خریت شاخ و دم نداره (۲)

1400/01/07

...قسمت قبل

توی فکر بودم…
تازه داشتم به چند ساعت پیش و اتفاقایی که پیش اومده بود فکر میکردم مهسا داشت اتفاقایی رو واسم رقم می‌زد که باورش خیلی برام سخت بود
سوار ماشینم شدم و با ترسی شدید که خاکی از این اشتباه بزرگم داشت شروع به حرکت کردم داشتم توی خیابون مختف شهر واسه خودم می‌گشتم و توی فکرهای مختلف غرق شده بودم توی این وضعیت موبایلم زنگ خورد مهسا بود میخواست دلیل اینکه توی خونش شاد نبودم و نتونستم آرامش داشته باشم رو بدونه و اینکه اون این همه ریسک کرده بود و منو برده بود خونش ولی من حاضر به سکس نشدم رو میخواست بدونه بهش توضیح دادم کهذتشنه بودن برای سکس باعث این شده بود که برم خونش ولی متاسفانه نمیدونم چرا ولی دلم نمی‌خواست یا واقعا مشکلی داشتم که نمیتونستم باهاش سکس داشته باشم هیچ دلیلی حتی بودن همسرم بهونم نبود فقط نمی‌خواستم با اون توی اون لحظه سکس داشته باشم
گوشی رو قطع کردم اینا همش بهونه بود ولی چرا و پرتابی بهش گفتم و خودمم توجیه کردم داشتم رانندگی میکردم چشم باز کردم دیدم یه عالمه از خونه دور شدم تصمیم گرفتم یه شب خوب واسه همسرم بسازم اون چه گناهی داشت من اون روز داغون بودم
رفتم گلفروشی یه دسته گل خریدم با اینکه میدونستم عاشق گل هست ولی میدونستم هرچی بخرم از اون بدش میاد . انتظار یه گل دیگرو داشته بوده حتی اگه عاشق گل رز باشه من کل رز بخرم میگه من عاشق کل رز هستم ولی رنک زرد دوست دارم رنک زردشو بخرم میگه خود زرد نه که مایل به نارنجی و اگه دقیقا همون بخرم میگه رز خوبه ولی رنگ نارنجی و زرد تنفر میاره بهتر بود مریم می‌گرفتی در کل هرچی بخرم راضی نمیشه
رسیدم خونه

سلام خوبی
مرسی خوبم تو چطوری
منم خوبم
چه دسته گل زیبایی ممنونم از سوپرایزت
خواهش وظیفست
باورم نمیشد یکبار تشکر کرده بود توی این هشت سال یادم نمیاد کادویی خریده باشم یا سبد گلی یا هرچیزی واسه سوپرایزش و حتی خودش خواسته باشه واسش خریده باشم و تشکر کرده باشه چون به قول خودش وظیفه بوده پس نیازی به سپاسگذارم نیست
این رفتارش بیشتر عذابم میدادم میگفتم نکنه فهمیده چی شده نکنه مهسا فیلمش بوده و با همسرم هماهنگ هستن و میخوان اذیتم کنن ولی بعدش یادم افتاد مهسا دیونه نیست زندگیشو بخاطر خانم من بهم بزنه
هم عذاب وجدان داشتم هم دلم میخواست اینکار رو دوباره با مهسا تجربه کنم مثل کارهای یواشکی دیگه که نمیشه گذاشتشون کنار
خانمم میز رو چیده بود و یه شام مفصل که بوش واقعا ادمو مست میکرد واسه دو کبوتر غیر عاشق چیده بود خیلی باهم اختلاف داشتیم از فرهنگ ، سلیقه ، چیدمان و هزاران اختلاف ریز و درشت ولی توی تنها چیزی که سلیقه مشترک داشتیم عاشق قرمه سبزی بودیم اونم قرمه سبزی جا افتاده
با اینکه شب بود ولی ناپرهیزی کردم و اندازه یه دیس برنج با خورشت خوردم و شب خوابهای خیلی بد دیدم حقم داشتم روز بد اتفاقای بدتر و در آخر شب هم یه عالمه خورده بودم و با شکم در حال انفجار خوابیده بودم اونم تنهایی روی تخت دو نفره
خنده داره واستون ولی ما هیچ وقت با هم توی یه اتاق نمیخوابیم من میلیارد نیستم ولی خونم بخاطر خلقیاتی که داریم با اینکه کوچیکه ولی دو خوابه هست اون عاشق گرما من عاشق سرما اون عاشق روشنی من عاشق تاریکی اون محیط پر صدا دوست داره من عاشق جای دنج و آرومم واسه همین خیلی خیلی سخت هست بتونیم با هم یکجا دو ساعت بخوابیم و ایرادی از همدیگه نگیریم اینا باعث شده بود فرسنگ ها از همدیگه دور بشیم زندگی من مثل خیلی از زندگی های آدمهای عادی دیگه هست خیلی هایی که دوست ندارن به همسرشون خیانت بکنن ولی یا مجبور میشن یا توی شرایطی اتفاق میفته که کمترین تقصیر رو دارن چون تا لبه پرتگاه رسیدن وقتی مردی در طی یک سال نهایتا دو یا خیلی بشه سه بار با همسرش سکس داشته باشه حتی اون مرد ربات هم باشه دلش سکس میخواد همسرش پسش بزنه و بگه من علاقه ای به سکس ندارم جای دیگه ای دنبال رفع این حسش خواهد بود
صبح شده بود ما خیلی بهم اعتماد داشتیم شاید فکر میکردم اعتماد داریم چون من میدونستم اون خیانت نمیکنه بهم چون علاقه ای به سکس نداشت اونم همین حس رو نسبت به من داشت ده تا دکتر رفته بود هزار تا قرص دارو هم استفاده کرده بود هیچ علاقه ای به سکس نداشت و دکتر ازم خواسته بود اگه علاقه ای به سکس نداره به اجبار بخاطر خواسته خودم مجبورش نکنم منم قبول کرده بودم و اینکار انجام نمی‌دادم ولی چندین بار تهدید کرده بودم که یا بهش خیانت میکنم یا روزی کسی رو صیغه میکنم این حرفها باعث خندش میشد می‌گفت تو خیانت نمیکنی چون نمیتونی واقعا راست می‌گفت چون از اینکه خیانت کنم چندشم میشد
من چطوری پس با مهسا دوست شدم
چطوری رفتم خونش
و چطوری براش شریک روابط شدم توی فکر این ها بودم
مهسا شده بود تمامی فکر و ذهنم توی تمامی موارد از همسرم خیلی پایینتر بود اصلا قابل مقایسه با هم نبودن ولی تنها چیزی که مهسا رو متمایز میکرد سگ وحشی بودنش برای سکس بود دیوانه سکس بود و من گدای سکس کسی بود که من رو توی لجن انداخت لجنی که هر روز بزرگتر و بزرگتر شد اتفاقایی که آروم آروم براتون تعریف میکنم
دینگ دینگ
این صدای پیامی بود که مهسا توی واتساپ برام فرستاده بود پیام رو باز کردم دیدم عکسی هست که بعد سکس از خودش انداخته بود رو واسم فرستاده و تشکر کرده بود می‌گفت درسته اسمشو نمیشه گذاشت سکس ولی واقعا خوب ارضام کردی ولی می‌خوام بازم با هم باشیم منم که با دیدن اون عکس کلا مغزمو از دست داده بودم گفتم منم بیشتر از این ها دلم میخواد مطمئنم باش پشیمون نمیشیم کاش دستم می‌شکست و پشیمون میشدم توی همون لحظه
مهسا اونقدر شدت شهوتش بالا بود که دلش میخواست همون روز با هم سکس داشته باشیم ولی چون استرس سکس توی خونش رو داشتم نمیخواستم مجددا توی اون خونه سکس کنم ازش وقت خواستم تا در جای بهتر و با آرامش بتونیم باهم سکس کنیم زنگ زدم به دوستم و ازش کمک خواستم گفت کلید ویلاشو میده و میتونیم واسه چند ساعت هم شده بریم راحت با هم باشیم ویلا که چه عرض کنم واقعا یه قصر تمام عیار بود نزدیک شهر نهایتا پانزده دقیقه با مرکز شهر فاصله داشت از این بهتر نمیتونست واسم اتفاق بیفته ولی فقط یه مشکل بود اونم اینکه برادر زن دوستم از جنوب اومده بودن و توی ویلا بودن باید دو روز صبر میکردم منم گفتم خیلی هم عالی دور روز که چیزی نیست
ولی دروغ میگفتم دو روز واسم اندازه دو سال گذشت
بوق بوق
پیاده شد از ماشینش و اومد طرف ماشین من سر خیابون اصلیشون قرار گذاشته بودیم سوار ماشینم شد یه تیپ خیلی جلف سکسی با آرایش خیلی خیلی غلیظ که تقریبا میشه گفتم جندگی از سر روش می‌بارید همونجا راست کردم یه لگ خیلی کوتاه با چند ردیف پابند های رنگی مخصوصا تتو روی پاس بیرون بود و یه صندل سکسی که تا زانو بند داشت و یه مانتو که اسمش مانتو بود بیشتر شبیه تور بود که یه تاب بالای ناف زیرش بود واقعا سکسی شده بود مخصوصا با اون آرایش خاصی که کرده بود درسته چهره خیلی زیبایی نداشت ولی واقعا با این تیپ سکسی شده بود توی این بیست یا نهایتش سی دقیقه که از خیابون اونا تا ویلا راه بود فکر کنم تنها کاری که نکردیم سکس واقعی بود چون می می خوردیم لب گرفتیم بوس داشتیم روناشو فقط میمالیدم با دستم واقعا بوی شهوت و حس شهوت توی ماشین حکمفرمایی میکرد
رسیدم به ویلا ریموتی که دوستم بهم داده بود رو زدم در باز نشد هر کاری کردم در ویلا باز نشد حس شهوت پریده بود کلافم کرده بود به دوستم زنگ زدم گفتم احتمالش هست که فیوز پریده باشه در رو با کلیدی که پایین ریموت هست باز کن و فیوز هارو چک کن
از ماشین پیاده شدم و در رو باز کردم و جعبه فیوز رو چک کردم راست می‌گفت فیوز خراب بود و هرکاری کردم درست نشد توی سعی و تلاش بودم که دوستم باهام تماس گرفت و سوال کرد که چخبر که مواقع رو بهش توضیح دادم یه دفعه حس کردم کسی پشت سرم هست ترسیدم برگشتم دیدم مهسا پشتم واستاده گفتم دیونه ترسیدم گفت منم توی ماشین ترسیدم گفت کار خوبی کردی اومدی دوستم گفت کاری ندارم اگه فقط مشکل ازفیوز هست درش بیار یکی از فیوزهای دیگه رو بذار جاش و من فیوز قسمت دیگه روباز کردم و تعویضش کردم و مشکلم حل شد در رو باز کردم و ماشین آوردم توی ویلا …

نوشته: قرتی سرکوچه بدون موتور


👍 3
👎 8
20001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

799784
2021-03-27 01:08:51 +0430 +0430

باز این کونی سر کوچه اومد،البته این سری با موتور،وضعت خوب شده انگار😂😂

3 ❤️

799798
2021-03-27 01:38:42 +0430 +0430

این همه به خودت زحمت دادی،نوشتی اما سعی نکردی ادیتش کنی و چهارتا نقطه بزاری،اخر اون خطای تخمی.😕
ننویسی،خیلی بهتره👌

0 ❤️

799799
2021-03-27 01:38:43 +0430 +0430

من فیوز برات میارم آدرس بده بابا دهنمون سرویس کردی یا بکن یا برو پیش اون بدبخت😂😂😂😂

0 ❤️

799803
2021-03-27 01:41:38 +0430 +0430

همینه وقتی زندگی عادی میشه و خالی از هیجان
خیال میکنی یه جایگزین میتونه حالتو خوب کنه
این همه تقلا میکنی و سگ دو و سگ حشر و بخیال اینکه دنبال الماسی و میدوی میدوی الماس رو بگیری زهی خیال باطل تا اون گردویی که تو دستت رو هم گم میکنی

1 ❤️