حضرت مولوی و دختر کره ای

1390/09/28

سلام به همه دوستان
قبل از اينکه داستاني رو که برام اتفاق افتاده بگم، لازمه چند تا نکته در مورد خودم بگم، اولا اينکه من يه آدم خيلي معمولي از لحاظ فيزیک بدني هستم ،کیرم خیلی بزرگ نیست، هیکل توپی ندارم، ورزشکار نیستم و مثل اغلب مردهای ایرانی آبم 2 دقیقه ای میاد، از هيچ داروی تاخیری هم استفاده نمیکنم، خیلی وقتها در غیاب کس، جلق میزنم و…، و اهل مطالعه هم هستم.
اما داستان من از اونجایی شروع میشه که من دو ساله مهاجرت کردم سیدنی با خانومم.
اینجا درس میخونم، یه کار پاره وقت هم دارم. اوضاع خیلی بد نیست.
هرروز با قطار میرم سرکار. از منطقه epping میرم مرکز شهر که اینجا بهش ميگند city . جهت اطلاع اینکه اینجا پر از چینی و کره ای و ژاپنی و هندی هست.
توی این یه سالی که با قطار تردد میکنم، خیلی وقتها یه دختر کره ای رو میبینم که برای خودش شاه کسیه، در کل توي آسیای شرقی ها کره ای ها بینشون کس خوشگل هست. این دختره که بعدا فهمیدم اسمش لوسی هست (اینها اینجا اسماشونو عوض میکنند تا راحت تر باشند) خیلی خوشگله، موهای سیاه و براق و صاف، هیکل سکسی لاغر و سینه های لیمویی، پوست صاف بدون هیچ لک و فوق العاده براق و تمیز.
اغلب اوقات یه دامن خیلی کوتاه میپوشه که کیر آدمو راست میکنه.
خلاصه نوروز امسال بود که خانوم تصمیم گرفت بره ایران و من اینجا یک ماه تنها شدم.
بعد از دوسه روز آمپرم رفت بالا، توی این مدت هم با این دختره آشنايي سطحی در حد سلام و … برقرار کرده بودم.
یه روز تصمیم گرفتم تو قطار هرجا اون نشست منم برم کنارش بشینم. یدونه آی پد هم دارم که توش دیوان شمس مولوی و مثنوی معنی را ریختم. هر موقع بیکار میشم میخونم.
اصل سکس قضیه : پیش لوسی میشستم و شعر های مولوی رو میخوندم. تا اینکه کنجکاو شد که چه خط جالبی دارید و چطوری میخونید اینا رو و اینکه مثل عربی میمونه، منم که کیرم راست شده بود، براش توضیحات کاملو دادم و در مورد خط خودشون صحبت کردم و … تا اینکه رسیدیم سر مولوی، براش توضیح دادم مولوی کی بوده و چکاره بوده و … و اون خوشش اومد.
ایستگاه رسیدیم خداحافطی کردیم.
دو روز بعددیدمش.
دوباره بحث مولوی شد و براش کلی از مقامات مولوی تعریف کردم و اون براش خیلی جالب بود. وای که چقدر ناز بود وچقدر حال میکردم براش توضیح میدادم. آخرش وقتی خواستیم پیاده شیم گفته صحبت در مورد مولوی زیاده و یه قرار گذاشتیم توی دارلینگ هاربور برای بعد از کار.
تا عصر داشتم میمرم. اصلا تمرکز نداشتم. …
تا اینکه بعد از ظهر رفتم سر قرار …
عجب کسی بود. الان که دارم مینویسم کیرم راست شده.
اومد نشستیم یه گوشه و براش توضیح دادم. خداییش اون هم خیلی اسگل بود. فکر میکرد من آدم مثبتی هستم و …، در حالی که حشرم زده بود بالا و یواش یواش برای توضیح دستمو به دستش میمالوندم و …
اونم چیزی نمیگفت ولی یواش یواش اومد تو باغ. چیزی هم نمیگفت. خلاصه رفتیم یه چیزی خوردیمو وهوا تاریک شد. منم دیدم که اگه نکنمش باید برم یه جلق مشتی بزنم. یواش یواش رفتم سراغ داستان کدو و خاتون (اگه قضیه رو نمیدونید، باهاله بخونید)
خلاصه شروع کردم براش توضیح دادن، ولی با زبان الکن!! یواش یواش گفتم چیه،
کفش بریده بود. همینطوری که براش میگفتم دستشو گرفته بودم و یواش یواش گذاشتم رو کیرم، اول دستش سفت بود ولی یواش یواش شل شد، دستشو دیگه برنداشت. کیرم هم شق شده بود. گرفتش باهاش شروع کرد بازی کردن. منم دیدم اوضاع خوبه رو صندلی گرفتم بغلش کردم و لب گرفتن. اون هم حشری شده بود. اینجا لب گرفتن تو خیابون مساله عادییه، خلاصه یه کم مالوندمشو دیگه داشت ابم میومد. یهو گفت بریم هتل! گفتم هتل چرا بریم خونه ما. یه کم من من کرد و قبول کرد.
تو کونم عروسی بود. سریع با قطار رفتیم خونه، تو قطار هم کلی مالوندمشو و لب گرفتم. عجب چیزی بود لامصب.
اومدیم تو خونه، … بغلش کردم. چه نفسی میزد. همونطور که بغلم بود|، پیرهنشو درآوردم. عجب بدنی داشت. مثل برف سفید و صاف. سوتینشو هم باز کردم. سینه هاش لیمویی بود. نوکش قهوه ای نبود. بدنش اصلا مو نداشت. انداختمش رو کاناپه و …
شروع کردم لیس زدن بدنش، از گردن و سینه و شکم و دست و … اون هم به کره ای حرف میزد و آه و ا.وه میکرد. دامنش رو هم درآوردم. شرتشم در آوردم. عجب چیزی بود. کس کوچولو ولی خوشگل. یه کوچولو مو داشت ولی نه اینکه زشت باشه، لامصب مثل این عکسهای سوپر، تمام بدنشو میخوردم و لذت میبردم.
بعد بهم گفت تو هم لخت شو. منم سریع لخت شدم. کیرمو که دید یه کم ترسید. میگفت چه کیرباحالی داری، فکر نمیکرد ختنه کرده باشم. شروع کردباهاش بازی کنه که گفتم با نوکش کاری نداشته باش، با ته اش بازی کن آبم نیاد. یه دو سه دقیقه ای بازی کرد گفتم میخوا بکنمت. خوابموندمش رو کاناپه، دو تا کوسن گذاشتم زیر کونش (عجب کونی) و اومدم روش.
کیرمو گذاشتم دم کسش، یه کم فشار دادم تا نصفه رفت تو و آه ئو اوهش دراومد. شروع کردم تلمبه زدن، یه دقیقه نشد آبم اومد. ریختم تو کسش. یه مدتی روش خوابیدم. نمیدونم ارضاع شده بود یا نه چون از اول آه و اوهش بلند بود.
بلند شدیم. یه نیم ساعت گدشت دوباره شروع کردم مالوندن. کیرم راست شده بود. داشت شاخ در مياورد که دوباره راست کردم. ایندفعه میدونستم آبم دیرتر میاد. نشوندمش روی کانتر آشپزخونه و دوباره سینه هاشو خوردم. حوری بهشت هم اینزوری نیست. هیچ عیبی نداشت. شبیه عروسک بود. اومد پایین شروه کرد کیرمو خوردن. خیلی باهال میخورد. اومد سینه هامو لیس زدن. کمرمو لیس زدن. رفت کونمو لیس بزنه که نذاشتم. خوشم نمیومد.(ولی بعدا پشیمون شدم). دوباره خوابوندمش. کیرمو کردم تو کسش. واقعا عجب کسی بود. چند دقیقه ای تلمبه زدم. به نفس نفس زدن افتاده بودم اون هم همینطور، ناله میکرد. دوباره آبم اومد و ریختم تو کسش. اون هم چیزی نگفت. خلاصه خیلی هال کردیم. اومد بره و لی دیر شده بود و قطار دیگه تردد نداشت. مجبور شدم زنگ بزنم تاکسی بیاد و اون نامرد هم 130 دلار گرفت. ولی واقعا مزه داد.
فرداش تو قطار دیدمش. اومد پیشم نشست. خیلی خوشش اومده بود.
خلاصه توی اون مدت کلی باهاش حال کردم.
از این لوسی یه قضیه دیگه هم دارم که بعدا براتون مینویسم.
برید جلق بزنید روشن بشید.

ادامه…

نوشته: یک مهاجر


👍 0
👎 0
93700 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

307340
2011-12-19 23:50:51 +0330 +0330
NA

بد نبود موضوع جدید بود و خوبم نوشتی فقط شما که اهل مطاله ای نباید اینقدر غلط املایی داشته باشیا!

0 ❤️

307341
2011-12-20 00:45:02 +0330 +0330
NA

خوب بود ولي غلط املائي زياد داشت

0 ❤️

307343
2011-12-20 02:47:27 +0330 +0330
NA

خوب بود نسبتا

0 ❤️

307344
2011-12-20 05:00:05 +0330 +0330
NA

فکر کنم تو لایقه فحش نباشی پس موفق باشی مهاجر.
فقط حواست باشه اونجا پرچم ایرانیارو نکنی توی سیرابی.

0 ❤️

307345
2011-12-20 05:37:15 +0330 +0330
NA

وقتی چندتا کامنت می گذلرند وفحش توش نیست

یعنی چی یعنی این که داستان خوب بوده
موفق وپیروز باشی

0 ❤️

307347
2011-12-20 09:53:49 +0330 +0330
NA

آقا الحق که منم باور کردم.دمت گرم…از عوض ما هم بکن.
فقط دوست عزیز ، مثل اینکه فارسی یادت رفته : ارضا نه ارضاع
حال نه هال
ولی در کل خوب بود.موفق باشی

0 ❤️

307348
2011-12-20 10:35:38 +0330 +0330
NA

بد نبود! حد اقل موضوع انتخاب شده جای مانور داره!
در مقایسه با خیلی از چرت و پرت هایی که به اسم داستان به خورد ما میدن خوب بود.
130 دلار رو چارتایی اومدی ؟
دوستان منتظر نظر استاد maxmahoni هستند.
(من از طرف بقیه کامنت گذاران از ایشان خواهش میکنم دوباره در داستانها نظر بدهند چون فکر میکنم سکوت ایشان بیشتر دلخواه کسانی هست که هدف های خاصی را در این سایت دنبال میکنند!)
منتظریم.

0 ❤️

307349
2011-12-20 12:08:50 +0330 +0330
NA

مرسی مهاجر داستانت بد نبود و منتظر داستان بعدیتم

0 ❤️

307351
2011-12-20 21:12:52 +0330 +0330
NA

Salam man ghablan Sydney boodam
Bandeieh Khoda rast migeh keraieh taxi kheili gerooneh
Oonam az epping ke oon sare donyast ta city
Mamoolan inja aksare irania hadeaghal ie cheshm badoomi
Zamin zadan Hala inke Korean basheh savabesh bishtare
Age be pisi khordi ie sar boro kings cross
Faghat janbeieh bad dastanetm khianat be zanete ke behtar bood
Bahash avval tamoom mikardi bad mirafti soraghe ieki digeh
Albatteh man nemikham ghezavat konam Vali inja ie seri masael
Pish miad ke adam az bazi zanaie irani na hamashoon delsard
Misheh .choon ie serishoon ta deleshoon tang misheh shohararo
Vel mikonand be aman khoda va Mirand Iran
Hala in shoharast ke baiad ham kar koneh kharje
Bilito bedeh ham inja tanha basheh
Be har hal khastam begam doostan iektarafeh ghezavat
Nakonand
Ia hagh

0 ❤️

307352
2011-12-20 22:51:24 +0330 +0330
NA

خوب بود ، بعد از مدتها از یک داستان بیشتر از 5 خط خوندم و حالم هم به هم نخورد، اصلا هم مهم نیست که واقعی باشه یا نباشه ، همین که طرح نویی داشت و به فک و فامیلت کاری نداشتی جای تقدیر داشت.فقط به اون توضیحات اول راجع به معمولی بودنت نیاز نبود چرا که خواننده این طور فکر میکنه که به زور میخوای داستان را واقعی جلوه بدی.

0 ❤️

307353
2011-12-20 23:16:09 +0330 +0330
NA

کنسرت لختی ها
زن و مرد لخت کنسرت می دهند
http://shiehshad.blogspot.com/2011/12/blog-post_20.html

0 ❤️

307354
2011-12-21 00:17:02 +0330 +0330
NA

Rast mige man Sydney zendegi mikonam taxi kheyli geroon,gholam midam dastanesh rastakie chon in oriental nemidoonam Che adati daram koon milisan

0 ❤️

307355
2011-12-21 03:00:45 +0330 +0330
NA

مهاجرجان بدك نبود برو رو اون يكي داستان…

0 ❤️

307356
2011-12-21 12:26:51 +0330 +0330
NA

ببین اکه بتونی 100 تا کس کره ای بکنی خودم میگم ببرنت تو بهشت

0 ❤️

307357
2011-12-22 02:54:52 +0330 +0330
NA

کاری به راست و دروغش ندارم
داستانت قشنگ بود منتظر بعدی هستم؛

0 ❤️

307359
2011-12-22 16:34:13 +0330 +0330
NA

شانس آوردی دوستان کامنت گذار اول بهت فش ندادن
آخه اینجا همه اولی ها رو نگاه میکنن اگه اونا فش داده بودن دهنت آسفالت بود
اینم بگم من دوبی چینی و فیلیپینی کردم یادش بخیر خیابون رقه هتل السیف
ولی ایرونی یه چیز دیگس

0 ❤️

307360
2011-12-25 07:16:56 +0330 +0330
NA

khob bood pesar manam khosham omad kossher ziad to0sh nabood
GOOD LUCK My Friend

0 ❤️

307361
2011-12-26 10:34:48 +0330 +0330
NA

سلام مهاجر داستانت تعریفی نداشت ولی ای کاش اسم مولانا رو نیاوردی اول داستان چون شانش بالاتر از اینه که تو یه داستان سکسی بیاد داستان خاتونم خیلی توپه بچه ها بخونید دفتر پنجم مثنوی مولاناست.به هرحال داستان بود دیگه موفق باشی.از ساینا هم بدم میاد چون ادعاش میشه.

0 ❤️

307362
2011-12-27 01:49:22 +0330 +0330
NA

خوب بود بد نبود ؛ آورین

0 ❤️

307364
2012-04-05 06:10:46 +0430 +0430

داستانت آدو رو سر ذوق میاره… خوب بود

0 ❤️