با دوستم رفتیم شمال کار سندی داشتیم سند ملکو بزنیم
بعد سند زدن دوستم واستاد سندو بگیره من صاحب سندو رسوندمش خونشون
موقع برگشتن یه ماشین از عقب بهم زد
پیاده شدم دیدم یه خانم باموبایلش صحبت میکنه داره دعوا میکنه
یه پسر بجم پیاده شد به پسره گفتم چی شده با بابات دعواش شده گفت نه مامان بابام جدا شدن
خوشجال شدم
گفتم چیکار کنیم گفت بریم صافکاری هر چقد خرج داره میدم
من گفتم من کار دارمبزار برا بعدا عصر بریم میخاستم تل زنه رو بگیرم
مدارکشو گرفتم تلفن داد من رفتم ساعت دو بود تماس گرفت گفت چیکار کنیم
دوستم تلفنو ازم گرفت
گفت خانم محترم از عقب زدی ما خسارت نمیخایم باید از عقب بهت بزنم
خانمم پر رو گفت من از عقب نمیدم من الان با یکی از دوستام اومدم شما دو تا ما هم دوتا بیاین نهار خونه ما
دوستم گفت نهار چی
خانمه گفت نهار باشما
رفتیم نهار گرفتیم خونه نهار خوردیم
گفت تقسیم کنیم دو تا دوتا بریم تو یه اتاق
رفتیم اطاق لخت شد دیدم به به ممها 85 سفت بدن سفید بدون مو باسن گنده
گفتم من فقط از عقب میخام از عقب زدی منم باید از عقب بزنم
گفت کور خوندی از عقب میدم ولی باید تو جلو کنی
خلاصه بحثمون شد یهویی دیدم اون یکی اومد گفت چی شده
گفتم از عقب بهم زده منم از عقب میخام گفت ولش کن این جنده رو بیا خودم میدم
این یکی رفت تواون اتاقو اون یکی کون رو به جای دوسش داد
نوشته: سعید عقبا
چقدر زود جلق زدی
ی چیزی میزدی داستانت طولانی میشد مجلوق العقبا
قصه ی ما به سر رسید دست و جیغ و هورا (clap) (dash)
احتمالا تو جاده شمال یه تریلی چیزی از عقب زده به ماشینت لات بازی در اوردی راننده و شاگردش اومدن پایین جوری به عقب خودت زدن که ماشینت به زبون اومده دلداریت داده!! ?
چقد لوس و بیمزه خاک توسرت با داستان مزخرفت
اون زمان که اومدی شمال و کون می دادی هم مینوشتی
در راستای اثبات جقی بودن نویسنده داستان همین بس که عرض نمایم ایشان در فهم زیاد بودن نقطه در عنوان داستان نیز عاجز هستند : " یره"
بجای نوشتن کصتانهای بی مصرف وتلف کردن وقت خودت اینجا،
شاگردی کردن حرفه ای خوب کمک میکنه از این توهمات بزنی بیرون.
به جرأت میتونم بگم بدترین و کوس شعرترین داستانی که تو عمرم خوندم داستان و دلنوشته شما بوده و تبریک میگم بابت اینکه از نظر بدترین نوع داستان رتبه ی یک کشوری گرفتین هرچند دیسلایک کمترین نوع از تایید نکردن هستش اما دنیای مجازی دستمون رو بسته وگرنه باید حضوری خدمت میرسیدم. دیسلایک بااحترام تقدیم شد.
چه زود آبت اومد و داستان نوشتنتو تموم کردی عسسسسیسم.
برو جیش کن بخواب فردا باید بری مدرسه.آفرین عمویی