خواسته یا ناخواسته جنده شدم (۱)

1400/12/27

سلام
من نگارم و‌ الان ۳۸ سالمه دقیقا ۱۰ سال پیش بود که پدرم فوت کرد و من به عنوان تنها وارثش صاحب ثروت کلان پدرم شدم . یک سال بعد از فوت پدر دقیقا در حالیکه داشتم تو کارخونه قدم میزدم اتفاقی نگاهم به نگاه ناصر دوخته شد. مدیر تولید کارخونه یک پسر ۲۵ ساله خوشگل و خوشتیپ نفهمیدم چی شد و چجوری که عاشقی من و ناصر شروع شد و با اینکه ۴ سال ازش بزرگتر بودم باهاش دوست شدم.
اولین بار توی دفتر کارم لب های شیرینش خوردم و اولین سکس من و ناصر هم توی همون دفتر کار بود. چیزی نگذشت که با لباس سفید شدم زن ناصر و زندگی فوق العاده شیرینمون شروع شد.
ناصر بچه پیروزی بود و پدرش بازنشسته تامین اجتماعی و یک زندگی کاملا معمولی داشتن ولی خب من و ناصر به پول اهمیت نمیدادیم و واقعا عاشقانه زندگی را شروع کردیم.
اما داستان مربوط به ناصر نیست. اینا را گفتم چون میخواستم مقدمه داستان شروع کرده باشم.
قضیه از اینجا شروع شد که سال گذشته یک سرایدار جدید برای آپارتمانمون گرفتن به اسم محسن پسری با قد ۱۸۰ و هیکل رو فرم بسیار مودب و خوش زبون این محسن الان ۲۳ سالش هست و زمانیکه سرایدار آپارتمان ما شد ۲۲ ساله بود.
ساعت ۹ صبح بود پاشدم برم بانک برای انجام یکسری کارهام که دیدم ماشینم پنچره پس محسن صدا زدم و ازش خواستم لاستیک ماشین عوض کنه و اونم با یک چشم اومد کمک من و در عرض ۱۰ دقیقه لاستیک عوض شد.
بهش انعام دادم و نشستم تو‌ ماشین که گفت شرمنده اگر مسیر شما از پارک وی رد میشه منم تا زیر پل ببرید ممنون میشم و منم قبول کردم.
تو ماشین کلی زبون ریخت و از همه دری حرف میزد لامصب انگار خوب بلد بود چجوری که یک زن کار بگیره منم جوابش میدادم و گرم صحبت بودیم که یهو یک موتوری نمیدونم از کجا پیدا شد و منم زیرش گرفتم.
هنگ کرده بودم و فقط داشتم جلو را نگاه میکردم محسن از ماشین پریده بود پایین و داشت به پیرمرد موتوری رسیدگی می کرد.
چند دقیقه ای طول کشید که بهم گفت نگار خانم بیمارستان شهدای تجریش نزدیک هست اینم چیزیش نیست محض احتیاط ببریمش بعدا سر نشه منم گفتم باشه.
کاش گوش نداده بودم و زنگ میزدم اورژانس یا ناصر ولی واقعا مغزم کار نمی کرد اون لحظه. هر جور بود رفتیم بیمارستان و من نشسته بودم و‌ محسن هم دنبال کارای پیرمرد بود.
یک ساعتی گذشت اومد گفت هیچیش نیست میگه ۲ میلیون بدید رضایت میدم که منم اصلا فکر نکردم گفتم بگو بیاد براش کارت به کارت کنم.
سرتون درد میارم پول به پیرمرد دادم و رفتیم سمت ماشین نشستیم تو‌ ماشین که ما خود آگاه اشکام جاری شد واقعا ترسیده بودم و بهم شک وارد شده بود. تو همین گیر دار یهو دیدم محسن شروع کرد با دستاش اشکام پاک کردن و زبون ریختن که حیف این چشم های قشنگ نیست گریه کنه و …
یکم نگاهش کردم و دستش پس زدم و چشم قره ای بهش رفتم.
ماشین روشن کردم و محسن پارک وی پیاده کردم و رفتم بانک.
این آغاز آشنایی من و محسن بود.
فردای روز منحوس زندگیم ساعت ۸ شب بود که با ناصر رسیدیم خونه ماشین تو پارکینگ گذاشتیم و تو آسانسور رفتیم که محسن هم از شانس بد من تو آسانسور بود. تا من دید شروع کرد حرف زدن که از دیروز نگرانتون بودم و واقعاً وقتی تو اون وضع گریه می کردی ناراحت شدم و … ناصر هم با دهن باز و نگاهی پر از تعجب نگاهم میکرد نمیدونم چرا بهش نگفته بودم.
شب تو خونه سر همین موضوع مسخره دعوامون شد که چرا بهم نگفتی و … و همینجوری داشت حرف میزد که یهو عصبانی شدم و حرفی که نباید زدم بهش گفتم ببین اگر اینجایی و تو الهیه تو آپارتمان ۷۰۰ متری زندگی می‌کنی و لندکروز زیر پاته همش از کنه پس گوه زیادی نخور تا همش ازت نگرفتم.
تو دعوا حلوا خیرات نمیکنن ولی کند زده بودم ناصر یکم نگاهم کرد و با سکوت از خونه رفت بیرون.
سه روز هیچ خبری ازش نداشتم تا بالاخره پیداش کردم و آشتی کردیم.
یک مدت بعد ناصر برای انجام یکسری کارها به مدت ۱۰ روز رفت آلمان و از اینجا رابطه من و محسن شروع شد.
شروع رابطه: ساعت ۸ صبح تو آسانسور وقتی داشتم میرفتم سمت ماشین محسن دیدم و بحث اون روز باز شد. نمیدونم چرا وقتی رسیدیم پایین بهش گفتم شب بیا خونه یکسری کار دارم برام انجام بده و محسنم بلافاصله قبول کرد.
ساعت ۸ شب بود که زنگ واحد زدن در باز کردم و محسن وارد شد ازش خواستم که مبل ها را جا به جا کنه و زیرش تمیز کنه.
محسن مشغول کار شد و منم تو اتاق داشتم کتاب میخوندم که یهو داد محسن رفت هوا سراسیمه پریدم بیرون که ببینم چی شده دیدم رفته رو مبل و رنگش عین گچ دیوار شده از ترس یک سوسک باورم نمیشد رفتم سوسک کشتم و بهش گفتم خجالت بکش مرد گنده بیا پایین که ازم درخواست یک لیوان آب کرد واقعا ترسیده بود!!! براش آب آوردم خورد و نشست روی مبل کنارش نشستم و گفتم خوبی تو؟ گفت شاید باورتون نشه ولی فوبیای سوسک دارم. ما خواسته خندیدم خیلی بلند و خندم هم بند نمیومد که دیدم محسن گفت چیه بالاخره هر کس یک ترسی داره. سعی داشتم جلو خندم بگیرم ولی نمیشد که یهو کاملا عصبی شدن محسن دیدم و بعدش یک سیلی وحشتناک ازش خوردم.
با عصبانیت پاشدم گفتم پسره پرو تو گوش من میزنی پدرت در میارم که حمله کرد بهم و پرتم کرد روی مبل شوکه شدم و با ترس نگاهش میکردم که دو تا سیلی دیگه هم ازش خوردم پاشدم بزنم تو گوشش که دستم گرفت و پیچوند پشتم بهش بود و دستم داشت تاب میداد فقط ناله میکردم که وام کن پدرت در میارم که از پشت بهم چسبید دیگه واقعا ترسیده بودم و بزرگ شدن کیرش را هم حس می کردم.
سعی داشتم از دستش در برم ولی نمیشد سرش آورد نزدیک گوشم و گفت امشب درسی بهت میدم که یادت نره.
_ محسن هنوز دیر نشده وام کن من بیخیال میشم
_بیخیال بشم(خنده عصبی) امشب چنان می‌کنمت که بفهمی نباید واسه من پرو بازی در بیاری
التماس میکردم ولی فایده نداشت قشنگ هم شده بودم و دستم هم داشت از جا در میومد و محسن هم داشت اون پشت کیرش به کونم می‌مالید.
ادامه...

نوشته: Negar


👍 46
👎 20
110701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

864360
2022-03-18 01:00:22 +0330 +0330

چرا پسرا انقد لاشی هستن🥲

3 ❤️

864371
2022-03-18 01:56:28 +0330 +0330

اگر واقعی بود،ادامه‌شو نمیخونم،چون حقت بوده!

3 ❤️

864373
2022-03-18 02:02:08 +0330 +0330

تو شوهر داشتی اما با یکی دیگه وارد رابطه شدی
خیانتکار مگه شوهرت برات چی کم گذاشته بود
بعدش هم به این محسن کله کیری اینقدر رو دادی که بیاد غلط زیادی بکنه

فوبیای سوسک بخوره تو کله پوکش بیشعور نفهمی بوده

از آپارتمان ۷۰۰ متری برو بیرون ماشین لندکروز مال منه و…
آخه اینارو شنیدی یا تو فیلمی چیزی دیدی از یه جایی داری بازگو میکنی
سعی کردی خلاقیت بخرج بدی زور زدی اما در واقع زر زدی چیزی بارت نیست

غلط املایی هم داشتی

1 ❤️

864381
2022-03-18 02:21:09 +0330 +0330

یعنی خواهرغلط املایی روبازتوگاییدی ننویس جان مادرت

0 ❤️

864402
2022-03-18 08:27:57 +0330 +0330

خانم‌ما در اژدها در اکانت آ ل چ ل همهسرها لاشی هستد.

0 ❤️

864419
2022-03-18 13:33:45 +0330 +0330

باحال بود ادامش بزار

1 ❤️

864438
2022-03-18 16:21:22 +0330 +0330

موضوعت خوبه پرورش موضوعت یکم ضعیفه. متنت رو یکم روان تر کنی بهتر میشه. فضا سازیت هم یکم باید بهتر بشه.
ولی در کل بد نبود

1 ❤️

864442
2022-03-18 17:16:36 +0330 +0330

چرا اینقدر کس وشر میگید.
چرا اینقدر تجاوز راحت نشون میدی عن مغز
اگه اینجوری باشه که راحت همه میرن هر کیو دلشون خواست میکنن.
کمتر زر بزن

2 ❤️

864466
2022-03-18 22:59:21 +0330 +0330

تو از کدوم کسخلستان فرارکردی پسر؟

0 ❤️

864605
2022-03-19 23:19:31 +0330 +0330

نمیدونم چرا وقتی رسیدیم پایین بهش گفتم شب بیا خونه یکسری کار دارم برام انجام بده و محسنم بلافاصله قبول کرد.
اصلااااا نمیدونی چی شد که
الهی بمیرم برات
از ناکجا آباد پیدا شده گاییدت
😑نه گلم
خودت دادی بهش

0 ❤️

864614
2022-03-20 00:58:21 +0330 +0330

آپارتمان هفتصد متری ؟؟؟؟،سازمان نظام مهندسی لطفا پاسخگو باشن

0 ❤️

864854
2022-03-21 17:03:37 +0330 +0330

خواهشا از موتوری جنس نگیرید

0 ❤️