خانمی که باید همسرم میشد

1398/03/09

چطور مبنوانم داستان کردن خانم که 20 سا ل برایش زجد کشیدم که کردم رابفرستم چون 20 سال تمام جنگیدم تا بازنشست شد به هوای من شوهر هم نکرد که بعداز بازنشستگی با یک جعبه شیرینی رفتم منزل پدرش که دیدم هم پدر هم مادر هردو درب داغون خانم هم فقط شکل ظاهری داشت نای راه رفتن را نداشت پنجاه ساله بدون شوهر و خانواده فقط مانده بود تک تنها دل را زدم دریا گفتم خودت را پیرکور کردی 20 سال چماق قانون را سرم کوبیدی حالا میخوای چکار کنی پدر و مادر هرکدام 90 سال سن داشتند اصلا توی این دنیا نبودند فکر میکردند من حال آنها را میپرسم که پدرش اشاره کرد گفت بیا جلو کارت دارم رفتم دیدم داره میگه ما آفتاب لب بامیم این دختر را به تو و تورا بخدا میسپارم یک جریانی من بگم که وقتی این دختر 28 سالش بود با من آشنا شد ولی از شوهر بیزار بود نمیدانم چرا خیلی پاپیچش شدم کار چندین بار به جاهای باریک کشید ولی نمیخواست زیرم بخوابد پرونده ها درست شد خیلی روبروی هم ایستادیم همه اطرافیانش فکر میکردند کردمش ولی نشد تا بازنشست شد دیگر جفتک نمینداخت میگفتم خانم میگفت چیه تا پدرش آن جمله را گفت خودشو صدا کردم بیا پدرت کار دارد امد نشست پدرش دستش را گذاشت دستم گفت برید کارهای مقدماتی عقد را انجام دهید که به نصف روز نکشید بعضی چیزها را با شرایط سن نخواستند حالا خانم رسمآ باید تمکین میکرد منهم همان منزل انها مانده بودم چون منهم دوماه ا خانم زوتر بارنشست شدم هردو خسته من در آرزوی خانم اولین شب بعداز شام زود خوابم برد نصفه شب بیدا ر شدم دیدم تنها در پذیرایی هستم به آرامی رفتم اتاق خانم به آرامی کنارش دراز کشیدم دست چپم را بردم زیر سرش دست راست با سینه های افتاده شروع کردم بازی کردن که بیدارشد گفت بگیر بخواب که نصف تنم را روی تنش انداختم گفتم مبخوام هی بهانه آورو دید نمیشه فقط گفت درب راببند یک دامن از کمد برایم بیار خودم شلوار شورتشو به آرامی پایین کشیدم دامن را پوشید یک تاب تنش بود از بالا کندم فقط سوتین ماند ولی سن که بالا میرود دیگر آن جذابیت را ندارند اول از وسط چوچولش شروع به لیس زدن کردم وقتی تمام کوصو دهنم میزاستم با زبان داخلشو نیش میزدم سرم را فشار میداد با پا با کیرم باری میکرد که داشتم میترکیدم لبهای کوچکش را مک میزدم گفت کبود میشه نکن تا جازدم خودش را جمع کرد خون امد بیرون دستمال را آماده کرده بودم خودش گذاشت زیر تا جاییکه میشد جا زدم نگه داشتم صورتش را با مک زدن کبود کردم که هرکس توی این 20 سال متوجه ما شده بود بفهمد بلاخره با رضایت خودش زیرم خوابید بدون تلمبه هرچه در کمرم بود خالی کردم داخل کوص ولی نمیدانم چرا توی این مدت تا من خالی میشوم سریع میگه پاشو ولی خودش را ارضا میکنم نمیگه پاشو با مادرش سر بی حیای من مشکل پیدا کردم چون میداند با وحشیانه دخترش را بغل اتاق خودش چطور میکنم صدای آه اوه ش را میشنود ولی باباش کره این را هم بگم میگه اگر ازراه درستش میامدی حالا فرزند 20 ساله داشتم این را برای دختران پراوعاو پرتوقع نوشتم ولی خانم دیگر بارداری ازش گذشته همسر دومم هست

نوشته: ?


👍 0
👎 26
32386 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

770339
2019-05-30 20:22:13 +0430 +0430

حاجی شما اندازه 20 تا خر عمر کردی
اینجا چیکار میکنی

1 ❤️

770348
2019-05-30 20:29:55 +0430 +0430
NA

داستانت خوب بود

0 ❤️

770356
2019-05-30 20:42:02 +0430 +0430

تخم زنو ملخ خودده بود ؟

0 ❤️

770399
2019-05-30 22:09:22 +0430 +0430

ترکیبی از ورزن نثر سعدی زیبایی کلام خواجه نصیر الدین توسی و بی حیایی ایرج میرزا

3 ❤️

770404
2019-05-30 22:25:21 +0430 +0430

مشخصه این دوست عزیز به عشق نوشتن داستان در سایت مردم نهاد شهوانی،تازه در نهضت سواد آموزی ثبت نام کرده…

1 ❤️

770417
2019-05-30 22:50:16 +0430 +0430

فقط اون تیکش جیگرم رو سوزوند: سینه های افتاده! وای وای چه درد بزرگ و جانکاهی. تا صبح به حال زارت میگریم ادیب بزرگ

0 ❤️

770465
2019-05-31 04:27:36 +0430 +0430

بااین سطح سوادبنظرم حق داشته ادم حسابت نکنه…اخه مردحساب توکه میخوای داستان یاخاطره بنویسی حداقل بدون غلط املایی بنویس که بشه خوند…حالااین که همه ی این داستان کسشربودبه کنار

1 ❤️

770472
2019-05-31 05:50:48 +0430 +0430

عصای باباش تو کون 20 سال در انتظارت .
حالا 20 سال دیگه باید انتظار بکشی تا بی عصا برینی .

2 ❤️

770510
2019-05-31 11:15:38 +0430 +0430

ی کلمه از کس شری که گفتی معلوم نبود خاک بر سرت کنم پیری

3 ❤️

770518
2019-05-31 11:43:16 +0430 +0430

کون‌شعر

باز هم افغانی‌ها اومدن سایت شهوانی قصه گفتن. شاشیدم توی بیست سال از عمرت. دیوث این چرندیات چیه که نوشتی؟ به تخم چپم که سر پیری رفتی یک زن کیری گرفتی.

ها کـُکا

0 ❤️

770528
2019-05-31 12:53:38 +0430 +0430
NA

کس پدرت اوبی

1 ❤️

770552
2019-05-31 19:34:58 +0430 +0430

کیر خر اسب آبی تو کونت. (ننویس عن آقا)

0 ❤️

770663
2019-06-01 03:15:10 +0430 +0430

با وحشیانه کصشعر میسرایی مرتیکه لاشخور
صابنتو عوض کن پیره سگ

0 ❤️

770665
2019-06-01 03:17:50 +0430 +0430

با وحشیانه کصشعر میسرایی مرتیکه لاشخور
صابونتو عوض کن پیره سگ
(clap)

0 ❤️

770705
2019-06-01 08:21:55 +0430 +0430

پدر و مادر هر کدام ۹۰ سال سن داشتند؟؟
بعد پدره کر بود مادره میشنید!!!

پسر تو خود سلطانی

سلطان کس و شعر

این مدلی رو نشنیده بودم خدایی

0 ❤️