خواست فقط تلافی کند ولی ادامه دار شد (۱)

1400/12/12

در آیینه حمام به تن لخت خود نگاه میکرد . سفیدی بدنش سرجایش بود ولی لطافت پوستش نه… از چهره اش معلوم بود در جوانی آرزوی هر مردی بوده که با او بخوابد. البته الان هم با وجود ۵۲ سال سن هنوز زیبایی خاص خودش را دارد و نمیشود گفت زشت است . بین ۵۰ ساله ها چهره خوب و زیبایی دارد و موهای بلوند و چشمان آبی ولی بدنی چاق . هنوزم که هنوزه سر کارش متوجه نگاه خاص بعضی همکارا و ارباب رجوع ها میشود ولی تن به لغزش نمیدهد . درست است که از آخرین سکسش و آن هم سکس نیمه کاره اش با شوهرش ۳ ماه گذشته ولی گاهی با خودش نیازهای خودش را برآورده میکند . وقتی به میوه فروشی میرود سعی میکند دو سه تا خیار بزرگتر از بقیه خیارها بردارد. شوهرش مردی ۵۵ ساله و شرکت معتبر عمرانی دارد و پروژه ای در حوالی میدان کاج برداشته است . یک برج در حال احداث به دست خودش و حدودا ۷۰ نفری پرسنل دارد. شوهرش حالا به اقتضای سن و سال و هر چی قدرتی برای ارضا کردن زنش را ندارد و سکس آنها به هر ماه یا دو ماهی یکبار ان هم فقط توانایی ارضا شدن خودش را دارد. گوشی زنگ میخورد و با دخترش سلام علیک میکند و حال خودش و دخترش و نوه اش را میپرسد. صحبتش تمام میشود و به اتاق پسرش میرود . و از خواب بیدارش میکند که به مدرسه برود. آخر زنگوله پای تابوت . ۳۵ سالگی اخه سن باردار شدن بود . البته اصرار خودش بود همیشه دلش پسر دوست داشت و میگفت اگر دختر باشد سقط میکنم و خوشبختانه پسر شد. معین پسرش صورتش را شست و گفت مادرش گفت من امروز دو تا تقویتی دارم و تا ۵ بعدازظهر مدرسه هستیم. غذای پسرش و شوهرش را گرم میکند. پسرش ساعت ۵ و شوهرش ۸ شب به خانه می آیند. ولی خودش شغل دولتی دارد و ساعت ۲ به خانه می آید. ساعت شنی بازنشستگیش به صدا درآمده و سه ماه دیگر تمام میشود. بخاطر درگیریهای زیاد کاری کارهای ثبت نام پسرش در دبیرستان جدید را پدرش انجام داد و او اصلا آدرس دقیق مدرسه پسرش را نمیداند فقط میداند چند خیابان بالاتر است . هر چند هنوز وقت هست بداند هنوز دو ماهی از نقل مکان جدید و شروع سال تحصیلی نگذشته است. لباس فرم خود را میپوشد و ماشین را روشن و به سرکار خود میرود. همسرش با پسرش لباس میپوشند و سوار ماشین میشوند و میروند. در ماشین پدر درباره درس پسر از او میپرسد. پدر که میخواهد تمام تلاشش را کند که خود را امروزی جلوه دهد و با پسر خود با توجه به اختلاف سنی زیاد رفیق شود میگوید چه خبر از دوست دخترات. معین سری تکان میدهد . پدرش اپن مایند بازی در میاورد و میگوید ببین پسرم اگه خواستی با دوست دخترت خلوت کنی با من هماهنگ کن ببر ویلایمان یا صبح ها که مادرت نیست برایت مرخصی بگیرم ببر خانه خودمان. پسر حال و حوصله این حرف ها را ندارد هفته ای چند بار این حرفها را از پدرش میشنود. و در دلش میگوید اولا خودم میتوانم خانه را مکان کنم و احتیاج به کسی ندارم دوما تو رو چه به این حرفها در این سن و سال. اگه میتونی خودت مادرمو به نیازهاشون برسون. همین دو سه هفته پیش بود که پسر دنبال کاغذی میگشت که گم شده بود شک کرد که حتما اشتباهی به داخل سطل آشغال انداخته ام. رفت به سمت آشپزخانه و سطل اشغال را داشت میگشت که پلاستیکی دید در آورد و داخل یک پلاستیک سیاه یک خیار نسبتا درشت بود خیار را برداشت و در دست گرفت . هنوز هم خیار لیز بود . بو کرد و فهمید واقعا اوضاع روحی و جنسی مادرش خراب است. پرخاشگری و کم حوصلگی را همیشه در صورت مادرش میدید. الان فهمید چرا در میان این پرخاشگری گاهی اوقات مخصوصا وقتی از حمام می آید شاد و سرحال است که ان بخاطر خیاری بود که با خود به حمام میبرد. پسر دم در مدرسه پیاده شد و خداحافظی کرد . پدر هم به سرکار خود رفت. زنگ زد به دفتر کارش. مسئول کارگاه گوشی را برداشت و به او گفت مهندس عزیزی سفارش ۵ میکسر بتن بدهید و میله گرد و آهن الات هم تا غروب میرسد.من تا ساعت ۱۱ می آیم شهرداری کاری دارم. مهندس اطاعت کنان چشم گفت و تلفن قطع شد. ساعت ۷ و چهل دقیقه صبح معمولا ۹ به بعد شلوغ میشود . سرش در گوشی بود و اینستاگرام میچرخید . عکسای لئوناردو دی کاپریو عکسهای جانی دپ و… فقط به دنبال عکسهای جوانی و نوجوانی هنرپیشه های معروف مرد بود. واتساپ نوتیفکشن برایش آمد . دو تا میز اونور را نگاه کرد که سحر همکارش برایش کلیپی فرستاده بود. ۲۸ مگابایت بود. باز کرد و دید یه میلف چاق روی یه پسر جوان در حال بالاپایین شدنه و جیغ میزنه. سریع صدایش را کم کرد و برای سحر نوشت دیوس … سحر استیکر خنده فرستاد. با احتیاط کلیپ را میدید و کمی احساس شهوت درونش زبانه گرفت. ۸ دقیقه بود . سحر دوباره پیام داد تا کی خیار آخه… نوشت خفه شو جنده … سحر گفت ببین منم شوهردارم ۵۰ سالمه و دوست پسرم دو سال فقط از پسرم بزرگتره . تو نمیدونی چه لذتی داره و چقدر حس خوب و جوونی میکنی. دهن قرصیش رو بسپار به من. پسر خاله دوست پسرم عکس تو رو دیده اینستام برات بدجور راست کرده . زن کمی به فکر فرو رفت و گفت سحر تا الان پاک موندم آخر عمری چرا آخه؟ سحر براش نوشت ۵۲ سال عمر کردی حقت نیست از الان تا حداقل دو سه سال دیگه که سرپایی و قیافت خوبه مزه و لذت زندگی رو بچشی.؟ زن دوباره به فکر فرو رفت و گفت سحر؟؟؟؟ بنظرت آقای اسماعیلی گزینه ی خوبیه؟ هم زن داره و خودش نمیخواد آبروش بره . بعدشم همش بهم پیامک متنی وقت و بی وقت میده و احساس میکنم دلش رابطه با من رو میخواد… سحر براش نوشت واقعا اینطوری فکر میکنی احمق؟ تو که میخوای حالشو ببری لااقل یه پسر جوون نه مرد ۵۵ ساله. تو بچه دبیرستانی و دانشجو پیدا کنی سگش می ارزه به این پیری. رک و راست بهت بگم تو کیر پسربچه بکنی تو خودت هر دفعه دو سال جوونتر میشی. منو ببین احساس میکنم دختر ۱۴ ساله هستم از بس کسمو دادم دو ساله یه جوون داره میکنه و واقعا ادم مطمعنی هستش . شمارتو بدم بهش بده به پسر خالش؟ زن سرشو بالا اورد و به سحر نگاه کرد . همان لحظه اقای مدیر اومد و گوشی ها غلاف شد. بعد دو دقیقه رئیس زن را خواست. زن وارد دفتر رئیس شد و گفت بله بفرمایید گفت پرونده آقای فلانی تموم شد گفت بله . گفت بیار برام. یه لحظه فکر کرد و دید ای وای من کارهایش را خانه انجام داده بود و صبح در خانه جا گذاشته بود به رئیس کفت و او هم پافشاری کرد برو و برایم بیاور.زن ماشین را روشن کرد و سریع به سمت خانه رفت. ماشین را بیرون پارک کرد چون باید سریع برمیگشت. ماشینش سانتافه سفید بود. ماشین را خاموش کرد و در را باز کرد و در پارکینگ متوجه ماشین همسرش که لندکروز بود شده بود. تعجب کرد این موقع روز اینجا شوهرم؟ اسانسور طبقه هفتم ایستاد و آرام کلید انداخت. صدای موسیقی و اهنگهای ساسی درون خانه پخش میشد. بوی سیگار سناتور شوهرش هم میامد. صداهایی از اتاق خواب میامد توجه که کرد صدای زنانه ای بود . مات و مبهوت بود . اخه شوهر من که نای سکس نداره پس قضیه چیه؟ در اتاق خوابشان کمی باز بود و شهامت رفتن به سمت اتاق خواب را نداشت بالاخره تصمیم گرفت برود سرکی بکشد. نزدیک اتاق یه کیف دخترونه مدرسه ای قرمز روی زمین بود و بیست سی تا تراول پنجاهی و گوشی موبایل صورتی دخترونه. سرش را که به سمت داخل اتاق خم کرد صحنه ای را دید که تمام خاطرات سالهای طولانی زندگیش جلوی چشمش آمد و فشارش به شدت در حال بالا رفتن بود . در پایین تختشان مقنعه و شلوار روپوش مدرسه دخترانه و روی تخت شوهرش در حال کوبیدن تلمبه های محکمی که تخت میلرزید درون کس این دختر حداکثر ۱۷ یا ۱۸ ساله. دخترک میخندید و اه میکشید
دخترک… اااخ ددی حال میده کوسم؟
شوهرش… اره دختر گلم قربون اون کس و کون خوشگلت برم
دخترک… بابایی زنت بهت حال نمیده؟
شوهرش… گور باباش پیرشده نمیشه سمتش رفت اول پختگی و قدرت چل چلیم از پا افتاد زنیکه
دخترک… بدن من بهتره یا زنت؟
شوهرش… عزیزم تو گل اندام و سکسی و ناز اون مثل بشکه گوه میمونه
دخترک… اخخخخ بزار بشینم رو کیرت بابایی
و در حال تغییر پوزیشن
زن خرد شده بود تمام وجود و هستی اش… خیانت دیدن از مردی که سالهای عمرش را با او گذرانده بود و مردی که تا دیشب به گفته خودش نای سکس را نداشت طوری درون کس دختر نوجوان تلمبه میزد که تخت میلرزید و از تمام اینها بدتر تحقیر کردن زن زندگیش و مادر دو فرزندش جلوی دختری نوجوان که حتما نیاز مالی داشته که حاضر شده با مردی همسن پدر خود بخوابد. دختری که حتما قبلا پرده اش را دوست پسرانش زده بودند
زن با قلبی شکسته و عرق روی پیشانی و حالت سکته… ندایی درونش میگفت قوی باش… از درون اتاق صدای خنده و ناز و دلبری می امد. از بچگی دختری بود که در کمترین زمان معقولانه ترین تصمیم را میگرفت. گوشی را برداشت و در حالت فیلمبرداری قرار داد و از لای در شروع به فیلمبرداری کرد . دخترک روی شوهرش در حال جست و خیز و شوهرش فقط زوم بر روی بدن دختر. دختر پررو شده بود و شروع کرده بود حرفای بد زدن… اااااخ زن جنده منو بکن اخ دخترت داره روت بالا پایین میشه بابایی کیر میخوام کیر میخوام به دخترت کیر بده
…خفه شووووووووووووو دختر جنده چه گوهی میخوری با شوهر من. نیم متر از تخت پرید دختر و به در خیره شد و جیغ کشید و مرد هم صورتش گچ و نفسهای تند. زن فیلم را قطع کرد و گفت میروم به ۱۱۰ زنگ بزنم . صدای دخترک که میگفت گوه خوردم ببخشید خانوم و… دخترک و شوهرش سریع لباس پوشیدند و التماس به زن. زن شروع به نفرین مرد کرد. دختر میخواست از خانه بیرون برود که زن را نگاه کرد و زن گفت برو جنده شناسنامت رو از توی کیفت برداشتم و فیلمتم دارم برو به وقتش با پلیس میام سراغت. دختر گریه میکرد و ناله میگفت گوه خوردم خانوم . بخدا خانوادم بهم پول تو جیبی نمیدن حتی پول شارژ. باید خرجمو در بیارم… زن گفت با مردهای سن بالا و زن دار دخترجنده پتیاره… گفت پسرا خسیسن بخدا مجبور شدم لازم داشتم ببخشید. گفتم گم شو برو بیرون با پلیس میام دنبالت‌ اصرار که شناسنانه رو بدید زن چنان جیغی کشید که دخترک مجبور شد فرار کند. سکوتی بین زن و شوهرش قرار گرفت . زن لب به سخن گشود… چند ساله منو نکردی و گفتی کمر درد دارم و سنم بالاست و راست نمیشه الان تختو نزدیک بود بشکنی حرومزاده. پدر سگ مادرسگ. من خر این همه سال به پات موندم و گفتم کار ساختمانی کردی و از پا و کمر افتادی بخاطر این زندگی اونوقت اینطوری و همش فیلمت بود حرامزاده. بریم پاسگاه یا زنگ بزنم؟ مرد میگفت گوه خوردم ببخش غلط کردم بخاطر بچه ها ببخشو خراب نکن زندگیمونو… هر چی که بنامم هست به نامت میکنم الان محضر بریم… زن گفت خفه شو . یه شرط داره تا بیخیال بشم . گفت هر چی باشه چشم. زن گفت رو تخت من یه دختر بچه رو آوردی و گاییدی منم الان میرم بیرون اولین پسر بچه ای رو که دیدم تو خیابون میارم جلو چشات منو بکنه. قبول؟ مرد ساکت بود .و به زن نگاه میکرد و خشم و غیرتش برافروخته بود ولی نمیتوانست چیزی بگوید زن فریاد کشید میل خودته . بزار زنگ بزنم پلیس . مرد گفت خواهش میکنم من یه اشتباه کردن تاواتشم میدم و زندگیمو میدم بهت . زن گفت زندگیتو نمیخوام تاوانت اینه که یه پسر همسن معین پسرمون بیاد الان خونه و منو جلو چشمات بگاد. قبوله؟ مرد با مکث گفت برو هر کی رو میخوای بیار من میرم شرکت… زن گفت خاک بر سر بیغیرتت کنم کثافت لجن. میمونی خونه نیم ساعت دیگه با بکن زنت میام خونه . رفته باشی از خونه کنسل میکنم و زنگ میزنم پلیس.
زن لباس عوض کرد و لباس زیبایی پوشید و ارایش کرد و در را محکم بست. اس ام اس داد به رئیس اداره که تصادف کرده و… پیچوند… فقط دنبال یه تینیجر بود حالا هر کی باشه افغانی ایرانی سالم کور کچل و… فرقی نمیکرد فقط دلش یه پسری رو میخواست که جلوی شوهرش کیرشو بندازه داخل کسش تا جیگرش حال بیاد و برای بعد اون هم برنامه داشت تا با پسرخااه دوست پسر سحر رفیق بشه . دو سه تا خیابون بالاتر چند نفری رو دید خواست نزدیکشون بشه که نشد . و یا اصلا خوشش نیومد و …
یه پسری قد تقریبا ۱۷۵ و لاغر اندام با موهایی خرمایی و صورتی زیبا رو دید . سریع کنارش وایساد و بوق زد و شیشه رو داد پایین و پسر را صدا زد که بیا کارت دارم . پسر از پیاده رو وارد خیابان شد . زن گفت عزیزم فلان جا از کجا میرن پسر ادرس داد گفت من الان گیجم یادم میره میشه بیای بالا و تا نزدیکاش بهم نشون بدی . پسر کمی شک کرد و گفت از کس دیگه سوال کن… زن گفت ببین بیا بالا مامی حشرش بالاست . فقط دربیار برات بخورم
پسرک هم توی سنی که بنده کیرشه و هر چی اون امر بفرماید. سوار شد و زن شیشه رو داد بالا‌ صورت پسره استرسی درونش نبود و فقط کنجکاوی بود. زن دستشو روی پاهای پسرک گذاشت . پسر هم دستشو روی پاهای زن. زن گفت چند سالته پسر؟ پسر گفت ۱۷ سال. جوووون همسن پسرمی . مامی دوست داری؟ پسر گفت چه جورم… دستشو گذاشت روی کیر پسرک و یه آن شوکه شد . سفت کلفت و حداقل ۱۸ سانت ولی خیلی کلفت. گفت همش برا خودته؟ پسر لبخند زد و گفت فعلا که مال شماست همش… زن گفت کثافت و شروع به دست کشیدن و نوازش کیر پسرک کرد. دو دقیقه ای گذشت که پسره گستاخانه گفت کجا برام میساکی؟ زن نگاهش کرد . گاهی میشه حتی گستاخی و بی ادبی یک نفر تو یه زمان عادی تو رو ازش متنفر میکنه ولی یه زمانی و لحظه ای هست که تو رو جذب خودش میکنه… زن لبخند زد و گفت بریم خونمون هم یه دل سیر بهت بدم هم برات بساکم. راستی ۱۷ سالته مدرسه نمیری مگه؟ گفت چرا ولی امروز حال نداشتم برم … پسرک گفت شوهر داری؟ زن گفت آره . پسرک گفت میخوای تلافی کنی؟ زن جاده رو ول کرد و توی صورت پسرک نگاه کرد و دوباره به جاده نگاه کرد و پرسید چطور؟
پسرک گفت دو حالت بیشتر نداره یا جنده ای و به پسر جوونا کراش داری یا میخوای تلافی کنی… که به نظر من دومی درسته و اولی بهت نمیخوره هرچند میخوای ادای اولی رو دربیاری و یک چشمک به زن میزند…
پسر بچه چه مخی داره . زن گفت اره میخوام تلافی کنم جلوی خودشم میخوام تلافی کنم
پسرک متعجب نگاا کرد و زن گفت نترس ازش فیلم دارم و هیچ گوهی نمیتونه بخوره و راهی خانه شدند . در پارکینگ باز شد و …

نوشته: Ferferi


👍 40
👎 5
56601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

861880
2022-03-03 02:21:57 +0330 +0330

چون نخوندم نظر خاصی نمیدم فقط بگم با نوشتنت که خیلی کتابی بود حال نکردم برا همین نتونستم اصلا بخونم

2 ❤️

861894
2022-03-03 03:08:13 +0330 +0330

خیلی خوب بود ادامه شو بنویس زودتر

0 ❤️

861895
2022-03-03 03:09:43 +0330 +0330

عالی

0 ❤️

862044
2022-03-04 00:40:42 +0330 +0330

ادامه داستان فکر کنم اینجوری پیش میره این یارو با پسرش هم کلاسیه

0 ❤️

862119
2022-03-04 09:57:19 +0330 +0330

خیلی جذاب زودتر ادامه بده

0 ❤️

862122
2022-03-04 10:13:43 +0330 +0330

یه مامی هم نصیب ما نشد ازین وضع دربیاییم

0 ❤️

862324
2022-03-05 14:53:41 +0330 +0330

گزارش بود؟
فقط همون بند اول شوهرش به اقتضای سن یا هرچی … 😏

0 ❤️

862327
2022-03-05 15:16:49 +0330 +0330

داستان به درد ایران نمیخوره چون فیلم اونا هیچ ارزشی نداره ولی زن با یکی موقع سکس فیلمش دربیاد اعدام میشه

0 ❤️

862345
2022-03-05 20:02:54 +0330 +0330

من کمنظر میدم.
داستان قشنگی بود من عاشق پنجاه به بالام

0 ❤️

863221
2022-03-10 03:36:11 +0330 +0330

عالی بود عالی تموم شد عالی

0 ❤️

866969
2022-04-04 05:47:33 +0430 +0430

ادامه این کی میاد
خیلی طولانی شد

0 ❤️

867068
2022-04-05 01:17:37 +0430 +0430

خوب بود
ادامه شو چرا نمی نویسی؟

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها