سلام. من مهتاب هستم 35 سالمه و متاهل
خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به سال 92 من شوهرم کارمند وزارت نفت شغلشم ماموریتیه هروقت میره ماموریت کمتر از یک هفته طول نمی کشه ما تو یه اپارتمان خانوادگی زندگی میکنیم که طبقه پایین مادر شوهرمه و من حتی با دوستانم به سختی رفت و آمد دارم چون مدام تحت نظرم.
قضیه از اونجا شرو شد که شوهرم یک هفته بود ماموریت بود و به برادرش سپرده بود که مواضب ما باشه و از اونجایی که من خیلی دوسش دارم چون پسر با شخسیت و خود ساخته ایه ما با هم رابطه خیلی خوبی داریم.
یه شب مادر شوهرم رفته بود خونه دخترش و ما تنها بودیم از اونجا که کامران ورزش حرفه ای میکنه (کشتی گیره) و هرشب باشگاه شب که امد بهش گفتم شام بیا بالا اومد و بعد از شام من بچه هارو خوابوندم خودم هم رفتم حمام بعد از نظافت کلی امدم بیرون همونجوری با حوله رو تخت دراز کشیدم رو تختی خنک بود و حس خوبی داشت همونجوری بدونی که بفهمم خوابم برد خواب میدیدم که یکی داره باهام بازی میکنه و باهام ور میره خیلی حس خوبی داشتم اصلا یه جورایی خیلی حس واقعی بود هی مرتب حسی که داشتم عمیق تر و واقعی تر میشد تا اینکه لایه چشامو وا کردم و دیدم یه نفره که رونامو گذاشته رویه شونه هاش و سرش وسط پاهایه منه و به شدت داره کسم رو میخوره از یه طرف داشت ازم اب میرفت و غرق لذت بودم از طرفی ترسیده بودم . بله اقا کامران من که خواب بودم ازجلو در رد میشه و میبینه من خوابم و حوله روم نیست و حسابی من و دید زده و به گفته یه خودش دل و زده به دریا و … بقیشم که گفتم.
من امدم خودمو جم و جور کنم که دیدم نمیشه گفتم خدایا چیکار کنم بدونه اینکه چشامو باز کنم اروم گفتم کامران بسه دیگه تمومش کن خواهش میکنم دیگه داری زیاده روی میکنی. که دیدم بدونه اینکه توجهی به من بکنه گفت ااااا بیدار شدی ببخشید تازه جاهای خوبش مونده قوربونت برم پاشد پاهامو گذاشت رو شونه های عضلانیش دیدم کیرش دستشه و داره میماله عجب چیزی بود اااوووه ه ه تودسته خودش به زورجا میشد
از طرفی خیلی حشری بودم واز طرفی میترسیدم نمی دونم از چی و لی میترسیدم دسمو گذاشتم رو کسم گفتم نه ترو خدا نه به خاطر فرشاد نه به خاطر بچه ها نه که گفت ببین مسخره نکن خودتو من که میکنمت پس بزار هم خودت حال کنی هم من قول میدم بت خوش بگذره تو همین حرفا بودیم که دسامو گرفت برد بالا سرم شونه هاشم به سمت سرم متمایل کرد کیرش افتاد رو کسم یه خرده فشار داد دیگه شل شدم ابروم رفت توهم بی اختیار گفتم ااااه ه ه که گل از گلش شکفت دستامو ول کرد سر کیرشو کشید لایه کسم حسابی خیس بود ولی تاحالا کیر به اون گندگی ندیده بودم سرش جدا" بزورگ وارد کسم شد که به گفته یه خودش تا داشت میرفت توش چشام گرد شد یه جیغ کوچیک زدم لبامو گاز گرفتم و دستم بی اختیار گذاشتم رو شیکمش گفت خیلخوب خیلخوب هول نکن قوربونه کس تنگت برم یواش یواش تا یخورده یه آخرش مونده جا کرد و شرو کرد من چشامو بسته بودم اون میکرد با تمام وجودم کیرشو تو کسم حس میکردم یواش یواش شدت رفت بالاتر و من بی اختیار جیغ میزدم که یهو سرمو فشار داد تو متکا گفت بچه ها بیدار میشن حالتو عوض کردیم رو شیکم خوابیدم یه متکه گذاشت زیره شیکمم پاهامو واکردم ون نشست لایه پاهام و کیره شو تا ته جاکرد تو کسم وای الان که دارم تعریف میکنم خیس میشم چه کرد تو او حالت باهام بعد که جا کرد همشو گفت پاتو ببند بعد زانوهاشو انداخت دو طرفه پاهایه به هم چسبیدم و بعد طوفان شروع شد به طرز فجیعی میکرد کسمو هر ضربه ای که می زد میخرد به لوپای کونم و اونم میزد روشونو چنگ میزد جاش قرمز شده بود و من سرم زیره متکا جیغ میزدم دوباره روم دراز کشید سینه هامو چنگ میزدو ارومو عمیق بالا پایین میکرد دیدم ضربه ها محکم تر شده گفتم داره ابت میاد بریز توش چون من ( آ یو دی ) گذاشتم و اونم تمامشو خالی کرد توش افتاد روم رو تخت من خوابید . صبح ساعت 5/6 هم دو باره با خوردن کسم بیدارم کرد و دوباره هات تر از دیشب سکس کردیم از اون موقع تا امروزم هر وقت شوهرم نیست میاد جای خالیشو پر میکنه امید وارم خوشتون امده باشه چون خاطره واقعیم بود
نوشته: مهتاب
شرو ؟شخسیت ؟ مواضب ؟ قوربونت ؟بت ؟لوپای ؟
هیچی دیگه ،فقط بهت میگم قووروومساق این چیه نوشتی ؟
ریدی !
احتمالا با این داستانت ازین به بعد کارمندای شرکت نفت فقط مأموریت متأهلی میرن !
هیچی دیگه!فقط شربتو یادت رف بیاری بخورین…جای شربت خالی بود…
مارو اسکل کردی زنیکه هرزه؟ فکر کردی همه مثل خودت خرن؟ بگو تنت میخاره. شام دعوتش کردی بعد همون موقع هوس حمام هم به سرت بزنه بعد با حوله بخوابی؟ ههههه. برو خودتو خر کن احمق . خانواده شوهرت یک چیزی میدونستن که محدودت کردن . ببین چه گند و گهی بودی که مثل زندانبان بالا سرت هستند. تازه با این همه مراقبت باز هم نتونستن پسر مجردشونو از دست تو هرزه نجات بدن. وای که بعضی از زنا چی هستند . خجالت از بچه هات نکشیدی ج…ده خانم؟ خجالت از شوهرت که به خاطر تو رفته سر کار نکشیدی؟ با هزار تا ترفند پسر مردمو کشوندی خونه و معلوم نیست چقد عشوه ریختی تا اومده طرفت . و الا هر کس یک ک…ناب لخت تازه از حمام در اومده خوابیده رو تخت ببینه تحریک می شه.
خاک بر اون سر هرزه ات کنن.اشغال عوضی. امثال تورو باید سنگسار کرد.شرط میبندم کل مردهای کوچه و محله و شهرو دادی. شوهر بدبختت محض ثواب گرفتت که باز هم طاقت نیوردی. ای چیز کرگدن صحراهای افریقا در 2 سوراخت که سیر مونی نداری.
بابا فحش ندین جندست دیگه کارشه قبلا به کسای دیگه داده حالا به برادر شوهرش حالا نگفتی بچه هات ماله کین کوس خانوم
چی بگم اخه کاش دروغ باشه کاااااااااااااااااااااااااش…
چرا هیچکی به برادر شوهره دیوس فحش نمیده!؟؟!؟! خو دیوووووس ناموس برادرتم میگایی؟!؟!!! شاید خود شوهره به برادره گفته ترتیب زنش رو بده که یه وقت هوس مرد غریبه نکنه!!! چجوریاس نویسنده؟!؟!
سلام
خوبه همین جوری بده عزیزم
چرا اذیتش می کنین بره بیرو کوس بده خوبه لاعقل این یارو کیرش کلفته
همچين ميگه سال 92 انگار الان سال 1400 هستش
بد نبود البته
عيبد زاكاني گفته : “كوني و قحبه را در يك جاي ننشانيد .” متاسفانه در اين داستان به يك جاي نشسته اند .
ديگه دوستان لطف كردن و به اندازه كافي نثارت كردن اي منافق
بدانيد شما با اين اراجيف نمي توانيد تغيري در اين گربه ي هفت هزار ساله ايجاد كنيد
متاسفم برات
من ديگه حرفی ندارم
فقط ميتونم بگم که 8سال تموم حسرت سکس کامل با همسرمو داشتم وباهاش زندگي کردم و يکبار هم زيرش ارضا نشدم ولي دست به ي همچين کاري نزدم اونوقت تو اينقدر جندگي کردي که عاشق کير برادرشوهر حرومزادت شدي (خودت گفتي تا حالا کير به اين گندگي ندي)
کس پاره
افتضاح بود,ازتخیلات مسخرت که بگذریم املات مذخرفه…بی سواد
واقعا که تو یه جنده تخیلی هستی که حتا یه مرد هم به تو نزدیک نمیشه فقط خود ارضایی میکنی خیلی برات متاسفم اپارتمان خونوادگی بعدش برادر شوهرشون مواظبش باشه خیلی هم تحت نظر هستن کس مخخخخخخخخخخخخخخ
برادرشوهرت خشک خشک از کون گاییدم.مادرشوهرتو از کوس وحشیانه گاییدم.
درک نمیکنم کسی که در حد سوم ابتدایی سواد نداره چه جوری سر از سایت و دنیای مجازی و اینترنت در میاره؟!! خانم محترم به جای اینکه افکار مجلوقانتو به خورد بقیه بدی یه کم فقط یه کم سطح سوادتو ببر بالا
در ضمن لطف کن دیگه هم ننویس
عالی بود نوش حون ت دیگه خیالت راحت شد حالا هی مادره موازب ت باشه. فقط یات باشه به شوهره خوب حال بدی
کاری به داستان ندارم.
دوستان از خجالتت درآمدم ولی واقعا متاسفم برات آگه درست باشه بدترین چیز تو دنیا خیانته
اخ اینم از داستان های واقعیه. نوش جون دوتاتون به اراجیف این کسس کشهای اخوندزاده دورو نده
ما بوجود اومدیم ک لذت ببریم پس نگران نباش سکس زمانی بد و باعث عذاب روحی میش ک زن راضی نباش و حال نکن
امیدوارم حسابی لذت ببری
من نمیدونم شماها چرا خودتونو جر میدین و فحش میدین. یکی رفته به برادرشوهرش داده حالشو کرده حرصشو شما میخورین. اگه میتونین و عرضه دارین برین شما هم بکنین. فقط منتظرین یک داستان نوشته بشه و یک عده مریض بیان و فحش بدن. بدبختا وقتی چیزی گیرتون نمیاد عقده ای شدین .
سعیدم. ۴۰ ساله از تبریز. خیلی از این زنهایی که به برادرشوهرشون میدن خوشم میاد. دست گلت درد نکنه که اون جوون حال دادی. ثوابش نوش جونت. فقط خیلی دوست دارم منم بکنمت. گفتم خوشم میاد از این زنهایی که برادر شوهر میدن. بهم پیام بده قربونت بشم
آیت الله جونور برگشت زیر داستان
اینو دیدم دیگه نخوندم