خسارت، جبران، بخشش

1395/02/24

هفته ی دوم دانشگاه بود که برای اولین بار دیدمش
تا اونموقع کم دوست دختر نداشتم ولی خب اینو که سر کلاس دیدم دست و دلم لرزید جوری که خودکار و کاغذ رو گذاشتم رو میز و تا آخر کلاس داشتم فقط نگاه میکردمش
یکی دوبار هم چپ چپ نگاه کرد و چشمامو دزدیدم ولی خب واقعا نمیشد از خیرشون بگذرم .
کلاس ظهر بود . کلاس بعدیمم پیچوندم و رفتم پارکینگ دانشگاه سوار ماشینم شدم و رفتم به سمت خونه ی نقلی ای که پدر برام اجاره کرده بود.
ساکن تهران بودیم و خب بخاطر دانشگاه مجبور شده بودم نقل مکان کنم.
رفتم خونه و هنوز دلم داشت میزد
یه دختر خوش قد و بالا(قد حدود175؛وزن حدود65)با چشمای درشت طوسی
یکم درموردش با بچه ها صحبت کردم و دیدم که ای دل غافل, همه روش نظر دارن و البته این همرو بلاک کرده اما با کسایی که بهش پیشنهاد ندادن اوکیه و از نظر اجتماعی روابط عمومی بالایی داره.
هفته ی بعد رسید و همون کلاس .عملاً صندلیمو با زاویه ی 90درجه قرار دادم که بتونم نگاهش کنم؛همه هم فهمیدن. بعد از کلاس به مهسا و رضا گفتم بیاید خوراکی آوردم به غزال(همین دختری که عاشقش بودم) هم بگو بیاد. اومدم که کیت کت رو بهش بدم چشمام به چشماش گره خورد و از دستم افتاد زمین
بچه ها خندیدن ؛ خودشم خندش گرفت اما کنترل کرد
خلاصه اون روز خوب تموم شد ؛ دیگه غروب شده بود و تاکسیای دم دانشگاه همه رفته بودن؛ مسیر رضا با مهسا یکی بود گفت من میرسونم مهسا رو منم موندم با غزال ؛ با اینکه مسیرامون متفاوت بود اما بهش گفتم خونمون طرف خونشونه :))
توی راه حرف خاصی رد و بدل نشد ، نزدیکای خونشون که شدیم گفت بزن بغل آقای شهابی ؛ باخنده گفتم محمد هستم غزال جان
لبخند زد و دستشو آورد جلو
هول شدم و به نفس نفس افتادم,چند لحظه دستش تو دستم بود و گفتم مواظب خودت باش
گفت چشم خدانگهدار
دوپامین ؛ فنیل اتیل آمین و آدرنالین وجودم از کل دنیا بیشتر بود
انقدر حس عاشقانه ای بود که تا ده دقیقه داشتم دستمو که باهاش دست داده بودم رو میبوسیدم
حس عجیب خوبی بود .
شبش بهش توی تلگرام پیام دادم ممکنه از جزوه ی آناتومیتون عکس بندازید بفرستید؟
با ایموجی خنده گفت آناتومی که فقط کتاب داره
گفتم همون حالا :)) . نکاتشو میخوام
گفتش اوکی فردا ساعت8دم دانشکده
گفتم نت که آنتن نداره ، میخواید شمارتونو بدید هماهنگ کنیم؟
گفت باشه ××××××××09
حس خوبی بود
فرداش رفتم ازش گرفتم . گفتم نمیرید خونه؟
گفت میرم ولی تاکسی هست مزاحم نمیشم. گفتم مزاحم چیه بابا بفرمایید
توی مسیر آینه رو طرفش کردم جوری که ببینمش همش
اونم گاهی نگاهم میکرد . البته خیلی تابلو این کارو کرده بودم
یاد فیلم the big sleep افتادم.
گفتم چشمات اذیتت نمیکنه؟ ( قلبم موقع گفتن این جمله توی دهنم بود چون آدم خجالتی ای هستم درکل )
گفت نه !
گفتم ولی پدر منو درآورده
از آینه نگاهم کرد . منم سرعتمو کم کردم و نگاه کردم به چشماش از آینه

سکوت قشنگی بود
وقتی رسید اومد که دست بده پشت دستشو بوسیدم
چیزی نگفت و رفت

شبش گفت محمد ؟
گفتم جانم؟
گفت هیچی
گفتم دوستت دارم غزال
گفت منم میخواستم همینو بگم
گفتم :بغل
گفت نه دیگه شیطون نشو

همین روند گذشت و گذشت تا حدود 1ماه و من روز به روز عاشق و عاشق تر میشدم , اونم به ظاهر همین طور بود.
دیگه درس برام مهم نبود و فقط به عشق غزال میرفتم دانشگاه.
افت درسیم شدید بود ولی به تخمم هم نبود.
یه روز دیگه دم دانشکده دستش رو گرفته بودم که نگاه کرد بهم و گفت محمد … عاشقتم
تو دنیای خودم نبودم دیگه
گفت میخوای بریم تو ماشین؟ با انگشت لبشو نشون داد
گفتم باشه عزیزم؛ دو طرف صورتشو گرفتم؛ نگاه کردم تو چشمای قشنگش و لب پایینیشو بین لب هام گرفتم، آروم مکیدمشون؛ اونم همراهی کرد ولی کمتر . .
خونمم همیشه خالی بود اما واقعا نمیخواستم حالا حالا ها فازم رو باهاش به اون سمت ببرم و واقعا دوستش داشتم
بعد از 40-50تا دوست دختر دو سه هفته ای حالا واقعا یه عشق داشتم
اینم بگم که پولدار نبودم و از نظر ظاهری هم سطح پایینی داشتم تقریباً ولی بیشتر بخاطر شخصیت یکم متفاوتم جذبم میشدن افراد.
یه بار دیگه هم توی چت همین حرف رو زد(عاشقتم). منم یه اسکرین گرفتم از این حرفش و گذاشتم روی صفحم؛ هرروز میبوسیدم صفحه ی گوشیمو و روی ابرا بودم تا اینکه یه روز لعنتی بهم گفت محمد جان
گفتم جانم غزال من
گفت دیگه بهم نگو غزال من . . من مال هیچکس نیستم و نمیخوام با کسی باشم؛ به آینده فکر کردم و دیدم واقعا ما به جایی با هم نمیرسیم؛ امیدوارم خوشبخت شی و بلاکم کرد.
دیوونه شده بودم و تا شبش فقط چای میخوردم و لبمو میجوییدم
فرداش رفتم طرفش دیدم اصلاً محلم نمیذاره
گفتم لطفاً فقط همین یک بار و فقط گفت خواهش میکنم مزاحمم نشو من فکرامو کردم کامل.نمیخوام با کسی باشم تا مدت ها جز شوهرآیندم.
باخودم گفتم نمیخواد زوری که نمیشه
بغضم گرفت و بی هیچ حرفی رفتم از پیشش . به خیال خودم برای همیشه . .
هفته ی بعدش دیدم توی پارکینگ داره با رفیقم میخنده ، سوار بنزش شد و راه افتادن
با خودم گفتم شاید حق داره . . پراید من کجا و قصر آرزوهای دختر به این زیبایی کجا . . گذشت و گذشت

برام دیگه بی ارزش شده بود بعد از ماه ها

اون پسره هم ولش کرده بود.
ترم تابستونی برداشته بودم و عصری داشتم از یونی برمیگشتم یهو دیدم اس داده الان تاکسی نیست ، میتونید منو برسونید جناب شهابی؟
جواب ندادم و تو دلم یه کون لقت آشغال گفتم
سوار ماشین شدم و راه افتادم که دیدم واقعا تاکسی نیست و اینم گوشه ی حیاط نشسته. دلم سوخت ، یه داغ بزرگ رو دلم گذاشت ولی خب اونقدر هم نامرد نبودم ولش کنم توی چنین جایی که دم غروب خودمم بلند میکنن.
دنده عقب رفتم و چند تا بوق زدم که اومد
نشست جلو ،سلام کرد و دستشو دراز کرد
چپ نگاه کردم و با کراهت دست دادم. هیچ حرفی نزدیم. وقتی رسیدم سرکوچشونم بدون دست دادن خداحافظ گفت و رفت .

راستش توی راه فقط توی دلم بهش فحش میدادم و به این فکر میکردم که اگر بود و اگر نمیرفت چقدر دنیام الان قشنگ بود . .
2-3دقیقه ای بیشتر نگذشته بود که اس داد آقا محمد . .
گفتم بله ؟
گفتش میخوام جبران کنم، عذاب وجدان دارم
گفتم چیز قابل جبرانی وجود نداره ؛شما هم اشتباهی نکردید
گفت خانوادم رفتن عروسی تا آخر شب نیستن،میشه بیای حضوری صحبت کنیم؟
گفتم نه شرمنده کار دارم
گفت بخاطر اون روزا . .

دور زدم و رفتم سر کوچشون پارک کردم.
داشتم کتمو صاف و صوف میکردم که دیدم سرش از پنجره بیرونه و اشاره میزنه2 .
جلو که رفتم در رو زد و رفتم طبقه ی دوم آپارتمانشون که تک واحدی بود طبقات .
بفرما زد و رفتم تو . .
غزال موهاشو باز کرده بود، رژ و لاک قرمز زده بود . . همونجوری که من دوست داشتم و حتی جورابشم قرمز بود
یه پیرهن آستین کوتاه صورتی روشن که روی سر آستیناش گل های توری بود و شلوار بلند سفید .
برای اولین بار بود موهاشو بدون روسری میدیدم، بور بود و بلند.
چند لحظه به یاد قدیما لبخند به لبم اومد

گفت بشین و اشاره به مبل کرد
نشستم ,کتمو درآوردم و اومد روبروم
کتمو برد آویزون کرد و یکم احوالپرسی کرد و اینا
گفت راستی اهل مشروب هستی؟
گفتم الان نه، باید برم دیگه
گفت امشبه رو بشین ، میدونم اشتباه کردم دیگه ، جبرانش میکنم
تو دلم گفتم جبران شکستنم با مشروب؟(: . . اما فقط لبخند زدم
رفت و شیشه مشروب رو آورد با یه ظرف یخ
خیلی سر در نمیارم از برنداش ، گمونم گرنتس بود
2تا لیوان آورد و لیوانی ریخت و2تا تیکه یخ هم انداخت . با یه بسته چیپس و یکم کالباس اومد نشست

راستش بر این باورم که مشروب خوردن حرمت خاص خودش رو داره و فقط باید با کسی خورد که باهاش دلت صافه اما من از ته دل ازش بدم میومد اما زشت بود دیگه پامیشدم

گفت سلامتی چشمام، نخندیدم و با چهره ی عبوس به سختی رفتم بالا
اعصابم یکم خورد شده بود از این حرفش
یه نصفه ی دیگه هم ریخت، گفت سلامتی امشب که میخواد بهترین خاطرمون باشه ، نفهمیدم منظورشو فکر کردم همین قضیه ی مشروب خوریو میگه ، سلامتی گفتم و رفتم بالا
دیگه یکم داغ شده بودم که دیدم بهم لم داده
بدون هیچ احساس خاصی دست حلقه کردم دورش و صورتشو ناز کردم به یاد اون زمان
سرشو آورد بالا یکم و گردنمو بوسید . . تازه منظورشو از بهترین شب فهمیدم، یکم لرزیدم و از درون مشوش بودم که ادامه بدم یا نه

اگر آره یعنی دل زخمیم ارزشش فقط همین قدره؟
اگر نه حسرت خوابیدن با کسی که دوست داشتم تنها کسی باشه که باهاش میخوابم و همسرم باشه از یه طرف دیگه . .
نهایتا انگشت اشارمو بردم زیر چونشو سرشو آوردم بالا
لبامو آروم روی لباش گذاشتم ، طعم الکل با مزه ی رژ و لبش قاطی شده بود . حس خوبی بهم میداد
لب پایینشو بین لبام گرفته بودم و میمکیدم ؛ چشممم تو چشمای قشنگش بود ؛ اونم تلاش میکرد برای خوردن لبام . .
زبونمو روی لبش کشیدم و زبون رو زبونش
یواش زبونمو بردم تو دهنش و سقف دهنشو قلقلک دادم
لبخندی زد سرشو گذاشت رو سینم ؛ به همین حد هم راضی بودم .
همین که توی بغل من آرامش رو داشت برام کلی ارزشمند بود.
شروع کرد به بوسیدن گلوم و منم شدیداً حساسم . . ( از نوع خوب)
وزنشو از روم بلند کردم ، یه بوس دیگه از لباش گرفتم ، جوراب قرمزشو که دیدم بی اختیار بوسیدم انگشتای پاهاش رو و از جوراب درآوردم
بوسمو از ساق پاش شروع کردم و اومدم بالا کم کم
رسیدم به بین پاهاش و فقط یه بوس کوچیک کردم و دوطرف شلوارشو گرفتم کشیدم پایین ، اونم روی کاناپه لم داده بود و باحرکات بدنش کمک کرد به دراومدن شلوارش
داخل رونشو بوسه بارون کردم
پیرهنشو دادم بالا و نافشو بوسیدم ،رفتم بالاتر تا گردنش ، لبمو نزدیکش کردم تا بازدمام به گردنش بخوره و داغ تر شه
لبمو کشیدم رو گردنش تا زیر لاله ی گوشش
بین لبام گرفتم لاله ی گوشش رو و بواش میخوردم ؛ آه کوچیک میکشید
:دستمو بردم دوطرف پهلوهاش و لباسشو درآوردم، یه بدن فوق العاده سفید و قشنگ ، بدون حتی یه مو . فقط یه خال مشکی سمت راست پهلوش بود.

ممه های بزرگی داشت بنظر ، سوتینش75اینا بود، شیشه ی مشروبو گرفتم دستم و ریختم یکم رو و بین ممه هاش
عین گرسنه ها شروع کردم به مکیدن و لیسیدن بالای ممش
دستمو دورش حلقه کردم و غزن های سوتینشو باز کردم، ست مشکی زده بود
دور تا دور ممه هاشو لیس زدم . انگشتامو روی چپی حرکت دادم و زبون دور هاله ی راستی کشیدم ، آه بلند و شهوتناکی کشید که باعث شد نوک ممشو بگیرم لای لبام و بخورمش بی معطلی .
بعد به همین صورت ممه ی چپش رو خوردم و مکیدم جوری که قرمز شده بودن .
منو کشید سمت خودش و لبامو با ولع مکید ، همزمان دکمه های پیرهن و شلوارمو باز کرد ؛و درشون آورد
دستامو بردم بالا و رکابیمم درآورد و انداخت اونجا ، حالا با شرت روبروی هم بودیم و واقعا نمیدونستیم داریم چیکار میکنیم ، قشنگ عین یه فیلم گذشت.
خوابیدم رو مبل کنارش ؛ پاشد و روی دوزانو روی زمین نشست ، شرتمو درآورد و یکم نازش کرد .
سرشو بوسید و زبونشو از پایین تا بالا کشید.
از بغل بین لباش گرفت و بالا پایین کرد ، لبشو گذاشت روی ختنه گاه و سریع میک زد، عالی بود
دستشو دور کیرم حلقه کرد و یواش میمالیدش و زبونش رو خایم و بیضه هام رو میمکید . سرشو آورد بالا و همشو گذاشت تو دهنش و ساک میزد

عالی بود و منم یکم حشری تر شده بودم و دست کرده بودم لای موهاش بالا پایینش میکردم، یکم بعد متوقفش کردم و خوابوندمش رو کاناپه
اومدم پایین و کمرشو آوردم اون لبه که کف پاهاش زمین باشه
شرتشو بوسیدم که لبم خیس شد و با دندون درش آوردم
سرمو بردم بین پاهاش و لبه های کسش رو یواش زبون کشیدم
پهنای زبونمو کشیدم رو کل کسش و با شستم چوچولشو تکون میدادم.
چوچولشو نگه داشتم و زبون گذاشتم روش تند تند ضربه میزدم بهش
آب بی رنگ تقریباً ترش مزه ای اومد. با رکابیم که رو زمین افتاده بود بدون اینکه بفهمه از لبم پاک کردم

رفتم جلوتر و با چشم گفتم اوکیه؟
گفت آره
کیرمو مالیدم رو چاک کسش آروم
تنظیم کردم و محکم فشار دادم توش، سرش و یکم بعدش رفت تو
دوباره درآوردم و محکم تر فشار دادم و 9سانتش اینا رفت تو(نصفش)
با دقت بیشتر تا نزدیکای سرش درآوردم و حشری تر از قبل شروع کردم تلنبه زدن

واقعا عالی بود
داغ و مرطوب و تنگ
با سرعت بیشتر تلنبه میزدم ؛ ممه هاش میلرزید و شهوتمو 2چندان میکرد.
با دستام ممه هاشو گرفتم تو مشتام و با قدرت بیشتری تلنبه زدم
صدای برخورد تخمام با کسش توی اتاق پیچیده بود
تق تق تق تق تق که توش از آه و اوهای جفتمون پر شده بود
تا جایی که میتونستم قوی و عمیق تلنبه زدم و حس کردم کـیرم با یه آبی از درون کسش خیس شد یکم،داغغغ ترم کرد و کم توان تر

تا ته ته توش بود و وزنمو انداختم روش، آه بلندی کشید و همزمان با این صدا آبم با شدت توی کسش خالی شد
چند دقیقه توی همین حالت بودیم که کیرمو آروم درآوردم ازش
بغلش کردم و با خودم گفتم چرا؟
نگاهم کرد و گفت عالی بود

بهت قول دادم بهترین شب عمرت بشه ، عمل کردم؟
گفتم آره خیلی خوب بود مرسی

پاشدم خودمو یکم جمع و جور کردم و بهش یادآوری کردم که قرص ضدحاملگی بخوره حتما
گفت باشه ، راستی سوتفاهم نشه ها، فقط میخواستم جبران شه
گفتم باشه
دستشو برای آخرین بار گرفتم؛ حاضر شدم و رفتم

راستش اون حس تنفره تا حدی رفع شده(بخاطر زمان و اینکه فهمید اشتباه کرده) ولی از اونموقع فقط شده برام یه آدم عادی که گاهی یادم میره تو خیابون سلام کنم بهش . .

امیدوارم هرکس توی زمان درست با آدم درستی که عاشقش میشه روبرو شه . .

نوشته: am_goo


👍 6
👎 1
12280 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

540935
2016-05-14 10:58:49 +0430 +0430

اولش رو خوب نوشتی و منه خواننده رو جذب کردی، اما متاسفانه هر چقدر به پایانش نزدیک شدیم از جذابیتش کاسته شد.
واقعیت نداشت که، داشت؟

1 ❤️

540937
2016-05-14 11:10:09 +0430 +0430

🙄 من فقط موندم تو چجوری تا هفته ی اول دانشگاه دوست دختر نداشتی و دست و پات میلرزیده و خجالتی هم بودی و … بعدشم در ادامه داستان میگی 40-50 دوست دخترم داشتی 🙄 🙄

0 ❤️

540970
2016-05-14 16:15:45 +0430 +0430

خوب بود دستت درد نکنه.
نگارشت هم عالی و فوق العاده بود

1 ❤️

541207
2016-05-16 18:25:34 +0430 +0430

دوپامین ؛ فنیل اتیل آمین و آدرنالین
ینی میخاستی بگی دانشجوی پرستاریی
خب اینقد زور نمیخاست مرد مومن!

0 ❤️