خاطره سکس با کبری خانوم (۲)

1399/11/12

...قسمت قبل

سلام امیدوارم از خوندن قسمت قبلی لذت برده باشید و اگر نخوندید حتما توصیه میکنم بخونید.
(((((((((((((((( این داستان از طرف شخص دیگری نقل شده من فقط داخل سایت گذاشتمش )))))))))))))))))))))
خب بریم سراغ ادامه ماجرا …

بعد از اون اتفاقی که توی قسمت قبل افتاد رفتم در کارگاه و گفتم یه مشکلی پیش اومده و باید برم فردا رو هم مرخصی میخوام اوستام هم با کی دهن کجی قبول کرد ولی گفت اخر هفته باید بیای سر کار و … منم قبول کردم.
رفتم خونه فکرم خیلی درگیر بود رو تخت دراز کشیدم و داشتم به اتفاقایی که امروز افتاده بود فکر میکردم. از یه بابت خودمو سرزنش میکردم که چرا قبول کردم و این اتفاق با یه زن شوهر دار برام افتاد از یه طرف هم میگفتم من که کاری باهاش نداشتم خودش اومد سمتم منم چاره ای نداشتم. خلاصه سرتون رو درد نیارم اون شب با این افکار گذشت.
فردا صبح بیدار شدم صبحانه رو زدم و از خونه زدم بیرون. چون مرخصی گرفته بودم خیالم راحت بود اون روز در اختیار خودمم کسی کاریم نداره رفتم در خونه کبری خانوم زنگ زدم. در رو باز کرد ولی هیچکدوم رومون نمیشد تو روی هم نگاه کنیم.
چند دقیقه فقط داشتیم زمین رو نگاه میکردیم هر از گاهی زیر چشمی یه نگاهی به هم میداختیم ولی زیر چشمی و نامحسوس تا این که کبری خانوم گفت اقا محمد کاری داشتید؟ منم دست پاچه شدم گفتم نه… اره اومدم اگه بشه یه تلفن بزنم گفت پس خاهشن اروم حرف بزنید دیشب مهمون از شهرستان اومدن برامون الان خوابن یهو خورد تو حالم انگار اب یخ ریختن رو سرم.
سریع خودمو جمع و جور کردم گفتم باشه حتما رفتم تو مهمون هاشون خواب بودن اروم رفتم پای تلفن یهو یادم اومد من الان باید به کجا زنگ بزنم اصلا؟ گفتم وای گرفتار شدم یهو یادم اومد تو جیب شلوارم یه شماره از یکی از جاهایی که برای استخدام قبلا رفته بودم رو کاغذ نوشتم دست کردم در بیارم دیدم کاغذش خمیر شده یادم اومد دیشب شلوارمو شستم تو جیبش خمیر شده بود. همون لحظه کبری خانوم اومد گفت چی شد تلفن زدید گفتم متاسفانه شماره تو جیبم بوده و این بلا سرش اومده میرم خونه تو دفترم نوشتم بر میدارم مزاحمتون میشم باز گفت مراحمید سلام برسونید
از اونجا هم زدم بیرون به خودم فوش میدادم که چرا امروزم رو به فنا دادم جمعه هم به فنا رفت. از طرفی هم نمیتونستم برم خونه یه شماره بردارم که جلوی کبری خانوم خراب نشم. همینطور داشتم توی خیابون میرفتم که پسر کبری خانوم ، احمد رو دیدم با دوستاش گفتم بهترین فرصته که برم سراغش رفتم جلو سلام کردم و از جمع دوستاش کشیدمش کنار گفتم چه دوستایی داری اینا کیا هستن باهاشون میگردی گفت مگه چشونه؟ گفتم چشون نیس بیکار بی عار فقط وقتتون رو تلف میکنید. گفت باشه تو بگو چیکار کنم مثل تو برم کارگاه کفاشی پادویی کنم. گفتم نه نیازی نیس پادویی کنی تو بابات وضعش خوبه یکم حس کنه تو اهل کار هستی بهت سرمایه میده کار کنی فقط باید دور این دوستاتو خط بکشی گفت برو بابا حوصله کار ندارم اصلا دو روز بزار با رفقا خوش باشیم و راهشو گرفت و رفت پیش رفقاش (این کار رو که کرد خیلی بدم اومد پیش خودم گفتم وقتی مادرتو گاییدم میفهمی) بگذریم اون روز رفتم تو خیابون ها چرخیدم تا زمان بره و خونه نفهمن که سر کار نرفتم.
تا یک هفته بعدش دیگه نرفتم در خونشون اصلا روم نمیشد که برم تا این که یه روز کبری خانوم اومد دوباره در کارگاه گفت آقا محمد میشه یه لحظه بیاید رفتم بیرون کارگاه گفتم سلام بفرمایید گفت سلام اومدم معذرت خواهی کنم که اون روز نشد تلفن بزنید گفتم نه بابا این چه حرفیه گفت یه زحمتی داشتم این کفش پاشنش شکسته میتونید درستش کنید. منم گرفتم نگاه کردم یه کفش پاشنه بلند بود رنگش مشکی و روش نگین داشت گفتم کار ما نیست چون ما فقط کارمون کفش مردونست ولی بلدم درست میکنم براتون (چسی اومدم که کلاس کار حفظ بشه) بعد هم تشکر کرد و رفت.
شب بردم کفش رو با خودم خونه و یواشکی بردمش تو اتاقم اول که بردم توشو قشنگ دست کشیدم گفتم یعنی پاهای کبری توش بوده؟ یکم هم بو کردم توشو بوی ولی بوی خاصی نمیداد (فوت فتیش بودیم وقتی فوت فتیس مد نبود) پاشنه رو چسبوندم و گذاشتمش یه گوشه خشک شه. نگاهش میکردم گفتم وای یعنی پاهاش تو این چه شکلی میشه؟ چی میشد اینجا بود و جلوی من میپوشیدش. حسابی راست کرده بودم اما از خستگی خوابم برد.
صبح بیدار شدم کار هامو کردم و کفش کبری خانوم را هم برداشتم یواشکی و رفتم به سمت کارگاه از بس عجله کردم غذامو نبردم با خودم. نزدیکای ظهر بود گفتم اوستا من میرم خونه ناهار نیاوردم اونم روز خوبش بود گفت برو ولی زود بیا.
منم خوشحال کفش رو برداشتم رفتم به سمت خونه کبری خانوم زنگ رو زدم اومد دم در سلام علیک کردم و گفت بفرمایید تو. رفتم تو کسی نبود طبق معمول علی اقا سرکار احمد هم با دوستاش. چادرش رو برداشت یه لباس یکدست پوشیده بود تا زانوش البته یقه لباس کمی باز بود میشد بدنشو دید وقتایی که روسریش کنار میرفت یه شلوار تنگ هم پوشیده بود با جوراب مشکی ولی هنوز از روی هم خجالت میکشیدیم با این که دست به کیرمم زده بود. گفت ناهار خوردید گفتم بله یه چیزی خوردم باید زود برگردم کارگاه کفش رو نگاه کرد و گفت خیلی عالی شده رفت لنگه دیگهشم اورد و پوشید وای خیلی سکس تر میشد قدش بلند تر میشد (اون زمون تکنولوژی نبود که بزنیم عکس لختی بیاره. عکس رو جوراب شلواریا سکسی ترین عکسی بود که دیده بودیم) گفتم خیلی بهتون میاد عالی شدید گفت برای عروسی ها میپوشمش راه رفتن باهاش راحت نیس. گفتم پس چطوری تو عروسی با این کفش میرقصید؟ خندید و گفت من که رقص بلد نیستم من برای قشنگی میپوشم گفتم حالا عروسی باشه که مجبور بشید برقصید چیکار میکنید؟ گفت مثلا چه عروسی گفتم مثلا عروسی پسرت گفت کی به اون زن میده پسره بیکار و سیگاری (با بغض گفت) گفتم نگران نباشید خودم چند روز پیش باهاش صحبت کردم انشالله که به راه راست هدایت میشه بیخیال یکم برقصید باهاش تمرین کنید شاید همین روزا سرش به سنگ خورد ادم شد و خواستید زنش بدید گفت باشه ولی من میترسم بخورم زمین میشه هوامو داشته باشید گفتم باشه و بلند شدم دستشو گرفتم منم بلد نبودم ولی باهاش همراهی کردم چند باری هم خودشو ول کرد تو بغل من و منم گرفتمش در حین این که میگرفتمش دست میزد به کیرم. تا این که گفت اون دفه خوب بود؟ گفتم اره خیلی گفت بازم نکنه میخوای؟ گفتم اگه بشه اره گفت کمربندتو باز کن باز کردم و دکمه و زیپ شلوارمم باز کردم اونم کفش هاشو در اورد و دستشو اورد جلو و کرد توی شرتم و کیر راست شدمو گرفت دستش. دستاش فوق العاده بود هم گرم هم نرم.
کیرم از شورت در آورد و گفت کیر بزرگی هم داریا خوش بحال زنت منم خندید و گفتم قابل شما رو نداره. اونم خندید. گفتم میشه منم دست بزنم به شما؟ اینو که گفتم انگار معطل این جمله بود خودشو چسبوند بهم و گفت کجا رو میخوای دست بزنی؟ گفتم هرجا شما اجازه بدی گفت شرط داره گفتم چه شرطی؟ گفت اول لب هامو بخوری چیزی گفتم آروم صورتم رو بردم طرفش اولین بار بود داشتم به یه زن نزدیک میشدم لب هام رو گذاشتم رو لب هاش ولی بلد نبودم فکر میکردم باید بوس کنم یهو خودشو کشید عقب گفت چیکار میکنی گفتم بخدا بلند نیستم شما بگو چیکار کنم گفت بزار من برای تورو بخورم یاد بگیری. صورتشو اورد جلو با لب هاش ، لب پایینیم رو شروع کرد به خوردن یکم که خورد رفت عقب و گفت یاد گرفتی گفتم اره. خلاصه مشغول شدیم حس خوبی داشت لب خوردن وسطای کار هم روسریشو برداشتم و دست میکردم تو موهاش بعضی وقتا زبونشم میزد به لب هام که خیلی خوب بود و بیشتر حال میداد. بعد چند دقیقه گفتم خب حالا میشه دست بزنم گفت اره دست بزن ولی لب رو هم ادامه بده. گفتم باشه دستم رو بردم جلو از یقه لباسش کردم تو سینهشو گرفتم خیلی نرم بود تا حالا سینه زن رو دست نزده بودم خیلی ناز و نرم بود. یکم فشارش دادم که دیدم نفس هاش بیشتر شد گفتم حتما خوشش اومده بیشتر فشار دادم که یهو خودشو کشید کنار و گفت عوضی درد گرفت گفتم ببخشید خودت که میدونی بلد نیستم بار اولمه. باز اومد جلو ولی گفت اروم بگیر و بمالش. باز مشغول شدم هردو تا سینه هاشو مالیدم اونم تکیه داده بود به پام و لب های همو میخوردیم. کیرم حسابی سفت شده بود مثل بمب ساعتی هر لحظه ممکن بود ابم بیاد. بعد چند دقیقه گفتم جاهای دیگه هم میشه دست بزنم گفت نه نمیشه گفتم چرا گفت نمیشه دیگه مریض شده. خورد تو ذوقم گفتم اینم شانس منه میشه ببینمش گفت باشه ولی یه لحظه ها گفتم باشه بلند شد لباسشو داد بالا با چونه نگه داشت و شلوارشو کشیدم یکم پایین یه شورت زرد پوشیده بود گفت همینطوری ببین گفتم شورتتم در بیار دیگه گفت نمیشه گفتم یه زره گفت بالاشو میتونی ببینی گفتم باشه یکم شورتشو کشید جلو بالای کصشو دیدم وای محشر بود سفید و بدون یه تار مو ولی حیف پریود بود و نمیشد دست بزنم ولی همون یه لحظه توی ذهنم حک شد و دیگه از ذهنم بیرون نمیرفت اونم سریع شلوارشو کشید بالا و پیرهنشو اورد پایین اومد جلو و کیرمو گرفت دستش دیگه نمیتونستم خودمو نگه دارم ابم اومد و پاشید روی لباسش و شلوارش. اخم کرد بهم گفت یکم خودتو نگه دار اینطوری نشه. گفتم شرمنده ام و سرمو انداختم پایین گفت حالا اشکال نداره یهو یادم اومد باید برگردم کارگاه سریع لباسمو پوشیدم و گفتم من باید برم کارگاه دیرم شده گفت بوس نداده میخوای بری گفتم باشه همو بوس کردیم و یکم لب های همو خوردیم و سریع رفتم. یه ساندوچی بود سر خیابون ازش یه ساندویچ گرفتم با یه نوشابه هول هولی خوردم و سریع رفتم کارگاه خداروشکر اوستام نبود و به موقع رسیدم.

این داستان ادامه دارد…

نوشته: آقا معلم


👍 23
👎 6
61501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

789265
2021-01-31 02:26:38 +0330 +0330

دو قسمت داستان فقط کف دستی زدی.

1 ❤️

789267
2021-01-31 02:35:51 +0330 +0330

اینم کستان دنباله دار

1 ❤️

789310
2021-01-31 13:48:23 +0330 +0330

انشاالله قسمت بعد میکندش دیگه؟
دو قسمته فقط براش جق زده خخخ

1 ❤️

789330
2021-01-31 17:27:05 +0330 +0330

آقا معلم که این باشه، شاگردا میشن یه مشت جقی حرفه ای که البته فرق داستان دروغ و تخمیو از داستان خوب تشخیص میدن.

0 ❤️

789432
2021-02-01 03:08:11 +0330 +0330

وقتایی که روسریش کنار میرفت یه شلوار تنگ هم پوشیده بود با جوراب مشکی !!!

0 ❤️

789517
2021-02-01 15:55:02 +0330 +0330

چی نوشتی

0 ❤️

821368
2021-07-20 23:21:59 +0430 +0430

باحال بود 👍👍👍

0 ❤️

834360
2021-09-26 22:43:05 +0330 +0330

قسمت سوم و کی می نویسی

0 ❤️