خیانتی که منو به زندگی برگردوند

1401/06/20

سلام
وقتی از خیانت حرف میزنیم هر کسی درک خودش و داره ولی من اولش شوهرم و دوست نداشتم و ازدواجم اجباری بود ، اولش از همه مردا بدم میومد وقتی یادم میافتاد که شوهرم کسی که من هیچ حسی بهش ندارم توی اولین شب سکسی زندگیم اونجوری وحشیانه بام سکس کرد ، حالم از هر چی مرده بهم میخورد . ولی بعدها با گذشت زمان به بلوغ جنسی رسیدم و بیشتر به جاذبه های سکس پی بردم اونجا بودکه فهمیدم سکس باشوهرم مثل زهرماره و با دیگران به مراتب شیرین تر از عسل
اسمم سمیرا س الان ۴۵سالمه داستانی که میگم واسه ۱۸سال پیشه من اهل شمالم بخاطر شغل شوهرم بندرعباس هستیم . یه دختر دارم که اون موقع ۶سالش بود و باهم داشتیم از مسافرت تابستونی برمیگشتیم که از تهران با قطار بود تا بندرعباس . تو کوپه مون یه پیرمرده بود از اول سفر تا آخر خوابید .یه مادر و دخترشم بودن که فامیلاشون تو کوپه بغلی بودن اینام بیشتر اونجا بودن و یه آقای کم سن و سال خوش قد و بالا بود که اسمش رضا بود، اونموقع سال آخر دبیرستان بود و داشت میرفت کیش غواصی ، اون هم بود .
به خاطر اینکه ازشوهرم خوشم نمیومد همیشه تو ذهنم با مردای دیگه مقایسه اش میکردم و از شانسم گله مند بودم خیلی وقتا از مردهایی که میدیدم تو تخیل خودم فانتزی میساختم و بعد ش باز به حال خرابی میخوردم ولی اونروز با دیدن اون پسر تمام وجودم پر از شعف شد خیلی شاداب بود تن صداش دل آدم و میلرزوند توی ذهنم فانتزی هام و مرور کردم به خودم گفتم که به به چه پسری کاش این جای شوهرم بود کاش شبا بجای اون مردک چاق تو بغل این میخوابیدم و همینجور غرق در رویای خودم بودم .قطار حرکت کرد و من همش زیر نظر داشتمش همه چیش به نظرم سکسی بود کتاب خوندنش نگاه کردنش راه رفتنش … منم به هر بهونه ای سعی میکردم باهاش حرف بزنم علیرغم سن کمش ولی انگار از دختر و سکس و این چیزا اشباع بود ، خیلی متین رفتار میکرد، حد خودمیشناخت و رعایت میکرد و من هر کاری میکردم نمیتونستم تحریکش کنم . یه جا اومد به دخترم آدامس بده منم آروم سینه هامو چسبوندم به ساعدش ولی خیلی آروم انگار که هییچی نشده دستش و پس کشید بجای اینکه اون تحریک بشه من شدم شورتم داشت خیس میشد .
مهموندار قطار داشت سفارش غذا میگرفت رضا میخواست واسه خودش بخره من بش گفتم غذای بیرون زیاد سالم و بهداشتی نیست ، بش گفتم کتلت درست کردم اگه اشکال نداره باهم میخوریم که قبول کرد . ناهار خوردن کنار رضا هیجان ش به اندازه کل سفرم لذتبخش بود بعد از غذا دخترم خوابید و اون دوتای دیگه هم که تو اون یکی کوپه بودن و پیرمرده هم که کلا خواب بود مثه مرده ها ، فقط من بودم و رضا که داشتیم باهم حرف میزدیم و من رو ابرا بودم ،اروم اروم حرف و کشوندم به دوستی و رابطه ، وقتی از خودش و رابطه هاش میگفت متوجه شدم که تا حالا به جز بوس و بغل با دخترا هیچ کار دیگه ای نکرده ولی این خود دار بودنش و بی میل بودش نسبت به من اذیتم میکرد دوست داشتم پررو تر و جسور تر میبود آخه مثلا پسرا سنبه شون پرزوره باید دیوار و سوراخ کنه ولی اون مثل یه جنتلمن به حرفام گوش میکرد و حرفاشو رسا و شمرده میزد انگار بزرگ تراز سن و سالش بود ، ولی من این حرفا حالیم نبود فقط دوست داشتم به دست بیارمش میدونستم اغوا کردن پسرا خیلی راحته ولی تو این مونده بودم اصن رفتارش یه جوری بود که سختم بود باهاش راحت تر بشم و هر چی سعی میکردم که اون پرده ی حیا رو پاره کنم نمیتونستم. خلاصه دلمو زدم به دریا و موقع حرف زدن باهاش آروم رفتم نزدیک صورتش و خیلی اروم لبام و گذاشتم رو لبش ، یه لحظه شوک شد ولی وقتی دید که من قصدم یه بوسه کوچیک نیست کتابی که تو دستش بود حایل کرد پشتمون که یه وقت دخترم چشماش و باز کرد، ما دیده نشیم. یکم لب بازی کردیم و من خیلی دوست داشتم بدونم سایز کیرش چیه آخه سنی نداشت ولی هیکل خوبی داشت ،چشمامو خمار کردم ودستم و بردم از رو شلوارش آروم کیرش و گرفتم و دستم و که به دور کیرش حلقه کردم یدفه آبش اومد و شلوارشو قشنگ خیس کرد .
ازم جدا شد از تو ساکش یه شلوار برداشت رفت دستشویی عوض کردو اومد نشست ، رفتارش صمیمی تر شد ولی میل جنسیش کم شد چون یبار آبش اومده بود . خلاصه باز حرف زدیم اینار فقط حرفای +۱۸ میزدبم منم براش لوندی میکردم به این امید که بازم حشری بشه دیگه فرصتی نبود دخترم بیدار شده بود به خاطر همین ازش قول گرفتم که شب بیاد روتختم . پیرمرده بالا بود زنه هم با بچه ش تو کوپه فامیلاشون بودن و نیومدن . منم دخترمو طبقه وسط خوابوندم خودم رفتم تخت اول و رضا هم تخت روبروم بود شب که شد همه خوابیدن جز من که منتظر بودم
خلاصه دیدم خبری نیست و رضا خوابش برده ، خیلی بی صدا رفتم تو تختش وقتی بیدار شد خودش و جمع و جور کرد تا منم جا بشم ، جا تنگ بود باورم نمیشد بالاخره رفتم تو بغلش حسم بینظیر بود کسم مثه چشمه آب میداد تا حالا اینجوری حشری نشده بودم داشتم تو بغلش خودم و جابجا میکردم که لبامو با لباش گرفت با این حرکتش حشری تر شدم که دیدم دستشو بزور از بینمون برد سمت کسم وقتی تلاش میکرد که دستش و بکنه تو شورتم نفسم بشماره افتاد و وقتی دستش رسید به کسم خیس بود
همونطوری که لبای همدیگرو میخوردیم انگشتاش لای کسم داشت جادو میکرد حس لذتی که اونموقع داشتم برام نامفهوم بود تاا اون موقع تجربه نکرده بودم اون شب تو قطار دوبار آبم اومد ولی هنوز دلم میخواست، ازش سیر نمیشدم بوی بدنش بوی طراوت ونازگی داشت ، بعد ازاینکه کلی خوردمش از تخت اومدم بیرون میخواستم برم سرویس نمیتونستم نا نداشتم طوری منو مالونده بود که فقط خوابیدم
صبح رسیدیم بندر غصه ام گرفت اون میخواست بره کیش ولی من دوست نداشتم لحظه ای ازم جدا بشه شوهرم کشتی سازی کار میکرد صبح ساعت ۵/۳۰سرویس داشت تا وقتی میرسید خونه غروب بود
به رضا گفتم بیا بریم خونه ی ما فردا برو قبول کرد گفتم به شوهرم میگم تو پسر دوستمی و مامانت تو رو سپرده به من گفتم شوهرم زیاد گیر نیست
رفتیم خونه شلوارشو با لباسا انداختم لباسشویی و خودم رفتم دوش گرفتم بعدش رضا رفت حموم کنه دخترم م رفت خونه همبازی و دوستش که همسایه مون بود منم رفتم تو اتاق خواب ارایش کردم لباس زیر ست توری قرمز با شنل توری پوشیدم که دیوونه اش کنم از حموم که اومد داشت با حوله موهاشو خشک میکرد بش با ناز وشهوت گفتم مهرناز (دخترم)رفت خونه دوستش و ما الان تو خونه تنهاییم و من مال توام
حرفام تموم نشده بود که دستاشو حلقه کرد زیر کونم بغلم کرد و پرتم کرد رو تخت و خودشم شیرجه طوری اومد روم
انگار که منو شکار کرده بود با دستش گلوم و گرفت و با شهوت و چشمای خمار تو صورتم نگاه میکرد ، نگاهش و از چشام گرفت و رفت مستقیم سمت کسم دستاشو انداخت و از دو طرف شورتم و پاره کرد این حرکتش این ولعش برای رسیدن به من خیلی سکسی بود و منم مطیعش بودم و از لذت زیاد لال شده بودم تا اونموقع هیچ وقت اونجوری هوس کیر نکرده بودم ولی اونجا فقط میخواستم که منو بکنه زود پاهامو باز کردم که اونم معطل نکرد سریع کیرش و گذاشت دم کسم و مثه کس ندیده ها منو کرد . کیرش خیلی شق بود کله کیرشم بزرگ بود اندازش معمولی بود سرش بزرگ بود ولی کسم خیس خیس بود و سر خورد رفت تو . از همون لحظه ی اول شدید تلنبه میزد کمرش زیاد سفت نبود زود ارضا شد ،کیرشو کشید بیرون ابش با فشار زیاد تا زیر گلوم پاشید کلی آب ازش اومد ولی من هنوز میخواستم
دستمال کاغذی برداشت آبش و از رو سینه و شکمم پاک کرد و اومد بغلم و لب بازی کردیم من شیطنت میکردم که دوباره راست بکنه و منو بکنه بعد از یه رب که تو بغل هم لولیدیم کیرش آماده ی کار بود با اون کله ی گندش
بهش گفتم یجوری منو بکن که تا یه هفته هوس کیر نکنم
از رو تخت رفت پایین وایساد بهم گفت قنبل کن بیا لبه تخت
انجام دادم فک کردم داگی میخواد بکنه ولی آرنجام و باز کرد تا سر و صورت و سینه ام رسید به تشک بعد بادستش گودی کمرم و فشار داد سمت پایین و یجوری که کس و کونم از پشت زد بیرون اونم با دستش لمبرای کونم و باز کرد و ایندفه آروم کله بزرگ کیرش و کرد تو وقتی میکشید بیرون لمبرای کونم و باز میکرد و کسم فیس میکرد انگار نفس میکشه و دوباره که کیرش و میکرد تو هوای اضافه که تو کسم بود بافشار کیرش با یه صدای مثه گوز میزد بیرون که رضا خیلی خوشش اومده بود با حوصله و آروم میکشید بیرون و فرو میکرد اینقد این کارش که با یه ریتم منظم بود تکرار شد که من برای اولین بار داشتم طعم واقعی کیر و میفهمیدم ترشح کسم به حدی بود که رضا تا زیر نافش خیس بود و از تخماش چکه میکرد باورم نمیشد داشت آبم میومد ففط چند تا تلنبه دیگه مونده بود صدای ناله هام باعث شد رضا زودتر آبش بیاد گفت داره میاد گفتم بریز توش فقط بیرون نکش و بعدش واسه یه لحظه گوشم کیپ شد و هیچ صدایی نشنیدم منم ارضا شدم ،پوزیشنم بهم خورد دمرو افتادم رو تخت و میلرزیزم انگار زمان متوقف شده بود کم کم اروم شدم و صدای رضا رو که از خوشی زوزه میکشید و شنیدم چرخیدم بغلم و واکردم افتاد تو بغلم تنش مثه کوره داغ بود دستام و حلقه زدم دور گردنش و یه دل سیر نگاس کردم با خودم میگفتم این فرشته رو خدا برام فرستاده تا مزه ی کیرو بچشم و رضام بیچاره دیگه نا نداشت دلم میخواست ازش بچه دار بشم و به یاد رضا بزرگش کنم تو همین فکرا بودم که رضا پاشد رفت آب خنک اورد و نشست روبروم هر بار که نگاش میکردم دوست داشتم بهش بدم دوس داشتم اینقد منو بکنه که بگم بسه دیگه نمیخوام ولی خب این اتفاق هیچ وقت نمیافتاد و من سعی کردم حداقل برای همون مدت اندک غم هامو فراموش کنم . خلاصه که رضا اون شب با شوهرم آشنا شد و با هم مشروب خوردیم و فردا صبح شوهرم منو قبل از رفتنش کرد و من مثل یه عروسک جنسی منتظر موندم کارش و تموم کنه و بره وقتی رفت دیگه خوابم نبرد پاشدم نون تازه خریدم و صبحونه و مهیا کردم ساعت ۷بود که رضام بیدار شد و صبحونه و باهم خوردیم ، مهرناز م تواتاقش خواب بود و رضا داشت ساکش وجمع میکرد که بره ، همونجا براش ساک زدم و خداحافظی کردیم .
الان وقتی فک میکنم که رضا یه اتفاق کوتاه تو زندگیم بود هم خوشحال میشم هم ناراحت
ولی اون اتفاق دنیای سکسی منو تغییر داد و من به سکس با شوهرم علاقه مند شدم و الان سکسامون خیلی بهتر شده و من راضیم

همیشه دوست داشتم درمورد این موضوع با یکی حرف بزنم ممنونم از سایت شهوانی

نوشته: سمیرا


👍 61
👎 16
64201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

894665
2022-09-11 01:53:20 +0430 +0430

ببخشید ولی من یکم درمورد اون رب توی داستان که حرفش رو زدی کنجکاوم و خیلی دلم میخواد بدونم مارک رب چی بوده(یک و یک.چین چین.زشک…) که بغل خودت خوابوندی؟!!!

0 ❤️

894680
2022-09-11 02:42:11 +0430 +0430

اگر همسرت اینکارو با تو میکرد الان میفهمیدی چه حسی داشتی خیانت تنها گناهیه که بخشودنی نیست طلاق بگیر زیر خواب همه شو ولی اسم یه سرخر تو شناسنامه ات نباشه

5 ❤️

894695
2022-09-11 05:19:59 +0430 +0430

تو بخاطر خارش کوست یه پسری رو که جای بچت بود و خام بهش تجاوز کردی

تُفففف تو کونت

0 ❤️

894707
2022-09-11 07:38:03 +0430 +0430

امیدوارم زندگی خوبی را با شوهرت شروع کنی (بعد بیست سال)
واز زندگی (جندگی) خود لذت ببری .

0 ❤️

894714
2022-09-11 08:54:20 +0430 +0430

چرا شمارشو نگرفتی تا رابطه رو ادامه بدی؟

2 ❤️

894723
2022-09-11 10:46:35 +0430 +0430

نوش جونت

1 ❤️

894728
2022-09-11 11:20:28 +0430 +0430

توی شرایط که باشی هر اتفاقی ممکنه بیافته… من تایید میکنم. نوش جونت. از این تجربه منم دارم. دوست داشتی پیام خصوصی بده در موردش صحبت کنیم.

0 ❤️

894743
2022-09-11 12:48:48 +0430 +0430

اگه دوباره طلبه شدی بیشتر به سکس با شوهرت علاقه مند بشی، من از بندرعباس هستم. خصوصی بهم پیام بده.

0 ❤️

894748
2022-09-11 13:13:07 +0430 +0430

این داستان جنده ی تواب

1 ❤️

894772
2022-09-11 15:04:30 +0430 +0430

اگه دوس داری ماهم میتونیم جای رضا رو واست پر کنیم

0 ❤️

894780
2022-09-11 18:01:04 +0430 +0430

خیانت، اشتباهی است که گاهی لازمۀ زندگی میشه …
فقط بار اولش سخته برای زن شوهردار
و بعد ی اتفاق معمولی و عادی میتونه بشه که مسیر زندگی را از غم و اندوه به لذت و هیجان و نشاط تغییر بده

درسته اشتباهه ولی گاهی لازمه و خب برای همین امروزه زیاد اتفاق میفته

داستان خوبی بود …

t.me/hamgonah_2929

0 ❤️

894806
2022-09-11 23:55:56 +0430 +0430

به به بازم عالی
احسنت به نویسنده
لذت بردم

0 ❤️

894827
2022-09-12 01:25:27 +0430 +0430

من که نفهمیدم اون خوب کردت تو از شوهرت خوشت اومد😅😅😅

0 ❤️

894863
2022-09-12 05:03:28 +0430 +0430

قبول کن باورش سخته تو کوپه ادم غریبه هس خایه کنی با یکی دگه سمس کنی شاید تراوشات ذهنت هس اما نوع نگارش ت بدک نبود

0 ❤️

894939
2022-09-12 17:26:08 +0430 +0430

داستانت خوب بود بازم بنویس

0 ❤️

894966
2022-09-12 23:49:01 +0430 +0430

پسرکی جلقی دست بقلم شده . انگار کوپه قطار عشرتکده کارلوس هست که بخزد کنار آق رضا و بی هیچ واهمه ای از برگشت همسفرهای پرچانه ، چنین کند و آنچنان؟ …پیرمرده که فقط اومده بخوابدوتوپ هم در کنی چون کارگردان گفته بخواب خودشو مجبور بزن به خواب . واما اون دوتا دیگه هم توی کوپه بغلی هشت نفره کپیده بودند به حرافی تا جناب آلو سکس تان را راحت انجام دهید؟ برو جلقتو بزن جالق

0 ❤️

894970
2022-09-13 00:07:52 +0430 +0430

بیا جنده بیا کیر منم کلفت و درازه انقد تلمبه بزنم توت ک پاره بشی و از شدت حال و حشر بیهوش بشی

0 ❤️

895289
2022-09-14 22:11:28 +0430 +0430

من کاری به فانتزی و ساخته ذهنت بود یا واقعی ندارم ولی شبیه احساسات کسی که تنها یک بار خیانت کرده نبوده…

0 ❤️

922696
2023-04-10 12:32:47 +0330 +0330

چه قلم شیوایی ! انگار نویسنده ای

0 ❤️