خواب یا ‌بیدار؟ خداهم دیگه نمیدونه

1399/12/10

با عرض سلام خسته. نباشید. خدمت دوستان. میخوام ‌داستان ‌زندگی. یه. شخص خدمتون بگم. اولین. بارمه که مینویسم.پس. بخخشید اگر اشتباهی. بود…اقا. بگم. یه دختر. بود. شیرین. خوشگل. چشمایی ناز. خدا سر فرصت افریده بود…منبع ارامش. به شدت احساسی…نا خواسته ‌از جی. شروع. شد. احساس گناه ‌.وشرم…بریم سر اصل مطلب. اسمش. یا سمین. سنش. باور. کنید. وقتی. باهاش هستم. فقط لذت ارامش. .وزنشو. یادمه. گفت ‌۵۷خیلی. قدشم. یکم. از من ‌۱/۷۵کوتاه تر بود ‌…نا خواسته. تا. جنبیدم. بقدر عاشقش بودم. اصلا ‌.به چیزی. بجز نفسی. فکر نمیکردم…نفسی نماد پاکی صداقت ‌نجابت ‌ویه ‌زن ‌اصیل. خوب بعد چندماه حرف زدن ‌قرار گزاشتیم توی پارک. خیلی استرس داشتم. خدیا اگه از من سرتر باشه چی. اگه بعد تموم این فکر ها گوشیم. زنگ خورد ‌خودشه نفسی. کجایی دیمت ‌یا امام حسین ‌برگشتم…نفسی سلام. باهاش دست دادم سلام علیک. چرا برگشتی. گفتم. هیچی همنجوری. گفت یعنی انقدر زشتم. دستشو بوس کردم. خوشگل ترین. زن ‌دنیایی. بعد. رفتیم. گشتیم. تا یه جا ‌گفت بشینیم. سرش روی شونم بود ساکت. چندتا پیر مرد ‌داشتن ‌داشتن حرف میزدن. ووقتی مارو دیدن. قشنگ انگار یه یسنما ‌اومدن…چشم بر نمیداشتن…نفسی. میگفتم. .نگا همش راجب ما حرف میزننن منم میگفتم بزار بخندن ‌…اون روز. برعکس. الان که دارم. مینویسم. بی دلیل. قهقه میزدیم. ولی الان ‌…خبری نیست ‌(از خنده )بگذریم. بعد. شد ساعت ۱ظهر بهش گفتم. نفسی. بیا. بریم خونهی. ما. که ۴۵کیلومتر تا. مرکز استان. .فاطه داشت. بعد. گفتم. نفس من بابایی تورو. راضی میکنم. تووهم. هوامو داشته. باش دورش بگدرم. مگه میشه چیزی بهش سپرد یا کمک نیاز داشته باشی اون کمک نکنه. .بعد. به مادر نفسی زنگ زدم که منو میشناخت. به ش میگفتم خاله. زن. بسیار نجیب مهربون. خوبی بود. بعد به پدر منم گفتیم. که هم کاررمه. یکم حساب کتاب داریم. حالا. مادرش اینا رفتن. روستا ‌وشب ساعت ۹بر میگردن. و اینم. تا ۹باید بمونه. بیرون. پدرممم. بدون. فکر کردن. خوب نمیشه. تشیف بیارید خونه ما. بعد ‌.بازم. میگم. سیوان ‌برسونتت. نفس انقدر قشنگ بازی کرد ‌که یرایی چند ثانیه. فکردم کسی نداره بعد دیدم. خونشون مرکز استان. یه جایی. فرهنگی. و محیط. سالم که تقریبا نصف بیشتر فا میل عمو عمه دایی نفسی بود. خودم خندم گرفته بود. .رفتیم. ۱۰کلیومتر رفته. بودیم بابام. راهنمازد. گفت گفت خوابش میاد. بیا بشن. راه افتادم اینه ماشینو تنظیم میکردم. اونجا. شروع. هرچی. عشق درد. بدبختی خوشبختی…خداهم نمیدونه چی بود چی شد…گردنه رو رفتیم پاین. نفسی برخلاف مال اموالشون. خونشون وهرچیز دیگه. (خدا زیادش کنه)خیلی دختر ساده خاکی بود. و همین منو میکشت. .اصلا. به هیچ عنوان. بخواد یه جایی فخر بفروشه یا هرچی.

رفتمیم. رسیدیم تو حیاط اومدیم مامانم. با دیدن نفسی. نا خداگاه نیشش باز شد بابام. به قدر ‌وحس کردم. عروس ایندشونو به سرعت انتخاب کردن. ما انروز یکی از بستگانمون. فوت شده بود مادرم ‌نهار اوزدو. .خودشون رفتن.مراسم ختم. و از اونجا. که من تک فرزند. بودم. جز زمین دار هایی. (کشاورزی)اونجا باید در مراسم. خیر شر مردم شرکت میکردیم همیشه پدر بزرگم. بهم میگفت وفتی نهار حاضره. شد رفتم تو اتاق . که من نفسی بودیم. بعد ‌نهار خوریمو. نفسی اومد بقلم. من. یک لحظه. انگار زمان وایساد. انگار دیگه ارزویی نداشتم. به جز با نفسی بودن. بقدر ارامش. داشتم منی که نمیتونم ۱۰دقیقهیک جا بشینم. منی. که ‌اگر. یه برگ بیفته تا نرم. ببینم چرا افتاده. دلیلش چی بوده خودش افتااده کسی کندتش. یا باد انداخته اروم نمیگرفتم. اگر امبار علوفه. یا هرچیزی.دیگه…(انسان وقتی. یه حیون زبون بسته هر حیونی. اسب شتر گا پرنده. میاره ‌‌پیش خودش. اگر خودش بی غذا بمونه. باید حیونو سر کنه به خاطر. این گفتم. اکه حتی اگر. جیرره. غذایی تمام دام ها. از اسب تا کوسفند گاو بره…برام اون لحظه مهم نبود ‌محو چشماش. دستایی خوشگلش دماغ که خیلی به صورتش میومد. وهر طور نگاه میکردم از نظر قیافه ‌از من بالاتر بود. .بعد ‌نفسی…شروع کرد به ورج وروج. خیلی اذیت کار بود. قشنگ میزاشت روز هایی که به خاطر. کننترل. سه تا مزعه. ۱۰۰هکتاری. ابیاریش و کاشت هرچی
…شروع میکرد. قلقکدادن. نفسی جون من بس کن. چچیه. چکارت کردم. شوهر خودمه به تو چی. اععع اونجوریه. خم شدم روش. یکم ورج وج کرد ‌دید نمیشه ‌دستاشو بردم ‌پشن سرش. با یک دس دوتا دستشو گرفته. بودم. بوس هایی ریز گردنشو میردم. لب ازش میگرفتم. یه دفعه. دیدم. شل شد. سیوان. جانم. .میشه محکم. بقلم کنی اره. نفسی. درد به سرم دورت بگردم. بیا اینجا. توی ابرا بودیم. دوباره. شرو کردیم. زیر گردنشو. خوردن. باهر صدایی قربون صدقه هم میرفتیم. دستمو گزاشتم روسینش. اروم میمالیدم. مثل مار بهم میپیچیدیم…عشق بود دوست داشتن بود شهوتم بود. اروم. تیشرت منو درواورد. منم تاب اونو یه سوتین مشکی که قشنگ. ضعف. کردم. در اوردیم لباسامون. لخت شده بودیم. نفسی ‌روی خوردن کسش. .وحشتناک حساس بود. یعنی. زبونمو میزاشتم روش‌. کمرش میاورد بالا دیگه. نفسی. سیوان نمیتونم. بیا ‌دلم کیر ‌میخواد منم کس میخوام…خیلی بیشعوری جفت خندیدیم. از صاق پاهایی خوشتراششششروه کردم. زبون کشیدن. که. بدنش شده بود عین اتیش وقتی به قسمت داخلی رونش رسیدم. با زبون دایره میکیشیدم. که جیغ میکشید ‌ارضا میشد. اصلا. کس.خوشگل تنگشو نخورده بودم. اونجوری میکرد داشت ناله کلا تو جایی دیگه ایی بود اگه. نگام میکرد نمیزاشت کسشو بخورم ‌یه دفعه زبونمو گزاشتم سر کسش لیسش میزدم یه. حالیتی که زبونم رو میکردم داخلش جیغ کشیدو کمرشو بلند کردو پبا یه بعد دیدم ‌داره اشک میریزه از فرط لذت ‌بقلش کردم لب ازش گرفتم. بعد گفت نوبت منه. نشست کیرمو خورد. خیلی حس خوبی داشتم. نمیخواستم. زیاد ازیتش کنم دوس داشتم لذت ببره. و بعد اون خوابید سر کیرمو میمالیدم به کسش. کمرشو تکون میداد. نفسی جون نفسی چی میخوایی. کیر. کیر میخوام بکنش توم میره تو بزرگه. ولی ما تلاش میکنیم. اولین ‌خیلی به سختیرفتتو این سکسمو یکم تعقیر دادمدفعه سوم کع سکس کردیم گفتم ولی تو اولین. دیدار. بعد کتوف زمش سرش اههههخم اههههه اههههه اههههههسیوان. چند ثانیه. بمون. باشه دورت بگردم میخوام. خدا نکنه عمرم. سیوان ‌خیلی معرکس. اره باتو عش بازی محشره. سیوان جانم دوسم داری…نفس. باشه میدونم همنجوری داشتم تند تلمبه میزدم صداش ریتم خواصش.یهدفه ‌داگی. چندتا ‌حالت یا پزیشن عوض شد. داره میار تلمه ‌های اخر انقد میذم. حس میکردم خایه هام.دارن متوپ میزدن به یوراخ کوم نفسی‌…یه دفه ‌کشیدم بیرون…همیشه با هم ارضا میشدیم ‌۲۸اینا لرزید بقلش کردم خوابیدیم…بووسش میکردم…!..الان ‌نفس میخواد. مرگ سیوان. ببینه ‌و دوسش نداره دیگه. نفسی که. عاشق مهدی بود یه جانوشته ‌بود فقط سکس. خوبی داشتیم…سیوان دروغ بهش گفت ‌بدی کرد. نفسی. از سیوان خیلی بشتر دروغ گفته بود. الان. همین. شب. ۳شبه تا صبح. گریه میکنم اینبار انتظار داشتم. یه جوابی بهم بده…ولی گفت. از من بدش میاد. وازیت میشه ‌…منم تاقیامت دوسش دارم. نمیدونم. اگه. کسی. رفته تو زندگششو پراز شادی کن ‌اگر کسی نرفته ‌خدیا نفسیمو برشگردو. نفسی من بین شماس…دوستان داستان. واقعیته ‌و واقعا نفسی من بین شماس. .نفسی. میشه بخونش بخونیش بخونیش…بازم ببخشید من کل عمرم اولین باره ‌مینویسم اونم شاید بخونه. ببینه. چس شد کجا رفت میاد خدا میدونه. اخه ‌من بهش میگفتم تو خداییی منی

نوشته: میشه. بیایی


👍 0
👎 5
6701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

794173
2021-02-28 01:43:36 +0330 +0330

یا خدا 😐
چرا اینجوری بود؟!
چرا اینقدر نقطه داشت؟!
دو خط خوندم، دیگه نتونستم ادامه بدم…

1 ❤️

794175
2021-02-28 01:47:01 +0330 +0330

کسکش مگه داری واسه نابینایان داستان مینویسی اینقد نقطه گذاشتی؟
سرگیجه گرفتیم کیر تو معلم فارسی دبستانت

1 ❤️

794192
2021-02-28 04:38:21 +0330 +0330

بیخیال

0 ❤️

794209
2021-02-28 07:46:51 +0330 +0330

ضعیف ترین قلم و نگارشی که خوندم…
به اندازه مو های سرت نقطه گذاشتی! ولی به هرحال داستانو خوندم گفتم شاید بیچاره تایپ کردن بلد نیست ولی دیدم داستانت هم فوق العاده کصشره! مامانت واسه تو و نفسیت خونه رو خالی کرد و رفت؟ تازه دختره هم تو قرار اول باهات سکس کرد؟
خواهشا ننویسید اینطور داستان ها رو کسی باور نمیکنه قلمتون هم ضعیفه اونوقت مردم فحش میدن ناراحت میشید.

0 ❤️

794217
2021-02-28 08:18:32 +0330 +0330

گسششششششعر

0 ❤️

794237
2021-02-28 10:31:45 +0330 +0330

توی اسم اکانتتم نقطه گذاشتی؟؟؟ 😂 😂 😂 😂
کیرم تو نگارش و داستان کصشرت

0 ❤️