خاطرات سکسی محمد (۲)

1401/07/09

...قسمت قبل

سلام محمد هستم و این قسمت دوم از خاطرات سکسیم هست امیدوارم خوشتون بیاد . خب بعد از اینکه با مبین سکس کردم و مزه کون کردن را چشیدم دیگه دنیا برام یه جور دیگه ای شده بود قبل از سکس با مبین همش دید میزدم و برای زنهای دور و برم جغ میزدم ولی بعد از اون ماجرا با مبین دلم میخواست هر جوری که شده حتی به زور با چندتا از زنهای فامیل که قبلا براش حسابی جغ میزدم باهاشون سکس کنم و مثل کونی که از مبین گائیده بودم با اونها هم سکس کنم راستش کون مبین همانطور که گفتم واقعا فوق العاده و خوشگل گرد و خوردنی و کردنی بود انگار که از پشت داری با یه زن سکس میکنی همین هم باعث شده بود من بینهایت به سکس از کون خوشم بیاد و عاشقش بشم . رابطه ام با مبین ادامه داشت و هر وقت که برامون فرصتی جور میشد حسابی میکردمش و کیف میکردیم هم من هم اون ولی اینکه بتونم با زنها هم سکس کنم رفته بود رو مخم . از زنهایی که دلم میخواست باهاشون سکس کنم بگم . شاید بهم بخندین یا فحش بدین ولی از وقتی که تو کون کردن مبین به خاله یعنی مادر مبین فحش میدادم و بهش میگفتم مادر جنده ننه تو گائیدم و کیرم تو کس مادرت و از این حرفها بهش میزدم میدیدم که مبین هم خیلی خیلی خوشش میاد خاله حسابی رفته بود رو مخم . از خاله ام بگم که از مادرم کوچیکتره یعنی بچه اخری مادر بزرگم هست امسش لیلا هست 46 سالشه قدش متوسطه اونم سفید و تقریبا میشه گفت هیکل خوب هم داره نه چاقه نه لاغر البته بلاخره یکمی شکم و پهلو را داره بلاخره یه زن تقریبا میانسال بحساب میاد و دو شکم زائید یه دختر و یه پسر . این خاله لیلا بدجور رفته بود رو مخم وقتی بعد از مبین که کردمش به لیلا نگاه میکردم خیلی دوست داشتم زیر کیرم چنان بکنمش که مثل پسر کونیش زیرم جیغ و وار بزنه تو سکس با مبین دیگه همش فقط از گائیدن لیلا بهش میگفتم و مبین هم همش اه و ناله میکرد . میگفتم مبین کس لیلا رو میگام کونشو میگام اونم اه میکشید و میگفت جون جون بکن ممد جونم بکن هر کیو دوست داری بکن منو بکن ممادرمو بکن خواهرمو بکن اخ وای قربونت بشم قربون کیرت بشم . همه اینا جمع شد و جمع شد دیگه بد جور به لیلا نظر داشتم از سکس منو مبین یک سالی میگذشت . داشتیم برای دانشگاه درس میخوندیم من 19 سالم بود و اخرین فرصتم برای قبول شدن توی دانشگاه و خلاصی از رفتن به سربازی بود . برای همین کمتر با مبین هم سکس میکردم ولی اینکه هوسم برای گائیدن کس و کون خاله لیلا کم نشده بود که بیشتر هم شده بود تقریبا بیشتر وقتم را خونه خاله لیلا بودم مثلا برای درس خوندن اون موقع دختر خالم یعنی مبینا هم 16 سالش بود راستش اونم خوشگل و مامانی بود ولی هنوز خیلی زود بود تا بخوام نظری روش داشته باشم به علاوه که مادرش خیلی رو فرمتر از دخترش بود فرم کون لیلا شبیه مبین بود با این تفاوت که بزرگترو گردتر بود رونهاش تو پر و ساق پاش عظله و پر و خوردنی سینه هاش هم زیاد بزرگ نبود همه این مشخصات ظاهریش و اینکه هر وقت خونشون بودم حسابی بهم محبت میکرد و با من راحت بود منو هرچه بیشتر و بیشتر ترغیب میکرد تا هرطوری ه شده یه روز باهاش سکس کنم . لیلا دیگه چون من بهش محرم بودم خیلی جلوی من به حجاب و پوشیده بودنش اهمیتی نمیداد میتونم بگم که تقریبا هر روز که من اونجا بودم جلوی من و پسرش و دخترش و هر زمانی هم شوهرش بود با شلوار تنگ و یه تیشرت بود و اون کون فوق العاده اش بینهایت منو مجذوب خودش کرده بود واقعا دیگه تحملم براش تموم شده بود یه روز که خونشون بودم و منو مبین توی اتاقش داشتیم درس میخوندیم به مبین گفتم من برم اب بخورم و از اتاق اومدم بیرون و در اتاق را بستم دیدم لیلا تو اشپزخونه داره کار میکنه و مشغول درست کردن غذا هست جلو گاز داشت سیب زمینی سرخ میکرد ، اشپزخونه اونا خیلی کوچیک نیست و میشد که از پشتش رد و شد و بهش نخورد ولی من وقتی از پشتش میخواستم رد بشم قشنگ کیرمو مالوندم به کون لیلا و رد شدم لیلا برگشت یه نگاهی بهم کرد و هیچی نگفت منم از یخچال اب برداشتم و خوردم و وقتی میخواستم برگردم که مثلا برم رفتم کنار لیلا و گفتم خاله میشه یکمی از این سیب زمینی ها بخورم اونم گفت چرا نشه خاله جون قشنگ چسبیده بود بهش لیلا تقریبا جلوی من بود من با یه زاویه باهاش ایستاده بودم و دست چپم هم نزدیک کونش بود با دست راستم چندتا از سیب زمینی های سرخ شده را برداشتم و دست چپمو گذاشتم رو کون لیلا اولش لیلا رو انگار برق گرفته باشه یکمی پرید بالا برگشت اروم بهم گفت داری چکار میکنی دیونه دستتو بردار از کونم منم که دیگه سگ حشرم زده بود بالا بجای اینکه ازش بترسم و دستمو از رو کونش بردارم قستمو قشنگ کردم لای چاک کونش و دست راستمو هم بردم و کسشو گرفتم توی دستم و شروع کردم مالوندن کس و کونش بیچاره هیچی نمیتونست بگه هم دخترش تو اتاقش بود هم پسرش منم که دیگه پر رو شده بودم و عین خیالمم نبود این خاله ام هست داشتم حسابی کس و کونشو از جلو عقب میمالوندم ، لیلا از گاز یکمی فاصله گرفت و سریع یه سرکی به پذیرائی و سمت اتاقا انداخت و برگشت اروم بهم گفت چه غلطی میکنی محمد من خاله تم دیونه میفهمی داری چکار میکنی دیدم باید زودتر یه کاری کنم که دیگه نتونه حرفی بزنه سریع نشستم جلوی پاش و شلورا و شورتشو گرفتم و کشیدم پائین فقط یه صدای هیییی داد و دستشو گذاشته بود جلوی دهنش تا داد نزن منم سریع دهنمو چسبوندم به کس تپل و خوشگل که کمی هم پشمش بلند شده بود داشتم کسشو میبوسیدم زبونمو میکردم تو کسش نمیدونم فکر کنم دو یا سه دقیقه گذشته بود که فهمیدم لیلا خانم انگار خوشش اومده و به یکی از کابینتها تکیه داده بود و خودشم کمک کرد و لای پاشو بیشتر برام باز کرد تا راحتتر بتونم کسشو براش بلیسم یه نگاهی بهش کردم ولی دیدم اون مضطربه و دستش جلوی دهنشه دره به سمت اتاقا نگاه میکنه ولی قشنگ لای پاشو برام باز کرده بود منم هرچه سریعتر کسشو براش میخوردم و زبونمو میکردم توش تا اینکه دیدم پاهاش میلرزه بدنشم میلرزه سرمو به زور از کسش جدا کرد منم بلند شدم لیلا نشست زیمن انگار بی حال شده بود نفس نفس میزد یه نگاهی بهم کرد منو هم نشون زمین گفت پدر سوخته چکارم کردی مردم لعنتی منم لبشو بوسیدم گفتم این اولش بود لیلا جونم دوست دارم یه شب تا صبح زیرم حال کنی بهت قول میدم دیگه به شوهرت کس نمیدی گفت گمشو پدر سوخته منم دستمو گذاشتم رو کسش و مالیدمش گفتم این مال من میشه خودتم میدونی بعد دستشو گرفتم و گذاشتم رو کیرم که حسابی شق شده بود لیلا وقتی کیرمو حس کرد انگار یه چیز جدید داره کشف میکنه هی کیرمو میمالید چشماش گردتر میشد برگشت بهم گفت این چیه لعنتی چرا اینقدر بزرگه گفتم دوست داری از نزدیک ببینیش هیچی نگفت منم زودی کشیدم پائین و کیرمو نشونش دادم چشماش گردتر شد انگار جن دیده باشه کیرم سیخ رو به هوا وایساده بود لیلا یکمی به کیرم و به من نگاه کرد گفت بیشرف این چیه خیلی بزرگه و کلفته گفتم مال توه لیلا جون راستش اون موقع زمان خوبی برای کردنش نبود ولی بهش گفتم برگرد میخام بزارم تو کست کیفشو ببری اولش گفت نه کیرمو دادم دستش گفتم ازت دلخور میشه لیلا جونم اونم به حالت چهار دست و پا شد و سرشو از قسمتی ورودی اشپزخونه بود برد بیرون که ببینه از دختر و پسرش خبری هست یا نه منم رفتم پشتش و کیرمو با کسش میزون کردم و فرو کردم تو کسش وای کس هم چه با حال بود لیلا را داشتم تند تند میگائیدمش اونم با یه دستش دهنشو گرفته بود تا صداش درنیاد منم هرچی میونستم داشتم تو کسش تلمبه میزدم که داشت ابم میمومد و کشیدم بیرون و ابم رخت رو کمرش و بین کونش سریع بلند شدم و کشیدم بالا و خم شدم بازم از لیلا لب گرفتم و رفتم دستشوئی بعد از منم لیلا رفت دستشوئی منم رفتم پیش مبین . مبین ازم پرسید کجا رفتی رفتی اب بخوری این همه وقت گفتم راستش با مامانت داشتم حرف میزدم ولی اینو یه جوری گفتم که اگر مبین یکمی تیز بود میفهمید منظورم از اینکه داشتم با مامانت حرف میزدم یعنی چی و بعد از چند دقیقه دیدم لیلا به یه سینی و دوتا لیوان شربت اومد توی اتاق ما و با یه لبخندی رو به من گفت حتما خیلی خسته شدین بیائید شربت بخورید تا حالتون خوب بشه منم فهمیدم اینو برای من اورده که چند دقیقه پیش کسشو براش حسابی گائیده بودم معلوم بود از این سکس یوئی اونم با چنین کیری خیلی خوشش اومده و راضی شده که سریع داره بهم میرسه منم گفتم خاله لیلا پس خودت چی ؟ نمیخوری ؟ گفت چرا محمد جان منم میخورم بعد رفت دوباره اشپزخونه که سریع منو صدا کرد منم رفتم پیشش از پشت چسبیدم بهش گردنشو بوسیدم و ازش تشکر کردم گذاشته از کس بکنمش اونم همش با دستش کیرمو میمالید بهم گفت این نشد یه بار دیگه باید حسابی بهم حال بدی گفتم چشم لیلا جونم هر زمان که بگی در خدمتتم گفت حالا برو بهت خبر میدم منم یه دستی به کسش کشیدم و گفت برو دیگه حالمو بیشتر از خراب نکن تول سگ گفتم جووووننن قربونت بشم خاله جونم برگشتم پیش مبین . مبین پرسید مامانم چکارت داشت چرا منو صدا نکرد گفتم حتما کارش خصوصی بوده دیگه مبین که انگار تازه دوزاریش افتاده باشه با تعجب برگشت بهم گفت عوضی نکنه رفتی مامامنو… منم پریدم تو حرفش و گفتم کونی خفه شو مگه وقتیائی که بهم کون میدادیو از گائیدن مامانت میگفتم دوست نداشتی و نمیگفتی و مامانمو بکن خواهرمو بکن ، مبین هیجی نگفت و سرشو بالا نیاورد . راستش اون موقع از اینکه با خاله سکس کرده بودم و به پسرش گفتم که با مادرش سکس کردم یکمی پشیمون شدم ولی پشیمونیم زیاد طول نکشید و مبین سرشو بالا اورد و داشت میخندید و گفت پس بلاخره کار خودتو کردی ؟منم دیدم از این که مادرشو کردم نارحت نیست و بلکه خوشحاله گفتم خبر نداری که مامانت ازم خواسته بازم بهش حال بدم مبین گفت راست میگی کی؟گفتم نمیدونم شاید به زودی ، گفت ای لعنت به تو گفتم ما اینیم دیگه بعد مبین با خنده ازم پرسید مبینا رو کی میخواهی بکنی ؟گفتم نمیدونم فعلا که زوده براش بزار یکمی بزرگتر بشه ببینم چطوره میده مثل مامانت یا نه بعد زدیم زیر خنده به مبین گفتم دمت گرم فک رمیکردم الان از خونه پرتم کنی بیرون که رفتم با مامانت سکس کردم اونم گفت نه بابا اگر بیرونت میکردم دیگه اون وقت منو هم نمیکردی و از این کیر باحال بی نسیب میشدم گفتم اره اگر باهام دعوا میکردی دیگه نمیگائیدمت بازم زدیم زیر خنده اون روز بازم جزء یکی از بهترین روزهای زندگیم شد چون با یه زن خوشگل و خوش بدن توی خونه خودش سکس کرده بودم . توی همون هفته ای که با لیلا سکس کرده بودم و لیلا برای اینکه دوباره کیرمو تو کس لمس کنه داشت له له میزد خودش برنامه چید تا پنجشبنه شب باهاش تنها بشم یعنی هم شوهرشو فرستاد خونه مادرش هم مبین و مبینا را فرستاد خونه ما پیش مادرم منم به یه بهونه ای از خونه زدم بیرون و رفتم خونه لیلا که با هم سکس کنیم اون شب تا صبح واقعا هردومون برای هم خودکشی کردیم تو سکس کردن هرچی بلد بودیم را برای هم انجام میدادیم به جز اینکه لیلا را از کون بکنمش هرکاری کردم نزاشت از کون بکنمش ولی در عوض سه با کسشو حسابی گائیدم و دوبارشو ابمو تو کسش ریختم اولش نریختم ولی لیلا گفت چرا بیرون میریزی بریز توش گفتم میترسم حامله بشی گفت نمیشم لوله هامو بستم . لیلا واقعا فوق العاده بود برام کس تپل و خوردنی و شیو کرده بود منم اون شب دیونه وار کسشو سوراخ کونشو سینه های سایز 75 شو میخوردم و کیف میکردم نمیدونم لیلا رو چندبار ارضاش کرده بودم که دم صبح بود که دیگه از خستگی خوابمون برده بود و لخت تو تختش با هم خوابیده بودیم ساعت ده صبح بیدار شدیم و با هم رفتیم حمام و لیلا از اینکه با من سکس کرده بینهایت راضی و خوشحال بود هی میگفت محمد جونم کاش تو شوهرم بودی و هر شب منو میکردی گفتم قربونت برم لیلا جون تو خونه را خالی کن من هر روز میکنمت دیگه همدیگرو شستیم و اومدیم بیرون لباس پوشیدم که برم لیلا اومد توی بغلم و گفت محمد خیلی دوست دارم دیگه من خاله ات نیستم منو دوست دخترت بدون عزیزم گفتم منم همینو دوست دارم لیلا جونم مطمئن باش بیشتر و بیشتر با هم میخوابیمو از هم لذت میبریم . لیلا نمیدونست که من با پسرشم سکس میکنم ولی دیگه هی به هر بهونه ای مبین و مبینا و از خونه بیرون میکرد و من و خب رمیکرد تا کمبود این چند سالی که رابطه اش با شوهرش سرد شده بود جبران کنه و منم حسابی براش سنگ تموم میزاشم . خب برای اینکه طولانی نشه فعلا دیگه باقی ماجرا باشه برای قسمتهای بعدی امیدوارم خوشتون اومده باشه .

نوشته: محمد


👍 10
👎 15
44101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

897555
2022-10-01 00:34:21 +0330 +0330

کیرم توی کون ت بره محمد با این کصشعر گفتنت.اولین دیس مال من

0 ❤️

897571
2022-10-01 01:22:27 +0330 +0330

وقتی یه قزوینی میشه شوهر خالت!! 😁

1 ❤️

897574
2022-10-01 01:40:24 +0330 +0330

این خونس تا طویله که راحت توش میکنی و کسی صدات نمیشنوه🤣🤣🤣

1 ❤️

897590
2022-10-01 03:01:20 +0330 +0330

خاطرت راسته راسته باورمو شدمنتهی برعکس.با پسر خالت کون کنک بازی داشتین درست ولی اون تورو کرده وتو نتونستی برا اینکه راهی جز جق پیدا نکردی خاله شد سوژه جقت اینم درست و اشکال نداره .ولی مسئله اصلی بیغی بودن توئه پسر خالت موقع کردنت مامانتو گفته و تو خوشت اومده و میاد چرا میاد؟چون گفتی داستانت راسته وبرو بچ باورشون نمیشه و مادرتو میگن حالا خواهرت بماند فعلا کارش ندارند تا بزرگ بشه .واز این قضیه توهم اساسی حال می کنی به عشق مامانی یه کف دستی با حال میری.ولی جون اون مادرت اگه حرفام که راسته جواب بده تا برو بچ بهترین فحشا رو حواله مامی کنن اونقدر که تو سیر بشی و غلط بکنی سوژه جقو کون دادنتو به اسم خاطره واقعی غالب کنی .دوستان ببخشن اینم خودش شد یه داستان

0 ❤️

897621
2022-10-01 12:11:30 +0330 +0330

خیلی تابلو بود. اقلا مینوشتی فانتزیت بود. چون هیچ جور با عقل و بدون عقل جور در نمیاد

1 ❤️

897624
2022-10-01 12:50:09 +0330 +0330

منکه حوصلم نشد همون اولاش دیسلایکو میکنم تو کونت 👎

0 ❤️

898943
2022-10-14 17:02:22 +0330 +0330

ادامه بده

0 ❤️