خدمتکار

1397/04/15

بعد از فوت پدر و پدر بزرگم توی تصادف من و مامانم ومادر بزرگم تصمیم گرفتیم بیایم توی خونه های مهرشهر که از پدربزرگم ارث رسیده بود مادربزرگم پیربود ومریض بخاطر همین نمیتونست خیلی کمک کنه درواقع من بودمو مامانم منم چون مدرسه میرفتم خیلی وقت کمک کردن نداشتم یعنی درواقع وقتی اثاثاروبارزدیم اومدیم مهرشهر توچیدن خونه و تمیزکاری مامانم دست تنها بود کارگرم نمیگرفت میگفت چرا پول الکی بدیم؟یه مدت گذشتو ما یکیم تو خونه جدید جا افتادیم مامانم دیگه از اینکه تمیزکاری کنه هرروز ظرف بشوره غذای رژیمی جدا برای مادر بزرگمو غذای جدا برای من درست کنه خسته شده بود به فکرش زد که یه دختر شانزده ،هفده ساله پیدا کنه که کارای خونه رو بکنه و ماهم به جاش خرج خردوخوراکشو میدادیمو باخودمونم زندگی میکرد . یک شب آقای محسنی اومد خونمون آقای محسنی کابینت ساز بود کابینتای خونه مهرشهرو اون ساخته بود، هر از گاهی به ما یه سری میزد یک روز که اومده بود مامانم بهش ماجرارو گفت اونم گفتش که باشه اگه کسی بود خبر میدم یه یکی دو هفته گذشتو یک روز دیدیم آقای محسنی زنگ میزنه بعد از احوال پرسی با مامانم گفتش که یک دختر هفده ساله هستش که پدر مادر نداره وحاضره در ازای جای خواب و خورد و خوراک کارای خونه رو بکنه ،مامانمم بهش گفت عصری بیارش ببینم چجور دختریه ،ساعت حدود هفت بود که دیدم زنگ زدن دیدم محسنیه درو وا کردم محسنی با یه دختره اومد تو دختره با مامانم و مامان بزرگ دست داد سلام و احوال پرسی کرد ولی با من دست نداد ولی سلام و احوال پرسی کرد راستی من یک پسره پانزده ساله هستم خلاصه اینا نشستن منم نشستم روبروی دختره همینجوری که مامانم به دختره شرایط کار و خونه و اینارو میگفت من یهو چشم افتاد به دختره دفعه اول زیاد دقت نکردم ولی ایندفعه دیدم چه سینه هایی داره چه پاهایی داره بعد باخودم گفتم خودتو کنترل کن ،خلاصه گذشتو قرار شد دختره از فردا بیاد پیش ما منم نمیدونم چرا حس خوبی داشتم و شب از خوشحالی خوابم نمیبرد خلاصه فردا شد و دختره حدود ساعت سه ظهر بود که اومد بعد از سلام و احوال پرسی مامانم راهنماییش کرد که وسایلی که با خودش آورده بود کجابزاره دختره اسمش مینا بود یه دو ماهیی گذشتو مینا هم دختر خوبی بود هم کاراو خوب انجام میداد هم خوش اخلاق بود هم من هم مامانم خیلی باهاش صمیمی بودیم به طوری که وقتی کارارو میکرد جلو تلوزیون لم میدادو خلاصه جزوی از اعضای خانواده خودمون شده بود یک روز عصر بود و من از فوتبال میومدم و خسته بودم مادربزرگمم وقت دکتر داشت مامانم با مادر بزرگم باید میرفتن دکتر اون سر شهر به من گفتن میای گفتم نه خسته ام میخوام بخوابم مینا هم معمولا اینجور جا نمیرفت خلاصه مامانم اینا رفتنو من موندمو مینا به مینا گفتم من میخوام بخوابم کاری نداری گفت نه منم تلوزیون میبینم من رفتم بخوابم تشنم شد اومدم داشتم میومدم آب بردارم میناهم روکاناپه دراز کشیده بود داشت تلوزیون میدید من همینطور که داشتم میرفتم پام به میز گیر کرد افتادم رو مینا درست لبام افتاد رو لباش یک ثانیه لبم رو لبش بود که اومدم خودمو بکش عقب مینا دستشو گذاشت پشت سرمو نذاشت همونجوری داشتیم لب میگرفتیم که من خودمو کشیدم یک نگاهش کردم یک تاپ زرد رنگ تنش بود اونو از تنش دراوردمو شروع کردم دوباره ازش لب گرفتن خیلی حس خوبی بود تاحالا تجربه نکرده بودم از لبش اومدم پایینو اومدم رو گردنش گردنشو میبوسیدمو اونم با دستش سر منو نوازش میکرد سوتینشو دراوردمو پرت کردم اونور خیالم راحت بودچون میدونستم مامان بزرگم اینا تا سه چهار ساعته دیگه نمیان اومدم رو سینه هاش همینجوری سینه هاش میخوردمو با دست میمالوندم اونم اههه و ناله میکرد کیرم شق شده بود شلوارمو دراوردمو کیرمو مثل فیلمای جانی سینز گزاشتم لایه سینش همینجوری جلو عقب میکردم کیرمو اونمو سینه هاشو با دستش گرفته بودو فشار میداد بعد نشستم رو کاناپه بهش گفتم بشین زمین اونم نشستو بهش گفتم بخورش اولش گفت نه من بدم میادو فلان و اینا بعدراضی شد یکم کیرمو خورد معلوم بود حرفه ای چون اصلا دندون نمیزد خیلی حال میداد همینجوری کیرمو تو دهنش جلو عقب میکرد بعد بهم گفت کصمو بخور منم گفتم باشه رو کاناپه دراز کشیدو پاهاش به صورت هفتی وا کرد منم نشستم زمینو کصشو براش لیس میزدم اونم آه و نالش بلند شده بود بعد بهم گفت بکن توش بکنن توش معلوم بود خیلی حشری شده منم بهش گفتم پس پردتت چی گفت اونو بچه بودم نمیدونستمو فلان و اینا پاره شد ولی من فهمیدم دروغ میگه چون خیلی حرفه ای ساک میزد منم از خدا خواسته اول نوک کیرمو زدم به کصش که بیشتر حشری شه دیگه داشت التماس میکرد که بکن توش منم یهو کردم تو کصش یه آه بلندی کشید خیلی خوشم اومد اولین بارم بود کص میکردم همینجوری تلمبه میزدمو اونم آههه میکشید یه حس خوبی داشتم بعد حدودا یک دقیقه احساس کردم داره آبم میاد منم برای اینکه آبروم نره فوری کشیدم بیرون شروع کردم لب گرفتن یه یک دقیه ای باهاش لاس زدم بعد دوباره کردم تو کصش فهمیدم اونم کم کم داره ارضا میشه منم داشت آبم میومد بهش گفتم آبم داره میاد چکار کنم گفت بریز رو سینم منم کیرمو دراوردمو ابمو ریختم رو سینش …

نوشته: بنیامین۸۳۸۳


👍 0
👎 34
64999 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

699984
2018-07-06 20:25:43 +0430 +0430

شمردن بلدی خاله جون؟15از18 کمتره عزیزم،زودی شما هنوز،برو فعلا جقتو بزن…کمترم فیلم هندی ببین

1 ❤️

699987
2018-07-06 20:29:08 +0430 +0430

بچه بدو برو دنبال درس و مشقت . میگم عمو دول بر بیاد دولتو ببره ها… بدو بینم

2 ❤️

699990
2018-07-06 20:34:49 +0430 +0430
NA

الانم کتاباتون بخوانیم بنویسیمه؟
آقا چرا این جوجه هارو راه میدین اینجا بیان فانتزیاشونو بنویسن؟
کونی

0 ❤️

699994
2018-07-06 20:38:36 +0430 +0430

دومین داستان چرت امشب

0 ❤️

699995
2018-07-06 20:38:51 +0430 +0430

مرسی! فیلم هندی جدیده (dash)

0 ❤️

700000
2018-07-06 20:43:52 +0430 +0430

الان اسمتو دیدم،خدایی متولد 83ایی؟!خخخخخ…ای خدا پیر شدیم رفت اصن…جوجه هام فانتزی میسازن تا دسته میکنن…ما هنوز از نزدیک ندیدیم:)
هان راستی شانس اوردی با وجود اینکه فردا ی امتحان داغون دارم رو مودم…خلاصه ک برو دیکته تو تمرین کن فعلا!

1 ❤️

700002
2018-07-06 20:45:13 +0430 +0430

افتادی روش شروع کردی به گاییدنش آره؟
خواهر مادر
بذار من بگم وقتی افتادی روش گفته بهت
هووووووووی کوری مگه چلاق عوضی

1 ❤️

700003
2018-07-06 20:46:04 +0430 +0430

بچه برو درساتو بخون میگم ابلا بیاد بخورتت

1 ❤️

700004
2018-07-06 20:46:40 +0430 +0430

اون کابینت سازه بهتون سر نمی زده ،
مادرتو می کرده

2 ❤️

700008
2018-07-06 20:47:32 +0430 +0430

پسرم قرار نیس که هرفیلمی دیدی بیای اینجا واس ما تعریفش کنی و خودتو بزاری جای نقش اول فیلم که عمو جانیه… برو مشقاتو بنویس فردا خانوم معلم کونت میزاره بدو

1 ❤️

700018
2018-07-06 20:56:42 +0430 +0430

پات به میز گیر کرد لبات افتاد رو لباش (dash) چون بچه ای هیچی بهت نمی گم دیگه هم کسشر ننویس اگه بنویسی دولتو قیچی می کنیم اونوقت فقط با گیرنده های عصبی کونت می تونی به ارگاسم برسی

2 ❤️

700070
2018-07-06 22:13:19 +0430 +0430

تا جایی خوندم که اومد آب بخوره برو جقتو بزن کصخل

1 ❤️

700106
2018-07-06 23:29:31 +0430 +0430

خخخخ یهو افتادی تو لبش؟خخخخ

1 ❤️

700108
2018-07-06 23:43:12 +0430 +0430

براي اينكه كسي شك نكنه فوري كص ننت

1 ❤️

700113
2018-07-06 23:58:34 +0430 +0430
NA

من که کلا داستان رو نخوندم اما اقای محسنی بکن مامانت بود و توهم یه صابون گلنار کنارت بود گایدن مامانت تو دید میزدی بزرگ شدی بیا کس بگو

1 ❤️

700116
2018-07-07 00:10:01 +0430 +0430
NA

کس کش تو ۱۵ سالته گوه می خوری میای تو این سایت دیوث کسوشعر مینویسی پدرسگ تو خانواده نداری دیوث منی که میام ۳۲ سالمه همسن باباتم نمیام از این کسوشعرا بنویسم اخه کیرم تو اون خانوادت که گوشی دستت دادن

1 ❤️

700119
2018-07-07 01:04:28 +0430 +0430

با احترام به نظرات بقیه ، بچه جان … شعر ننویس . به آقای محسنی میگم بیاد مامانتو … .

0 ❤️

700123
2018-07-07 01:46:22 +0430 +0430

بچه برو کونتو بده آخه جقی

0 ❤️

700138
2018-07-07 06:49:49 +0430 +0430

کیرم تو کون جلقیت با داستان مزخرفت

0 ❤️

700139
2018-07-07 06:59:50 +0430 +0430

نمی دونم با این گران شدن صابون گلنار و عدم صادرات به دلیل نایاب شدن و این همه خانم روسپی به قیمت عمده؛ آنهم تک ] چرا ملت هوز جقققققق می زنند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ (dash) (dash)

1 ❤️

700167
2018-07-07 10:04:11 +0430 +0430

عمو اینو از کتاب بخوانیمت یاد گرفتی یا بنویسیم؟

0 ❤️

700173
2018-07-07 10:48:21 +0430 +0430

واقعا چرا وقتتو تلف میکنی واسه نوشتن این داستانای عجیب یعنی تو جوری افتادی ک لبات مماس شه با لباش واقعا چه زاویه دقیقی!حرفی ندارم

1 ❤️

700253
2018-07-07 16:13:56 +0430 +0430

پام به میز گیر کرد افتادم رو مینا درست لبام افتاد رو لباش یک ثانیه لبم رو لبش بود که اومدم خودمو بکش عقب مینا دستشو گذاشت پشت سرمو نذاشت . . .
کمتر فیلم هندی نگاه کن پسرم!.. ;-)

0 ❤️

700268
2018-07-07 18:19:08 +0430 +0430
NA

اگه اون كسمغزي كه اين جمله كه "خيلي حرفه اي ساك ميزد اصلا دندون نميزد " رو باد اين جقيا داد پيدا ميكردم خوب بود، تابلو وقتي رفيقات كونت ميزاشتن به هم گفتن مثل جاني بكنيمش تو هم اين اسمو ياد گرفتي با توهماتت قاطي كردي

1 ❤️

700290
2018-07-07 20:32:35 +0430 +0430

مگه تو بزرگتر نداری بزنه تو دهنت که تو این سایت پرسه نزنی

0 ❤️

700299
2018-07-07 21:01:33 +0430 +0430

عمو جون کی این جغی مغیهارو راه میده

0 ❤️

700442
2018-07-08 08:07:48 +0430 +0430

اونجاش که پات به مبله گیر کرد افتادی رو مینا و لب به لب شدی باهاش…یاد فیلمای هندی افتادم.

0 ❤️

700481
2018-07-08 10:35:15 +0430 +0430

تا اونجا خوندم که افتادی لبات قرار گرفت رو لباش
خبر مادر محاسباتو گاییدی که مستقیم لبت خورد به لبش، کمتر بزن،مخت پوک شده

0 ❤️

700535
2018-07-08 13:58:28 +0430 +0430

نوک مگسک زیر خال سیاه،لبات خورد به لباش کوسکش ریدی با این نوشتنت حیف نون،برو کونتو بده بجای نوشتن
کیر امام سیزده هم به در کونت.

0 ❤️

700582
2018-07-08 18:48:13 +0430 +0430

محسنی مامانتو میسابه شک نکن

0 ❤️

700591
2018-07-08 19:12:45 +0430 +0430

یه خواهش ازت دارم کم فیلم سوپرنگاه کن کص خل مجلوق پات گیرکرد به مبل لبت افتاد رولبش؟؟! جلل خالق مثل جانی سینز؟!دولت اندازه یه تخم عموجانی میشه ؟؟خلاصه مادریونتوگاییدم کاش اون شب بابات ریخته بودت توگلدون فلانو اینا

0 ❤️

700799
2018-07-09 13:03:41 +0430 +0430

راستی اون آقای محسنی مامانتو جابجا میکرد اره

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها