حرکت رویِ نخ (٢)

1401/01/06

...قسمت قبل

مدتی گذشت و تقریبا بیخیالِ داستان شده بودم…
گفتم نمیشه حتماً حکمتی توشه که فقط قرار بود خودم بفهمم و بس…
با رفیقم تو راه باشگاه بودیم که بهش گفتم چرا رفیقمون امشب نیومد دوباره؟

_گفت خونمون خالی بود طرفشو گرفت ببره اتاقم اونجا…
منم چون کارم گیر بوده زیاد ویلاشون بُردم بهش کلید دادم؛

اینو که شنیدم پشمایِ بدنم گفتن بَرپا
بهش گفتم بعدِ باشگاه پس کجا میری؟
_گفت تا آخرِ شب ی چرخی میخورم،
ی کلید دیگه آوردم با اون میرم خونه

رفتیم تو رختکنِ باشگاه لایِ لباس پوشیدن خدا خدا کردم که کلید و ببینم
همینم شد، همه چیز جور شده بود…
کلیدُ کِش رفتم بعدِ ده مین تمرین وانمود کردم کارِ مهم دارم و جیم شدم سمت خونشون …

رسیدم رفتم تو خونه هنوز نیومده بودن،چند مین بعد صدا اومد
رفتم تو کمد دیواری اتاقِ رفیقم به هر طریقِ کثافت واری بود به کلِ اتاق مشرف شدم ؛

با صدایِ ملچ و ملوچِ آبدارِ کشیدنِ لبای همدیگه تو دهنِ هم اومدن تو اتاق ،
بله همون کسی بود که منتظرش بودم،
لباسش یِ مانتویِ مشکیِ کمر جذب که تا بالای رون جمع میشدُ زیرش یِ لگِ خیلی نازک بود در حدی که راه می‌رفت میشد تکون خوردنِ رونشو و قمبلِ باسنشو حس کرد،
با دستِ چپش که حلقه توش بود از رو شلوار لی کیرِ پسره رو ول نمی‌کرد و لب رو لب در حالی که دوتا دست پسره رو کونِ قمبلُ پهنِ عملیش بودُ می‌مالید آروم اومدن سمتِ تخت؛
پسره انقدر قمبلایِ کونشو محکم مالیده بود مانتوش رفته بود بالا پایین نمیومد؛
لباشون جدا که شد همونطور که زنه داشت خیسیای دورِ لبشو لیس میزدُ خیره شده بود به فیثِ پسره، با انگشتاش که لاکِ قرمز و مشکی ست کرده بود با حرارت دونه دونه دکمه هایِ پسره رو باز کرد؛
پسره با یِ نگاهِ پر حرارت و ی لبخندِ پر از حشرر آروم سرشو تکون داد گفت فقط اینجا نگاییده بودمت جنده خانوم…
اونم با دهنِ بسته و یِ صدایِ پر از دردِ شهوت همین که داشت میرفت زانو بزنه گفت اومممممم
تو چشمایِ پسره نگاه می‌کرد و شلوارشو آروم می‌کشید پایین که یهو خمِ کیرِ پسره از زیرِ شورت افتاد بیرون؛
گونه یِ عملیو قرمزشو از رو شورت می‌کشید به کیرِ پسره و زبونشو درمیاورد؛
پسره لبه ی شورتشو بینِ انگشتِ شصت و اشاره گرفت شروع کرد کشید پایین، کیرش فکر کنم قصدِ تموم شدن نداشت کلِ فیثِ زنه رو تقریبا گرفته بود تا اینکه کامل دراومد
ز‌نه با یِ صدایِ پر لرزش گفت :چرا من ازین سیر نمیشم؛
پسره ام همینطور که فکشو چرخوند سمت خودش و کیرشو هُل داد ته حلقش گفت امشب سیرت میکنه جنده خانوم؛
با زبونش کلاهک و دور کیرشو لیس میزد همزمان بندِ مانتوشو شُل کرد و زیپِشو کشید پایین
پسره ام بعدِ اینکه ساعت مچیشو باز کرد مانتوشو از پشت آروم کشید درآورد
مانتوش که دراومد زیرش ی تاپِ یقه بازِ سبزِ مغز پسته ای بود که می‌شد نوکِ سینه هاشو دید اگر چه که از پشت ده پونزده سانتی رفته بود بالا و از رویِ اون قمبلِ طاقچه ای راهی واسه پایین اومدن پیدا نکرد اما تقریبا بلند بود؛
پسره گفت :باز دیوث زیرِ مانتو چیزی کردی تنت؟
مگه نگفتم هیچی نپوش؟ جنده ی خرِ من…
اونم زبونشو از دورِ کیرِ پسره جمع کرد گفت :خب وحشی نمیذاری سوتین ببندم مجبورم روش چیزی بپوشم نوکش معلوم نشه، مگه غیرت نداری؟
حرفش تموم نشده پسره دوتا دستاشو گذاشت پشت سرشو موهاشو چنگ زد هُل داد سمتِ کیرشو شروع کرد به تلمبه زدن تو دهنش، پشتَ سرهم میزد بعدِ چندثانیه کیرشو ته حلقش نگه می‌داشت و موقعِ درآوردن سیلابِ لزج از زیرِ چونه یِ زنه به سمتِ لایِ پستوناش سرازیر میشد؛
گهگاهی ام پسره کیر خیسشو در میاوردو می‌کشید رو فیث زنه طوری که خطِ چشماش مالیده شده بودن رو صورتشو طوری ساک زده بود که اشک و تف رو صورتش قابلِ تشخیص نبود؛
پسره تاپی که با آب و تف و سیاهی های اشک شده ی خط چشم پر شده بود درآورد و کیرشو برد سمت پستوناش، زنه ام تو چشماش نگاه کرد و با دستاش که کنار پستونای گنده ی عملیش بود کیر پسر رو پرس کرد و با لبای غنچه و صدایی که بخاطرِ ساک زدنِ تو حلقی گرفته بود گفت بذار لاش واس خودته بکنِ وحشی؛
هر وقت که سرِ کیرش میومد بیرون با تف میرفت پایین
پسره ام ی کم خم شده بود و با دوتا دستش گردن زنرو گرفته بود و تف می‌کرد رو پستوناش…
بعد چند مین که خسته شدن پسره از گردن بلندش کرد و گفت : خم شو کون گنده یِ من، اون شوهرِ کصکشت خوب چیزی میکنه…
زنه ام کونِشو نیم طرف سمتِ پسره عقب داد و لِگِشو تا بالایِ رونش داد پایین، در حالی که یِ کوهِ کونِ بدونِ شورت از تو لگ زده بود بیرون با یِ خنده یِ شیطون گفت : فعلا که تو داری میکنی وحشیِ من؛
پسره ام بعد از یِ گازِ محکم و یِ درِ کونیِ پر صدا در حینِ اینکه دستِ چپش به کیرش بود، لِگِ زنرو تا زانو داد پایین، میشد صدایِ جدا شدنِ پوستِ نرم و سفیدشو از اون لِگِ چسبناک شنید…

نوشته: حرکت رویِ نخ


👍 9
👎 10
14401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

865505
2022-03-26 02:50:34 +0430 +0430

دقیقا یعد از یک سال 🥴

0 ❤️

865508
2022-03-26 03:06:54 +0430 +0430

عالیه، این مقایسه ها و صحبت کردن از شوهر یه زن و شهوت عریان زنو خیلی دوست دارم

0 ❤️

865514
2022-03-26 03:28:14 +0430 +0430

سال بعد منتظر باقیش هستیم
۱۴۰۲/۰۱/۰۶

1 ❤️

865524
2022-03-26 04:21:59 +0430 +0430

خداییش حیف وقتی که پای خواندن این خزعبلات بکنی

1 ❤️

865568
2022-03-26 11:32:49 +0430 +0430

فردین معصومیه

0 ❤️

865736
2022-03-27 12:45:49 +0430 +0430

پسره کص زنه رو می کرد توام مثل کونیهای بیغیرت وایساده بودی تماشا می کردی و جق می زدی!اقلا توام یه کمکی به زنه می کردی کیر پسره رو ساک میزدی انقدر به زنه فشار نیاد کاکولد کونی!

0 ❤️

866802
2022-04-03 03:27:37 +0430 +0430

عالی بود

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها