سلام به همه عزیزان این داستان گی هستش و مربوط به سال1400 میباشد
الان 21 سالمه و چندماهی هستش خدمتم تموم شده از خودم واستون بگم قدم165 و وزنم حدودا70 و سبزه هستم
سال 98 رفتم سربازی و به یکی ازپادگانهای جنوب ایران اختصاص دادن از بچگی به جنس مخالف علاقه ای نداشتم و چندتایی از بچه محلامون ارزوی کردن منو داشتن ولی من به خاطر حفظ ابرو هیچوقت بهشون ندادم تا اینکه به سربازی رفتم به خاطر دوری مسافت تا تهران هر 3 ماه مرخصی میومدم تو یکی از این مرخصی ها داشتم بر میگشتم پادگان بلیط قطار داشتم ساعت 6بعداز ظهر سوارقطار شدم واگن ما 4 نفره بود 3تا جوون تقریبا همسن خودم شاید یکی دوسال بزرگتر اهل خوزستان و عرب بودن هم تو همین کوپه با من همسفر بودن خیلی شلوغ میکردن و میخندیدن منم که مرخصیم تموم شده بود اصلا حال خوبی نداشتم و زیاد باهاشون حرف نمیزدم کم کم ازم پرسیدن کجا میری واسه چی میری و از این سوالای چرت متوجه شدن من سربازم به اتفاق شام خوردیم و حدود ساعت 11 من گفتم میخوام بخوابم اونا هم گفتن اشکال نداره بگیر بخواب ما هم کم کم میخوابیم واقعیتش من رو تخت پایین دراز کشیدم ولی ی جورایی استرس داشتم و خوابم نمیبرد بعد ی مدتی اونا هم چراغ کوپه رو خاموش کردن و دراز کشیدن ولی با زبون عربی با هم حرف میزدن و گاهی هم میخندیدن فکر کنم 2/3 ساعتی خواب بودم که یهو دستی رو رو باسنم حس کردم ترس ورم داشت ضربان قلبم تند شد پیش خودم گفتم نکنه میخوان منو خفت کنن در اون لحظه جرات باز کردن چشمامو نداشتم مونده بودم چیکار کنم چند ثانیه بعد دیدم یکی از اون پسرا از تخت بالا اومد پایین و فقل در کوپه رو چک کرد و پرده هاشو کیپ کرد که داخل معلوم نشه واقعیت فهمیده بودم که خبرایی هست از طرفی این کارشون حشریم میکرد از طرف دیگه به این فکر میکردم که تا حالا ندادم و طاقت کیر اینا رو ندارم تو این افکار بودم که دیدم دست یکیشون لای کونم از رو شلوار بالا پایین میره خواستم برگردم دید نمیشه چشامو باز کردم دیدم سه تاشون با شرت بالا سرم وایسادن گفتم چیکار میکنین با خنده گفتن کار بدی نمیکنیم سه نفری میخوایم ی کون تپل بکنیم ایراد داره بهشون گفتم من اینکاره نیستمو از این حرفا گفتن اشکال نداره ما رات میندازیم واقعا تو ی بن بست گیر کرده بودم تهدید میکردن اگه نذارم به زور میکنن بعدش تو مقصد تموم رفیقای عربمونو میاریم و جرت میدیمو از این حرفا هی میگفتن نترس نمیذاریم اذیت بشی چاره ای جز تسلیم نداشتم اونا هم ی جورایی متوجه شدن که تسلیم خواستشون شدم سه تاییشون کیراشونو در اوردن گفتن ساک یزن منم بالاجبار شروع کردم اولش حس خوبی نداشتم ولی کم کم خوشم اومد کیراشون 17/18 سانت میشد البته قطر دوتاشون زیاد نبود ولی مال یکیشون کلفت بود لباسامو از تنم دراوردن منم با شرت بودم شرتمو کشیدن پایین به به و چه چه میکردن یکیشون اومد پشتم با کرم سوراخ کونمو چرب میکرد با انگشتاش داخل کونم میکرد همزمان داشتم کیر اون دو نفرو ساک میزدم تا اینجاش حس خوبی داشت یهو دیدم سر کیرشو گذاشته دم سوراخ کونم نا خود اگاه خواستم برم جلو ولی نذاشتن ترس از درد و لذت با هم قاطی شده بود سر کیرشو فشار داد تموم بدنم اتیش گرفت تلاش کردم نذارم ولی نمیتونستم بالاخره نصف کیرشو کرد تو منم داد و فریادم بلند شد جلو دهنمو گرفتن تا دسته فرو کرد تا 5 دقیقه فقط درد و سوزش داشتم داشتم میمردم یواش یواش دردش کمنر شد اونا هم فهمیدن و تلمبه زذنو شروع کرد خیلی وحشی تلمبه میزد 5 دقیقه ای ابش اومد ریخت تو کونم بلند شد نفر دوم اومد سر وقت کونم اونم با کیرش دو سه بار بالا پایین کرد اروم فشار داد رفت تو باز هم دردم اومد ولی خیلی کمتر از قبل اون هم کارش تموم شد سومی همون کیرکلفته بود گفت حالا نوبت منه بزرگی کیرشو حس میکردم اون دونفر شونه هامو گرفته بودن اونم با فشار فرو میکرد واقعا دنیا جلو چشمم تار و تیره شد اشکام در اومد بالاخره کارشون تموم شد من تا ی ساعت نمیتونستم تکون بخورم بعدش بلندشدم خودمو جم و جور کردم تا اهواز دیگه نرفتم اندیمشک پیاده شدم ترسیدم تا اهواز چند بار دیگه منو بکنن اینم خاطره من بود الان یادشون میوفتم کونم به خارش میفته ببخشید طولانی شد
نوشته: ام تی
کون خودت دلت میخواسته بگاینت والا پس دیگه زر نزن
خوب طبیعتاً سخته بخوای تکلیف خودتو با خودت مشخص کنی چون هم زمانبره هم دهن شخصیتت سرویس میشه و مغزت به فلک میره ولی در آخر وقتی بفهمی که واقعا چی میخوای
مهم نیست خوشت بیاد یا نه
مهم تصمیمیه که گرفتی و تکلیفت با خودت روشنه
اون وقت هم طعم ارامشو میچشی هم لذت میبری
بعد میگن چرا هر جا میری تیزی باهاته😐😐برا همچین مواقعی دیگه
لعنتی یه ثانیه حداقل مقاومت میکردی شاید بیخیال میشدن تا گفتن بده گفتی باشه بیا بکن اصلا فلسطین باید مقاومت رو از تو یاد بگیره
قطار سوار نشدم بگم طبیعی نوشتی یا نه
ولی دست کم میدونم کونت رو تمیز کرده بودی براشون😂 وگرنه با سه تا کیر گهی مواجه میشدیم🤦🏻♂️
مادرکصه دو ساعت متن نوشتی آخرش معلوم نیست خوشت اومد یا نه کیرم تو این داستانت بعدشم تخم چپ ادیسون دهنت آدم تو کوپه داد بزنه هیچکس نمیشنوه؟من کیرم تو این داستان تخمیت