خب تا اینجا گفتم که محسن و ارسلان سوار ماشین شدن.
محسن عقب و ارسلان جلو نشسته بود که ارسلان دستش گذاشت روی پام و گفت ببین نگار جون راهی جز همکاری با ما نداری در هر حال امروز با کس و کونت پارست پس به نفعته کاری که میگیم بکنی.
گفتم خفه شو عوضی اصلا میفهمی چی داری میگی به آخر و عاقبت کارت فکر کن ارسلان اجازه نده وضعیت بدتر از این بشه که محسن گفت ببین من که نه خطم برامم مهم نیست ولی ارسلان میخواد کام ازت بگیره.
گفتم جففتون خفه شید و از ماشین من گمشید بیرون که دیدم محسن یک چاقو گذاشت روی شکمم و گفت راه بیافت حروم زاده.
با ترس و گریه ماشین روشن کردم و دیدم دارن به سمت خونه خودم آدرس میدن واقعا هنگ کرده بودم.
ولیعصر نزدیک های باغ فردوس محسن گفت این بغل وایسا سورپرایز دارم برات!!!
وایسادم و دیدم تلفنی داره با یکی صحبت میکنه که پس کجایی جنده دوزاری زود باش خبرت!
چند لحظه بعد فاطمه را دیدم که سوار ماشینم شد و اونجا فهمیدم همین بلا سر اونم اومده.
فاطمه یکی از همسایه هامون بود زن خیلی خوب و با ادبی بود ولی اونم گیر این کثافت ها افتاده بود.
رفتیم به آدرسی که محسن داد یک باغ بود اطراف لواسان با ماشین رفتیم تو باغ.
توی مسیر متوجه شدم که ارسلان تو رفت و آمدهایی که به خونه من داشتن با محسن آشنا شده و محسن جریان آتو گرفتن از فاطمه و شروع اخاذی و سکس باهاش به ارسلان گفته بوده و فاطمه را مجبور کرده بودن باهاشون راه بیاد و برای منم تو همون مدت دوتایی نقشه کشیده بودن.
تو باغ محسن و ارسلان سریع من و فاطمه را لخت کردن و نشوندن رو زمین و خودشون وایسادن جلومون من یکم مقاومت میکردم ولی فاطمه کاملا رام این دوتا بود و به شدت ازشون میترسید و هرکاری میگفتن بدون چون و چرا انجام میداد. فاطمه شروع کرد به ساکزدن برای محسن و منم با خوردن چنتا سیلی بالاخره کیر ارسلان گذاشتم توی دهنم و شروع کردم به ساک زدن ارسلان پشت سرم گرفته بود و کیرش با تمام قدرت توی حلقم میکوبید.
چند دقیقه ای به همین شکل ادامه داشت که جاش با محسن عوض کرد و من شروع به خوردن کیر محسن کردم و ارسلان هم کیرش کرد تو دهن فاطمه.
یکم که ساک زدیم جفتمون به صورت داگی نشوندن و ارسلان یهو با تمام قدرت کیرش فرستاد توی کسم واقعا درد زیادی داشت جوری که اشکم سرازیر شد ولی اونطرف فاطمه به راحتی داشت به محسن کون میداد که ارسلان گفت این جنده چقدر کسش خشکه فاطی خیسش کن.
فاطمه با یک چشم سریع رفت پشت من و شروع کرد به خوردن کس و کونم و با انگشت با سوراخ کونم بازی کردن واقعاً سکسی که به زور باشه حتی اگر بهترین کارها هم توش انجام بشه هیچ لذتی نداره و فقط باعث چندش آدم میشه.
یکم که فاطمه برام خورد محسن اومد پشت من اول یک تف در کونم انداخت و بعد با فشار کیرش فرستاد تو و ارسلان هم شروع به گاییدن فاطمه کرد و منم فقط داشتم گریه می کردم.
نمیدونم چقدر از دادنم گذشته بود که با صدای ماشین و هیاهو به خودم اومدم آره لایو لوکیشنی که برای ناصر فرستاده بودم کار خودش کرد و ناصر با پلیس برای دستگیری محسنی که از زندان فرار کرده بود و ارسلان عوضی رسید.
دوستان باید بگم این فقط یک داستان از ذهن مریض من بود و در واقعیت هرگز اتفاق نیافتاده ممنون که وقت گذاشتید.
پایان
نوشته: Negar
یعنی خدایی فککردی ما باور کردیم که آخرش نوشتی این واقعیت نداشت؟
ساقیت کیه میشه بگی ناموسا؟
چیزی از ارزش های تو کم نمیشه
این که بقیه رو هم مثل خودت فرض میکنه بهت بگم خیلی خری خیلی
خب چه ربطی به جنده شدن داشت. کسی جنده نشده بود که
ای کیرم تو ذهن مریضت دیوس بعد قسمت سوم دلم داش برات میسوخت جیندِهو
ولی خواستی من کص و کونتو باهم میکنم البته بارضایت خودت
از اول هم معلوم بود که داستان تخیلیه
ولی کاش جمله آخر رو نمینوشتی
انگار یه بیلاخ به همه نشون دادی
تو واقعا یه مریض کص پاره هستی نگار جون.داستانت به اندازه پشم کیر محسنم ارزش نداره و همش کص و شعره.
همه یک مشت دروغ تحویل میدن میگن راسته باز دمت گرم گفتی ساخته ذهن مریضت بود
مگه محسن مایکل اسکافیلد هست که از زندان فرار کرده باشه،کیر محسن از پهنا تو کونت چرا کیرمون کردی با این داستان نوشتنت
این همه کسشر نوشتی بعد آخرش میگی دروغ گفتم منو نکردن…کونده پر رو به تو میگن… می خوای خودم بیام خشک خشک کونت بزارم؟
نگار خانم فضاسازی داستانتان کمی خوب نبود اما استعداد داری داستان تخیلی بنویسی
تو دایرکت بهم پیام بده کارت دارم خیلی واجبه منتظرتم
کیر خر