سلام خدمت دوستان شهوانی
من چند سال پیش ماجرای شروع سکس در دوران طرح پزشک عمومی رو براتون نوشتم در ۳ قسمت… (اینجا) در این مدت فرصت اینکه بیام سایت رو چک کنم نداشتم و سرم گرم کارای مطب بود اما دلم میخواست ادامه ی ماجرای دوران طرح رو بنویسم… اگر صرفا دنبال داستان یکن بکن هستید بهتره که این ماجرا رو نخونید.
از وقتی با لاله آنال سکس کردم چند هفته ای میگذشت و من مشغول بودم با کار و درس و لاله هم که با من سکس کرده بود خیالش از خیلی جهات راحت بود تو مرکز و منم میدونستم که هر وقت دلم بخواد میتونم باهاش حال کنم، البته من زیادم اهل شیطنت نبودم و الانشم نیستم. یک روز یه خانم جوون چادری اومد تو اتاق معاینه و گفت: سلام آقای دکتر، رئیس مرکز بهداشت این نامه رو داده که بدم به شما. نامه رو باز کردم و دیدم حکم شروع به کار این خانم هست که اسمش مینا بود، یه دختر ۲۲ ساله که تازه درسشو تموم کرده بود و برای طرحش فرستاده بودنش به مرکز ما. از ظاهرش بگم که یه دختر با قد متوسط، لاغر اندام و خوش بر و رو… گفتم خوش آمدید و پاشدم رفتم طرف واحد تسهیلات زایمان، لاله نشسته بود پشت میز و داشت پرونده ی مادران باردارش رو چک میکرد، تا من رو دید بلند شد و سلام داد، گفتم خانم فلانی ایشون همکار جدیدمون هستند، لطف کنید و اینجا رو بهش نشون بدید و راهنماییشون کنید تا کارشون رو شروع کنن. حدود یک هفته بعد یک شب حول و حوش ساعت ۷ شب دیدم یکی داره در میزنه، دیدم سرایدارمونه، گفت دکتر تو تسهیلات مریض بدحال هست و مامامون گفت شما رو صدا بزنم، رفتم دیدم یک خانمی در حال وضع حمل بود و لاله و مینا نمیتونستن سر بچه رو خارج کنن که سریع یه اپیزیوتومی خفن کردم و راه باز شد و بچه رو خارج کردم و تحویل ماماها دادم و خودم شروع کردم و محل اپی رو که خیلی بیشتر از معمول بود بخیه زدم و مادر و بچه همون شب مرخص شدن. فردای اون روز رفتم پیش ماماها و جفتشون رو دعوا کردم که خودتون مگه بلد نیستید اپی بدید؟ یک بار دیگه واسه این کارها وقت منو بگیرید تا ۶ ماه بهتون مرخصی نمیدم و برگشتم تو اتاقم. همون شب بعد از شام لاله زنگ زد که آقای دکتر مهمون نمیخواید؟ گفتم خوش اومدین. گفت درو باز کن… اول فکر میکردم تنهاست، در رو باز کردم دیدم لاله و مینا یه ظرف شیرینی تو دستشون اومدن تو. لاله شروع کرد آقای دکتر ما معذرت میخوایم و یهو استرس گرفتیم که نکنه مادر و بچه جفتشون بمیرن و بدبخت بشیم که مزاحمتون شدیم. منم یکم نصیحتشون کردم. لاله برگشت رو به مینا گفت در بین تمام پزشکایی که من در این سالها دیدم آقای دکتر بهترینشون بوده از هر جهت و خیلی هوای ماما ها رو داره، منم با یه چشمک بهش گفتم بستگی به مامای مرکزم داره و جفتشون خندیدن، خلاصه چای و شیرینی خوردیمو اینا خواستن برن که آروم در گوش لاله گفتم لاله یک هفته مرخصی میدم بهت اگه امشب بیاریش تو تختم… گفت چشم آقای دکتر. حدودای ساعت ۱۱ رفتن پانسیونشون. ساعت ۱ بود که دیدم دارن در میزنن، منم بیدار بودم و داشتم فیلم میدیدم. تا در رو باز کردم دیدم جفتشون اومدن تو. با تعجب گفتم چی شده؟ گفتن تو پانسیونمون مار دیدیم، گفتم خوب به سرایدار بگید بیاد بگیردش. لاله گفت چراغش خاموش بود و دیدیم چراغ شما روشنه اومدیم پیش شما، نزدیکای صبح که سرایدار بیدار شد بهش میگیم. منم از خدا خواسته گفتم خوب شما همینجا استراحت کنید، لاله یه پتو انداخت رو زمین، گفتم لاله جان شما مهمونید و رو تخت بخوابید، منم هر وقت فیلمم تموم شد میام رو پتو میخوابم، گفت نه آقای دکتر من رو زمین میخوابم و مینا امشب مهمونه و رو تخت میخوابه. گفتم پس من چی؟ گفت شما هر جا راحتی بخواب. حالا قیافه ی مینا دیدنی بود از این مکالمه ی من و لاله. گفت خوب منم پیش لاله رو زمین میخوابم، گفتم نگران نباش، رو تخت استراحت کن. خلاصه من یه سیگار روشن کردم و ۲۰ دیقه بعد رفتم تو تختی که مینا روش خوابیده بود و خودشو کاملا به دیوار چسبونده بود که من بتونم برم پیشش (بعدا اعتراف کرد که دلم میخواست پیش من بخوابی)، رفتم دراز کشیدم و بعد از ۵ دیقه آروم آروم شروع کردم به نوازش کردن بازوی چپش و کم کم رفتم رو شکمش و پهلوهاش، دیدم آروم برگشت رو به روم و چش تو چش نگاهم کرد و لباشو گذاشت رو لبم و کارشو شروع کرد… بعد از نیم ساعت من و مینا هنوز داشتیم دیوانه وار با هم عشقبازی میکردیم بدون اینکه به جای دیگه ای دست بزنیم. جالب بود که منم اصلا نمیخواستم باهاش سکس کنم، چون واقعا داشتم از خوردن لبش لذت میبردم تا اینکه کم کم شروع کرد به خوردن گردنم و نوازش بدنم، داشتم دیوونه میشدم از حال… تا حداقل یک و نیم ساعت همدیگه رو نوازش کردیم و از گردن به بالا رو خوردیم بدون اینکه کار دیگه ای بکنیم. تو چشماش نگاه کردم و گفتم مینا جان فک نمیکنم هیچوقت دوباره بتونم اینجوری با لب کسی حال کنم و حتی نمیخوام الان به پایین نگاه کنم و لذت این عشقبازی رو خراب کنم، محکم بغلش کردم و خوابیدیم… ساعت ۶ لاله بیدارمون کرد که ما بریم پانسیون رو به سرایدار نشون بدیم و رفتن.
ادامه دارد…
نوشته: بهزاد
دندونپزشک محل ما یه منشی فوق کس داره اووووف
آقای محترم درسته توی کادر درمان ببخشید جنده زیاده و همه چیز باز بحث میشه
اما باور کن شیفت های عصر و شبم اینقدر بی درو پیکر نیست که هر کاری دلت خواست بکنی خوبه که باز نمیگین تو پاویون یا مترون پرستاری با پرستارا اینکارو نکردین
بخدا اینقدرام پرستارا شل نیستن که شما تصویر کردین
اگر واقعا دکتر هستید باید بدونین باس سفید حرمت داره و قسم پزشکیتون رو بر هرچیز ارجه بدونین
دوست عزیزم لطفا با فانتزی های ذهنی خودتون تصور سفید پوشان جامعه رو در ذهن مردم رو خدشه دار نکنید
عزیزم چهارتا کلمه علمی یاد گرفتی نیا اینجا کص بگو. ماما اپی نکرد تا تو بری؟! اونم دوتا ماما! بقیه ش رو هم کص گفتی کلا. دیس لایک چهارم
دیس لایک پنجم هم واسه خودت که نمیدونی مردم ماها اعتماد دارن میان پیشمون. با بافتن این کصشعرا واسه جق زدنات پزشکا رو خراب نکن، برو زیر پتو جقتو بزن
تو کسخولی نه دکتر
البته شایدم یه دکتر کسخول باشی
دکتر انقدر کیری ندیده بودم
آخه چرا طرح منِ بدبخت تو روستاست
اونوقت یه ملتی میرن طرح
مرخصی بهشون میدن
چیزم میدن :( کویته براشون
کیرررم تو سر در اون دانشگاهی که به توی کووونی مدرک دکترا داده
قسمت دوم و از کووون دادنات بنویس
اومدم بگم آدم شو دکی اما دلم نیومد تو شرایط سخت قرارت بدم،یه دیس بهت میدم بشرطی اینکه کلا لباس سفید دیگه تن نکنی،دیس 17مال منه
منم پرستارم
فقط زیاد دیدم پزشک ها رو سرکار میزارن
متاسفانه ی ضعف شدید جنسیتی دارن
این داستان تنها حسنی که داشت این بود بفهمیم تمام بجه های شهوانی دکترو پرستارن بد این جقی هاییم که بچه دبیرستانی هستن و یسره داخل سایتن همشون منم.نکشینمون دکتری جقی مملکت ??
سلام
منتظر ادامه داستان هستیم همکار عزیز
به جفنگیات کامنت های داستان هم توجه ای نکن، چون ندیدن هضمش براشون سخته،
موفق باشی دوست عزیز لایک 19 تقدیم شد
آقای DON_BEEN مرکزی که من در اونجا کار میکردم بیمارستان نبود که در و پیکر به قول شما داشته باشه، در قسمت اول از داستان قبلی توضیح دادم و اگر خواستید برید و مطالعه کنید، دوم ایکنه فرمودید پرستار ها شل نیستن، در حالی که من با پرستار رابطه نداشتم و شما که فرق پرستار و ماما رو نمیتونید بفهمید بهتره نظر ندید، بماند که پرستار ها هم اغلب با پزشک ها رابطه دارند. سوم اینکه من سوگند نخوردم که کسی رو نکنم یا با پرستار و ماما و منشی و هر کسی دلم خواست (به جز بیمار و همراه بیمار) سکس نداشته باشم، لطفا مسایل رو با هم قاطی نکنید. چهارم ایکنه من صرفا خاطراتم رو میگم و مطلقا با رابطه ی بیمار و پزشک کاری ندارم و هیچوقت هم با بیمارانم رابطه ای نداشتم، البته تا وقتی بیمار بودند… من فرصت و حوصله ی اینکه بیام جواب همه رو بدم ندارم ولی لازم دونستم به کامنت شما و ۱۱ نفری که لایک کردند جواب بدم. پایدار باشید.
میگم بنده خدا راس میگه ها کجای قسم پزشکی گفته نباید کص بکنن
مگه کشیش بوده
****ایول دکتر، همکاریم، البته من دندانپزشکم و از خجالت پرستارای تو کلینیک و کمک دندانپزشکا درمیاییم، شاد باشی