سلام به همه
من فرهادم و داستان ۱۲ سال در انتظار زندایی رو نوشتم و خوشبختانه دوستان استقبال خوبی داشتند
اکثر مردم سکس داشتن و دارن و امروزه دیگ سکس چیز عجیب و غیر قابل دسترسی نیست.
ولی همیشه یه رابطه هایی هست که همیشه برات جالب و جذابه .خصوصا اون روابط و سکسایی که کوتاه مدت و محدود هستن.
از سال ۹۳ توی ارگان دولتی مشغول به کار شده بودم و دوستان و همکاران زیادی هم داشتم.
محمد هم یکی از بچههایی بود که از همون اول شخصیتش برام عجیب بود
یه پسر قد بلند و تقریبا خوش چهره اما کمی چاق تر از حد معمول.
اون اوایل کار محمد یه قسمت دیگ کار میکرد و ارتباطمون در حد سلام و احوالپرسی بیش نبود
ولی شنیده بودم که زنش در حال حاضر با وجود ی بچه قهر کرده و رفته خونه باباش
محمد هم تنها زندگی میکرد و به گفته همکارایی که بیشتر باهاش بودن عشق حال میکرد .
خلاصه گذشت و سال ۹۶ بود که من و محمد با هم تو ی قسمت مشغول به کار شدیم و دیگ رابطمون نزدیک تر شده بود و کلی باهم قاطی شدیم.
الان سال ۹۶
محمد همچنان عیاش و بی بندوبار
زنش هم بعد از چندباری وساطت و پا درمیونی برگشته بود و حامله بود به فرزند دوم.
توی محیط کاری ارباب رجوع زیاد رفت و آمد میکرد و معمولا همشون هم گرفتار و کارشون گیر بود.
محمد هم سواستفاده زیاد میکرد و به زن خوشگل رحم نمیکرد.
همیشه هم میومد و با عکس و فیلم نشون میداد ک فلان زن رو کرده و کلی تعریف میکرد.
طبق عکسهایی ک نشونم میداد تقریبا ماهی یک نفر جدید رو میگائید.
منم اهمیت نمیدادم ولی از اینکه کسی رو از سر گرفتاری و ناچاری میگائید ناراحت میشدم و میدونستم کارش پیشش گیر بود و همش تف و لعنت میکردم به این سیستم کثیف.
خلاصه داستان از اینجا شروع میشه که ی بار محمد نیومد سر کار رئیس اداره ازم خواست پیگیرش بشم ببینم کجاست.
من چندباری به شمارش رنگ زدم ولی جواب نداد
بعد از چند بار پشت سر هم تماس گرفتن خودش زنگ زد
صدای ی زن بود تعجب کردم
گفتم ببخشید محمد هست؟
گفت اشتباه گرفتی
خیلی تعجب کردم مگه میشه شماره ای ک ذخیره کردم و همیشه بهش زنگ میزنم الان میگه اشتباه .
گفتم خانم ببخشید من هر روز با این شماره در تماسم.
با ی حالت تقریبا گریه گفتش من زنشم محمد خونه نیست و رفته سر کار.
دیگ اینجور شد من دوباره ی احوالپرسی گرم کردم و گفتم من همکارشم و دقیقا برای همین تماس گرفتم که سر کار نیومده .
اونم تعجب کرد و خلاصه مکالمه تموم شد.
چند ساعتی گذشته بود که طبق ورود تمام مراجعین به اتاقم یه خانم جوون لاغر اندام و حامله وارد اتاق شد و بعد از نشستن روی صندلی گفت ک من زن محمدم(نگار)
منم باز ادای احترام کردم و گفتم در خدمتم محمد کجاست نیومده امروز .
همین گفتم اشک تو چشاش جمع شد و شروع کرد به گله از دست محمد و گفت منو ببر پیش رییس اداره و میخام ازش شکایت کنم.
ی خرده ارومش کردم و گفتم فعلا برو ناراحتی کاری نکن بعد پشیمون شی.
خلاصه بعد اون روز چندباری پ داد و متوجه شدم که محمد ی زن دیگ رو صیغه کرده و رفته حتی خونه هم اجازه کرده و اینم دم زایمانش و اوضاع داغون.
چند ماهی گذشت و منم راجع ب اون روز به محمد چیزی نگفتم ولی تو فکر نگار بودم.
ی روز نگار پ داد و حال و احوالپرسی و گفتش زایمان کرده و دخترش الان سه ماهش و کلی صحبت راجع ب محمد و اینکه دوباره قهر کرده و دخترش با خودش برده و پسرش هم پیش محمده.
تو این چندماه هم پدر نگار فوت شده بود گفت میخاد پنجشنبه بره سر خاک که بهش گفتم میام سراغت و قبول کرد.
شک نداشتم نگار دیگ میخاد کار محمد تلافی کنه چون از طرز پیام دانش میشد فهیمد خیلی راحته.
قرار گذاشتیم با ماشین رفتم سر قرار وقتی دیدمش خیییلی جا خوردم
کلی تغییر کرده بود
ی دختر ترکهای قد بلند و صورت کشیده
تا نشست تو ماشین و احوالپرسی خودش متوجه شد من تعجب کردم گفتش ک چیه خو اونموقع ن آرایش کردم نه موهام رنگ کردم تازه صورتم هم ورم داشت.
رفتیم سر خاک و برگشتنی چرخی زدیم و رفتیم بام شهر و اونجا پیاده شدیم چون خلوت بود و کمی قدم زدیم و همش حرف میزدیم
یهو برگشت خیره شد ب چشام
دستش گرفتم اولش جا خورد دستش سرد سرد بود
بعد ک عادی شد گفتش بریم دخترم گذاشتم پیش مادرم الان دیگ غرغر مادرم شروع میشه.
دیگ ارتباط من و نگار بیشتر شد و چندباری بیرون رفتیم ولی هرموقع خاستم لمسش کنم خودش عقب میکشید
منم دیگ شدیداً تو کفش بودم و هیچ جوره حاضر نمیشد بیشتر از ی لب و گردن پیش بریم.
تا ی روز خونه رفیقم خالی شد و یه قرص بهم داد رفیقم و گفت داداش خوش باشی اینم کلید خونه خدمتت بدون اینکه به نگار چیزی بگم باهاش قرار گذاشتم اونم با دخترش اومد و بعد از ی ربع چرخیدن گفتم نگار بریم خونه.فکرش نمیکرد اینقد بی مقدمه و بی خبر
قبول نمیکرد منم گوش نمیدادم و رفتم ریموت پارکینگ زدم و ماشین بردم تو پارکینگ.
وقتی فهمید دیگ چاره نیست اومد پایین و رفتیم تو خونه.
بچه رو خوابوند و دکمهها مانتوش باز کرد و نشست کنارم
نگار ی زن لاغر اندام ولی خوش تراش قد بلند و نسبتا پوست روشن
با چشای گرد و درشت.
همینجوری ک کنارش بودم شروع کردم ب خوردن گردنش و اونم دیگ وا داد و خودش رها کرد.
حسابی لب و گردنش خوردم و سینههاش آروم دست میکشیدم چون میدونستم شیر میده زیاد رو سینه زوم نکردم
خوابوندمش و بعد از درآوردن مانتو و تیشرتش سوتینش هم باز کردم و کمی آروم سینش خوردم و گفتم این سهم من نیست و بریم سراغ مرحله بعد.
نگار هم مشخص بود سکس نداشته خیلی وقته خیلی شیک همراهی میکرد
شلوارش کشیدم پایین دیدم کمی مو داره هم پاهاش هم کسش
تو ذوقم خورد ولی مهم نبود چون نمیدونسته قراره کس بده ک خودش تمیز کنه.
ی کم کسش مالوندم و طبق عادت و علاقه خودم به شکم خوابوندمش و نشستم رو پاهاش و کونش دست میکشیدم
کمی کونش باز کردم ک دوست نداشت و دوباره شروع کردم به دست کشیدن به کسش
بعد از چند دقیقه مالش بدنش همون حالت کیرم فرستادم تو کسش.
خیلی آروم و بی دردسر تا خایه رفت توش
نگو بخاطر زایمانش هنوز کسش بازه
خلاصه منم شروع میکردم ب تلمبه زدن و گاییدن کس نگار
نگار هم اون زیر برا خودش حال میکرد و صداش درومده بود
کسش خیس خیس بود اونقدم جا باز شده بود که اصلا سطح تماس به صفر رسیده بود ی کم خودم از این موضع ناراحت بودم
حالا من قرص هم خورده بودم و کس نگار هم ک گشاد خیس خیس
هر پوزیشن ک عوض میکردم کیرم و کسش خشک میکردم اما فایده نداشت ک نداشت .
هرچی میکردیم نمیشد واقعا
خسته شده بودم
میرفتم جلو آیینه میکردمش
سر پا میکردمش
خوابیده
به پهلو
هیچ جوری ارضا نمیشدم
باز برگشتم به حالت دوستداشتنی خودم و به شکم خوابوندمش و نشستم رو کونش و دوباره فرو کردم
دیگ حرصم گرفته بود و محکم تلمبه میزدم و تو ذهنم دخترای دیگ رو تصور میکردم و بعد چند دقیقه ارضا شدم و تمام آبم خالی کردم تو کس نگار و اونم ی نفس عمیق کشید گفتش ی اورژانسی باید بگیری برام.
کنار هم دراز کشیدیم و شروع کردم ب نوازشش
نگار گفت پاشو دیگ منو برسون
لباس پوشیدیم و رفتیم بیرون و دم داروخانه براش قرص گرفتم
گفت ک خیلی حال کرده ولی بشدت عذاب وجدان گرفته بود.
اما من عذاب وجدان نداشتم چون یاد شوهرش افتادم ک اون زنای بیچاره رو میگائید بخاطر ی امضا
خلاصه شایدم خودشون راضی بودن ولی من خودم اینجور قانع میکردم.
بعد اون روز من و نگار باهم رابطه داشتیم و ی بار دیگ تونستم نگار بکنم ک اینبار خیییییلی حال کردم و اصلا ی چیز عجیب بود نگار این سری .
اونم مینویسم براتون.
اینم بگم اول داستان برا این گفتم این سکس برام جالب بوده
چون اولا زن دوستم بوده
دوماً از دوستم شاکی بودم بخاطر رفتارش
و بعدم اینکه نگار وقتی دیدم حامله بود و قیافش تغییر کرد و کلا شهر ما دختر و زن چاق زیاده ولی دختر اندامی و لاغر کم پیدا میشه و نگار برام جذاب بود.
نوشته: فرهاد
بابام جان اقلا یه تیکه مقوا لول میکردی و جا میزدی تو کصش برات تنگ میشد …اینقدر هم مثل خر تب نمیکردی و عرق چاک کونت رو کله کچل خایه هات نمیریخت .
در ضمن اون کص دروازه غاری که شما فتحش کردین قبلا فاتحین زیادی واسه دست بوسی بخودش دیده …ننداز گردن زایمان کردن …چون بعد گذشت 40 روز برمیگرده سرجاش…اگر خودتو خر حساب کردی بحساب خودت …اما با ما از این شوخی ها نکن.
کدوم استقبال؟ کی خوشش اومد از داستان اولت؟ من اول و آخر اونو گایبدم با تو! تخم سگ من یه نفر یه طومار اونجا نوشتم با تحلیل و بررسی فحشت دادم تا خایه!!! کی خوشش اومد از اون کصشعری که نوشتی؟؟؟ چی باعث شد دوباره این گه خوری ازت سر بزنه؟
بیناموس بردیش تو پارکینگ فهمید دیگه راهی نداره؟؟ مگه پارکینگ گوانتانامو بردیش آخه بیغیرت؟ اون ساختمون خراب شده در ورودی نداشت؟ من خواهر داشته و نداشتتو گاییدم با این کصشعری که تفت دادی!
ننویس تخم سگ، ننویس بیناموس، عنم گرفت که البته از این بابت ازت ممنونم، خدا خیرت بده؛ بواسیر دهنمو سرویس کرده یه توالت با دل خوش نمیتونم برم…از مطلب دور نشم…ننویس خارکصهی جقی!
با عرض معذرت داستان قبلیت 13 تا لایک داره و 12 تا دیس لایک پس روی هم جزء مطالب ضعیف حساب میشه و من این اعتماد بنفس شما رو که اینطور محکم از موفقیتش میگید رک ستایش میکنم برادرم 🤯🤧🤗🙈
یک داستان خوب بین 40 تا 60 لایک باید داشته باشه 😎🤪
و یک داستان عالی حداقل 80 تا لایک 🤠
البته آرزو برجوانان عیب نیست و امیدوارم روزی شما رو هم در صدر نویسنده های خوب این سایت ببینیم 🧖♀️
به قول سمبل آقا اینشالله تعالی 🤪
نمیدونم چرا واسه اینکه کثافت کاریاتون رو توجیح کنین و خودتونو آروم کنین چرا اینقد آسمون ریسمونو میبافین و کسشر تفت میدین که مثلا بگین نه من حق داشتم باید اینکارو میکردم یا هزار تا گه خوری دیگه. نه عمو جون توهم هیچ فرقی با اون رفیق حرومزادت نداری جفتتون لنگه هم، ایران که به گاییدن رفته بخاطر اینه که حرومزاده هایی مثل شما دارن بهش حکومت میکنن کسکشایی که با دیدن دختر بچه پنج ساله هم تحریک میشن دیگه چه برسه به یه زن جوون و خوشگل .
کردی بیا بگو کردم دیگه این خزعبلات چیه بهم میبافی
کی از کون اعدامت کنن خدا میدونه
قبل اعدام شدنت به نگار جونت بگو داستان اعدام شدنتو اینجا بنویسه که لذت ببریم از مرگت
فرهاد ای جونم بابا حاجی آخوند محل حالا نگفتی وقتی حوزه میرفتی چندسال تو بشکه موندی اونو بنویس
قول میدم زن تو رو هم من بکنم کیرمو میکنم تو اون کوس و کونش
زن حامله . قرص اورژانسی . بیا پایین سرمون درد گرفت . چرا اینجا همه فکر میکنن بقیه کس ندیده ان … بیا پایین اوسکول
سلام دوستان من تا حالا دوست دختر و… نداشتم… حدود ی ماه با ی خانم 40 ساله مطلقه آشنا شدم… دوبار باهم کافی شاپ رفتیم و صحبت کردیم ولی چند بار تاکید کرده دوستی ما هیچوقت صمیمی و نزدیک نمیشه در حد چت و چند وقت ی بار بیرون رفتن هست و ی دوست پسر داره… به نظرتون چطور بحث به سکس بکشونم و باهاش سکس کنم… دوستم قبلا بردنش خونه و سکس کردن
خواهشا راهنمایی کنید
کیرم تو قبر بی ناموس خارکصه رفاقت حرمت دا ه بی همه چیز بی خاندان
رفیقت عرضه داشت میکرد به تو چه ربطی داره مطمعن باش یکی ام میکنه تو کص خواهرت به یاد یکی دیگه آبش میاد
جوری میگی شهر ما دختر و زن اندامی کم داره فکر کردم کلا شهرتون ۵ نفر جمعیتشه
در ادامه فرمایشات دوستان باید عرض کنم که الاغ جان زنی که زایمان کرده تا ششماه هرچی بریزی توش حامله نمیشه پس نیازی به اورژانسی نبود
داستانتو كه نخوندم فقط اومدم بگم كيرم تو فرق سرت😐نميدونم چرا😂زن مردمو گاييدي منم زن تورو ميگام خاركصه
چرا یه جوری نوشتی عوضی ب نظر بیای؟
همینو میتونستی خیلی خوشکل بگی
زن نگیر چون تو زن مردمو کردی زنتو میکنن