حاجی که به اسمش قسم میخورن ...

1391/11/03

سمیرا هستم30 ساله و متاهل.توی یک خانواده ی ابرومند و متدین بدنیا اومدم…
اغلب داستانهایی که میخونم اینجا با خودم میگم یعنی واقعیه یا داستان خیالی یک نویسنده؟
بخدا هر انچه مینویسم جز اسامی حقیقیه
دایی من مردی بظاهر موجهه.با کلی اهن و تلپ.که خیلی از بزرگترهای فامیل مریدش هستن…شخصی که میگن دروغ نمیگه حرام نمیخوره و مدام در کار خیر پیشقدمه!! از آشتی کنون گرفته تا خواستگاری و…
اونقدر مهموندار و مهربونه که اگه با کسی سلام و علیک کرد باید حتما 4تا شام و نهار مهمونش کنه…
دایی من دختری داره به اسم شیرین که با من خواهرم سهیلا و دختر خاله هام همسنه…و هر شیطنتی یاد گرفتیم با اون بوده.
واز بچگی با هم بزرگ شدیم.اولین خاطراتم از 7-8 سالگیمونه که تا تنها میشدیم شیرین بهمون اگاهی میداد که نزارید کسی بهتون دست بزنه یا بخواد به بهونه ای بازیتون بده…اخه مامان اون همه چیز بهش یاد میداد.اما مامان ما خیال میکردن هنوز زوده…غافل از اینکه اگه از همون کوچیکی بهمون یاد میدادن بلد بودیم از خودمون مراقبت کنیم.
ما 5 تا دختر همیشه با هم بودیم تعطیلات تابستونا هم که با اصرار دایی همه5نفر چند هفته ای جمع میشدیم و میموندیم اونجا…غافل از اینکه دایی واسه خواهر زاده های 7-8 سالش کمین کرده…اولین بار یک روز ظهر تابستون صدامون زد که بچه ها خسته ام بیاید ماساژم بدید همسرش توی اتاق دیگه خواب بود…ما هم به خاطر علاقه ای که بهش داشتیم میرفتیم ولی میدیدیم که شیرین رو ترش میکنه…بعد میگفت نوبتی ماساژ بدید ما هم که میخواستیم به بازیمون برسیم قبول کردیم…یادم نمیاد نوبت بقیه چجور بود یا رفتارشون قبل و بعد از رفتن از اتاق بازی.اما یادمه نوبت من که شد کمی که کمرشو ماساژدادم چرخید و روی کمر خوابید و ازم خواست رونهاشو ماساژ بدم .کمی که گذشت دستشو گذاشت رو دستم و دستمو برد سمت کیرش…از روی شلوار هم برجسته بود.و اونقدر بزرگ که من دستم شروع به لرزش کرد و با فشار دستش مجبورم کرد بمالمش.چشماش بسته بود ولی من اونقدر بچه بودم و وحشت زده که نمیدونستم باید چکار کنم تا حالا فقط تفاوت جنسی پسر رو توی پوشک عوض کردن بچه کوچولوها دیده بودم…با چیزی شبیه به دکمه یا نهایتا 2-3 سانت گوشت اضافه!!
باور کنید اونوقتها نه ماهواره بود نه سی دی نه ویدیو نه اینترنت نه موبایل نه فیسبوک نه حتی اگاهی از طریق خانواده…اخه گمون میکردن گفتن این مسایل چشم و گوشمون رو باز میکنه!!
بگذریم…
با ترس و وحشت بخاطر فشاری که به دستم میداد و دردم می اومد مجبور بودم بمالم واسش ولی یادمه به تی وی یا در و دیوار نگاه میکردم یعنی من حواسم نیست ویا نمیفهمم و ببو هستم و…
بعد از کمی مالش متوجه شدم حجمش چند برابر شده حالا دستمو محکمتر فشار میداد جوری که ناخود اگاه اشکام بیصدا میچکید خیلی اروم دستمو برد زیر کش شلوار و شرتشودستم به یک چیز فت و داغ و خیس خورد .دستمو با همه زورم مشت کردم که نزارتش تو دستم که بمالم حسابی ازش ترسیده بودم جوری که الان که تایپ میکنم و یادش می افتم دستم واسه پیدا کردن حروف روی کیبورد میلرزه.وقتی صدای مف مف منو از گریه شنید یهو چشماشو باز کرد و با عصبانیت دستمو هل داد جوری که نیم متری به عقب هل داده شدم…با ناراحتی و قهر به پهلو خوابید و روشو از من برگردوند…با عجله رفتم دستشویی و دستمو با وسواس شستم و صورتمو خوب اب زدم بچه ها نفهمن…وقتی رفتم توی اتاق بازی همه دمق بودن جو سنگین بود و کسی چیزی نمیگفت همه ظاهرا چیز مشترکی تجربه کرده بودن.شیرین سکوت رو شکست گفت از بابام متنفرم!!همه خشکمون زد.پرسید الان با شما کاری نکرد؟همه سکوت کردیم.و شروع کرد به توضیح که میدونه باباش با همه بچه ها بازی میکنه و اینکه هیچ دوستی توی مدرسه نداره چون هر کسی میاد تا در خونشون باباش به بهانه ای میارتش داخل…یا با خانوادش طرح دوستی و رفت و امد میریزه که بیشتر بفرستنش خونشون…و اینکه از مادر خیلی از بچه ها به تلافی کار باباش واینکه اون مادر ها نخواستن با طرح این تعرض ابروشون بره کشیده خورده!!ولی همه ما خودمونو به نفهمی زدیم و همه مثل من سعی کردیم با تعجب وانمود کنیم که وای واقعا؟؟؟پس شانس اوردیم که ما رو کاری نداشته…ولی همه میدونستیم که چی تجربه کردیم امروز…
یک ماهی گذشت منو سهیلا دوباره با اصرار دایی به بابامون خونه دایی موندیم…عصر بود که زن دایی صدام زد سمیرا جون میتونی خونه رو گرد گیری کنی؟من هم بخاطر همه مهربونیاش با دل و جون گفتم چشم حتما…از سهیلا و شیرین هم خواست برن نونوا…گفتم من هم برم که بی نوبت هر کدوم3تا بگیریم؟که گفت نه عزیزم تو بمون کمکم کن توی خونه من هم با بی میلی قبول کردم…تا رفتم توی سالن گفت نه عزیزم برو از اتاق خواب ما شروع کن من هم توی اشپزخونه کار دارم…با نوک انگشتان پا وارد اتاق شدم که دایی بیدار نشه غافل از اینکه زن دایی با هماهنگی قبلی منو فرستاده توی دام شوهرش…تا رفتم تو دیدم ایستاده پشت در…با یک حرکت دستمو کشید بردم وسط اتاق…یک بالش گرد سنتی اونجا بود از پشت سر هلم داد که با شکم افتادم روی بالش.اومدم بلند شم که پاشو گذاشت رو کمرم.من7-8 ساله اون45 ساله .قدم به زور به کمره ی شلوارش میرسید…هیکلی بود و شکم داشت ولی وقتی پیراهنشو در اورد به نظرم خیلی هیکلی تر بود.شاید هم از ترس این توهم مونده توی ذهنم.بدنش اونقدر مو داشت که ادم یاد میمون می افتاد.شلوارو شرتشو با هم در اورد که افتاد پایین پایی که روی کمرم بودهمونجوری که پاش رو کمرم بود دولا شد دستشو گذاشت رو کمرم و با همه زور نگه داشت که در نرم و نیم خیز
پاشو جابجا کردو شلوارو شرتو انداخت دور .وخوابید روی کمرم…داشتم له میشدم نمیتونستم نفس بکشم دستشو گذاشت دور دهنم سرشو نزدیک کرد به گوشم گفت سرو صدا کنی اذیتت میکنم نکنی درد نداره…با یک حرکت شرت و دامنمو کند دستاشو کرد زیر بلوزم و نوک سینه هایی که هنوز در نیومده بود رو با نوک انگشت اونقدر فشار میداد که نزدیک بود ضعف برم.دهنم به بالش چسبیده بود و صدای گریه ام همونجا خفه خفه می اومد…باسنشو اورد پایین و کامل به تنم پسبوند.کیرش به حدی بزرگ و سفت بود که انگار پای یک بچه یکساله است.با ولع خودشو به چاک باسنم میمالید سعی میکرد فشارش بده که موجب میشد استخونهای نشیمنگاهم هم درد بیاد همه جام لزج شده بود اونقدر در برابر منه نحیف گنده بود کهزیر دستو پاش له میشدم…صدای تند تند نفسهاش به خرناس حیوونا شبیه بود…تا حالا چنین صدایی نشنیده بودم و از درد و ترس احساس کردم الان خودمو خیس میکنم…توی اون سن همه ترسم این بود که یکوقت خودمو خیس نکنم ابروم بره!!اخه تا اون روز ته ابروریزی واسه همسن های من همین بود که توی خواب یا از ترس یکی خودشو خیس کنه!!نمیدونستم بی ابرویی کار اون حیوونه نه ترس و خیس کردن من!همه باسنم خیس بود گریه امونمو بریده بود هیکل لاغر و نحیف من زیر اون همه گوشت و مو زیر فشار بی امان کیر یک مرد 45 ساله درد میکرد…یهو بلند شد دستش ریز شکمم بود منو مثل بالش زیر بغلش گرفت دست وپام اویزون بود رفت روی صندلی نشست منو انداخت روی رونهاش…دست و پاهام از دو طرف دسته صندلی پایین اویزون بود.و باسنم جلو صورت کثیفش.کیرش به نافم فشار می اورد.یک دسنش هنوز زیر شکمم بود با اون دستش ابهای لزج رو باسنم رو جمع کرد یکجا…و شروع کرد مالیدن در سوراخ کونم…اولش فقط دورش رو مالید و من تقلا میکردم توی گریه کلمات نامفهوم التماسم بود…بخداوندی خدا اون روزا اصلا نمیدونستم چندتا سوراخ دارم…نوک انگشت سبابه اش رو اورد روی سوراخمو کمی فشار داد که اخی کشیدم.دست زیر شکمم رو محکم فشار داد گفت گفتم ساکت شو نشی کیرمو میکنم تو کونت…بعد انگار خودش میدونست تهدیدش نمیتونه عملی شه چون سرواخ من حتی سبابه اش رو هم به زور ممکن بود بخوره دوباره گفت اگه کیرم نره انگشت بزرگم که میره…خیسش هم نمیکنم که خوب زخم شی دردت بیاد…رونهامو به هم محکم مالیدم که خودمو خیس نکنم.دندونهامو فشار دادم به همچشمامو بستم و به هق هقم ادامه دادم.کمی که بازی کرد سعی کرد دوباره انگشتشو فرو کنه تو کونم اما توی سوراخم نمیرفت…یهو با صدای بدی خلط و تف دهنشو جمع کرد پاشید رو سوراخم…وبا حرکت دایره وار انگشتشو برد جلوتر و جلوتر تا جایی که یک بند انگشتش تو کونم بود.مثل موقعی که میخواستن امپولم بزنن با همه زور باسنمو سفت کرده بودم ارادی نبود و نمیدونستم این درد رو بدتر میکنه…از طرفی کیرشو بیشتر هل میداد به شکمم و نافم یهو مثل دیوونه ها حس گرفت که یعنی کیرش تو سوراخ کون تنگمه و شروع کرد به فحش دادن…میگفت تو زن منی
تو جنده منی
برده منی
میکنمت
این کیرمه تو کونت
ببین چجوری از کون میکنمت
بگو اخ
درد بکش
میخوام صدای التماس و ناله ات رو بشنوم
جیغ بزنی پاره ات میکنم
جوری میکنمت که نتونی راه بری
کیرم تو کون و کست
صداش میلرزید ولی بلند بود
یهو صداش بالاتر رفت و انگشتشو تا ته کرد تو سوراخ کونم که موجب شد زخم شم فشارم میداد به کیرش جوری که شکم و نافم از فشار سفتیه کیرش کبود شد و میگفت ناله کن تا کونتو پاره نکنم .توهم زده بود میگفت اخه این کیرمه تو کونته.ببین چجوری درش میارم.یهو نور امیدی اومد که اه تمام شد اما ناغافل با همه زور دوباره کردش تو کونم چند بار همین کارو تکرار کرد انگشتو کامل در میاورد و از اول میکرد توسوراخم که موجب میشد دردش بره از اول…بعد شروع کرد تند تند انگشت زدنم و شکمم از پاشیده شدن یک مایع داغ گرم شد…انگشتشو در اورد و باناله شروع کرد تمیز کردن خودش…روی چهار دست و پا سمت لباسام رفتم هر جوری بود پوشیدمشون با هر تکون میخواستم بیهوش شم از درد.داشتم رو 4دست وپا فرار میکردم که صدام زد سمیرا برو خودتو خوب بشور مواظب باش جاییت کثیف نمونه.از امروز به بعد کلمه ای جایی حرف بزنی مردی!!!توی فامیل جنگ میشه خیلیا میمیرن و اولیش تویی…بعد سهیلاو بقیه حتی ممکنه بیان بخوان شیرین رو هم بکشن.پس نفست بالا نیاد.من دیگه باهات کاری ندارم.من باز هم همون دایی حاجی تو هستم!!
رفتم و خودمو شستم از داییم و زنش که واسش مهیا کرده بود متنفر بودم…دیگه سعی میکردم زیاد جلو دایی افتابی نشم و هم رفتارم عادی باشه که بچه های همسن و احتمالا هم تجربه من نفهمن که من هم…
ولی کابوسها تمامی نداشت.وقتی 17ساله شدم ازدواج سنتی کردم و سعی کردم همه خاطران اون روز رو فراموش کنم چون سنم هنوز کم بود و همسرم از من 10 سالی بزرگتر بود توی سکس از کس خیلی بهش خوش میگذشت…بعد از یکسال بهم پیشنهاد داد تو که کست اینقده تنگه پس کونت چطوره؟بزار یکبار امتحانش کنم که یهو بدنم به لرزه افتاد و با گریه و زاری نگذاشتم از اونروز به بعد مدام سر این مسئله دعوا داشتیم من اسم سکس از کون که میومد یک کلام میگفتم نه بهش دست بزنی خودمو میکشم…بی اختیار شروع میکردم به لرزیدن
اولش خیال میکرد فیلمه اما بعد گفت چون تا حالا اینکارو نکردی ازش واسه خودت کوه ساختی…یکبار امتحان کنی ترست میریزه.ناگفته نماند که مدام از جلو بهش سکس میدادم خیلی هم متنوع.که دلش کون نخواد.ولی اون همش فکر سوراخ کونم بود اما من نه اینکه نمی خواستم بهش حال بدم واقعا نمیتونستم…حال و اوضاع روحیم یهو میریخت به هم.حاضر میشدم بمیرم ولی ازپشت ندم…حتی با مشاور و روانشناس هم مشورت کردم که گفتن با اوضاع روحی تو اصلا صلاح نیست مگر بعد از یک دوره روان درمانیه طولانی…یک روز به خودم اومدم دیدم که همسرم کلی معشوقه داره که همه رو با پول میبره از پشت میکنه…و منتظر درمان من نشده…همه چیزم به هم ریخت
زندگیم از دست رفت.مزه زنهای خیابونی و متنوع با سوراخهای تنگ و گشاد شوهرمو اسیر کرد…بیمار سکس بود.معتاد به سکس خیابونی…ومن توی دلم میگفتم و میگم دایی محمد خدا لعنتت کنه ازت نگذره…الان که این داستان رو مینویسم به جون بچه ام ساعت 5:15 صبح هست و صدای اذان میاد…بغض گلومو فشار میده…خیلیا این روزها میدونن این مرد چیکارست چون الان هم توی این سن همش دنبال بچه هاست اما چون بچه های دیروز مادر وپدرهای امروز هستن همگی بچه هامونو میپاییم و میره سراغ زن و بچه های غریبه.و حتی عروس و نوه خودش…بین جوونا بی اعتباره ولی هنوز بزرگهای همه فامیل به اسمش قسم میخورن…هر کدوم سعی کردیم توی این سالها با کنایه به مادرامون بفهمونیم برادرشون یک حیوونه اما اون بتشونه.بت نشکن!!این روزها زن داییم رفته مکه توبه کرده خدا ببخشش ما که نمیبخشیم…داره از شوهرش بخاطر اینکاراش جدا میشه بچه هاش هم طردش کردن…
دایی خدا ازت نگذره که منو روانی کردی نابودم کردی یک بچه 7-8 ساله رو…

نوشته: سمیرا


👍 4
👎 0
110524 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

354736
2013-01-22 22:31:03 +0330 +0330

فقط میتونم بگم خیلی ادم کسکشی بوده داییت،این سکس با محارم کی میخواد تو ایران تموم شه

0 ❤️

354737
2013-01-22 22:31:06 +0330 +0330
NA

عجب!!!
داییت روی حیوونو سفید کرده.جدا از اینکه به تو ظلم کرده .بچه بازی جرم بزرگی محسوب می شه.من نمی دونم

چی بگم دوست عزیز.امیدوارم با گذر زمان تاثیر این حوادث روی تو کمتر شه.داییت و شوهرت هم به مرگ سگ از دنیا

برن.

برام جالبه مردم تا خرخره در گناه و فساد فرو رفتن بعد می رن مکه گناهاشونو بشورن.به قول شهره اغداشلو :

ای مکه بزنه به کمرتون.

0 ❤️

354738
2013-01-22 22:34:45 +0330 +0330
NA

بیژن :

یعنی اخرشی :))

0 ❤️

354740
2013-01-22 23:34:08 +0330 +0330
NA

واقعا داییت یه حیوون به تمام عیار کس کش عوضی

0 ❤️

354741
2013-01-23 00:37:53 +0330 +0330
NA

کشتن اینجور دای ها واجبو مثل آب خوردنه .احتمال فراوان زن دایی هم جنده بوده لاشی

0 ❤️

354742
2013-01-23 01:02:07 +0330 +0330
NA

آدرس داییت رو بده تا بیام دهنشو بگام . مردتیکه خانم بیار . احتمالا داییت تو بچگی زور گیر شده تو خودت رو ناراحت نکن . کون لق شوهرت ولش کن بذار بره با جنده ها حال کنه تو زندگی خودت رو بکن و به بچت برس . خدا کریمه…

0 ❤️

354743
2013-01-23 01:44:07 +0330 +0330

جالب بود
اين داستان منو ياد داستان سكس حضرت محمد و با عايشه شش ساله ميندازه.نويسنده با زيركى اين داستانو شبيه سازى كرده.شما كه داريد از اين دايى محمد داستان احساس تنفر نشون ميديد خوبه بدونيد پيامبرتون هم به همين سبك با يه دختر 6 ساله سكس كرده.

1 ❤️

354744
2013-01-23 02:09:23 +0330 +0330
NA

برو برو كس مغز
برين به مغزت اينهمه قسم خوردي باور كنيم باشه فهميديم دايت آدم كثيفي
اما حلال زاده به دايش ميره
‏.
.
حالا خودمونيم بچه هفت هشت ساله روميبرن گردگيري?!!
بعدشم ازحس اون لحظه خوب يادت هست اما يادت نيست هفت ساله بودي يا هشت ساله!!?
نكته آخر:
مشخص دايت خرپول بوده اون زمان تواتاقش تي وي داشته

نتيجه گيري:الان كه ساعت 5حتما ازسرشب هنوز كونت ميخواره

0 ❤️

354745
2013-01-23 03:05:42 +0330 +0330
NA

لطفا بحث دینی نکنید! یعنی امکان نداره به یه نفر تو سن 7-8 سالگی تجاوز بشه؟ دوست عزیز omid2000 هر گردی که گردو نیست. ممکنه یه چیز شبیه یه چیز دیگه باشه ولی دلیل نمیشه اشاره به اون داشته باشه یا خودش باشه. ادامه ندید به اندازه ی کافی سر این چیزا جر و بحث داریم

0 ❤️

354746
2013-01-23 03:46:52 +0330 +0330
NA

این حاجیا همه کس کشن چه محرم آدم باشه چه نباشه قبول دارین یا نه

0 ❤️

354747
2013-01-23 03:50:10 +0330 +0330
NA

واقعا خاک تو سرتون که به پیامبرم دیگه ارزش قائل نمیشین … واقعا متاسفم …
درضمن دایی شما کمتر از سگه … مرگم برا همچین آدمایی کمه…
یکی هم اینکه اون میگرفته هر بچه ای رو میذاشته زیرش اونوقت درو همسایه تا الان بی خبرنو دارن روش قسم میخورن … ببین عجب محله ی ببو گلابیی دارین شما …

0 ❤️

354748
2013-01-23 03:57:35 +0330 +0330

ببین نمیگم نمیشه ولی یه جای داستان میلنگه
اگه یه یارویی اینکاره باشه بهرحال یه روز یه یارویی تو فامیل میفهمه
اینجورییام نیس
مادر طرفو میگان…

0 ❤️

354749
2013-01-23 05:32:12 +0330 +0330
NA

آخی عزیزم
خب بهتره بود تو به کون دادن به شوهرت راضی میشدی .دیگه دردش که از انگشت کردن دایی تو خردسالی بیشتر نیست !بهتره اینه که شوهرت کون کن جنده خیابونیا بشه…

0 ❤️

354750
2013-01-23 07:02:25 +0330 +0330
NA

من نمي فهمم چرا اينجا همه تا يه چي ميشه مي چسبن به دين آخه چه ربطي داره هر كسي به عقيده اي پايبنده به بقيه چه ربطي داره اونقده تو ايران بمن و هم كيشاي من توهين شده دقيقا من مي فهمم بچه مسلمونا تو اين سايت چي مي كشن بابا بي خيال به دين و عقيده هم احترام بزاريد بعدشم خدمت بچه مسلمونا يه موردي عرض كنم كه اگه خواستين از دينتون همه جا دفاع كنيد مخصوصا از پيامبر محترمتون اينو بگيد كه اگه عايشه 9 سالگي زن پيامبرتون شده چرا موقع وفات ايشون تقريبا نزديك 35 الي 37 سال داشته در حالي كه خونه پرش بايد 26 -27 بوده باشه اينم از كتاباي اهل سنت اونم كتب 6گانشون مي گم اينم بگم عاشق بچه شيعهام چون تو مبارزه با اسراييل دوشادوش ما نتوري كارتاها مي جنگين و بچه ارياييها چون كوروش خيلي بگردن ما حق داره

0 ❤️

354751
2013-01-23 07:11:49 +0330 +0330
NA

hamin ke shoma nabakhshidesh…khoda ham nemibakhshatesh.heyfe kalameye kasif ke be in begi.heyfe kalameye heyvoon.

0 ❤️

354752
2013-01-23 08:07:50 +0330 +0330

omid2000 گو نخور

0 ❤️

354754
2013-01-23 09:24:36 +0330 +0330

خیلی ناراحت شدم سمیرا جون کیره همه ی بچه های شهوانی اول تو کون داییت بعد تو کو13ن شوهره خرت که درکت نکرد و نخواست درکت کنه

0 ❤️

354755
2013-01-23 09:49:49 +0330 +0330
NA

داستان وحشتناکیه سمیرا جون . باز هم شمایی دوام آوردی چون تجاوز جزو حوادثیه که شدیدترین افسردگی ها و فوبی ها رو به همراه داره . کاش بزرگتر هات اونقدر درک داشتن که لااقل انتقامت رو میگرفتن. تا یه مرهمی هرچند ناچیز روی زخمت باشه. در ضمن سکس همه چیز نیست آدمی که کل زندگی و خواسته هاش توی سکس خلاصه میشه آدم نیست . حتی حیوون هم نیست چون حیوونا هم زمان خاصی غریزشون عود می کنه و جفت گیری می کنن اون هم نه با زور . متاسفم که از شوهر هم شانس نیاوردی ناراحت این مسئله هم نباش که اگه از پشت به همسرت میدادی الان همخوابه زنای خیابونی نشده بود. اصلا سکس از مقعد طبیعی نیست و میتونه مشکلات فراوانی واسه زن ایجاد کنه. شوهر تو سادیسم سکس داره و حتی اگه میتونستی نیازش رو برآورده کنی قطعا بهونه ای واسه همخوابگی پیدا میکرد چون اینطوری که گفتی سعی میکنی تو رابطت تنوع ایجاد کنی.

0 ❤️

354756
2013-01-23 09:59:34 +0330 +0330
NA

دلخوش از آنیم که حج میرویم
غافل از آنیم که کج میرویم

کعبه به دیدار خدا میرویم
او که همینجاست کجا میرویم؟

حج بخدا جز به دل پاک نیست
شستن غم از دل غمناک نیست

دین که تسبیح و سر و ریش نیست
هرکه علی گفت که درویش نیست!!!

صبح به صبح در پی مکر و زنا
شب همه شب ناله به گوش خدا

Pentagon U.S.Army

0 ❤️

354758
2013-01-23 10:21:32 +0330 +0330
NA

بعضی وقتها فکرمیکنم مجازات اعدام اصلا خوب نیست و نباید وجود داشته باشه اما میبینم همچین حیوونهای کثیفی هنوز وجود دارن و صدبار به دار آویخته شدن هم واقعا براشون کمه چون زندگی کسی رو تباه میکنن.از ته دل متأسفم

0 ❤️

354761
2013-01-23 11:00:21 +0330 +0330
NA

تو یه چیز مونذم هرکی تو این سایت داستان میزاره از یه خانواده ی مذهبیه!!!

0 ❤️

354762
2013-01-23 11:10:52 +0330 +0330

pentagon U.S.A افرین شعرت خیلی خوب بود

حج بخدا جز به دل پاک نیست
شستن غم از دل غمناک نیست

دین که تسبیح و سر و ریش نیست
هرکه علی گفت که درویش نیست!!!

Pentagon U.S.Army

اینم (پژمان) که خودت ننوشته بودی

0 ❤️

354763
2013-01-23 12:29:29 +0330 +0330
NA

ای تف تو روحش خدا لعنت کنه همچین حیوان کثیفیرو البته صد رحمت به حیوان

0 ❤️

354768
2013-01-23 18:17:33 +0330 +0330
NA

د اییت یه کسکش عین کروبیه

0 ❤️

354769
2013-01-23 20:35:31 +0330 +0330
NA

عجب!!آمیزانیستش!؟
اومدم گفتم کامنت وتفسیرشوبخونم.پژمان داداش دمت گرم خوب اومدی.
4سال پیش اصفحان بودم رفتم درمغازه یه پیرمرده گفتم ببخشید حاجی سیگارنخی دارین؟جواب سلامم روندادو گفت:من هنوزدزدنشدم که حاجی شم.
خیلی بم برخوردامابعدابه حرفش رسیدم که منظور ازدزدی->آلوده بودن جسم وروحشه که فک کنه با حاجی شدن تطهیرمیشه.

0 ❤️

354770
2013-01-23 20:39:25 +0330 +0330
NA

کیرم تو کون دایی مخنتت

0 ❤️

354771
2013-01-23 21:10:31 +0330 +0330
NA

ادم ازاین میسوزه که اونایی که به دین توهین میکنن واقعا هیچی ازش نمیدونن.یعنی از دین واقعی چیزی نمیدونن.کاش نه به اندازه ی تمام صفحات سکسی ای که مرور کردیم…کاش لااقل به اندازه ی یک داستان از داستانهایی که اینجا خوندیم درباره ی دین تحقیق میکردیم…
سایت سکسیه توش بحث اخلاقی یکم دور از عقله اما سوگولی واقعا خوشم اومد به زبون خودت خوب جواب اون بی شعور رو دادی.ایول.دمت گرررررم

0 ❤️

354772
2013-01-23 23:10:34 +0330 +0330
NA

آغا من همیشه میام اولین نظر رو میخونم بعد میرم داستان رو میخونم ولی این داستان بعد از دومین نظر دیدم یک ترکیب بندی از کلمات صادقانه ست
حالا راست یا دروغش برام مهم نیست ولی من خودم تو شهرمون یکی رو میشناسم عروس خودشو حامله کرد
پس یعنی این داستان قابل باوره

0 ❤️

354773
2013-02-02 12:35:47 +0330 +0330

سلام
داستانت از نظر تایپ عالی بود
خیلی درد ناک بود
هم دوران کودکی به خاطر داییت
هم نوجوانی به خاطر ترسیدن سکس
و هم جوانیت به فنا رف
امیدوارم افرادی مث دایی شما نسلشون منقرض بشه
انشالله در ادامه زندگیت موفق باشی

0 ❤️

354774
2014-11-23 16:07:44 +0330 +0330
NA

اگه خودت آدم بودی شهوانی نمی اومدی

0 ❤️

552680
2016-08-15 17:45:08 +0430 +0430
NA

واقعا خیلی احمق خیلی از ادما های مدعی کثیف هستند

0 ❤️

556410
2016-09-15 11:01:25 +0430 +0430

(dash) (dash) (dash) (dash) (dash) (dash) (dash) (dash) (dash) (dash) (dash) (dash)

0 ❤️

556567
2016-09-16 10:21:25 +0430 +0430

از این کسکشا زیاد داریم.اینو باید هی با سورنگ کف بریزی از سوراخ کیرش .بعد بگی بشاش ننش گاییده شه.یا چوب پنبه بکنن کونش بعد روغن کرچک بکنن حلقش اسهال بگیره نتونه برینه ننش گاییده شه کسکش

0 ❤️

591905
2017-04-26 15:28:11 +0430 +0430

سمیرا خانوم واقعا ناراحت شدم
و متاسفم که یه همچین حیوونایی تو جامعه دارن نفس میکشن
سعی کن گذشته رو فراموش کنی هر چند سخته و امیدوارم سر شوهرت به سنگ بخوره و آدم بشه

0 ❤️