خاطره سکس من با خاله نوشین

1401/01/14

سلام قبل از هرچیز دوست دارم حال دلتون و سلامتیتون خوب باشه ‌‌دوستان من حقیقتا این اتفاق برام افتاد . خیلی دوست داشتم با شما هم اشتراک بزارم تا از این احساس عذاب و پشیمانی ازم کمتر بشه .

راستش من اسمم علیرضا هست و تهرانیم . و تقریبا ۲۱ سال سن دارم . رشته برق تحصیل میکنم . قدمم والا دقیق یادم نیست ولی ۱۸۰ اینا میشد دفعه آخری که گرفتم . وزن ام رو تقریبا ۶۰ هست .همچین راک ام نیستم رفته باشم باشگاه و از خودم تعریف کنم . قیافه معمولی دارم و زیاد اهل سکس و خود ارضایی نیستم . این خاله من هم اسمش نوشین هست ۴۰ ساله است. ۲ تا بچه داره که همشون از من بزرگتر ان . سینه و کون خوبی داره والا نرفتم سایز کنم ببینم چند ان تا براتون بنویسم ولی یچیزی هست که آدم دلش میخواد از صبح تا شب توش تلمبه بزنه . آقا خلاصه من هر هفته یه سر به مادر بزرگم میزنم. . منم راستیت بعد از دانشگاه تو شهرمون میرم کار میکنم که سرم مشغول باشه بعدش یه سر میرم خونه مادر بزرگم که براش خرید کنم . خلاصه هرکاری داره انجام بدم یه وقت میوه ای و چیزی خواست براش تهیه کنم . من رفتم و کاراش رو انجام دادم . که خبر داد خاله ام قراره بیاد منم برام مهم نبود چون هر هفته میومد و گفتم باشه . خلاصه کار نداریم . من عصری ساعت ۳ رفتم کار که سر کوچه مادر بزرگم دیدم خالم با شوهرش اومد . سلام علیک کردم و اونام همینطور. خلاصه گفتم من برم کار و داستان دارم . گفتن باشه مشکل نداره من میرم . شوهر خاله ام اون شبایی که میومد میرقت خونه پدرش چون پدرش ام اس داشت و نیاز به نگهداری داشت تا بیماریش بدتر نشه . من رفتم سر کار تقریبا از ساعت ۳ اینا تا برم شد ۴ رفتم و ساعت ۷.۵ صاحاب مغازه داشت می بست که منم گفتم برم و اینا خیلی خداوکیلی خسته بودم .
چندتا مشتری سر درد مادر قهوه داشتم که هعی قیمت می پرسید اما خرید نمی کرد کاری ام که کار میکردم سقف کاذب و نور مخفی بود . من رفتم خونه . یکم بعدتر خاله ام ازم پرسید . کارم درآمدش خوبه یانه منم گفتم خدا و شکر بد نیست . بعد شام مادربزرگم برام عدس گذاشته بود. با خالم رفتم کمک کردم که ظرف ها و بشقاب هارو بیاریم . من قاشق و اینا رو آوردم با قابله غذا که روی سفره گذاشتم و به خاله نوشینم گفتم شما ظرف ها رو بیار . اونم گفت اوکی . همین نشستم سر سفره . انگار جن کونم گذاشته بود دیدم پشتم بدجور گرفت . یکم مالش دادم خوب شد . خالم اومد ظرفو گذاشت طرف مادربزرگم و بعدش که اومد رو به من بزاره خم شد رو به من . منم یه لحظه خدا چشم خورد به ممه هاش . دیدم یه سوتین مشکی سکسی پوشیده بود که منم از خود بی خود شدم . یهو خالم گفت هواست کجاست ؟ منم خودمو زدم به اون راه که جلو مادربزرگم و خالم تابلو نشه . گفتم هیچی یه لحظه هواسم پرت شد . منم از شق درد کیرم داشت درد میگرفت الکی رفتم دستشویی کیرم رو جا به جا کردم تا اذیت نشم . خلاصه شام تموم شد . آقا خدا برات روز بد نیاره . هعی اون صحنه میومد تو ذهن ام همش به ممه های تو پرش فکر میکردم . اون شب فکر کنم خالم فهمیده بود که من هواسم رفته بود بهش . فردا صبح بیدار شدم با صدای مادربزرگم گفت علی بلند شو کار داریم . خلاصه یکم حیاط شونو تمیز کردم . رفتم بالا کولرشون نشتی داشت شلنگش رفتم گرفتم نصب کردم . ظهر شد . ظهر جمعه ام بود . من کارم که تمام شد گفتم مادر من برم یه لیوان آب بخورم . گفت اون قرص منم بیار رو میز گفتم باشه. همین که من اومدم داخل دیدن صدای دوش میاد دیدم خالم رفته حمام رفتم قرصو برداشتم و یه لیوان آب خوردم دیدم صدا قطع ضد . که تازه در حمام رو باز کرد . فکر کنم نفهمید که من اومدم . از شانس خوب ام یه آینه از وسط که بصورت کیر خر واری شکسته بود . دم پنجره بود اونجا دید زدنم شروع شد منم از لای دیوار داشتم از تو آینه نگاه میکردم . دیدم مادر بزرگمم نشسته بود پایین . منم دید میزدم . دیدم حوله رو انداخت رو تخت و کصش معلوم شد . وای اون لحظه تو حال خودم نبودم . یه کص بی مو. اون لحظه حشری شدم بد حشری شدم داشت لباس میپوشید که یه لحظه خم شد رو به آینه نمیدونم انگار یچیزیو جا گذاشته بود داخل حمام . که دیدم شونه بود . تو لحظه سوراخ کون زیبا و تنگشو دیدم . به خودم میگفتم من چقدر کصخلم تا حالا کسیو مثل خالم که هر هفته میاد اینجا دید نزدم ‌‌. با سوراخ کونش یه جق زدم و خالی شدم دیدم مادربزرگم میگه علی کجا موندی بیا دیگه . بعد آروم رفتم پایین تا متوجه نشه و قرص رو دادم بهش به خالم گفت که آب بیاره من کصخل یادم رفته بود آب بیارم انقدر حشری شدم . عصرش رفتم خونمون تو راه هعی نقشه میکشیدم که چه جور بکنمش. خلاصه اون هفته گذشت تا هفته بعدیش . کم کم خودم کرم میریختم و باهاش خودمونی تر شدم . ولی نه در حدی که ضایع باشه . مثلا یبار تو آشپز خونه الکی دستم خورد به سینه اش . بعد یه زیر چشمی بهم اخم کرد . منم راستیت چند بار اینکارو تکرار کردم . بعد کم کم یخش باز شد . موقع نهار شد . نهار ماکارونی داشتیم و دوباره رفتم تو فکر که چه کنم خالمو بکنم . من تا قبل این اصلا به فکر سکس و کص کون نبودم . خلاصه نقشه کشیدم که مثل هفته پیش من ظرف غذا رو با قاشق و ایناش بیارم و بعدش اون ظرفا رو بیاره . من اینکارو کردم دقیقا شانس کیری من یه نفر زنگ زد دیدم همسایه است میخاست ماشینشو بشوره اما شلنگ متری نداشت تا برسه به ماشینش آخه راهروش بزرگ بود . ماشینش ام ساینا بود رنگ مشکی . بعد رفتم شیلنگ دادم و اینا و یارو تشکر کرد . رفتم بالا . نهار رو نخوردن منتظر من مونده بودن اما چون مادربزرگم مشکل گوارش داره غذا شو خورده بود و داشت استراحت میکرد که خالم گفت بریم رو میز غذا بخوریم گفتم خاله نخوردید شما گفت نه . من رفتم سر میز . ازم پرسید با دختری دوست هستی علیرضا ؟ گفتم نه نبودم و نیستم . بعد چندتا سوال ازم پرسید که تا حالا با دختری حرف زدی یا نه . منم خداییش همچین آدمی نبودم . گفتم نه خاله این چه حرفیه . گفت همینجوری . بعد از ناهار رفتم آب بخورم تشنه ام بود
. دیدم کونشو آروم زد به کیرم و بعد رفت . منم گفتم حتما اشتباه کرده یا هواسش نبوده . خلاصه عصر شد . بکم تلویزیون داشتم نگاه میکردم . یهو خالم اومد نشست رو صندلی. احساس کردم میخاد یچیزی بهم بگه هعی نگاه میکرد اما انگار روش نمیشد. گفت من اونروز فهمیدما . گفتم چیو فهمیدی بد خایه کرده بودم آخه یه وقت نره به شوهر خالم بگه اونم سپاهیه میگیره کونم میزاره . گفت فهمیدم که تو آینه داشتی منو دید میزدی . گفتم خاله ببخشید غلط کردم . تورخدا یه وقت با بابام نگی شر و داستان شه برام . جوونم اشتباه کردم توروخدا ببخشید . زدم زیر بغض . گفت نه بالاخره جوونی و اینا ولی حد خودتو بدون من جای مادرت ام . بعد خندید. من گفتم باشه ولی ببخشید ولی آخه مگه من دل ندارم . خندید و رفت . منم که دیدم این خودش فهمیده یجورایی اوکی داده رفتم تو کار نقشه کشیدن. شب نیم خوابیده بودم . منتظر موندم همه بخوابن .ساعت تقریبا ۱۱ بود ۱۱ شب . من رو زمین خوابیدم اون رو تخت خوابید .
مادربزرگم که خوابید دستم رو بردم گذاشتم بالا رو کونش . آخه من رو زمین بودم چون دستم رو باید بلند میکردم بعد چند دقیقه یه کونشو فشار دادم . دیدم دستمو گرفت گذاشت رو کمرش یکم ماساژش دادم خلاصه بعد دیدم کم کم دستمو برد روی شونه اش که فکر کنم میخواست ماساژش بدم . خلاصه دادم یکم اخی کوچیکم میگفت . بعد کم کم دستمو گذاشتم رو سینش دیدم چیزی انجام نداد . تو دستم آروم فشارشون دادم . وای عجب ممه های نرمی داشت . دیدم بازم چیزی نمیگه . دوباره اینکارو کردم . یهو شانسم باز از خر تبدیل شد به کیر خر
دیدم مادر بزرگم پاشد بره دستشویی دیدم ساعت ۱۱ و نیمه. سریع دستمو کشیدم زیر پتو و خودمو زدم به خواب . رفت و مادربزرگم اومد بیرون به خالم گفت نوشین نخوابیدی گفت نه گرمه . من برم اون اتاق مادربزرگم گفت سرما نخوری یه وقت پنجره بازه . گفت نه ‌‌. آقا منم بعد اینکه اینا خوابیدن رفتم اون اتاق . بعد رفتم کنار خالم خوابیدم . خیلی آروم درو بستم که مادربزرگم شک نکنه . خیلی خوابش حساسه کوچیک ترین صدا از در میومد بگا میرفتم . بعد رفتم بالش رو انداختم کنار خالم دستمو گذاشتم رو کونش دوباره دیدم لای پاشو باز کرد دستمو گذاشت رو کصش آخ چقدر حرارت داشت . بعد یه خیسی احساس کردم . من تاحالا کص ندیده بودم نمیدونستم چیه این خیسی بعد فهمیدم . بله خانوم دلش خواسته حشری شده . برگشت گفت . من میدونم بهم حس داری . گفتم خاله من خیلی دوست دارم اما باور کن قصد بدی ندارم منم جوونم و دل دارم و میخام… حرفمو قطع کرد . گفت اینقدر حرف نزن سری لباساتو دربیار . درآوردم و اونم در آورد با شرت و سوتین شد . انقدر حشری شدم وقتی دیدم همون سوتین هارو پوشیده که همون روز ممه هاشو دید زدم . سوتینشو پاره کردم گفت آروم باش و خندید . اینقدر سینه هاشو خوردم گفت بسه قسمتای مهمتری ام هست و یه لبخند زد . رفتم سراغ کصش دیدم شرتش خیس شده . شرتشو در آوردم از شرتای لا کونی که تو فیلم سوپرا میزارن بود . آخ وقتی کصشو دیدم . دیدم چی میگی همونی بود که تو آبنه دیده بودم . بدون مو . تپل خلاصه کصشو لیسیدم با دستمم کصشو انگشت میکردم که یهو دیدم لرزید ترسیدم . دیدم یهو آبش اومد فهیمدم ارضا شده . مزه شوری داشت . بعد رفتم سراغ کونش دیدم عجب سوراخ تنگی داره اونم یکم لیسیدم عجب مزه خوبی داشت من انقدر خوردم سیر نمی شدم . داشت لباشو گاز میگرفت که یه انگشت ام تو کونش و یکی تو کصش بود . دوباره اونجا ام ارضا شد . گفت بلا نمرده خیلی چیزا بلدیا . منم خندیدم گفتم حالا کجاشو دیدی . گفت حالا نوبت منه . کیرم رو گرفت تو دستش برام خورد یه ساک مشتی زد. یه لحظه جوگیر شدم سرش رو گرفتم بردم تا ته کیرم دیدم بیچاره نفسش بند اومد . خداییش هرچی تو کیر ما بود این خالم ازم کشید بیرون . آبم اومد . چندسالی بود جق نزدم بغیر از همون یباری که تو آینه دیده بودمش . برام آبمو خورد و تا تهش قورت داد و آه تهش گفت . رفتم بکنمش . گفتم خاله میشه از کون بکنمت ؟ گفت من حتی به شوهر خالتم کون ندادم چه برسه به تو . من گفتم خاله خوشت میاد فقط یبار امتحان کن . اولش گفت نه نه . منم گفتم اوکی . رفتم از کصش کردم . آخ آخ وای لیز بود و داغ. کیرم داشت آتیش میگرفت . بعد میگفت آخ . بعد یهو یه جیغ زد گفتم آروم به وقت مادر بزرگم بیدار میشه میفهمه . اولش آروم زدم اخرش که تند شده بود حس کردم داره آبم میاد . گفتم خاله داره میاد کجا بریزم گفت بریز تو کسم . گفتم آخه حامله میشی . گفت لوله هامو بستم منم ریختم تو کصش وای عجب حال میداد .خلاصه آب کیرم از کصش داشت میریخت همینطوری . بعد افتادیم رو هم خسته و کوفته . بهم گفت من هنوز ارضا نشدم . منم با اون خستگی دوباره با اون کص آبکیری من دوباره کصشو خوردم بعد دوباره کردم و دیدم آب کصش از دور پهنای کیرم ریخت بیرون . من آب ام داشت میومد بیرون گفتم خاله دوباره داره میاد گفت دوباره بریز تو کصم اینقدر سر کص بیچاره آبکیر ریختم یکمش رفت داخل سوراخ کونش که یه منظره حشری کننده خوبی برام درست شد. آخ که چه حالی میداد وای . بعد به خودم اومدم دیدم ساعت ۲.۵ شبه . خلاصه خوابیدیم . با همون وضع لباس پوشیدیم خوابیدیم . منم ساعت چهار یهو شاش ام گرفت رفتم و اومدم گفتم بزار یه کرمی بریزم امشب خدا داند . رفتم از اتاق مادر بزرگم بصورت خیلی مخفیانه کرم صورت برداشتم یکم مالیدم به کیرم و یکم تو دستم گذاشتم . خالمو بیدار کردم .با لحن خواب آلود گفت چیه چیشده … لبمو چسبوندم بهش به چشمام زل زد گفت این چه کاری بود گفتم خاله من امشب سیر نشدم تورخدا بزار به آرزوم برسم یه فص تورو از کون بکنم حیف از اون سوراخ کون تنگت نیست الهی قربونش برم تورخدا بعد یکم کونشو انگشت کردم و تف زدم و داخلشو با زبون لیسیدم که لذتی داشت حتما یبار امتحان کنید . خداییش خیلی ممه هاش با کونش خوب بود. گفت آخ .نه نه درد داره . بده گفتم کرم دارم بازش میکنم بعد هعی قربون صدقه سوراخ کونش میرفتم . خیلی اذیت کرد آخرش دید دارم التماسش میکنم گفت باشه . بعد کرم رو مالیدم به کونش سوراخش قهوه ای مایل به سفید بود یکم گشاد شده بود انقدر لیسیده بودم . یکم کونشو باز کردم بعد کیرمو آروم آروم کردم تو کونش وای چقدر تنگ بود کیرم داشت منفجر میشد خلاصه اونشب ام کردم آبمو تو کونش خالی کردم . کونشو بوس کردم و گاز سکسی زدم بعد . رفتم تو همون اتاق قبلی خوابیدم یه وقت مادربزرگم شک نکنه . چند ماه داستان همینجوری بود و هعی میکردمش . یه چندتا داستانم هست که تو حموم و باغ و یه هفته کامل هرشب میکردمش اگر خوشتون اومد براتون بنویسم . ببخشید سرتونو در آوردم . من برام اتفاق افتاد دوست داشتید باور کنید یا نه قضاوت با خودتون . موفق باشید .

نوشته: M.n


👍 41
👎 26
224001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

866778
2022-04-03 01:22:21 +0430 +0430

پسرجون یکبار تو دهنش آبت اومدیکبار تو کوسش یکبار هم رو کوسش آبت اومد.خیلی شانس آوردی همینجوری ادامه می‌دادی صبح اداره آب میومد کیر میکردن از تو کونت شیر فلکه رو بعلت مصرف زیاد آب می بستن.


866793
2022-04-03 02:26:34 +0430 +0430

دفعه اولت بوده بعد مامان بزرگت ب خوابش حساسه کله لباسهای خالتو در آوردی
آخه جقی از ننویس سوتینو پاره ‌کردی
ببینم اصلا مامانت کجاس؟

7 ❤️

866915
2022-04-04 01:39:43 +0430 +0430

دوستان یک رنگ جدید !!! سوراخ کون خالش قهوه ای مایل به سفید هستش!!! جل الخالق جلق چه بلائی سر بچه مردم آورده ، طفل معصوم مجلوق متوهم رنگ اختراع میکنه.
اینها مثلا پدران نسل آینده هستند؟
این که اینقدر کسخله بچه اش چی میشه ؟ خدا به داد آیندگان برسه

3 ❤️

866948
2022-04-04 03:27:52 +0430 +0430

ولی خالت باید برات حتما شربت میاورد
ساینا مشکی مدلش چنده رنگ نداره؟؟
شرت لاکونی چیه؟
رنگ قهوه ای مایل به سفید چجوره؟
بلانمرده جقی یبار بشین بخون خودت چی گفتی زیر ۲۰۰۰فحش خاهر مادر به خودت نمیدی

1 ❤️

866977
2022-04-04 08:11:11 +0430 +0430

عزیزم، برای یک داستان نویس، خیلی زشته که غلط املایی داشته باشه. هواس آخه؟؟؟؟ حواس، جمعِ کلمه ی حس میبباشد.
با تشکر

1 ❤️

866997
2022-04-04 12:39:53 +0430 +0430

یه بار داستانتو بخون خودت ببین چیزی متوجه میشی؟ کسکش جقی

0 ❤️

867036
2022-04-04 21:12:01 +0430 +0430

میگما چی میزنی داداش به مام بده

0 ❤️

867049
2022-04-04 23:47:34 +0430 +0430

باورم شد که کسخل توی ایران هنوز فراونه

0 ❤️

867426
2022-04-07 01:55:10 +0430 +0430

بچه برو جقتو بزن …
آورد کونشو زد به کیرم 😕 😕
گوزو

0 ❤️

878299
2022-06-08 01:23:47 +0430 +0430

ننویس مگه مجبوری

1 ❤️

892424
2022-08-28 01:48:29 +0430 +0430

دیگه ننویسی ها آفرین

0 ❤️

922657
2023-04-10 02:22:27 +0330 +0330

نکنه شیرابت خراب بوده هی ابت میومد کس خالت رو با وان اشتباه نگرفتی

0 ❤️

941701
2023-08-11 04:42:58 +0330 +0330

بنویس اگه دروغ نمیگی با نوشتنت ثابت کن

0 ❤️