خاطرات کون دادن قیوم

1400/11/27

سلام گرم به دوستان سایت شهوانی، امید است روزگار به کام تان بچرخد. راستش، یگانه سایتی است که آدم میتواند گپ های دل خود بدون ترس و هراس بگوید. خاطرات را که می نویسم قسم به خداوند که همۀ آن واقعیت زندگی مرا بازتاب می دهد و یک کلمۀ آن دروغ نیست. از کونی بودنم خیلی خوش هستم و اگر کون نمی دادم، نمی توانستم ازین لذت های بی پایان بهره مند شوم. وقتی کیر را می بینم، کونم وز وز کرده و بالک میزند. در بچگی خیلی مقبول بودم و به همین دلیل است که درد سر های زیادی را دیده ام و بسیار اذیت کشیده ام. کون دادن آنقدر برایم لذتبخش است که نمی خواهم از رنج هایش حرف بزنم، اما چیزی که باعث رنج یک کونی به مانند من می شود، این است که دیگران کون دادن را نشانۀ حقارت و انفعال و ضعف می دانند و اگر بفهمند که یک نفر کونی است با او رفتار تحقیر آمیز و غیر مؤدبانه می کنند. چرا در جامعه از واژۀ کونی به عنوان فحش و تحقیر و تمسخر استفاده می شود؟ من کاری به خود واژه ندارم، منظورم آن نیت و فکر غلطی است که در پشت این واژه قرار دارد و باورهای غلطی نسبت به فردی که کون میده، وجود دارد. مشکل اصلی به نظر من قبول نکردن جامعه است که به یک شخص مفعول و بات به چشم پایین تری نظر میکنند در حالی که این اصلاً درست نیست؛ فاعل، مفعول، دوطرفه یا طرفدار بدلک، همه در یک سطح هستند، نه کسی بالا است نه یکی پایین، همه باید به گرایش همدیگر احترام بگزارند. به هر حال، از خودم بگویم، اکنون که سنم بلندتر از 50 است، اما ظاهراً کمتر از 40 به نظر میرسم و هنوز هم کونم خریدار دارد. هنوز 8-9 ساله بودم و از کیر و کون چیزی نمی دانستم، که پسر عمویم بنام بشیر برایم پیشنهاد کون بدلک داد، در اول ترسیدم و ساکت ماندم ولی زود به فکرم رسید و گفتم، اول من می کنم به دلیلی که نشود بعداً برایم مشکل ایجاد کند، او نیز قبول کرد و در یک مکانی که بنام سراچه یاد می شد، رو به شکم خوابید و من چولم را در سوراخ کونش مالیدم و چند دقیقه بعد گفت، حالا نوبت من است و بخواب، من نیز خوابیدم و او چولش را به سوراخ کونم مالش داد، دیدم که بسیارررر لذذذت بخش است و هیچ دلم نمی شد که از پشتم دور شود، حتی خودم چولش را به دست گرفته و به سوراخم مالش می کردم. ازین به بعد، هفتۀ 3-4 بار برای بیشتر از یک سال به همین رابطه خود ادامه دادیم که زیادتر پشت من به طرف او می بود. یکی از روز ها در حالی که من در زیر خوابیده بودم و او چولش را در کونم می مالید، که یک تعداد پسران خورد و کلان ما را دیدند و فهمیدند که بشیر مرا کون می کرد، از آن به بعد آنها مرا طعنه می دادند و آن محل و آن روز را یاد می کردند. من از ترس رسوایی نزد خانواده و مردم، به آنها چیزی گفته نمی توانستم و خاموش می ماندم و از آن روز به بعد این رابطه را با بشیر قطع کردم، اما دلم طاقت نمی کرد و هر وقت تنها می شدم، خودم کونم را لچ نموده و مالش و انگوشتک می کردم. از میان آنهایی که مرا در حال کون دادن دیده بودند یک پسر 17-18 سالۀ بود که سیدا نام داشت و فهمیده بود که شوق کون دادن دارم و تصمیم گرفته بود تا کونم کند، ازاینرو، مرا به کون دادن تشویق می کرد و با عذر و نرمش پیوسته، از من کون می خواست، من که خوب دلم می شد، اما از ترس رسوایی بیشترم چیزی نمی گفتم و به خاطر از دست ندادنش، فقط یگان خنده - خنده برایش می کردم و او نیز به خاطر پیدا کردن موقع مناسب، پیوسته مرا تعقیب می کرد. یکی از روز ها که تنها بودم، در باغ خود ما کونم را لچ کرده و مالش و انگشتک می کردم، متوجه نبودم که سیدا مرا دیده است و بسیار به مهارت و پنهانی خود را به من نزدیک کرد، وقتی من ناگهان او را دیدم خیلی ترسیدم و خجالت شدم و زودتر تنبانم را بالا کشیدم، اما او که از دیر وقت منتظر این موقع بود، به من نزدیک شد و تنبان من و خود را همزمان پایین کرد و کیر لک و کلفتش را برایم نشان داد. این اولین باری بود که در 10 ساله گی ام، کیر یک پسر 17-18 ساله را با آن زیبایی اش می دیدم. در واقع از دیدن کیر خوش تراش، کلفت و درازش آنقدر خوشم آمده بود که کاملاً به حیریت رفته و دو چشمم فقط به کیرش دوخته شده بود. او که حالتم را درک کرد که سخت تحت تاثیر کیرش قرار گرفته ام، بیشتر برایم نزدیک تر شد و کیرش را به چولم مالش داده و آهسته تر از زیر خایه هایم تیر نموده و به سوراخ کونم مالشش کرد که خیلییییی برایم لذذذذذذذذذذت بخش بود و حرارت کیرش را تا حال در سوراخ کونم احساس می کنم. در این روز او خیلی تلاش کرد تا کونم کند، در حالیکه خوب دلم می شد، اما فقط از ترس رسوایی ام از پیشش گریز کردم. ازین به بعد، سیدا تلاش های خود را صد چند بیشتر کرد تا حتماً کونم کند. از اینکه سوراخم حرارت کیر را احساس کرده بود، ازاینرو دلم طاقت نمی کرد و زیادتردر باغ خود ما با کونم بازی می کردم. حدود 1-2 هفته بعد، باز هم در باغ خود ما مرا در حال بازی با کون لچم دید و با مهارت و پنهانی به نزدیکم آمده و کیرش را در حالی برایم نشان داد که خوب لک و شخ بود و با دستش آنرا نوازش می کرد که باز هم من با دقت به کیرش نگاه می کردم، با عذر و نرمش به من گفت؛ چه می شود، فقط یک بار به من کون بده و بار بار تکرار کرد، من که قبلاً از کیرش خیلی خوشم آمده بود، نتوانستم این مرتبه جواب ردش بدهم و با حرکت دادن سرم جواب مثبت برایش دادم. او که فهمید به هدفش نزدیک شده، خیلی خرسند شد و فوراً کیشش را برایم هموار کرد و من نیز تنبانم را دور نموده و با کون لچ روبه دل خوابیدم و او که در کارش ماهر بود، در پشتم زانو زده و به خاطر بیشتر ساختن شوقم، کیرش را به باسن هایم مالش می داد که بسیار لذذذذت بخش بود. او که حالتم را دید، ازم پرسید که درو کنم، من که اولین کون دادنم بود و از دردش هیچ چیزی نمی دانستم و تنها لذتش را فکر می کردم و از لذت زیاد حلقم کاملاً خشکیده بود، فقط با گفتن هخخخ، جواب مثبت دادم و تکراراً با صدای بلند هخخخخ گفتم، یعنی که درو کن. با تاسف که در ظرف چند ثانیه یک درد بی نهایت شدید و طاقت فرسای را در سوراخ کونم احساس کردم و به نظرم طوری می آمد که شاید یک چوب سخت و بسیار داغ در کونم درو شده باشد و فقط با یک صدای بلندی که از شدت درد کشیدم، دیگر به هیچ چیزی نه فهمیدم و کاملاً هوشم را از دست داده و ضعف کردم. وقتی 1-2 ساعت بعد دوباره به هوش آمدم، دیدم که تنها هستم و او از بی هوش شدنم ترسیده و بعد از گائیدنم گریخته بود، کونم لچ بود و خیلی درد می کرد که خون و مایع سفید رنگ آز کونم خارج می شد (در آن وقت منی را نمی شناختم)، فهمیدم که کونم با درو کردن آن کیر دبل و درازش پاره شده است. به خاطر که کسی نه فهمد، کونم را به سرعت را پاک نموده و خود را استوار گرفتم. این اولین و آخرین کون دادنم به سیدا بود. به فردای آن، سیدا را با یک تن که محمود گل نام داشت، دیدم و ازش پرسیدم که چطور هستی سیدا؟ او که بسیار ترسیده بود با یک خنده اندک به نیم نگاه به طرفم دید و با حرکت سرش جواب داد. جای بسا خوشی است که غیر از خداوند، من و سیدا دیگر هیچکسی از این راز خبر ندارد. از آن به بعد تا سال های زیادی از ترس درد و رسوایی به هیچ کسی کون ندادم و فقط با بادنجان و بادرنگ و غیره اشیای که خودم اماده می کردم، با کونم بازی نموده و خود را یخ می کردم. 14 ساله بودم که یکی از همصنفی هایم که در نزدیکی باهم زندگی می کردیم، مرا به خر گایی دعوت کرد، من نیز قبول کردم و در باغ آنها رفته و اول خر را گائید، بعد که من در حال گائیدن خر بودم، دهقان آنها که سید آغا نام داشت و هنوز مجرد بود، مرا دید و تهدیدم کرده گفت که حال من تو را میگایم، سید آغا همصنفی ام را قهر کرده و از باغ بیرون کرد و من را که تنبانم از پیش پایین کرده بودم به زمین خواباند و تنبان خود را نیز پائین کرد و کیرش را با دستش گرفته و مالش می داد تا برای گائیدنم اماده اش کند، اما من به خاطر که رسوا نشوم، پیوسته عذر و زاری می کردم تا رهایم کند، ولی او مرا لت و کوب می کرد و به زمین خواباند، در همین وقت یک رفیقش که بادام نام داشت نیز آمد و دو نفری مرا محکم گرفتند و خیلی لت و کوب کردند و گفت بگایش، اما من فقط عذر و زاری و مقاومت می کردم که تا آخر نتوانستند، کونم کنند، اما همۀ مردم محل، به غلطی پذیرفته بودند که گویا هردو سید آغا و بادام مرا گائیده اند و اطلاع آن حتی به مکتب و سایر جاها منتشر شد. همان بود که وضعیت زندگی برایم بسیار دشوار و تنگ گردید و زیادتر مردم مرا خرگای گفته و به نظر یک کونی به طرفم می دیدند و بسیاری از آنها از من کون طلب می کردند. یگان دفعه با خود می گفتم اگر به یکی دو نفر شان کون بدهم تا در برابر دیگران از من دفاع کنند، اما باز می گفتم نه شود که مشکل بیشتر گردد. دو مرتبه به خاطر زور گایی بالای من حمله شد، اما توانستم که فرار کنم. به همین دلیل در صنف هشتم مشروط شدم و در صنف نهم خودم خواستم ناکام شوم تا از همصنفی هایم جدا شوم و در سال بعدی توانستم، دوم نمرۀ صنف خود شوم تا اینکه از مکتب فارغ و به کابل آمدم. از اینکه به خاطر کونم خیلی تکلیف ها و زجرها کشیده ام، بنابراین، همیشه در این فکر انتقام از کونم بودم که حتماً باید کونم لذت کیر واقعی را بچشد و لی پیدا کردن شخص مناسب و با اعتماد خیلی مشکل است و تا آن موقع فقط با بادنجان و بادرنگ و … اشیا کونم را یخ می کردم و با استفاده از ازدحام موتر های شهری، زیادتر کونم را به چوکه یی برابر میکردم تا بالآخره در سال 1389 تصمیم گرفتم که نباید بیشتر ازاین دیر کنم و فرصت را از دست بدهم و باید حتماً کسی را پیدا کنم، همان بود که در ماه اخیر سال 1389 به آرزویم رسیدم و به یک جوان 23 ساله که کیر دبل و درازی داشت، کون دادم که تا اکنون نیز باهم رابطه داریم و سپس به کمک این شخص توانستم به سه نفر دیگر نیز کون بدهم که از آنجمله به یک نفر یک دفعه، به نفر دیگر دو دفعه، به نفر دیگر 32 مرتبه، اما به نفر اولی در حدود 90 مرتبه کون داده ام که چندین دفعه کیر و خایه خود را یکجایی در کونم درو کرده است. در کنار آن، کیر 3 تن شان را نیز بی حساب چوشیده ام و در حدود بیشتر از 10 مرتبه فستنگم کرده اند و سه چهار مرتبه دو کیره هم گائیدنم. آخرین بار کون دادنم یک هفته قبل یعنی به تاریخ 15 دلو سال 1400 بود که در یک روز دو مرتبه گائیدمم و تصمیم دارم که در روز های نزدیک باهم کون بدم.

نوشته: قیوم


👍 8
👎 6
14701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

859384
2022-02-16 01:21:32 +0330 +0330

🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

0 ❤️

859402
2022-02-16 02:04:09 +0330 +0330

خوب بود. فقط چهار پنج خط آخرش رو‌‌بد نوشته بودی

0 ❤️

859458
2022-02-16 05:53:22 +0330 +0330

تو به من پیام بده جوری بگایم که سوراخت به این زودی ها بسته نگردد

1 ❤️

859667
2022-02-17 09:25:03 +0330 +0330

یکی برام ترجمه کنه مگه کونت گندم که درو کردن؟؟؟ فستنگم چیه؟ 😪 😪 😪

0 ❤️

859668
2022-02-17 09:26:07 +0330 +0330

بده برادران طالبان کونت را دروکنن

0 ❤️

881082
2022-06-23 07:48:28 +0430 +0430

عالی بود قیوم

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها