حیف که نشد از جلو بکنمش

1392/08/13

می خوام داستان سکسیم رو با زهره براتون تعریف کنم اما اول بزار یه چند تا مطلب رو براتون روشن کنم اسم دوست دختر زهره نیست یه جورای الکی گذاشتم تا کسی متوجه نشه
و کلا از کس شعر گفتن بدم میاد هرچه هم اینجا میخونید عین حقیقته
خوب بریم سر اصل مطلب…
اسم من کوروش هسته 20 ساله دانشجوی رشته اقتصاد دانشگاه پیام نور این داستانی که براتون میخوام تعریف کنم مال زمانی هسته که 18سال ام بود یعنی پیش دانشگاهی بودم
دوستتی منو زهره از زمانی شروع شد که زهره با خانوادهاش چند بارق اومده بودن خونمون اخه اونا قوم خویش دورمون بودن منم کلا رو زاغش بود یه سفید خوشگل از اونای که من میخواستم بار آخری که اومدن خونه مون من یجوری با حرف زدن و نگاه کردن بهش نشون دادم که دوستش دارم زهره سال دوم دبیرستان رشته ریاضی بود چون ریاضیش خوب بود خواهر کوچکم رفتن داخل اتاق که ریاضی یادش بده که من از فرصت استفاده کردم رفتم تو اتاق دنبال یه فرصت بودم که شمارمو بهش بدم از خدا خواسته خواهرم رفت دفترشو از تو اون اتاق خواب بیاره که منم سریع دست پاچه شماره رو دادمش البته بگم که نمیگرفت با اصرار من گرفت تو جیبش گذاشت بهش گفتم چیزی به خواهرم نگه اون روزگذشت تا این که یه ظهر بعد از مدرسه خسته کوفته اومدم خونه رو تخت دارز کشیدم دیدم گوشیم زنگ خورد یه شماره ناشناس بود جواب ندادم بهش اس دادم
شما??
جواب داد شماره میدی یادت میره به که دادی!!!
که گرفتم آخ جون ناناز هسته باهم اسم بازی هامون شروع شد چند بار هم رفتم دم مدرسه اش دیدمش بعد از یه مدت دوستی ما با همین روال ادامه داشت تا این که شب پنجشنبه بابا دعوام شد که چرا درس نمیخونم همش سرم تو گوشیه با ناراحتی رفتم تو اتاق خوابیدم صبح جمعه امتحان کانون داشتم رفتم سر جلسه ساعتای 10 بود که اس داد کجای منم جواب دادم سرجلسه امتحان کانون گفت هر وقت تموم شد خبری بده ساعتای 12بود که امتحان هم تموم شد از جلسه رفتم بیرون و بعداش بهض زنگ زدم بعد از حال احوال پرسی گفتم بهش مگه مامانت اینا نیستن که اینقدر خوب داری حرف میزنی گفت به رفتن جای تا شب هم نمیان اگه خواستی بیا خونه مون ببینمت که منم از خدا خواسته با یه ماشین دربست رفتم تا نزدیکی خونه شون همسایه شون بیرون بود کثافت هم داخل نمیرفت بعد از چند دقعه اون هم رفت داخل منن سریع دویدم طرف در خونه شون دیدم دم در وایستاده امدم داخل سلام کردم مثل همین دختر ندیده ها از تو حیاطشون بغلش کردم بردم تو خونه پیراهنمو در آوردم شروع کردم به لب گرفتن لباش شیرین بودن اونم داشت لب می گرفت هر دو تامون مثل دو تا مار به هم گره خورده بودیم غلطه میزدیم که بهش گفتم پراهنتو در بیار اولش نه نمیخواد میکرد که منم اصلا شهوتی هیچی حالیم نبود با اصرار من درش آورد حالا دوتا سینه هاش جلو چشام بود شروع کردم به مالیدن شون از رو سوتین دیدم نه داره خوشش میاد سوتین شو از پشت باز کردم البته اینو هم بگم که عاشق باز کردن سوتینم
شروع کردم به خوردنشون مزه خوبی میداد مثل یه ساچمه داخل یه بادکنک باشه این جوری بود که همون طور که داشتم سینه هاشو میخوردم با دستم هم داشتم کسش رو میمالیدم که دیدم یه کم خیس شده گفتم بهترین فرصته بلند شدم شلوارمو در آوردم و بعد از لخت شدنم شلوار شو در آوردم حالا یه شرت جلوم بود که اونم با عجله در اوردو یه کس ناز خوشگل یه بدون مو شروع کردم به خودن کسش داشت اه اه میکرد با زبونم توش میچرخونم خیلی حال میداد ازش پرسیدم پرده داره که گفت آره تا به حال با کسی سکس نداشته کیرم دیگه داشت میترکید که به پشت چرخوندمش اول با هر کار کردم تو نرفت بهش گفتم کرم یا وازلین تو خونه ندارین رفت از تو کشو آورد اولش میترسید میگفت مامانم میفهمه یکم کس شعر الکی بهش گفتم تا راضی شد یکم به سوراخ کونش زدم با دو انگشت توش چرخونم که آخ ناله میکرد بدبخت چه طور میخواست تحمل کیر 18سانتی منو داشته باشه کیرمو چرب کردم گذاشتم در سوراخ که این بار یکم رفت داخل آخ نالش شروع شد یکم دیگه فشار دادم تا نصفه رفت داخل از تو سر جیق میزد التماس میکرد درش بیارم که بهش گفتم یه چند لحظه تکون نخوره دردش کم تر میشه یه چند دقعه ای اهسته اهسته عقب جلو میکردم دیدم ناله هاش کم تر شده کیرمو تا ته کردم تلنبه زدنو شرو کردم آخ نالش تبدیل شده بود به لذت میگفت منو جر بده کونو بکن منم مثل این وحشی ها تا ته میکردم توش بعد از یه 10 دقیقه ای داشت آبم میومد که بدون این که بهش بگم همه شونو ریختم تو کونش حالا دیگه شده بود کونش مثل استخر شده بود تلنبه که میدم چلاق چلوقش تمام خونه رو برداشته بود یه چند دقعه ای هم به همین روال گذشت تا این که خودم خسته شدم بلند شدم رو پام نشوندمش بدبخت سرخ شده بود از خستگی با هم رفتیم حموم خومونو شستیم اشغال اینقدر این کار کردم ساک نزد خیلی دلم می خواست از جلو بکنم که حیف نشد یه نیم ساعتی هم تو خونه با هم بودیم از هم لب می گرفتیم دیگه دورم شده بود لباسامو پوشیدم ازش خدافظی کردم اومدم خونه دیگه هیچ وقت فرصتش پیش نیومد که بکنمش…

نوشته: کوروش


👍 0
👎 1
74695 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

403384
2013-11-04 11:54:00 +0330 +0330

عاغا يعني كير تو اون لهجه ي كيريت . خب كس كش اگه نميتوني فارسي سليس بنويسي ؛ مگه مجبورت كردن . جقتو بزن عزيزكم .

0 ❤️

403386
2013-11-04 16:01:22 +0330 +0330
NA

ننویس دیگه
مرگ مادرت ننویس
رحم کن به اعصاب ما و ننویس مرگ مادرت
بعد کامنت های سابق یه کاربر محترم که مترجم می خواست چشمم به تو روشن . کاربر نام برده الان فکر کنم می ده کس دیگه براش ویرایش می کنه کامنت هاشو چون قابل خوندن شدن، تو هم همین کارو بکن .

0 ❤️

403387
2013-11-04 16:38:39 +0330 +0330
NA

خدایا رحم کن؛این بچه ها از کدوم خراب شده مدرک میگیرن که تا این حد بی سواد تشریف دارن!

0 ❤️

403389
2013-11-04 17:47:30 +0330 +0330
NA

کس نگو!

0 ❤️

403390
2013-11-05 01:02:08 +0330 +0330

پس شربت چی…داستانهای امروز نه لرزش ارگاسم دارن،نه شربت،،،،

0 ❤️

403391
2013-11-05 03:23:23 +0330 +0330
NA

شروع کردم به خوردنشون مزه خوبی میداد مثل یه ساچمه داخل یه بادکنک باشه؟!!!

0 ❤️

403393
2013-11-05 16:41:03 +0330 +0330
NA

برای منم خیلی جالبه مثل یه ساچمه داخل یه بادکنک باشه دقیقا یعنی چی؟

0 ❤️

403394
2013-11-06 02:02:00 +0330 +0330

کیری بود، دیگه ننویس . . . . . . . . . . . . . . .
معلومه که توی جلق زدن به درجه استادی رسیدی و ساچمه رو داخل یه بادکنک می‌کنی و مک می‌زنی و با حرارت وصف ناشدنی جلق می‌زنی. بیچاره کم بزن. اول آبتو تو کونش ریختی بعد تازه شروع کردی به چلاق چلوق؟ شاشیدم تو تخیلات جلقولانه و تخمیت، دیگه ننویس.

0 ❤️