حسرت زندایی که نتونستم بکنمش

1398/02/10

راهنمایی که بودم داییم زن گرفت،بعدها گفتن میخواستن باهم فرار کنن و زنداییم حسابی مخ داییمو زده بوده،چون انصافا داییم ازش خیلی سرتره و اون لامصب فقط بدن خوش فرمی داره و هنوزم حفظش کرده ، منم که تازه اول دبیرستان کیر و کوس یاد گرفته بودم و قبلش از کوس هیچی نمیدونستم حسابی رفتم تو نخش چقد الکی به هوای رد شدن از بغلش دست کشیدم به کونش خدا میدونه
اینم بگم از رکورد دارهای کل خاندانمون هست توی استایل بدن و لباس پوشیدن،قبل از اون ندیده بودم هیچکدوم زنهای فامیل دامن خیلی تنگ تا روی زانو و جوراب شیشه ای و تاب که ممه هاشون کامل فرمش معلوم باشه و حتی خط سینه هم دیده بشه بپوشن،با اون دامن تنگی هم که میپوشید کونش بیشتر چشم آدمو درمیاورد ، کفش پاشنه بلند هم اولین نفری بود که دیدم بپوشه و همه اینا باعث میشد من هیچی ندیده حسابی حشری بشم
یه بار که سیخ کرده بودم با دستم یجوری گرفتم که ببینه و دید ، از اون روز اخلاقش به کل عوض شد حالا بماند چقد ترسیده بودم اگ بگه به کسی چی میشه،
یه جوری بود که زیاد موقعیت پیش میومد تنها باشم باهاش من که دیدم به کسی نگفته پررو تر شدم تا حدی که کیرمو در می آوردم از لای زیپ شلوار و سیخش میکردم و دور برش میچرخیدم میدونست کیرم بیرونه و همیشه سعی میکرد یجوری صورتشو از من بگیره اونورتر حتی وقتایی که مجبور میشد رو در رو باهام صحبت کنه
اشکال کار اینجا بود که من از کوس و کون کردن هیچی نمیدونستم و فقط فهمیده بودم عین پنبه و آتیشه و وقتی پیشش بودم گرمم میشد
قرار شده بود ما بریم یه شهر دیگه و احساس میکردم شاید آخرین روزایی باشه که میبینمش و خونه ما مهمون بودن خانواده دایی و خانواده خودمونم خونه بودن که زنداییم فاز شستن ظرفارو گرفت منم تو اتاق مثلا خواب بودم و فهمیدم آشپزخونه تنهاست رفتم پیشش حسابی آمپر چسبونده بودم کیرمو درآوردم و هی با صدای آروم به اسم صداش میکردم و از کونش تعریف میکردم و جق میزدم از ترس اینکه کسی نیاد چن دیقه یه بارم خودمو مرتب میکردم میرفتم تو هال و چک میکردم کسی قصد اومدن سمت آشپزخونه نداشته باشه و برمیگشتم دوباره …
یه بارم کنارش یه لیوان آب خواستم و تقریبا کیرمو چسبوندم به رونش یه جوری وایساده بودم که جاش تنگ بود و نتونست تکون بخوره اما چون نمیدونستم باید چیکار کنم آب که خوردم اومدم کنار و اونم مشغول شد دوباره ، منم کیر به دست تو آشپزخونه دورش میچرخیدم باز
تا اینکه فک کنم جونش به لب رسید و خواست از آشپزخونه بره بیرون یه لحظه احساس کردم این دیگه آخرین فرصته و کیرمو به شدت کوبیدم وسط کونش و بغلش کردم از پشت
دستش آورد سمت کونش و ناخواسته کیرمو گرفت دستش فک کنم به هوای اینکه دارم انگشتش میکنم میخواست دستم بگیره بکشه کنار که کیرم اومد دستش تا فهمید بلافاصله ولش کرد و از بغلم لیز خورد بیرون ، برگشت چن ثانیه ای تو چشام نگا کرد و منم نگاش کردم هیچ حرفی نتونستم بزنم انگار نه انگار من نبودم دوساعت تمام داشتم قربون صدقه کون خوش فرمش میرفتم
چن سالی دیگه ندیدمش و الانم تو کفِش هستم و خودشم میدونه همچنان تو نخشم اما حالا که میدونه کاربلدم ناز و عشوه میاد و نمیذاره نزدیک بشم
الان که فکرشو میکنم میبینم اونقدی ناشی بودم اگرم میگفت بیا بکن توش و خلاصم کن دست از سرم بردار احتمال خیلی زیاد جای کوس و کونش فرو میکردم تو سوراخ نافِش

نوشته: شیخ حشری


👍 3
👎 14
35029 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

764756
2019-04-30 20:07:35 +0430 +0430

چرا باید تو زنداییت خیلی با هم تنها شین؟؟؟؟؟
ناموساً چرا؟؟؟

0 ❤️

764758
2019-04-30 20:09:55 +0430 +0430

تو الانشم از کوص چیزی نمیدونی کصمغز . و ظاهرا داییت کونت گذاشته و فرار کردی از دستش

2 ❤️

764767
2019-04-30 20:20:19 +0430 +0430

لخت راه میرفتی پیشش و اون عکس العمل نشون نمیداد؟؟
عجب زندایی یبسی داری:(

1 ❤️

764771
2019-04-30 20:22:50 +0430 +0430

کیرتو درمیاوردی جق میزدی جان سینز هم مسلمونه عمه تو گاییدم

0 ❤️

764776
2019-04-30 20:28:00 +0430 +0430
NA

مرز های کص گفتنو این پسر بچه 16 ساله جا به جا کرد

0 ❤️

764846
2019-05-01 02:07:52 +0430 +0430

عجب آدم عن اعصاب خوردکنی بودی و هستی. عنینه اون رو حساب بچه‌گیت و آبرو ریزی هیچی نمیگفته. تو هم که عین سنده… ریدم تو فرهنگت.

1 ❤️

764854
2019-05-01 03:29:36 +0430 +0430

چرت

ارزش نداره نظر بدم.

ها کوکا

0 ❤️

764880
2019-05-01 07:06:57 +0430 +0430
NA

بدبخته گدا گشنه

0 ❤️

764885
2019-05-01 07:22:06 +0430 +0430

مغزتو گاییدم

0 ❤️

764898
2019-05-01 09:40:02 +0430 +0430

جلو این همه جمعیت کیر تو دستت میچرخیدی اخه کوسکش… بابا ی چیزی بنویسین بتونیم هضم کنیم

0 ❤️

764906
2019-05-01 10:24:35 +0430 +0430

حالا خوب داییت نیومد تو اشپزخونه اونم بکنی!!!

0 ❤️

764909
2019-05-01 10:49:55 +0430 +0430

این سایت هم واسه خودش عجب چیزیه که اجازه میده کسخول ها داستان بنویسن.!!!

0 ❤️