خواهر زنم سمیرا شش سال از من و سه سال از خواهرش کوچیک تر بود . من بیست وهشت سالم بود . اون همش می خواست سر این موضوع که تمام مردا بی وفا هستند به دیدن یک زن دیگه هوش از سرشون می پره بحث کنه . می گفت بیا سر این موضوع شرط ببندیم .-مثلا می خوای چیکار کنی ؟ می خوای یه هوو برای خواهرت بیاری ؟ یا این که یکی از دخترای همکلاس و دانشگاهی خودت رو بیاری واسه من … منو که نمی تونی از راه به در کنی . خلاصه واسه این که دلشو نشکنم باهاش شرط کردم . شش ماه هم مهلت تعیین شده بود هر کدوم که برنده می شدیم باید از طرف یه سکه طلا جایزه می گرفتیم … اگه سر شش ماه من دست از پا خطا نمی کردم من بر نده بودم … اما سمیرا به جای این که بخواد یکی دیگه رو واسم جور کنه و طور دیگه ای منو از راه به در کنه هر روز خودشو به بهترین شکلی آرایش می کرد و میومد پیش من … لباسای فانتزی تنش می کرد … سینه هاشو مینداخت توی دید … قبلا هم این طور راحت پیشم بود اما حالت فتنه گرانه و میکاپی افسونگرانه نداشت . اون و سوسن همسر فرشته من تنها بچه های خونواده بودند و سمیرا هم بیشتر وقتا میومد پیش ما … هر وقت هم که می رفتیم پیک نیک اون با ما بود .البته این پیک نیک رفتن های ما در حد گسترده ای بود . خلاصه هر کاری کرد من نگاش نمی کردم ولی خیلی خوشگل تر از قبل شده بود . با این که قبل از از دواج چند تا چشمه سکس آنالی و غیر آنالی داشتم ولی بعد از از دواج دور همه اینا رو قلم گرفته بودم . تازه اون می خواست منو پیش خودش و خودم رسوا کنه و سوسن هم که از جریان شرط بندی خبری نداشت . دوماه گذشت . حالت نگاش و حرکاتش روز به روز وسوسه انگیز تر از قبل می شد . گاهی حس می کردم که نکنه راستی راستی هوس منو کرده… عاشق من شده ولی مگه یه خواهر می تونه این جور رو دست خواهر خودش بلند شه اونم اوایل از دواج و این که خودشم خیلی خوشگله و کم نمیاره … یه روز وقتی که سوسن نبود و اون اومده بود خونه مون دیدم با یه تاپ و دامن کوتاه طوری که سینه های چسبون و باسن تقریبا کوچولوولی خوش تراششو سفت و شکیل نشون می داد کنار من قرار گرفت . -سمیرا چرا داری این کا را رو با من می کنی ؟ فکر کردی می تونی گولم بزنی و از راه به درم کنی ؟ -فرزین سوسن خونه نیست … ببین از اندام فانتزی و مانکنی من خوشت نمیاد ؟ من می تونم مال تو باشم … از همون اول دوست داشتم تسلیم تو باشم . فکر می کردم خیلی زود می تونم تو رو بکشونم طرف خودم . فقط یک بار در اختیار من باش … -چه قشنگ فیلم بازی می کنی … یه سکه و شکست دادن من ارزششو داره که این جور تا این حد داری خودت رو کشته مرده من نشون میدی ؟ -عزیزم من می دونم سوسن در آنال سکس ضعف داره … من می تونم تا مینت کنم … یخ شده بودم … اون تا این حد گستاخ شده که برای برد در شرط بندی داره این حرفا رو می زنه ؟ منم پررو شده و گفتم اصلا باسن خوشگل و تحریک کننده و بر جسته ای نداری … مجبور شدم این حرفو بزنم . وقتی اون بهم گفت باید ببینیش و بعد قضاوت کنی و مهم همون سوراخ کوچیک اون وسطشه آن چنان گذاشتم زیر گوشش که واسه دقایقی نای گریه رو نداشت و بعد با سیل اشک از اونجا رفت … فقط اینو متوجه بودم که رفته به کلاسای ورزش و بدنسازی زنونه و کارایی انجام بده که باسنشو برجسته کنه و روز به روز هم کونش خوشدست تر می شد … حرف زدنهامون شده بود در حد یه سلام و علیک . پنج ماه گذشته بود از روزی که من و اون با هم شرط بسته بودیم . مثل سابق وقتی که می رفتیم پیک نیک با هم بازی نمی کردیم . یه روز که خیلی از فامیلا گردش دسته جمعی رفته بودیم به یکی از جنگلای شمال واسه لحظاتی دیدم که اون و پسر دایی اش با هم رفتند … بقیه هم سرشون تو لاک خودشون بود … راستش مشکوک شدم . سمیرا به یه جین خیلی چسبون که دست کمی از استرچ نداشت با یه تاپ کوتاه و تنگ همراه سهیل رفته بود . تقریبا هم سن اون بود … پونصد متری دور شده بودم .رسیدم به جایی که هیشکی نبود و فقط درخت بود و درخت … ناگهان دیدم سر و صدایی میاد … دیدم که سهیل و سمیرا بد جوری به هم چسبیده سمیرا داره مقاومت می کنه از دستش در میره … عصبی شده بودم … نمی دونم چرا ولی بیشتر از دست سمیرا که چرا باید با اون بیاد تا این جا که حالا بخواد این جور باهاش در گیر شه … سهیل تا منو دید خودشو جمع و جور کرد … ترس برش داشته بود … رفتم طرفش تا اونو بزنم … گفت ما همدیگه رو دوست داریم -دروغ میگه … رفتم تا بزنمش فرار کرد … اما این بار آروم تر از دفعه قبل بازم گذاشتم زیر گوش سمیرا … -فکر کردی خیلی مردی فرزین ؟ -تو خجالت نمی کشی تنها با هاش میای اینجا ؟ -یادم رفت از تو اجازه بگیرم .فکر کردی مردونگی همینه که زورت به ما زنا برسه ؟ اون خیلی خوشگل تر و ناز تر از قبل شده بود … شده بود … -راستش درد اون سیلی که اون دفعه بهم زدی هنوز رو دلم نشسته اما این سیلی امروزت رو به فال نیک می گیرم … یه حسی از عشق و هوسو درش می بینم … اون حقیقتو می گفت . من به سهیل حسادت می کردم . به هر مرد دیگه ای که نگاهش به دنبال سمیرا باشه . ولی غرورم اجازه نمی داد که بهش بگم تمایل دارم . -چیه می خوای بین خودمون ثابت کنی که برنده شدی ؟ می خوای یه سکه ازم بگیری ؟ خواهر زن گرامی -نه عزیزم … من خیلی وقته که باختم . از همون وقتی که خودمو به تو و به خاطر تو باختم … ازجیبش یک سکه کامل طلا در آورد و داد به دستم . اینو خیلی وقته که برات گرفتم … رفتم طرفش … -میگی من اینو از یه دختر مجرد قبول کنم ؟ -هر طور میلته ؟ در نگاهش صداقت می دیدم . حس کردم که می تونم بغلش کنم ببوسمش و ازش تشکر کنم . من هدیه رو ازش گرفتم ولی قصد داشتم یه دستبند یا گردن بندی چیزی براش بگیرم . لبامو گذاشتم رو صورتش . دستت درد نکنه سمیرا -همین ؟ با نگاهش داشت التماس می کرد . -بغلم کن …منو ببوس فرزین . من قبول می کنم باختم . تو برنده باش … تو برنده باش … من ازت خوشم میاد … -آخرش که چی … -تا فردا خیلی راهه … امروز می خوام مال تو باشم … لبامو رو لباش گذاشتم من بودم و اون و تنهایی مون و هوسی داغ … از اونجا دور تر و دور تر شدیم … رو زمین و چمنها دراز کشیدیم دستمو گذاشتم لا پاش رو همون جینش … -نههههههه نهههههههه درش بیار … فقط یه خورده … من از اون ملتهب تر بودم شلوارشو تا زانو کشیدم پایین . وبعد دستمو گذاشتم رو شورت خیسش … صدای جیغ هوسشو با لبام بستم … دستشو گذاشته بود روبرجستگی شلوارو کیرم … شورت و شلوارمو تا نیمه پایین کشیدم … سرمو گذاشتم لاپای سمیرا و کس داغ و خیسشو تا می شد میکش زدم . دستمو هم جلو دهنش داشتم … چون طوری رفته بود توی حس که حس می کرد من و اون تنها آدمای روی زمین هستیم . -دوست دارم لختم کنی … بکنی توی کسسسسسم کونم فکر نکن دختر بی ادبی هستم . فقط برای تو حرفای سکسی می زنم … -سمیرا دختره دیوونه … من زن دارم خواهرته … تازه تو هم یه دختری … -نمی خوام دختر باشم … می خوام مال تو باشم … -حالا تو این جنگل واسه ما شر درست نکن … کس کوچولو و داغ و خیس و نقلی اونو گذاشتم توی دهنم . داغ تراز کس سوسن در آغاز راه نشون می داد . ولی همون سبک و استیل رو داشت خیلی کوچولو بود مثل یه ماهی کوچولو … -فرزین … دارم ارضا میشم … حالم چه خوشه کاش می تونستی سینه هامو هم بخوری … بعدا می تونی .دقایقی بعد گفت … داره میاد آبم داره می ریزه … چوچوله های کوچولو شو میون لبام می گردوندم … خیلی زود اونو ارگاسمش کردم . غلظت دور کسش به ناگهان رقیق شده بود . دستمو محکم رو دهنش داشتم اون گازم می گرفت تا هوسشو خالی کنه … حالا من بودم که شده بودم مثل گرگای گرسنه … اونو یه دور بر گردوندم … -سمیرا چه کون توپ و تپلی -خوشت میاد ؟ واسش خیلی زحمت کشیدم . واسه این که تو لذت ببری و خوشت بیاد . همش به خاطر تو بوده . به خاطر تو … چقدر به پا های کشیده اش میومد . سرمو گذاشته بودم لای کونش … -سمیرا دیرمون شده -هر کاری دوست داری با هام بکن … نمی شد اون سوراخ تنگ کونشو در اون شرایط کرد و کیرو داخلش فرو کرد ولی کیرمو گذاشتم رو چاک وسط کون و از بالا به پایین روی کس و کون فشارش می دادم و آروم حرکتش می دادم . همون کاری که به وقت دوران عقدم با سوسن انجام می دادم … در یه قسمت کار وقتی کیرم به سوراخ کونش رسید تا اونجایی که می تونستم رو سوراخ و اون دور و بر خالی کردم . دو تایی مون احساس سبکی کردیم . خوشحالی و آرامشو در تمام وجود سمیرا می خوندم … -عشق من این تازه اولشه … این قبول نیست . کیرت نباید پشت خط بمونه . باید بیاد داخل خونه ام تا ازش پذیرایی کنم داخل خونه کسسسسم کوننننننم . -سمیرا فکر می کنی بالاخره شکستم دادی ؟ -من که از اول شکست خورده بودم … ولی راستشو بخوای فکر می کنم هر دو تامون برنده شدیم . -راست میگی سمیرا … انگاری همه چی رو قشنگ تر می بینم . خواستنی تر … زندگی رو دنیا رو …آینده رو . خواستم بگم حتی همسرم سوسنو ولی این جا رو دیگه پس کشیدم . بالاخره تسلیم شده بودم … تسلیم زیبا ترین و خوش بدن ترین و مهربون ترین خواهر زن دنیا …
نوشته: سام
یه حسی بهم میگه این یه فیلم نیم سوپر خارجی ترجمه شده به فارسیه
(اون و سوسن همسر فرشته) دقیقا اینجا چی شد سه نفر همزمان نام بردی
هم سکه رو بردی هم کوس طرف رو خوردی ،خسته نباشی دلاور نان پدر شیر مادر حلالت ،ولی اونجای ادم خالی بند… 😂
این داستان من چندسال پیش خوندم تکراری بود حتی یک کلمه هم کم نشده بود کونی کپی کردی کمتر جق بزن مواظب باش کور نشی
الحمدالله درپایین ودراولین کامنت حرفی از کتگوری به میان نیاوردن وامیدوارشدم وذوق کردم که اینجا نگفتی.
واما شاه دوماد هردو دختر خانواده رو قاپیدی شیطون.چقدرخواستنی هستی که زحمتهاکشیدن برات.بگواسفنددودکنن حتما برات.
فقط تخت خوابتون روکمی بزرگترش کن ةا بشه تخت خواب سه نفره تادررفت امدنباشی وهرسمتت یکیشون اماده پذیرایی باشن.
این روزا نمیدونم چرا خواهر عاشق شوهر خواهر تخمی میشه یعنی مرددیگه ایی پیدانمیشه براشون؟کلا باوجود دونستن اینکه شخص دامادخانواده هست و ازهرنظر باافشای حقیقت عواقب خانمان سوزی درپی داره عاشقش میشن؟که فردا روز کلا از طرف کل خاندان ترد وپرت بشن البته اگه به اونجا برسه وقبلش خونش ونریزن و زنده بمونه.
دامادم دامادای قدیم درسته خواهرزن خواستنیه امانه دیگه درحد عاشقی و یافتن راه زندگی وروشنایی.بزن چندتا تلمبه خالی شوببنددرشو بره تمام این کسشعراچیه.واقعا شما عقل داری درسر یامارو بی عقل فرض کردی.
میگن یه کتاب هزار صفحه ای نوشتن به نام
((مردها به چه می اندیشن و چه میخاهند))
خط اول نوشته شده سکس
بقیه کتاب سفید و خالیه.
پ ن .چون غیر از این اگه بود الان انسانی و من و شمایی وجود نداشت و نسل بشر کلا منقرض شده بود.
همیشه با خودم میگم ایندفعه که با دختری اشنا شدم و اومدیم خونه
همون دفعه اول نکنمش و یکم خویشتنداری کنم بزارم برای دفعه های بعد
ولی نمیدونم چرا نمیشه…
تو گه خوردی،
اگه دروغه که گه نخور، اگه هم ادعا داری راسته که بازم گه نخور
بگو ببینم زنت هویجه یا ماسته؟ کُسخُل جان زنها از صدمتری می فهمند کی نظر به همسرشون داره و کی نداره آ این هویجی که تو بهش میگی همسر نفهمید خواهرش به جناب آلو نظر داره ؟برو این بساط کُسشعر فرمایی جایی دیگه پهن کن .
کیر عالم ادم تو کون و کوس همه کست چرا داستان کپی کردی
خوشبحالت .من ۳ تا خواهر زن دارم ولی از نزدیکشون که رد میشم جیغ میزنن.🤣🤣تاحالا حتی بدون شال یا روسری ندیدمشون
اخه کسکش خواهر زن مثل خواهر حتی از خواهر هم خواهر تره فقط بگو چجوری کردیش؟ چجوری؟ چجوووووری ؟