با سلام خدمت دوستان گرامی
این داستان بر میگرده به چندین سال پیش زمانی که تازه نامزد کرده بودم
اسم من حسین و اون زمان یه پسر بیست و یک ساله بودم و حدود یک سال نیم بود که نامزد کرده بودم یه دختر همسایه داشتیم به اسم مبینا که کلاس دوم راهنمایی بود دختر خیلی شیطونی بود بیشتر روزها میمومد خونه ما پیش خواهر کوچیکم چون خونه ما با خونه اونا بغل هم بود خیلی زیاد رفت و آمد داشتیم دختر پر جنب و جوشی بود داستان از اونجایی شروع شد که یه روز تو خونه بودم دیدم مبینا اومده خونه ما بعد چند دقیقه دیدم اومد تو اتاق من و گفت خواهرم رها گفته یه اینه بده برایش ببرم منم بلند شدم رفتم از تو کمد یه اینه بردارم اونم اومد کنار من ایستاد گفت من خودم پیداش میکنم گفتم باشه رفتم رو صندلی نشستم و داشتم سیم تلفن رو درست میکردم بعد چند دقیقه گفت پیداش نکردم و نیست بلند شدم رفتم پیشش جلو کمد ایستاده بود کشو رو باز کردم بگردم اونم اومد کنارم ایستاد گفت من کشو رو گشتم نبود گفت بالای کمد رو فقط نگاه نکردم اومدم که کشو شیشه ای بالای کمد رو باز کنم چسبیدم بهش البته واقعا به طور تصادفی اونم اصلا خودش رو کنار نزد بلعکس خودش رو چسبوند بهم خیلی خوشم اومد یه حالی شدم خودم رو بهش فشاردادم یکم که گذشت دیگه کیر من راست شده بود اونم فهمیده بود از پشت میمالیدم بهش اونم خوشش میومد فهمیدم مبینا حشری شده شاید قبلش فیلمی دیده یا با خودش تو خونشون ور رفته بود نمیدونم ولی اون موقع موقعیتش نبود کاری بکنم چون هم نامزدم خونه بود هم خواهر و مادرم بهش گفتم الان برو بعدازظهر بیا ولی قبل اینکه بره سینه هاشو رو دست کشیدم دوتا سینه نقلی کوچیک واقعا تجربه جدیدی بود برام بعد نهار به هر بهونه ای بود نامزدم رو بردم خونشون بعد برگشتم زود خونه خودم تا رسیدم خونه دیدم مبینا خونه ماست خواهر رها رفته بود کلاس مادرم هم رفته بود تو باغ پشت خونمون رفتم تو اتاقم به مبینا اشاره کردم بیا اونم اومد در رو بستم و بردشم پشت در کنار پنجره از جلو بغلش کردم و سینه هاشو دست میکشیدم و کردنش رو لیس میزدم اونم حسابی اخ و اوخش در اومده بود و هی میگفت مامان جووون و ناله میکرد مبینا یهه دختر سفید بود که بهش دست میزدی لکه میکرد سریع پیراهنش رو زدم بالا و سینه هاشو رو از زیر سوتین در آوردم ولی چی میدیدم دوتا سینه کوچولو و با یه نوک خوشگل یکم دست کشیدم و شروع کردم به خوردنشون مبینا مثله مار به خودش میپیچید فهمیدم خیلی حشریه دستم رو گذاشتم تو شلوارش دیدم خیس خیسه از بس حشری شده بود خیس کرده بود شرتش رو یکم مالیدم با دستم چوچولاش رو دیدم بیحال شده خیلی ناله میکنه شلوارش رو کشیدم پایین وای چی بود یه کس سفید بدون حتی یه مو تپل و گوشتی داشتم دیونه میشدم من داشتم با یه دختر راهنمایی حال میکردم چیزی که اصلا باورم نمیشدمبینا خودش رو انداخته بود رو من از بس بیحال شده بود اون رو چسبوندم به دیوار کیرم رو در آوردم و گذاشتم لای پاهاش از بس خیس بود کس خوشکلش کیرم سر خورد رفت لای کس توپلش اینقدر حشری شدم تو اون وضعیت که با دوتا تکون لای کس مبینا دیدم داره ابم میاد سریع کیرم رو در آوردم و نشستم جلو پاهاش شلوارش رو تا زانو کشیدم پایین سرم رو برم لای پاهاش و شروع کردم به خوردن کس خوشکلش مبینا دیگه تو هوا بود هی ناله میکرد و میگفت اخ مامان اخ مامان یک خوردم بعد ول کردم گفتم اگه ارضا بشه زود میره پس بزار اول خودم ابم رو بیارم بعد اون رو ارضا کنم بهش گفتم پشت کن بعد سرش رو یکم گفتم خم کن کیرم رو حسابی تف مالی کردم و گذاشتم لای کونش یعنی حس کردم گذاشتم لای پنبه یعنی دختر بچه اینقدر مزه داره این حس رو فقط اونایی میفهمن که با دخترهای کم سن سکس کرده باشند آروم سر کیرم رو گذاشتم لای کونش یکم آروم آروم عقب جلو کردم تا کم کم نوک کیرم رفت به زور تو کونش از بس تنگ بود خودش رو کشید جلو بغلش کردم محکم کونش رو جفت کرد دردش اومده بود ولی من چیزی حالیم نبود بغلش کرم حسابی فشار دادم کیرم رفت تو کونش داد میزد آروم دردم گرفت وای مامان درد داره درد داره گفتم الان تموم میشه اینقدر حشری بودم با دو سه تکون ابم اومد چند بار کیرم تو کونش تکون خورد احساس کردم تمام آب وجودم رو تو کونش خالی کردم بیحال شدم کیرم رو در آوردم و بوسش کردم بعد چرخوندمش طرف خودم نشستم جلوش و شروع کردم به خوردن کس نقلی و خوشکلش کمتر از چهار پنج دقیقه دیدم حسابی میلرزه تمام بدنش منم بیشتر شروع کردم به لیس زدن تا اینکه دیدم با یه آه و ناله زیاد دیگه تکون نمیخوره و افتاد رو من فهمیدم ارضا شده بلند شدم شلوارش رو کشیدم بالا و لباسش رو مرتب کردم بعدم بغلش کردم و چند بار لبهاش رو بوسیدم بهش گفتم از این ماجرا نباید به کسی چیزی بگی مبینا اونم گفت باش دلم نمیومد ولش کنم بره دلم میخواست چند بار دیگه بکنمش ولی میترسیدم گندش در بیاد بهش گفتم هر وقت بیکار بودی بیا خونه ما پیشم اونم گفت باشه باز بغلش کردم و لبهاش رو خوردم باورم نمیشد دختر به این خوشگلی رو گاییدم تا زمانی که مبینا دبیرستان میرفت و بعدشم ازدواج کرد ما با هم هر از گاهی که موقعیتش پیش میومد سکس میکردیم ولی بعد ازدواجش دیگه نه انگار نه انگار چیزی بینمون بوده تجربه سکس من با مبینا تو اون سن کم مبینا برام بهترین لذت رو داشت که دیگه هیچ وقت تکرار نمیشه با تشکر از همه شما عزیزان
نوشته: حسین
به همین سادگی،کمد؟!در بالایی؟!لاپایی؟!دخترای راهنمایی عین بزکوهی میمونن چجوری آخه با یه پخ ده تا قله رو فتح میکنن…؟؟؟؟!!!
اخ گفتی هیچی اندازه سکس با دختر کم سن لذت نداره خودم بیست و دو سالمه تا سه بار دوس دختر 16 سالمه گاییدم ن
اونایی که تجربه سکس با دختر کم سنو دارن؟ یعی پدوفیلهایی مثل خودت؟ خدا از روی صفحه زمین ورتون داره ولی امیدوارم قبلش حال کردن نره خرای محلو با دختر خودتون ببینید!!
همونجا که گفتی سوتینو زدم کنار؛ وای چی میدیدم، فهمیدم داری کصشر میگی دوست عزیز. یه حموم برو. امیدوارم از نوشتن این داستان مزخرف پشیمون بشی.
اگ بابات ابشو میریخت تو چاه توالت باز چارتا سوسک و جک و جونور دعاش میکردن ولی متاسفانه تو بعمل اومدی
کسی که نامزد داره ولی به دختر کم سن و سال همسن خواهرش رحم نداره تخم حرومه
یه روزم خواهرت میره خونه یکی از دوستاش و داداش دوستش میکنتش،زمین گرده
Faze shomaha ke miain goh mikhorin zire dastane ino ono nemifahmam
Makhsosan in shah X ke faqat takhasosesh goh khoriye baqiyast
سیکتیر زود انزال پدوفیلی
اخه کیر سگ تو سولاخ کونت رف این چه کصشعریه ننه لامپی
کسکش پدوفیل