده بود ، کمی خودش رو زیر دوش گرفت تا بجز موهاش بقیه بدنش خیس بشن و دوباره روی لبه وان نشست و منم به دستور جیران دوبار پشتم رو بهش کردم و خم شدم، با دستهاش از دو طرف کونم گرفت و سینه اش رو لای کونم میکشید و با صدای آرومی ناله میکرد! با خودم گفتم ریدم به این سکست که هیچیت مثل آدمیزاد نیست!! کی اخه این کارو میکنه!؟ این چه لذتی داره آخه رواااانی!؟
نوک پستونش رو روی سوراخ کونم احساس میکردم ، با یک دستش کون من رو باز نگه داشته بود و با دست دیگه اش نوک پستونش رو روی سوراخ کونم میکشید، با خودم گفتم تا این مارو کونی نکنه دست بردار نیست، با ضربه ای به کونم خانم دستور دادن که جلو پاشون زانو بزنم و نوک پستونش رو بمکم
-بیا عزیزم اینو بوکون، بوی کونت رو میده، حالا میخوام برام لیسش بزنی
با یه نگاه عاقل اندرسفیه به چشمای خمار جیران که داشت سینه هاش رو میمالید نگاه کردم و تو دلم بهش گفتم خوب احمق زیر دوش نوک سینه ات رو به کونم مالیدی میخوای چه بویی داشته باشه!؟ انگار ده سانت سینه‌اش رو کرده بود تو کون من و الان قهوه‌ای شده بود که ازم میخواست بو بکنم و بلیسمش، با لبخند مزحکی سینه هاش رو گرفتم و هردو رو حسابی براش لیسیدم، زانوهام روی سرامیک های کف حمام به درداومده بود برای همین بلند شدم و دستم رو روی کمرم گزاشتم و کیرم رو سمت صورت جیران گرفتم و بهش فهموندم که حالا نوبته توعه عشقم ، بخووورش!! دستش رو زیر تخمام گذاشت و بالاخره مثل آدم کل کیرم رو کرد تو دهنش و با دست دیگه‌اش نوک سینه هام و شکمم رو نوازش میکرد ، بعد از کلی جنگ تونسته بودم وادارش کنم همون کاری رو برام بکنه که دلم میخواست، اما چند دقیقه نشد که بلند شد و پشتش رو کرد به من و دستاش رو گذاشت روی لبه وان و گفت؛
-علیییییی!! بیا زیرم بشین ، میخوام شومبولم رو بکنم تو دهنت!
با دیدن اون کون سفید تپل ، کر شده بودم ، کیرم رو بادستم گرفتم از پایین روی کس خیس جیران کشیدم و جیران با ناز و صدایی پر از شهوت اسمم رو دوباره صدا زد؛
-آآآآی علییییییییی!!
-جوووون
کیرم رو با شدت کردم تو کس جیران و صدای مکیده شدن کیرم تو کس داغ جیران بیشتر تحریکم کرد، با دو دستم کمر باریکش رو گرفتم و باشدت تو کس جیران تلمبه زدم ، از شدت شهوت و لذت جیران دیگه نمیتونست دستهاش رو نگه داره و بیشتر روی وان خم شده بود و سینه هاش رو چسبونده بود به وان و کونش رو بالاتر آورد تا کیرم بهتر بتونه تو اعماق کسش نفوذ کنه، فقط آآآه میکشید و معلوم بود دیگه نمیتونه حتی چشماش رو باز نگه داره ، با هر بار برخورد بدنم به کون سفید جیران ، کونش موجی برمیداشت که تا تو کمرش میرفت ، بدنش مثل حریر سفید نرم و لطیف بود و وقتی موج های کون نرمش رو میدیدم اصلا نمیتونستم تصور کنم که این همون دختر وحشی و سرکش چند لحظه قبل باشه، زنانگی بدنش کیرم رو تا مرز جنون برده بود و شدت ضربه‌هام بیشتر و بیشتر می‌شد، جیران بخاطر ضربه های کیرم روی وان جلوتر رفته بود و یک دستش رو داخل وان گذاشته بود تا با سر توی وان نیفته، وقتی پاهاش رو بازتر کرد فهمیدم تا چند ثانیه دیگه قراره با تمام وجود ارضا بشه ، پاهاش رو نگاه کردم، روی شست پاش بلند شده بود و صدای ضربه‌های بدنمون و آه های کشیده جیران تو کل حمام پیچیده بود ، مثل خودش دستم رو گذاشتم بالای کونش و انگشت شستم رو با کمی مکث آروم آروم کردم تو کونش، خیسی حمام همه کارهارو آسون کرده بود و با کمی تلاش تونستم کل شستم رو تو کون جیران فرو کنم ، کمی روی جیران خم شدم و شستم رو از تو کونش درآوردم و گذاشتمش روی لبش، انقدر شهوت داشت که نمیتونست دهنش رو ببنده و مدام در حال آه و ناله بود ، با دستم چونه خوشگلش رو گرفته بودم وشستم رو به دندونش کشیدم و بعد روی زبونش کشیدم ، جیران غیر اردای دهنش رو بست و انگار که کیر یه پسر بچه ده ساله رو داره ساک میزنه ،شستم رو میک میزد و انگشتم رو تو دهنش عقب و جلو میکرد، وقتی زانو جیران تا خورد و کونش رو مثل تشنج کرده ها بالا و پایین کرد فهمیدم جیران خانوم با تمام قواااا ارضا شده ، منم دستم رو از تو دهنش درآوردم و موهای مجعد و متراکمش رو گرفتم و به سمت عقب کشیدم تا با فشار بیشتری کیرم رو تو کسش بکوبم، جیران که گویا همچنان درحال ارضا شدن بود با چشمای گشاد شده دندون‌هاش رو داشت به هم فشار میداد و فقط ناله میکرد ، شاید داشت با دهن بسته جیغ میزد اما هر چی بود دیدنش تو اون حالت خیلی لذت بخش اومد، جنون اون لحظه نذاشت تا کیرم رو از تو کس داغ و لطیف جیران بیرون بکشم، سرم رو تا جای ممکن رو به عقب بردم و مثل جیران با فشار دندون‌هام به هم تمام وجودم رو تو کس جیران خالی کردم ، انگار بجای آب ، روحمون بیرون اومده بود، جیران مثل نقاشی های دوره رنسانس مثل فرشته ای پایین وان نشسته بود و دستش رو گذاشته بود زیر سرش و خودش رو به لبه وان تکیه داده بود و من هم مثل جنگجویی خسته از مبارزه نفس گیر زیر دوش نشستم و پاهام و تو سینه ام جمع کردم و با خنده نفس نفس میزدم احساس میکردم زیر بارون نشستم و پیروز مندانه با کیری آویزون دارم به دختر پادشاه نگاه میکنم، جیران سرش رو به سمت من چرخوند و دوباره با لحن بچه‌گونه لبی چید و گفت؛
-گفتم بیا زیر مممممن! خیلی بدی!!
-هههه جوووونم ، کیرم تا اون کس و کون تپل و سفیدت رو دید از خود بیخود شد!
از اینکه تونسته بودم اسب وحشیه رو رامش کنم خوشحال بودم و لبخندم از صورتم محو نمیشد، بلند شدم و دست جیرانم رو گرفتم و زیر دوش کسش رو شستم تا آبم از کسش خارج بشه و بازهم بوسیدمش و لبهاش رو خوردم وقتی خواستیم بیام بیرون حوله صورتی جیران رو دیدم که روش یه شرت پاچه دار دخترونه و یه تیشرت گذاشته بود، خندیدم گفتم؛
-اینارو برای من آوردی!!!؟
-آره دیگه!
-آره دیگه و بلا!! آخه مگه اینها تن من میشن دختر جان!!
خودم رو با خوبه خشک کردم و همونو دور کمرم بستم و جیران هم که لباس و حوله برای خودش نیاورده بود همونطور کون لخت و خیس رفت تو اتاق خوابش تا خودش رو خشک کنه و لباس بپوشه، تیشرت خودم رو از روی زمین پیدا کردم و پوشیدم و با حوله‌ای به کمر با احتیاط رفتم سمت بالکن که یه وقت کسی از همسایه ها من رو با اون وضعیت نبینه و پاکت سیگار جیران رو از روی میز تو بالکن برداشتم سیگارم رو روشن کردم و منتظر شدم تا جیران کارش تموم بشه و باهم نهار بخوریم.

نوشته: Viki


👍 62
👎 3
40501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

854325
2022-01-20 01:14:01 +0330 +0330

عالی بود 👍

1 ❤️

854335
2022-01-20 01:48:18 +0330 +0330

خوب بود ولی داشتی ب سمت کونی شدن میرفتی ک خوب جمعش کردی .


854344
2022-01-20 02:25:42 +0330 +0330

خب جای شکرش باقیه که کونت بر باد نرفت و نشاشید بهت🤣🤣🤣

3 ❤️

854355
2022-01-20 03:09:10 +0330 +0330

عالی بود ایول برو برای پارت چهارم کس دست باری درنیاری فقط همین فرمونو برو لایک داری

1 ❤️

854396
2022-01-20 08:18:52 +0330 +0330

سلام
خیلی گیج میزنی تو داستان و قیقاج میری، صراط مستقیمو بگیر و همین فرمون برو.
مضمون خوبی انتخاب کردی خراب نشه صلوات…

2 ❤️

854418
2022-01-20 11:16:50 +0330 +0330

کیرم رو با شدت کردم تو کس جیران و صدای مکیده شدن کیرم تو کس داغ جیران بیشتر تحریکم کرد

مکیده شدن در کس را برای اولین بار است میشنوم😊

2 ❤️

854427
2022-01-20 14:00:59 +0330 +0330

عالیه ادامه بده👍😍

1 ❤️

854439
2022-01-20 15:59:51 +0330 +0330

مثل همیشه عالی👌👌

1 ❤️

854473
2022-01-20 23:40:33 +0330 +0330

عالیه سعی کن زیاد خودتو تو داستان گیج نکنی همینو برو جلو به امید زمین زدن آذر.اگه آذرم بیاری تو داستان فک کنم یه پنج پارتم باید اضافه کنی برا اون

1 ❤️

854474
2022-01-20 23:46:15 +0330 +0330

👏

1 ❤️

854620
2022-01-21 21:04:17 +0330 +0330

مثل قسمتای قبل عالی بود

1 ❤️

854669
2022-01-22 01:50:13 +0330 +0330

ایولا خوب بود فقط داشت کونت میزاشت که خوب جمعش کردی😂😂

1 ❤️

854759
2022-01-22 15:25:09 +0330 +0330

یه لحظه احساس کردم داره bdsm میشه میخاستم نخونم…
ولی دمت گرم گل کاشتی

1 ❤️

855098
2022-01-24 10:11:45 +0330 +0330

ادامش کی میاد دایی؟

2 ❤️

855443
2022-01-25 18:42:35 +0330 +0330

خیلی عالی بود . دست قلمت خیلی عالیه …

1 ❤️

859064
2022-02-14 02:52:40 +0330 +0330

لامصب قسمت جدیدش رو بزار دیگه 1ماه شد

1 ❤️

866765
2022-04-02 23:50:42 +0430 +0430

عالی منتظر ادامه داستانم👍👍👍😍

2 ❤️

867439
2022-04-07 03:08:31 +0430 +0430

سلام. بسیار عالی
دیگه ادامه نداره این داستان؟

1 ❤️