خواب دختردایی

1396/08/05

سلام دوستان…
این داستان واقعیه و فقط اسم ها تغییر کرده
من امینم با قد ۱۸۵و وزن تقریبا ۸۰ و هیکلمم مرتبه این داستان برمیگردع به ۴سال پیش
ک راهنمایی بودم.
من ی دختر دایی دارم ک اون موقع خیلی دوست داشتم سینه هاشو بخورمو با بدنش بازی کنم…و خونه داییم دقیقا رو به روی خونه ماس و اینکه دختر داییم سینه های بزرگی داره و خیلی سفیده و اندامش فوق العادس و تغریبا ۱۰سال ازم بزرگتره…و پدرشم کشاورزه
و اینم بگم ک اصلا بهم نخ نمیداد و تحویلم نمیگرفت وقتی تو جمع بودیم…
ی روز که رفتم خونشون داییم و زنداییم و پسر دایی کوچیکم رفته بودن سر زمین و برادر بزرگشم ک سربازی بود…اول رفتم و تو خونه نشستیم و حرف زدیم بعد گفت میرم خونرو مرتب کنم ک بعدشم باید یکم استراحت کنم و برم بازار و بعد بلند شد با جارو حیاطو آب و جارو کرد و منم یواشکی دید میزدمش ک وقتی چاک سینه هاشو خط شرتش زمان خم شدن ب چشمم خورد دیوونه شدم…وااااااای وااااای
و بعد گفت میخوام بخوابم و یک حرفی زد ک مطمئنم اگه بگم باور نمیکنید و خودمم جا خوردم گفت حواست باشه اگه بابا اینا اومدن منو زود بیدار کنی چون من بدون لباس زیر میخوابم و رفت تو اتاق و با یک پیراهن گشاد و مانتو مشکی اومد بیرون ک منم از ترس اینکه داییم اینا بیان نشستم ی گوشه و گفتم ولش کن،شر میشه و اونم ی پتو کشید رو خودش و خوابید…بعد ۱ربع خواستم امتحانش کنم ک بیداره یا ن.چون ی دختر جلوم خوابیده بود ک ی محله تو کفش بودن.وقتی صداش کردم هیچ جوابی نداد و رفتم آروم از رو پتو تکونش دادم ولی بازم بیدار نشو…انگار دنیارو بهم داده بودن و وقتی پتو رو زدم کنار حشری تر شدم و باز صداش کردم دیدم خوابش خیلی سنگینه آروم دکمه های پیراهنشو باز کردم ک وااااااای دوتا سینه دیدم ک تو فیلم سوپرم تا اون موقع ندیده بودم…خیییلی سفید،خوشگل و خوش فرم بعد یکم مالوندمو بعد با ولع خوردم و داشتم دیوونه میشدم و کیرمم میخواست شورتمو جر بده و چیز جالبی ک این وسط فهمیدم این بود ک اون بیدار بود و اینو از چشماش فهمیدم ک میلرزید ک هر جور من میخواستم تاب میخورد بعد ترسیدم سمت کسش برم ک نتونه خودشو کنترب کنه و از خواب بیدار شه و از خجالت بمیرم…
و سریع دکمه هاشو بستمو صداش کردم گفتم پاشو زیاد خوابیدی ک دقیقا خونوادشم همونجا اومدنو بعد سلام و احوال پرسی یکم نشستیم…دختر داییم گفت من میرم دوش بگیرم و داییمم گفت ماهم باز باید برگردیم و شب دیر میایم چون خیلی کار مونده و فقط اومدیم وسایل ببریم و من رفتم خونه وقتی داییمینا رفتم دیدم دختر داییم داره میرع سمت حموم اخه حمومشون تو حیاط بود و حیاطشون از خونمون کامل دیده میشد…
سریع رفتم درشونو زدم و اومد دم در گفتم تنها و توهم تنهایی بزار اینجا بمونم…گفت نخیر میخوام برم دوش بگیرم گفتم من میشینم تا بیای دیگع…
یکم فکر کرد و گفت باشه
بعد رفت حموم و بعد نیم ساعت صدام زد گفت بیا رفتم دم در حموم و وقتی درو باز کرد باز یک سینش به چشمم اومده دیوونه شدم و گفت برو حولمو بیار…منم کارشو واسش انجام دادم و چن دقیقه نگذشت ک دیدم ی حولشو دورش پیچیده و ی چادرم سرشه ک بدو بدو رفت تو اتاق پشتی…منم ک حسابی تو کف بودم و هیچکاری ازم بر نمیومد نشستم تو حیاط تا اونم حاضر شه و بره و منم برم خونه
اما یهو دیدم صدام میزنه امییین…امیییین
گفتم جان گفت بیاااا
وقتی رفتم داخل اتاق ی حوله وسط پهن بود و یهویی از پشت در مثل جن اومد اینور و گفت رو حوله دراز بکش…اون کثافتم لخت مادر زاد جلوم واستاده بود و اون کون و کوس و سینه داشت میکشت منو …یهو حولم دادو لباسامو در اورد و گفت شرو کن…گفتم چیو گفت بخورش و سینه هاشو تپوند تو دهنمو منم با ولع و حرس میخوردم و داشتم تموم لذت دنیا رو میبرم و یک دفعه کیرمو گرفتو گذاشت لا پاش و کسش انقد خیییس بود ک کیرم راحت سر میخورد و منو بغل کردو گذاشت رو خودش چون ازم بزرگ تر بود و زورشم بیشتر…
و منم در حالی ک سینه هاشو میخوردم خودمو بالا پایین میکردم ک گفتم میتونی جا کنی تو سوراخ کونم …
بعد منو دراز کردو یک ساکی زد ک داشتم دیوونه میشدم و خیلی ناگهانی حالت سگی واستادو گفت امییین جون من …جون هرکی دوست داری جرم بده زوووود…زوووود بعد از پشت خودمو چسبوندمو کیرمو دم کسش میمالوندم ک باعث شد دیوونه تر بشه و یهو گفت بکن تو کونم…سوراخشو لیس زدمو یک تف زدم سر کیرمو یواش گذاشتم رو سوراخش و چون اون موقع کیرم یکم کوچیک بود و کون اونم بزرگ با یکم زور رفت توووووش و ی اه و ناله ای شروع کرد ک ک منم داشتم دیوونه میشدم خودشو تن تن عقب و جلو میکردو میگفت اه اه بکنم …منو جر بده…گفتم داره آبم میاد گفت بریزش تو کونم …اه…بعد ریختم تو کونشو افتادمو اونم اومد رومو کیرمو دوباره ساک زد و بعد بغلم کردو نیم ساعتی خوابیدیم و مثل اینکه بیرون رفتن و اینا همش دروغ بود و من رفتم خونمون و بعد اونم خیییلی سکس کردیم و قول میدم بازم در مورد سکسای دیگمون بنویسم واستون…

نوشته: Amirof


👍 3
👎 10
21362 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

659825
2017-10-27 21:16:50 +0330 +0330

مگه میمیری کسشر ننویسی؟؟؟؟

ننویس دیگه کسخل!

2 ❤️

659829
2017-10-27 21:41:32 +0330 +0330

یادت رفت آخرش بنویسی که از خواب بیدار شدم و شروع به نوشتن مشقهایم کردم. مداد رو هم از کونت در بیار.

2 ❤️

659840
2017-10-27 22:15:16 +0330 +0330

کوس گفتی آی کوس گفتی
مثل یه کوسخول گفتی
کوس شعر کیری گفتی
کونده بودی که ریدی

1 ❤️

659857
2017-10-28 00:28:15 +0330 +0330

پسر داییت بدجوری کونت گذاشته…
که هنوزم داغش تو دلت مونده…
اونوقت اینجا چرت و پرت میگی…
خاک پوسیده ی کیر بابابزرگ مرحومم رو سر در خونه بابات…
ی چی بنویسین آدم میخونه حالت تهوع نگیره…

1 ❤️

659858
2017-10-28 00:51:45 +0330 +0330

من درك نمي كنم… چه اصراريه قد و وزن بنويسين تو داستاناتون… همم با مميز و دقيق…

2 ❤️

659862
2017-10-28 03:40:00 +0330 +0330

اصلا معلوم نبود تخیلیه
حشریت گند زده به بشریت

2 ❤️

659867
2017-10-28 04:39:37 +0330 +0330

من شخصا با نوشتن تو کاری ندارم ولی واسه ما ننویس ، تو دلت تو خلوتت رو دستمال جغت ، رو باسن پدرت رو مغز معیوب برادرت … (dash)

1 ❤️

659868
2017-10-28 05:07:12 +0330 +0330

تراوشات ذهنیت نیاز به مدیریت شدن دارن، من قبول کردم داستانت رو ، ولی سعی کن حتی اگه داستان مینویسی واقعی تر، باورپذیرتر بنویس. به مخاطب و وقتی که برات میذاره احترام بگذار.
آفرین پسر

0 ❤️

659875
2017-10-28 07:20:26 +0330 +0330

برو گمشو بچه کونی… دیگه اینورا پیدات نشه ها… کسشعر و دروغ و اینهمه غلط غلوط املایی، بازم میگه براتون مینویسم… تو بیا برو تو کونم… یه بار دیگه اینورا ببینمت کونت میزارم… کون سوراخه بیسواد

0 ❤️

659876
2017-10-28 07:20:54 +0330 +0330

دوستان عزیز خواننده
پیشنهاد می کنم که یک حساب افتتاح بشه و کمک های نقدی رو در جهت خرید صابون گلنار و پخش بین جقی های مستقر در سایت راه اندازی شود تا باشد این عزیزان به کار اصلی خود برسند و داستان ننویسند
خداوکیلی دیگه خودم خسته شدم از بس گفتم ننویسید

1 ❤️

659893
2017-10-28 12:02:35 +0330 +0330

در اورد گفت بخورش؟
مطمینی دختر داییت بوده ؟ شاید پسر داییت بوده داده به خوردت جقی 🙄

0 ❤️

659905
2017-10-28 17:36:33 +0330 +0330

به واقعیت نزدیکه

0 ❤️

659909
2017-10-28 20:09:32 +0330 +0330

وای وای وای
واقعا کسخولی یا خودتو به کسخولی زدی یا مارو کسخول فرض کردی
آخه کونده کی تو یه ربع خوابش سنگین میشه؟

0 ❤️

659911
2017-10-28 20:11:33 +0330 +0330
NA

کس مغز جقی

0 ❤️

659913
2017-10-28 20:13:51 +0330 +0330
NA

این وسط مانتو چیشد پتو زدی کنار دکمه پیرهنشو باز کردی

0 ❤️

660040
2017-10-29 15:39:18 +0330 +0330
NA

داستانت شربت نداشت نچسبید.
کیر بچه های شهوانی هم به صورت ناگهانی تو کس خوار مادر کسی که دروغ می نویسه.
عمو جانیهم به این راحتی نمیکنه.

0 ❤️

665544
2017-12-14 20:29:25 +0330 +0330
NA

دمت گرم دیگه ننویس

0 ❤️