سلام اسم من لياست و داستانى كه مى خوام بگم مربوط به سه سال پيشه، يعنى وقتى كه تازه١٨ سالم شده بود؛ تازه امتحاناتم تموم شده بود و تو خونه بيكار بودم. داشتم با دوستام چت مى كردم كه يهو يه كانال سكسى پيدا كردم، رفتم تو كاناله و فيلماش رو ديدم( قبلا زياد فيلماى سكسى مى ديدم ولى اين بار فرق داشت) با ديدن فيلم خودارضايى يه دختره، حشرى شدم و شروع كردم به مالوندن سينه هام( سينه هام تقريبا گرد و بزرگه و اون موقع سايزشون٧٥بود) كم كم آه و اوهم داشت بالا مى گرفت كه بيخيال شدم. شب تو تخت خوابيده بودم و مدام فكرم پى خودارضايى بود، اولش خواستم بيخيال بشم اما نشد؛ بلند شدم و از تو گوشيم يه فيلم پلى كردم، تو فيلم دختره داشت با دست سينه هاشو ميمالوند. منم حشرى شده بودم در اتاقمو بستم و لخت شدم دوباره روى تختم دراز كشيدم و مشغول مالوندن سينه هام شدم، گاهى نوكشون كه سفت شده بود رو فشار مى دادم، پاهامو بهم فشار مى دادم و نفسام كش دار شده بود. چون نمى خواستم صدام بيرون بره مجبور بودم لبامو بهم فشار بدم و يا مثل كر و لال ها ادا در بيارم! يكم كه كسم خيس شد شروع كردم به مالوندن كسم، چون پرده داشتم نمى تونستم انگشت كنم تو كسم فقط مى مالوندم؛ كم كم نفس نفس زدنم شروع شد ولى ناى مالوندن بيشتر رو نداشتم هم حشرم زده بود بالا و هم كنترولم دست خودم نبود. يه نفس عميق كشيدم و بى فكر به اينكه پرده دارم برس رو از روى پا تختى برداشتم و كردم تو كسم، يه درد بدى زير دلم حس كردم و پردم پاره شد؛ اولش درد داشت ولى كم كم دردش جاش رو به لذت داد، چون محكم داشتم برس رو تو كسم عقب و جلو مى كردم! بدنم لرزيد و ارضا شدم بدون فكر به اينكه الان ديگه پرده ندارم و دختر نيستم چشمامو بستم، چند دقيقه بعد چشمامو باز كردم انگار تازه فهميده بودم چه غلطى كرده بودم؛ نگاهم به برس كه هنوز تا دسته توى كسم بود افتاد و آه از نهادم بلند شد، انگار تازه داشتم مى فهميدم چه گندى زدم و با آينده ام بد بازى اى كرده بودم. ولى چه فايده اين گندى بود كه زده بودم و بايد جمعش مى كردم، برس رو از تو كسم در اوردم؛ دسته اش يكم خونى بود و كسم هم يكم قرمز شده بود، عذاب وجدان اومد سراغم و كلافه بودم. لباسام رو برداشتم و رفتم حموم كه هم خودمو تميز كنم هم يكم از دردى كه زير دلم پيچيده بود كم بشه! فردا صبحش با دردى كه تو كمر و زير دلم پيچيده بود بيدار شدم و دوباره ياد اتفاقى كه برام افتاده بود شدم، بازم همون حس عذاب وجدان اومد سراغم حالا بايد چه غلطى مى كردم؟
چند روز بعد كه ماجرا رو براى يكى از دوستام تعريف كردم، خنديد و گفت«ايول بابا تو هنوز شوهر نرفته زن شدى؛ خوش به حالت بابا كاشكى من جاى تو بودم» بعد هم يه دونه زد در كونم و ادامه داد«رفيق جنده ى خودم!»
مى دونستم داره باهام شوخى مى كنه، كلا منو اون با هم خيلى راحت بوديم ولى هنوز هم ناراحت بودم؛ حق هم داشتم تو فرهنگ ما دخترى كه پرده نداشت، پاك نبود و نمى تونست راحت ازدواج كنه! شهلا كه قيافه ى آويزونم رو ديد گفت«خيلى ناراحتى بريم بدوزش!» چرا به فكر خودم نرسيده بود كه برم پردمو ترميم كنم؟ خلاصه اون روز با اين فكر رفتم خونه؛ تا رفتم تو اتاقم چشمم به برس افتاد و خاطره ى چند شب پيش برام زنده شد، به خودم كه اومدم حس خيسى بين پاهام بهم فهموند دوباره تحريك شدم. بى توجه بهش لباسامو عوض كردم ولى هنوزم حشرى بودم آخرش نتونستم خدمو كنترول كنم و با شيشه ادكلن دوباره خود ارضايى كردم! يه هفته بعدش كه براى ترميم پرده پيش يكى از دوستاى شهلا رفتيم، دكتر يه پسر جوون بود(من با اينكه دختر هاتى بودم ولى دوست پسر نداشتم، برعكس شهلا كه يكى دوتا دوست پسر داشت و گاهى از خاطرات سكسش برام تعريف مى كرد) منتظر بوديم كه جناب دكتر صدامون بزنه كه شهلا در گوشم گفت«مطمئنى مى خواى بدوزى؟ اگه بدونى يه نعمت بزرگ رو از خودت محروم مى كنى ها» دروغ چرا حالا كه مزه كس دادن زير دندوناى رفته بود اگه مى دوختم بايد تا ازدواجم صبر مى كردم، از طرفى حمون حس عذاب وجدانه مى گفت«كار درست تر همينه!» و در آخر همين حس كشوندم تو اتاق دكتره…
اينم از خاطره زدن پرده و ترميم دوباره اش، البته الان كه بيست سالمه و دانشگاه مى رم شرايطم عوض شده؛ شايد بازم از خاطرات سكس هام بنويسم فعلا…
قربون همتون ليا…
نوشته: ليا
این شهوت لامصب آمپر بزنه بالا. آدم اون لحظه نمیدونه چه غلطی داره میکنه . بعدش کلا حس پشیمونی میگیره آدمو
منو ببینه پرده که هیچی جونتم میدی عزیزم آروم باش عشقم
کلا تو کار پرده هست از پاره کردن و دوختن
ولی الان میگن کار کناف در امد خوبی داره به نظرم رشته کاریت رو عوض کن
بعد فکر کنم کلا نسبت به لوازم رو میز ارایش فتیش داری
برس و شیشه ادکلن دفعه بعد از فرو کرون سشوار و اینه قدی برامون بنویس
پنجره نقل و انتقالات تابستونی ک باز شه تورو میفرستیم هالیوود وردست خاله الکسیس.کسیکه با شیشه ادکلن بزنه قطعا روسفیدمون میکنه
کاش الان پیشم بودی از کون میکردمت کوستم میمالیدم دو کیفه میشدی پردت هم سر جاش بود
خاک بر سرت کنن ابله دیوانه!
آخه کدوم آدم خری از زندان فرار میکنه و دوباره میره خودشو همون زندان معرفی میکنه
جفت واقعی تو همون برس و ادکلن و لوله پولیکاست
اسم داستان رو گذاشته خودم پرده ی خودم رو زدم!
یک چنین حماسه آزادی خواهانه ای رو دادی دست دکتر های پلشت به گا بدن!
ننگ بر تو
تو که آنقدر این دروغ را با خودت تکرار کردی که باورت شده ،یه داستان دیگه بنویس راستشو بگو کی پرده ات را زده!
لرزشت واسه آهنگ بندری نبود که تو گوشت بود؟
مگه موبایل ویبره داری آخه
ای بابا…داستانها دیگه مسخره شدن شربت که توش نیست…رو ابرا نرفتی وقتی پردت زده شد؟؟شیشه ادکلن؟؟لامپ دم دستت نبود؟؟دسته تختو نکردی تو کُست؟ ولی خدایشش خیلی خایهات گندست که خودت پردتو زدی.دمت گرم.من که مَردم خایه ندارم پرده بزنم…ولی احساسم اینه که پسر این داستانو نوشته…اخه مگه میشه با شیشه ادکلنم زد؟؟؟انقدر کسخوله ادم؟
سامان با یکی دو نفر صحبت کردم که بشه حکم جلب تو رو بگیرم ! صدبار بهت پیام دادم و توجه نکردی ! حالا التماس هم کنی دیگه فایده نداره !!!
کس کش با برس لای پات خوابت برد؟؟
بعد فقط با برس و ادکلن مزه کس دادن و فهمیدی؟؟
کیرم از پهنا تو عثنی عشرت
برس چرا مگه کیر کلفت ما پسرها خار داره آخه بیا تا جررررررررت بدم
این بود جواب خون خاشچقچی عزیز
این بود ارمان های امام
خجالت بکشین جواب ناله های مادر خاشچقی رو چی میدین کس کش های ب یابد دیوث های کون تلق تولوق
سلامتی همه پرده دسته دوما همه برس های رفته تو کس سلام عای اقا کریمی مهدی مهدوی کیا سلامتی همه بدا همه بی معرفتا -
باز هم فانتزی یه پسر جلاق درباره یه دختر حشری
باور کنین قابل قبول نیس
سامان حکم جلبت رو ناصر گرفته بیچاره یه فلاش ارزشش رو داره بیفتی زندان برو بچ زندان کونت رو بزارن!!!
جالب بود رفتی دوختی بعد الان بیست سالت شده میخوای از خاطرلت سکس هات بگی جنده
به همين راحتي !!! خودت زدي ! خودتم دوختي ؟! عجب
میگفتی واست پرده کرکره نصب کنه خب.هر وقت میخواستی راهو وا میکردی و شب حجله هم می بستی دیگه.
نعمت بزرگی رو از خودت دریغ کردی بنام کیر.
بازم بروخداروشکر کن که از برس حامله نشدی وگرنه اینودیگه نمیتونستی ترمیم کنی وچندوقت دیگه خدابهتون یه مسواک گوگولی میداد.خخخ
بیا از کون بکنمت