خدمت مقدس کون کنی

1393/01/26

سلام دوستان میخوام براتون داستانیو بگم که برمیگرده به دوران خدمتم من خیلی حشریو خوش تیپ و خوش استیلم اون موقع خیلی بد مرخصی می دادن تقریبا هر روز کارم شده بود جق زدن تو دست شویی تا این که یه پسر خوشگل اومد تو گروهان همه ازیتش میکردن من اون موقع من فقط پاس بخش می شدم و فقط کارم سر زدن به نگهبانا بود یه پست نگهبانی داشتیم که باید نیم ساعت با پای پیاده تا اونجا می رفتیم انقدر دور بود که نه پاس بخش نه افسر سر به اون جا سر نمی زد فقط کسایی که تازه اومده بودن و میزاشتن اونجا که نگهبانی بدن یه روز که از بیکاری خسته شده بودم ساعت 12 یا 1 شب بود با خودم گفتم که برم یه سری به پست ها بزنم همین طور که داشتم قدم می زدم دیدم یه صدایی داره از پشت ساختمون میاد خیلی اروم رفتم جلو دیدم که پسر خشگلی که تازه اموده بود تو گروهان داره جلق می زنه پشتش به من بود که یه دفعه گفتم بیا اینجا بینم برگشت از ترس خشکش زده بود دستشو گرفت جلوی کیرش رفتم جلو گفتم چه غلطی می کنی مرتیکه عوضی یه چک خابوندم تو گوشش گفتم بشین روزمین بینم زانو زد کیرمو در اوردم گذاشتم رو لباش گفتم بخورش داشت اشکش در میومد ولی دهنشو باز نمی کرد گفتم نمی خوری پس دوست داری خشک خشک بکنمت زوری برش گردوندم گفتم دستاتو بزار رو زمین هیچ حرفی نمی زد دستا شو گذاشت رو زمین شلوار شو کشیدم پایین خیلی اروم کونشو می مالوندم شروع کردم به لیس زدن سوراخ کونش یه تف انداختم رو ی سوراخشو انگشتمو کردم تو کونش از یه طرفم داشتم کیرشو میمالوندم کیرشم راست شده بود شروع کرد به ناله کردن اه ش درومد با خودم گفتم حالا وقتشه یه تف دیگه انداختم به کونش و کیر21/6 ساتنی متری مو گذاشتم روی سوراخش یه فشار دادم سر کیرم رفت تو سوراخش شروع کردم به تلمبه زدن تو اون روز سرد زمستونی کونش مثل اتیش گرم بود گریش گرفته بود هر کاری می کردم کیرم تا ته نمی رفت تو کون تنگش تقریبا سه سانت مونده بود تا کیرم تا ته بره تو احساس کردم اب کونش داره میاد گیره میکرد ولی هیچی نمی گفت کیرمو دراوردم دیدم از کونش داره خون میاد شروع کردم کف دستی زدن ابمو ریختم روش کیرم خونی شده بود رفتم سمت اسایش گاه حدود یه ربع پیاده رفتم تا رسیدم به دست شویی روفتم تو نگهبانش ترک پست کرده بود فکر کنم خواب بود رفتم تو کیرو شستم ابش خیلی سردبود کیرمو با دستمال کاغذی تو جیبم پاک کردم و راه افتادم سمت اسایش گاه ترسیده بودم با خودم گفتم اگر کسی بفهمه ابرو ریزی میشه اگر خونش رو لباسش بمونه همه روش زوم کرده بودن خوابیده بودم روتخت ولی خوابم نبرده بود همه خواب بودن که دیدم صدای در اسایشگاه اومد خودش بود به نگهبان اسایشگاه سلام کردو رفمت سر جاش خوابید خیالم راحت شد و خوابیدم ولی خیلی از کارم پشیمون بودم تا دو سه روز گذشت بازم با هم افتادیم رفتم سر پستش بهش گفتم بیا بریم کارت دارم گفت نمی تونم الان سر پستم بهش گفتم ولش کن بیا بریم رفتیم بوفه دو تا کیک با دلستر گرفتم باهاش صحبت کردم بهش گفتم همه اینها یه اتفاق بود ازش خواستم باهاش کنار بیاد بهش گفتم هر کاری بگه می کنم تا منو ببخشه چون نمی خواستم تمام زندگیش به این موضوع فکر کنه و از من متنفر باشه بهم گفت از خدمت فرار کن از اینجا برو بهش گفتم فرار نمی کنم همینجا میمونم ولی دیگه نمی ذارم بچه ها اذیتت کنن هواتو دارم وقولم میدم که این اتفاق دیگه تکرار نمیه مگر اینکه خودت بخوای اونم قبول کرد

نوشته: xxx


👍 0
👎 0
31830 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

416635
2014-04-15 10:53:51 +0430 +0430
NA

كثيف و حال به همزن.
شرم آور.

0 ❤️

416636
2014-04-15 20:02:43 +0430 +0430
NA

كمبودت چيه؟

0 ❤️

416641
2014-04-16 03:16:53 +0430 +0430
NA

اوفففففففففففففففففففففففف

0 ❤️

416637
2014-04-16 03:47:03 +0430 +0430
NA

این دوستانی که بعضا میان اینجا شاید خدمت نرفته باشن.چون نرفتن از اون حال وهوا بیخبرن.
من نمیخوام بگم راسته یا دروغه.ولی باور کنید تو خدمت انقدر کف میکنه سرباز که سگ نر هم بهش روا میشه
چه برسه به کون یه بچه خوشگل.
ولی عجب دوران به یاد موندنی خدمت.
داستانتم نامردی بود.

لت وپار سابق

0 ❤️

416638
2014-04-16 04:55:30 +0430 +0430

کونتودادی حالامیگی کردم ؟

0 ❤️

416639
2014-04-16 09:24:40 +0430 +0430
NA

آخه کونی آخر شب میشه بگی کدوم بوفه تو پادگان بازه؟؟؟

0 ❤️

416640
2014-04-16 16:45:17 +0430 +0430

“بهم گفت از خدمت فرار کن از اینجا برو بهش گفتم فرار نمی کنم همینجا میمونم ولی دیگه نمی ذارم بچه ها اذیتت کنن”

فک کنم کون خودت گذاشتن!!!
این کدوم پادگانه انقدر بی درو پیکره!! هی فرتو فرت پستهاش رو ول میکنید :D

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها