خانم معلم کلاس اول (۲)

1395/08/05

…قسمت قبل

سلام به همه ی دوستان عزیزم
داستان اولم رو با همین نام گذاشته بودم و دوستان لطف داشتن و راضی بودن گویا از داستان ، از کامنت ها اینجور برداشت کردم .
به هر حال خواستم داستان دوم که قولش رو داده بودم رو هم بذارم تا نظراتتون درباره این داستان هم بدونم.
رابطه ی منو حوری خیلی خوب پیش میرفت و هیچ مشکلی نداشتیم ، واسم از بین همکلاس های دانشگاهش چند تا شاگرد هم پیدا کرده بود که پنجشنبه ها عصر توی مدرسه خان عمو جان ( بعضی از دوستان به عموم لطف داشتن در داستان قبلی ، دمشون گرم کلی خندیدم (biggrin) ) کلاس گذاشته بودم ، همه چی خوووب پیش میرفت ، هر وقت خونشون خالی بود یا خونه ما کسی نبود با هم بودیم و سکس میکردیم.
اما این داستان سکسیه که از عقب باهاش داشتم که فقط یکبار این اتفاق افتاد .
همونجور که گفتم حوری لیسانس آموزش ابتدایی داشت اما عاشق دانشگاه بود و داشت کامپیوتر میخوند و در آزمون ارشد اون سال هم شرکت کرده بود واسه ادامه ی رشته آموزش ابتدایی و همون سال در تکمیل ظرفیت ،دانشگاهی که من درس میخوندم قبول شد .
زنگ زد و خبر رو بهم داد خیلی خوشحال بود منم واسش خوشحال بودم . دختر خوبی بود واقعا زحمت میکشید ، قرار شد واسه کارای ثبت نام بیاد دنبالم که با هم بریم . روز موعود فرا رسید ، یادمه موقع امتحانای پایان ترم من بود ثبت نام تکمیل ظرفیتش ، من فردای اون روز امتحان درس مدار های الکتریکی 2 داشتم قشنگ یادمه اینو آخه اون ترم افتادم این درس رو !!
با هم رفتیم دانشگاه و کارای ثبت نامش رو انجام دادیم ، کارت بانکش همراهش نبود مجبور شد پول رو به حساب من بریزه و با کارت من پرداخت کنیم ، کاراش انجام شد و گفتم بریم خونه دوستم من واسه امتحان فردا جزوه بگیرم ، حالا اون دوستم خونه یکی دیگه از بچه ها بود همه اونجا درس میخوندیم ، من از قبل کلید خونشو گرفته بودم ازش ، رفتیم دم در حوری گفت من باس برم دستشویی بیام بالا اشکال نداره؟ گفتم نه بیا کسی نیست من کلید دارم ، خندید و رفتیم توی خونه ، رفت به کارش رسید و داشت جلو آیینه آرایش میکرد که از پشت چسبیدم بهش و سینه های گندشو گرفتم ، گفت اینجام ول نمیکنی؟؟ دوستت میاد زشته گفتم نه نمیاد فردا امتحان داریم داره میخونه ، خلاصه ی سکس خوب اونجا داشتیم ، حدودا یه ساعت بودیمو برگشتیم .(یه سکس معمولی بود چیز جالبی نداشت که تعریف کنم ، داستان اصلی بهتره )
من حساب کردم دیدم حدود 50 هزار تومان از پولش هنوز توی حسابم مونده ، بهش چیزی نگفتم و رفتم واسش یک کیف واسه دانشگاهش خریدم که خیلی خوشگل بود ، شب زنگ زد که فردا بابام نیست و مامانم هم روضه دعوت خونه خالم اینا شب اونجاییم ، من شاگرد دارم گفتم تا 8 میام ، ساعت 6 بیا خونمون شاگردم میره با هم باشیم تا 8 . گفتم باشه و خوابیدم صبحش هم رفتم امتحان و گند زدم به امتحان (اولین بار بود انقدر بد امتحان میدادم روزه قبلش بعد برگشتن نتونستم هیچی بخونم )
عصر شد و من کیف رو گرفتم راه افتادم سمت خونشون ، هوا تقریبا سرد بود من قدم زنان میرفتم و سیگار میکشیدم تا بلاخره رسیدم ، زنگ زدم به موبایلش گفت شاگردم هنوز نرفته یه ربع دیگه بیا ، یه سیگار دیگه کشیدم و یه کم قدم زدم تا زنگ زد گفت بیا رفت . رفتم خونشون تنها بود با لباس تو خونه بود رفتم اتاقش نشستم رو تخت ، کیف رو بهش نشون دادم گفتم قابلتو نداره ، خیلی خوشحال شد پرید بغلم و بوسیدم گفت مرسی چرا زحمت کشیدی من کیف داشتم با همون میرفتم ، گفتم اولا اون کیف مال دوران کارشناسیت بود الان دیگه ارشدی شدی ، دوما پول خودته تو حسابم مونده بود یه کم گذاشتم روش اینو گرفتم . تازه حموم کرده بود بوی صابون توی اتاقش پیچیده بود ، رفت میوه بیاره ک گفتم نیار فقط یه چای بیار ، آورد خوردم و دراز کشیدم روی تختش ، اومد بغلم دراز کشید سرش رو گذاشت رو سینم ( من لاغرم و بدنم عضلانی نیست معمولیه معمولیه ) با موهاش بازی میکردم و واقعا لذت میبردم از لحظه . کم کم لباش رو آورد جلو و شروع به لب گرفتن کردیم ، نسبت به اوایل خیلی بهتر شده بود سکسمون ، جفتمون حرفه ای تر شده بودیم ، نقاط حساس هم رو پیدا کرده بودیم ، واقعا سعی میکردیم به هم لذت ببخشیم . لبای همو میخوردیم کم کم اومد بالا نشست رو کیرم ، خودش رو به پایین فشار میداد ، منم سینه هاشو میمالیدم و چنگ میزدم ، بلوزش رو در آوردم ، سوتینش رو هم همینطور ، فقط شلوارش پاش بود که اون لحظه واقعا به نظرم جذاب بود این حالتش . سینشو آورد پایین و کرد توی دهنم ، منم نوکش رو میک میزدم و گاز های ریز میگرفتم ، آروم ناله میکرد ، هر دو سینشو سیر خوردم ، انداختمش روی تخت شلوارش رو در آوردم ، رون های کپلش رو ناز میکردم و میبوسیدم ، هیچ وقت شرت سکسی نمیپوشید حتی چند بار بهش گفتم دوست دارم بپوشی اما میگفت نمیتونم اگر مادرم تو کشوی لباسم ببینه بد میشه و بهم شک میکنه و … ، از روی شرت کسش رو میمالیدم .
شرتش رو در آوردم خواستم کسشو بخورم که نذاشت ، من اگر کس تمیز باشه و قیافش به دلم بشینه میخورم ، دوست دارم این کارو ، هرکار کردم نذاشت ( تا آخرین روزم نذاشت کسش رو بخورم ) . سرمو گرفت و آورد بالا لبامو میخرد ، قلط زدیم و من روفتم پایین و حوری اومد بالا ، کیرمو گرفته بود و میمالید به چوچولش ، با سرعت این کارو میکرد ، منم با سینه های درشتش بازی میکردم ، چشاش رو بسته بود و لذت میبرد ، راستش من تا اون روز سکس از عقب نداشتم و دوست داشتم تجربه کنم ، دیدم موقعیت جوره حوری تو این عالم نیست آروم انگشت اشاره دست چپم رو کردم توی کونش یه لحظه نگام کرد و چیزی نگفت ، منم کم کم بیشتر فرو میکردم و عقب جلو میکردم ، سرعت دست حوری جون بیشتر شده بود ارضا شد خوابید رو سینم ، انگشت من هنوز تو کونش بود ، بعد چند مین سرحال شد گفت حالا نوبت منه که بهت حال بدم ، رفت پایین و شروع به ساک زدن کرد ، اولش آروم آروم اما کم کم سرعت داد به کارش ، میدونست من عاشق ساک زدنشم ، میک میزد سر کیرم رو ، همونجور میکشید از دهنش بیرون صدای باحالی میداد ، عاشق اون صدا بودم و هستم ، رفت سراغ تخمام اول لیس میزد بعد میکرد تو دهنشو میک میزد تخمامو ، یه درد لذت بخشی داشت خیلی خوب بود . بلندش کردم ، دراز کشید رو تخت که مثل همیشه بکنم لای پاش ، گفتم حوری جون امشب میخوام بکنم توی کون نازت ، گفت نه درد داره و … خلاصه انقدر خواهش کردم و گفتم من واست کادو گرفتم و … تا بلاخره راضی شد . رو میز آرایشش کرم بود همون رو زدم به کیرم قشنگ چربش کردم یه کم هم به کون حوری زدم گفتم رو تخت سجده کن ، تا حالا ازین زاویه با دقت نگاه نکرده بودم به کس و کونش ، دوست داشتنی بود ، کونش نه خیلی بزرگ بود نه کوچیک ، خوشگل بود ، رفتم نزدیکش کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونش ، آروم فشار دادم سرش رو کردم توی کونش آروم آروم تا آخر کردم توی کون حوری ، تعجب کردم طبق خوانده هایی که داشتم اینجا ، الان باید زمینو گاز میگرفت و جیغ و داد میکرد اما خبری ازین چیزا نبود کیرم هم نرماله و خیلی کوچیک نیس !! ناله میکرد اما نه زیاد ، بهش گفتم دیدی درد نداشت تا آخر تو کون خوشگلته ، دستش رو آورد عقب تخمام رو مالید یه کم ، گفتم بکنم؟ با سر تایید کرد و منم آروم شروع کردم به تلنبه زدن ، خیلی خوب بود واقعا لذتبخش بود اما خبری از گرما و کوره ی آتیش و اینا نبود !!درست یادم نیست چجوری بود اما هرچی بود من لذت میبردم ، حوری هم راضی بود ، همچنان میکردم و حوری ناله میکرد ، یکی از خریت هایی که کردم و از رو کم تجربگی بود این بود که پوزیشن عوض نکردیم و تا آخر همونجور میکردم ، شنیده بودم اگر آب رو توی کون بریزی حسی به طرف مقابل میده که دیگه همیشه خواستار این کار میشه ، رو همین حساب آبمو توی کونش خالی کردم اما هیچوقت نذاشت دیگه از کون بکنمش ، پشت گردنش رو میبوسیدم ، هر دو خیس عرق بودیم، بعد چند لحظه کشیدم بیرون ، کمی از آبم ریخت روی تشکش ، بهش دستمال دادم و رفتم کیرم رو شستم و اومدم ، داشت لباس میپوشید بغلش کردم و بوسیدمشو تشکر کردم ، راضی بود بهش خوش گذشته بود . گفتم اون میوه که میخواستی بیاری ، الان وقتشه آورد و خوردیم و داشتیم حرف میزدیم ، بعد یه ربع حس کردم بازم میخوام !!! نمیدونم چرا روز قبلشم سکس داشتیم اما باز همچین حسی داشتم !!!
گفتم حوری؟ داشت سیب میخورد ، گفت جون؟ با خنده گفتم سیب نخور بیا کیر بخور .
تعجب کرد گفت واقعا؟؟؟؟ گفتم آره فقط ساک بزن ، اوکی داد و اومد زیر پام نشست شروع به خوردن کرد ( یه چیز حوری خیلی خوب بود ، هیچوقت نه نمیاورد ) داشت میخورد و من تو ابرا بودم که یهو زنگ خونه رو زدن !!! من وحشت تمام وجودم رو گرفت ، گفتم کیه؟؟؟ اونم ترسیده بود یهو موبایلش هم زنگ خورد ، پسر خالش بود اومده بود دنبالش ، آخه دیر کرده بود ، ساعت از 8 گذشته بود اون شاگرد کودنش دیر رفته بود و همه برنامه ها رو خراب کرده بود . بگذریم ، گفتم جواب بده بگو حموم بودم دارم لباس میپوشم ، همینکارو کرد ، اما پسر خالش دست بردار نبود میگفت باز کن بیام تو تا حاظر شی بیرون سرده ، گفت باشه چند لحظه صبر کن الان باز میکنم ، رنگمون شده بود مثل گچ ، گفت چیکار کنیم؟؟؟؟؟ گفتم من کفشمو میگیرم میرم زیره تخت شما برین فقط در رو قفل نکن بعد اینکه رفتین من میرم ، خلاصه اومد تو خونه تا حوری آماده شد و رفتن منم با ترس و لرز ، واقعا میلرزیدم ، اومدم بیرون بعد از یک ربع رفتم . بهش مسیج دادم که من رفتم نگران نباش .
این داستان رو هم خودم خیلی دوست داشتم بیشتر به خاطر آخرش و رفتن زیره تخت و … به نظر خودم جالبه و ارزش تعریف کردن داشت .
یکی از دوستان تو قسمت نظرات داستان قبل پرسیدن چی شد جدا شدین ؟
تقریبا 4 ماه بعد این داستانی که امروز گفتم اخلاق حوری عوض شد ، میپیچوند ، پایه نبود ، بد حرف میزد ، سر همین جدا شدیم ، بعدا فهمیدم واسش خواستگار اومده و داره ازدواج میکنه واسه همین اخلاقش عوض شده بود که جدا شیم و بتونه ازدواج کنه .
من ازش ناراحت نیستم بهش حق میدم ، بلاخره باید ازدواج میکرد و میرفت پی زندگیش ، از من 7-8 سالی بزرگتر بود .
به هر حال من دوسش داشتم ، دختر خوبی بود با معرفتم بود ، لاشی نبود ، فکر چاپیدن و اینا نبود ، البته من چیزیم نداشتم که بچاپه ، امیدوارم خوشبخت شه
بعد ازدواج از مدرسه عموم رفت ، از یکی از معلمای مدرسه شنیدم که به تازگی بچه دار شده و یه دختر داره.
آرزوی خوشبختی دارم براش

مثل داستان قبل فحش آزاد هرچی خواستین بگین ، اما داستان واقعی و تا حد ممکن با جزییات بود .
امیدوارم مثل قبلی خوشتون بیاد و نظرات دلگرم کننده بذارید تا آدم رقبت کنه داستان بذاره .

موفق و سر بلند باشید

نوشته: نیما


👍 15
👎 5
60921 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

562275
2016-10-26 21:13:23 +0330 +0330

خوب بود دمت گرم.مثل آدم تعریف کردی اغراق نکردی

3 ❤️

562292
2016-10-27 01:17:26 +0330 +0330

قسمت قبلشم تحفه ای نبود ناموسن

0 ❤️

562298
2016-10-27 02:22:05 +0330 +0330

حسنا هرچی نظربده اونه

0 ❤️

562311
2016-10-27 05:18:40 +0330 +0330

بهتر از قبلی بود

0 ❤️

562346
2016-10-27 17:12:40 +0330 +0330

kheyli chert bod nanvis ghoghol

0 ❤️

562451
2016-10-28 10:45:37 +0330 +0330

خوب بود ، حداقل كصشر نبافته بودي.

1 ❤️