خاطرات زنونگی من ۱ (شروع ماجرا)

1399/12/02

اولین باری که سکس رو تجربه کردم، اصلا نمیدونستم سکس چیه. اصلا کلا هیچی از اندام جنسی نشنیده بودم. در واقع بهم تجاوز شد. بچه بودم. یادم نیست دقیقا چند سالم بود. میدونم که دوران دبستان بود. شاید سوم یا چهارم. اون زمان دخترخالم به مامانم میگفت خاله خوش بحالت پسرت خیلی خوشگله. مثل دختراست. مژه های بلند فر داشتم و چشمای درشت مشکی. بدنم سفید بود و موهام لخت. یه روزی که خونه خالم بودیم، پسرخالم که 10 سالی ازم بزرگتره گفت بلیط استخر دارم بمون امروز ببرمت استخر. منم خوشحال رفتم. وقتی برگشتیم خونه گفت بیا بریم حموم دوش بگیریم. خیلی دوست نداشتم برم باهاش حموم، چون حس معذبی داشتم. ولی خب خجالت میکشیدم بگم نه. همین که وارد حموم شدیم و لباسامون رو درآوردیم (فقط شورت تنمون بود) پسر خالم منو برد زیر دوش، وایساد جلو آینه و منو گرفت جلوی خودش. و داشت به خودش توی آینه نگاه میکرد. بهم صابون مالید. با خودم میگفتم این چرا داره منو میشوره. چسبید بهم. خودشو میمالید بهم. شورتم رو درآورد. من پشتم بهش بود نمیدیدم چیکار داره میکنه. فقط حس کردم که یه چیزی فرو شد توی کونم. انقدر دردم گرفت که نفسم داشت بند میومد. اما خجالت میکشیدم حرفی بزنم. نمیفهمیدم داره چه بلایی سر میاد. اصلا تو اون سن نمیدونستم سکس چیه. کردن یعنی چی. حتی واژه های کیر و کوس هم خیلی برام مفهوم نبود. فقط تنها چیزی که اون لحظه میفهمیدم درد بود. صدام در نمیومد. پسرخالم هم هیچی نمیگفت. منو محکم گرفته بود و بلند نفس میکشید. بعد از 2-3 دقیقه ولم کرد. حس کردم کونم خیس و لزج شده. حس خیلی بد و چندشی داشتم. میترسیدم دست بزنم ببینم چیه. فکر میکردم نکنه کونم پاره شده و خون اومده؟ برگشتم به پسرخالم نگاه کردم. برای اولین بار بود که توی عمرم همچین چیزی میدیدم. یه کیر خیلی گنده که یه مایع چسبنده ازش آویزون بود. دیگه یادم نمیاد بعدش چه جوری شد و چیکار کردم. فقط اون روز کلا درد داشتم و دیگه دلم نمیخواست پسرخالم رو ببینم.

دیگه بعد از اون ماجرا هرجا پسرخالم رو میدیدم سعی میکردم ازش فاصله بگیرم. تو مهمونی یا بیرون. بدم اومده بود ازش. یاد کاری که باهام کرده بود میوفتادم احساس بدی پیدا میکردم. اما بازم اون اتفاق تکرار شد! یه روز که خونمون کسی نبود نمیدونم از کجا فهمیده بود من تنهام، اومد خونه ما. نمیدونستم چیکار کنم! درو باز کردم گفت خاله اینا نیستن؟ گفتن نه. اومد نشست گفت چه خبرا. شروع کرد به حرف زدن. من چیز خاصی نمیگفتم. همش یاد اون اتفاق بودم. پاشد رفت تو اتاقم. من نرفتم. صدام کرد گفت کِرِم دارید؟ دستام خشک شده، بزنم. رفتم بهش دادم. یکم مالید به دستاش، بعد گفت کتاباتو بیار ببینم درستون کجاست چقدر خوندید. نشست رو تختم، منم کتابام رو بردم. یکم ورق زد گفت بیا یکم چرت بزنیم تا باباتینا بیان. گفتم من خوابم نمیاد. به زور منو گرفت گفت بیا بخواب یکم حالا. منو خوابوند رو تخت خودشم از پشت چسبید بهم. منو به بغل خوابوند، خودشم چسبید بهم. بعد دیدم شلوارمو داره در میاره. بازم انگار زبونم قفل شده بود. روم نمیشد حرفی بزنم. کرم رو برداشت مالید به کونم. برام سوال بود چرا اینکارو میکنه. شلوار خودشم دراورد چسبید بهم. کیرشو فرو کرد توم. نفس عمیق میکشید. نتونستم طاقت بیارم گفتم آی یواش. آروم در گوشم گفت یواش میکنم. ولی دردش داشت بیشتر میشد. داشت گریه م درمیومد. گفتم آی درد میاد نکن. با نفس نفس گفت الان تموم میشه. آه آه میکرد. من ترسیده بودم. یهو منو خوابوند رو شکم خودشم افتاد روم. با صدای بلند گفت آآآآآآآآآآآآآآآآآآآه… داشتم له میشدم زیرش. از روم پاشد و رفت. دست زدم به پشتم دیدم وسط کونم و لای پام خیس شده. روی تخت هم خیس بود. یه مایع چشبنده چندش که حالمو بهم میزد. فکر کردم تف زده. نمیدونستم آب کیر چیه. رفتم دستشویی، از قصد انقدر طول دادم تا بره دیگه نبینمش. که دیدم از پشت در گفت من دارم میرم خداحافظ. تو دلم گفتم برو بمیر.

اما این داستان تموم نشد و پسرخالم بازم این کارو تکرار کرد. یه شبی که رفته بودیم خونشون، منو برد تو اتاقش به هوای بازی کامپیوتر. درو بست، رو صندلی که نشسته بودیم دست منو گرفت گذاشت رو کیرش. دست منو میمالید روش. بعد کرد تو شلوارش. اولین بار بود همچین چیزی لمس میکردم. یه چیز نرم و گرم که چندشم میشد. بهم گفت امشب بمون اینجا. گفتم نه میخوام برم. گفت کجا بری؟ بمون فردا میریم سینما. گفتم نه دوست ندارم. هی اصرار کرد، نمیدونم چرا دیگه روم نشد بهش بگم نه. شاید چون خیلی سنم کم بود، یا اون خیلی بزرگتر بود ازم. با اکراه من و اصرار اون شب موندم اونجا. وقتی خوابیدیم، دستمو گرفت گذاشت تو شلوارش. گفت با کیرم بازی کن. اونم کونمو مالید. شلوارمو کشید پایین، منو برگردوند، تف زد به کونم با دستش بازی کرد. بعد کیرشو چسبوند به کونم. وقتی فشار داد تو این دفعه خیلی بیشتر دردم گرفت. گفتم آی تو رو خدا یواش. گفت باشه آروم صدات میره بیرون. من یواش آی آی میکردم اونم خودشو عقب و جلو میکرد. این دفعه طولانی تر از دفعه های قبل شد. بهش گفتم بسه دیگه دردم میاد. گفت باشه بذار آبم بیاد. نمیدونستم منظورش از آب چیه. دیدم داره تند تر میکنه. خیلی دردم گرفته بود. خدا خدا میکردم زودتر تموم کنه. دیدم کیرشو درآورد، محکم منو فشار داد گفت اووووووووه اوووووووووووووه آبم اومدددددد. کونم خیس شد. تازه فهمیدم آب چیه!

دو سه سالی از اون ماجراها گذشت و دیگه بین من و پسرخالم اتفاقی نیوفتاد.
اون زمان با یکی از پسردایی هام (محمد) خیلی صمیمی بودم. سه سال ازم بزرگتر بود. ولی همبازی بودیم. یه شب خونمون بود شب واسه خوابیدن موند. کنار هم خوابیده بودیم. نصفه شب نمیدونم ساعت چند بود، حالت خواب و بیدار بودم. احساس کردم یه چیز زبری میخوره به دستم. دقیق یادمه اون لحظه، انگار دستمو گذاشته بودم رو صورت تازه اصلاح شده که ته ریش داره. بیدار شدم دیدم دستم تو شورت پسرداییمه! وقتی خواب بودم دستمو برده بود تو شورتش. مونده بودم چیکار کنم. با خودم گفتم وای اینم الان میخواد بکنه. خودمو زده بودم به خواب. با دست خودش دست منو گرفته بود میمالید به کیرش. بعد آروم دستمو از شلوارش دراورد. دستشو گذاشت وسط پام. یکم مالید. آروم میبرد سمت کونم میمالید. یکم مالید و ول کرد. چند دقیقه گذشت، منم خیالم راحت شد که بیخیال شده، پشتمو کردم بهش و یکم هم فاصله گرفتم ازش خوابیدم. داشت خوابم سنگین میشد که حس کردم اومده پشتم. نزدیکم شده بود. آروم چسبید بهم. شلوارشو کشیده بود پایین. چون کیرشو حس کردم چسبونده به کونم. خیلی آروم کیرشو میمالید به کونم. من اصلا تکون نمیخوردم. دید من هیچ عکس العملی ندارم، یواش خواست شلوارمو در بیاره. نمیدونم فهمیده بود من بیدارم یا فکر میکرد خوابم. چون خیلی آروم داشت اینکارو میکرد. شلوارمو کشید پایین کیرشو گذاشت لای پام. شروع کرد به مالیدن. چند دقیقه ای این کارو کرد. منم کلا خودمو زده بودم به خواب. نمیتونستم کاری کنم یا چیزی بگم. این خجالتی بودن من باعث میشد همیشه خیلی جاها ساکت باشم. هرلحظه منتظر بودم الانه که بکنه. ترسیده بودم. اما یکم که کیرشو مالید ول کرد. شلوار منم آروم کشید بالا و رفت اونور. منم یه نفس راحت کشیدم و خوابیدم.

فردا صبحش انگار نه انگار که اتفاقی افتاده. هیچ کدوم به روی هم چیزی نیاوردیم. با هم رفتیم گیم نت. بعدش محمد گفت بریم خونه ما. گفتم باشه. خونشون کسی نبود. ناهار یه چیزی خوردیم و فیلم دیدیم. اون زمان خیلی با هم تو خونه کشتی میگرفتیم. یعنی محمد همیشه میگفت بیا کشتی بگیریم. همیشه هم اون میبرد چون بزرگتر بود. این دفعه هم کشتی که گرفتیم سریع منو خوابوند خودش افتاد روم. همینطوری خوابیده بود روم بلند نمیشد. میگفت سعی کن بلند شی. من تقلا میکردم از زیرش در برم ولی نمیذاشت. خودش بلند شد و دوباره گلاویز شدیم و بازم منو خوابوند خوابید روم. بهم گفت اگه میتونی بلند شو. بعد میخندید که نمیتونی از زیرم بلند شی. چند بار اینکارو تکرار کرد. دیدم وقتی میخوابه روم خودشو میماله بهم. بلند نمیشد از روم. یهو شلوارشو کشید پایین. گفتم عه چیکار میکنی؟ هیچی نگفت. شلوار منم کشید پایین کیرشو گذاشت لای پام. شروع کرد مالیدن کیرش وسط پاهام. منم چیزی نمیتونستم بگم. اینطور وقتا زبونم بند میومد اصلا. چند دقیقه کیرشو لای پام مالید و آبش اومد. تعجب کردم چرا مثل رضا (پسرخالم) نکرد تو! فقط گذاشت لای پام.

ادامه دارد…

نوشته: آرمان سیسی


👍 11
👎 4
23901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

792972
2021-02-20 22:42:04 +0330 +0330

فاطما گلی بودیا 😂

1 ❤️

792977
2021-02-20 23:20:38 +0330 +0330

اه

ی گی بیاد با من بخوابه 👿 ❤️

1 ❤️

793029
2021-02-21 02:14:55 +0330 +0330

حداقل پسر داییت با اینکه کم سن بوده خیلی بیشتر از اون پسر خالت عقل داشته اخه بچه ۱۰ ساله اونم پسر چی داره بکنی

1 ❤️

793146
2021-02-21 19:34:49 +0330 +0330

ادامه بده خوب بود

1 ❤️

793184
2021-02-22 00:02:22 +0330 +0330

ریدم به پسر خالت حروم زاده رو

1 ❤️

793205
2021-02-22 01:04:31 +0330 +0330

فقط میشه بهت گقت گشااااد خااااان
اینطوری که اینا هر دفعه به این راحتی فرو میکردن به کونت،یا کیرشون چوب کبریت بوده،یا کون تو دروازه غار بوده

1 ❤️

793235
2021-02-22 03:13:38 +0330 +0330

اینکه از خواب بپریو ببینی ی کیر شق چسبیده به کونت خاطره خیلی از ما پسرای ایرانیه که پسر خاله دایی عمو عمه بزرگتر از خودمون داشتیم .
خاطراتمو زنده کردی

2 ❤️

793845
2021-02-26 07:00:59 +0330 +0330

جالب بود داستانت😘

1 ❤️