خیانتِ رفیق

1400/07/17

سلام اسمم محسن سنم الان ۱۹ سال داستانی که میخوام براتون تعریف کنم برای ۱۶ سالگی من هست . بچه لطفا فحش ندین. ازتون تقاضا کردم. من بخاطر داستانایی که اینجا میخونم جرات نمیکردم داستان خودم و به انتشار بزارم چون میدونستم فحش میدین … فحشم دادین لطفا به خانواده آدم فحش ندین بخدا درست نیست.
شونزده سالم بود و تا اون سن هنوز رنگ کوچه و خیابون و ندیده بودم مگر اینکه با بابام میرفتم اینور اونور و همین با بابا بیرون رفتنا تو هرجمعی باهاش رفتم …
پدرم یکی از لاتای قدیمی پایین شهر بود که تازه چهل سالگی ازدواج کرده بود و تا سن چهل سالگی سرش گرم لاتی و این داستانا رفیق بازی بود.
دوستان فکر نکنم چیزه جالبی باشه که فکر کنید تعریف از خود هست …
ولی خب من یه پسره خوشگلی هستم، چرا میگم خوب و جالب نمیدونم این موضوعُ چون وقتی جایی میرم تا همین الانش و حتی از استخر متنفرم بخاطر اینکه سنگینی نگاه همنوع خودم رو روی بدنم حس میکنم و این خیلی بده، بنظرم خوشگلی مرد یجوره و خوشگلی زن یجور ولی متاسفانه من از هر دو زیبایی درونم وجود داره که همین امر باعث میشه مردها جذبم بشن …
سینه و اینا ندارم ها … نه اتفاقا یه بدن لاغر ولی خب مثلا عادیه آدم کونش برجسته باشه سفید موهام یخورده حنایی ولی در کل خوشگلم …
پدر من چون خودش ختم روزگاره میترسید من برم تو کوچه و رسما چندباری که مادرم ازش خواهش کرد که بزار این بچه بره تو کوچه خیلی قشنگ گفت بزارم بره که بشه حصیر اینو اون! (یعنی بخوابن روم) اینو یادمه تو چهارده سالگیم گفت و من اون زمان بچه پایین شهر هم بودم قشنگ فهمیدم و خیلی شکستم که بابا راجع به من اینطور فکر میکنه …
خلاصه کم کم تصمیم گرفت من و راهی اجتماع بکنه و از نظرش مثل دخترا شده بود اخلاقم چون با هم سنام و پسرا نگشتم، به پسره حاجی درویش که اسمش جواد بود گفت میسپارمش به تو و با رفیقاتون ببرش و این داستانا …

ولی دقیقا گوشت و سپرد دست گربه، روزایه اول کلا بخاطر مدل شخصیتیم خیلی کم حرف‌میزدم و سر به زیر بودم و تو جمعشون خیلی صحبت نمیکردم، از نظر من بچه ها بی ادب بودن و بی فرهنگ فحش خوار و مادر به هم میدادن.
ولی خب این جمع چهار تفره ما، که با من میشدیم پنج نفر همه از هم سبقت میگرفتن که مهمونم کنن و دلبری‌کنن و قشنگ اینو متوجه میشدم و خیلی راستش و بخواین خوشم میومد … یجورایی یه دعوایه پنهان و یه شکاف بینشون ایجاد کرده بودم و بخاطر این قضیه به خودم افتخار میکردم.

حتی زور آزمایی میکردن نمک میریختن که فقط منو بخندونن و این داستانا …
اکثر محور حدیث این جمع راجع به سکس و کون کردن و فلانی اینجور بود فلانی اونجور بود و مثلا احمد و میشناسی ؟ داشتم میکردمش زیرم آبش امد و یا اصغر و داشتم میکردم تعریف میکرد وقتی جغ میزنه انگشت تو کونش عقب جلو میکنه و بهش حال میده و … این داستانا …
کم کم درون من یه کنجکاوی هایی ایجاد شده بود و میخواستم همه چیز و که مربوط به بدنم هست و تجربه کنم ولی نه اینکه کون بدم !
تو حموم بودم یکی از این روزها آیینه و گذاشتم پشتم که دیدم سختمه و دید درستی ندارم برای همین گذاشتم دقیقا رو زمین بین پاهام و سوراخم و نگاه میکردم.
کم کم دستم و بردم طرف سوراخم و دقیقا چیزی که شنیده بودم و داشتم رو خودم عملی میکردم، سعی میکردم انگشتم و وارد سوراخم کنم که خب خیلی میسوخت و اذیت میشدم ولی یه چیزی درونم اصرار داشت که این کار و بکنم و خب با خیس کردن انگشتم و یخورده شامپو که خیلی باعث شد تو سوراخم بسوزه انگشتم و فرو کردم و پشیمون شدم چون هیچ لذتی درش وجود نداشت، ولی نمیدونم میتونم منظورم و بفهمونم یا نه همین کارها که یخورده استمرار پیدا کرد درونم یه حس زنانگی و انگار فعال کرد و لوس کردن های بچه ها و عزیز کردنشون باعث شده بود این حس تقویت بشه.
تو این جمع ما نزدیکترین سن به من جواد بود که ازم یک سال و نیم بزرگتر بود بقیه اختلاف سنیشون از سه سال تا پنج سال بود.
دیگه بعد از حدود دو سه هفته من قشنگ تغییر کرده بودم و کوچه خیابون برام اوکی بود و رفتن تو اجتماع عادی شده بود ولی همین هم باعث شده بود رفتارم یجوری بشه !
یروز ظهر که حاجی با خانواده رفتنه بودن مشهد و خونه دست جواد خالی بود بهم زنگ زد جواد گفت پاشو بیا خونمون من تنها بدم میاد غذا بخورم با هم بخوریم.
منم چون بابام گفته بود با بچه ها جای عمومی باش ولی خونه حق نداری بری از جواد پرسیدم تنهایی یا کسی هست ؟ که اگر میگفت کسی هست نمیرفتم، که گفت نه تنهام و بیا که چون تنها بود به خودم این اجازه و دادم برم …
رفتم در زدم جواد از بالا اف اف و زد رفتم داخل تو ورودی چند جفت کفش دیدم که یلحظه دلم خالی شد و گفتم برگردم ولی گفتم بیخیالش برم تو .
رفتم تو دیدم غیر اکیپ خودمون یه مرد ۳۳ ساله هم اونجاست که بچه ها میرزا صداش میکردن و کبوتر میفروخت، نه خبری از غذا بود نه چیزی جواد هم زیر پتو رفته بود کامل که حتی صورتشم معلوم نبود …
متین که خیلی شر بود امد جلو منو کشید تو آشپزخونه پشت اپن آشپزخونه وایساد جلوم که من قلبم تپش شدیدی گرفته بود گفت بکن، گفتم چیو ؟ گفت زود بکن یخورده میکنیمت بعد برو …
جواو تو یه حالت استرس خجالت نمیدونم چی بود زیر‌ پتو یه حالت آنرمالی میخندید !
من خب بچه بودم سریع اشکم جاری شد و گریه کردم.
گفتم یعنی چی ؟
امدم از ورودی آشپزخونه برم بیرون و گفتم ولم کن من میرم، یلحظه بازوم و کشید برم گردوند یدونه گذاشت زیر‌ گوشم خیلی بد زد، که مثلا حساب کار بیاد دستم و یه چاقو کشید برام، گفت ببین میکنی یا شلوارت و دربیارم؟؟؟
خلاصه با یسری کشمکش من شلوارم و در آوردم و ازم خواست کامل لخت بشم که خیلی خجالت میکشیدم و واقعا لحظه ی خیلی بدی بود و میتونم بگم دردناک بود اون صحنه و چجوری بگم یه غربت و ضعف و خیلی بد بود همه چیزایه آزار دهنده و اون لحظه داشتم تحمل میکردم.
من تا لخت شدم بچه ها امدن جلو و میرزا امد تو آشپزخونه تکیه داد پشت سرم به کابینت و بقیه از رو اپن منو لخت تماشا میکردن، میرزا یهو گفت خارشو گاییدم این پسره یا دختر چه کونیه …
که من براش قاطی کردم و دقیقا این جمله و بهش گفتم که کسکش فحش نده و سره همین حرفم متین یه خط انداخت رو کونم و دوتا فحش حواله ام کرد و گفت بلبل زبونی نکن.
متین به میرزا تعارف زد که اون اول منو بکنه، گفت من نمیکنم شما بکنید من بهش میدم برام بخوره.
مثل یه کالا مثل یه تیکه گوشت نمیدونم چی‌بگم مثل یه برده بالای سرم در حالی که لخت خوابوندنم داشتن معاملم میکردن که کی بکنه …
که قرار شد اول خود متین بکنه …
یه سوزش ریزی داشتم رو کونم چون خط انداخته بود، دستم و بردم سمت خطی که انداخته بود و آوردم جلو که دیدم خونی نیست و خیالم جمع شد که خدایی نکرده بخیه اینا نخواد آبروم میره، خلاصه قبل اینکه متین منو بکنه جواده لاشی برگشت گفت بچه ها کی رمش جا داره؟
یهو مجتبی گفت من گوشیم جا داره …
گفت حیفه وایسا فیلم بگیریم .
بچه ها خیلی خیلی خیلی فاجعست خدا سره یهودی نیاره این بلارو …
میدونم سخته درکش ولی خب شما یلحظه دور از جونتون خودتون و تصور کنید که پنج نفر به زور بهتون تجاوز کنن و حدود چهل دقیقه ازتون فیلم بگیرن.
متین دوتا تف زد به سوراخم یخورده سوراخم و مالید آب دهنش پخش بشه بعد لای کونم و باز کرد و گفت سوراخوووو ببینید یخورده به کیرش تف زد گذاشت دره سوراخم … سعی میکنم از حال خودم نگم چون گفتن نداره …
من تمام این مدت فقط گریه میکردم هق هق میکردم که در جوابم یا خفه شو یا پس کله ای یا اهانت دریافت میکردم …
متین کیرش و با تمام زور و فشار واردم کرد که سوراخمممممم داشت از درد میترکید … یلحظه مرگ و به چشم دیدم …
کیرش تا نصفه بیشتر فرو نرفت خیلی تنگ بود.
از درد اولش تکون نمیتونستم بخورم و فقط تونستم خودم و به بغل خم کنم یخورده که متین گفت دستاشو بگیرین …
من واقعا کاریشون نکرده بودم و اذیتی براشون نداشتم ولی جوری منو میکردن که انگار دارن ازم انتقام میگیرن… انگار عقده های زندگیشون و میخواستن رو من خالی کنن … بخدا بچه ها دست خودم نیست بچه ننه و لوس و اینا هم نیستم ولی همین الان یه اشک از چشمم جاری شد و تپش قلبمم خیلی رفت بالا …
متین وقتی دستم و مجتبی و جواد گرفتن کاملا عمدی دوباره کیرش و کشید بیرون و بدون هیچ تفی یا نرم کننده ای دوباره با تمام قدرت فرو کرد و تا آخر کیرش و تو سوراخم جا داد … حرص و تو چشماشون میدیدم … خوشحالی و تو چشماشون میدیدم …
واقعا نمیدونم چرا با من اینجوری کردن واقعا نمیفهمم چرا خب شما که کردین چرااااا اینجوری‌؟؟؟
هرکدوم یک تا دو دقیقه بیشتر طول نمیکشید که آبشون بیاد و بعد از ده دقیقه چهارتاشون کارشون تموم شد و نوبت میرزا شد به همه گفت برین بیرون و حتی فیلم نگیرین از این لحظه …
امد بهم گفت بخور … کیرش و گذاشته بود جلوی لبام و بهم میگفت بخور …
نبض توی سوراخ کونم میزد عجیب درد داشتم حس فلج بودن داشتم …
بدون حرفی همونطور که اشکهام از رو گونه هام میومد پایین کیرش و کردم تو دهنم و خوردم … سه دقیقه ای خوردم که آبش امد ولی بهم نگفت و ریخت تو دهنم که تف کردم رو زمین که همین کارم باعث شد یه لگد محکم بخوره تو پهلوم …
من به خیال اینکه تموم شده و الان ولم میکنن برم تازه متوجه شدم نفره اولی که منو کرد یعنی متین دوباره راست کرده و راند دوم و میخواد شروع بکنه …
سوراخ کونم جمع شده بود و درده عجیبی داشتم و اینبار که امد دوباره کرد حس کردم بند بند وجودم پاره شد …
دوستان خیلی سخته خیللللی خیللللی سخته پسر باشی و تو همچین صحنه ای قرار بگیری …
بلاخره اون زمان تموم شد و من لباسام و پوشیدم متین یه نگاه بهم کرد گفت یادت نره ها فیلمت و داریم …
منم نزدیک درب خروج بودم با پایین تیشرتم اشکم و صورتم و پاک کردم و از خونه زدم بیرون …
درد داشتم واقعا درد داشتم .
سعی میکردم عادی راه برم و برسم فقط خونه و رسیدم و بدون چون و چرا رفتم تو زیر زمین .
سریع یخورده شلوارم و دادم پایین دست کشیدم رو سوراخ کونم که دیدم خیلی لزجه و از سوراخه کونم آبشون داره میاد بیرون چون همشون ریختن توم.
تصمیم گرفنم برم حموم .
یه تشت بود پره آب داغش کردم یعنی اصلا سرد و باز نکردم و نشستم تو تشت که یخورده درد داشت ولی اون داغ بودن آب باعث شد یخورده بعدش سوراخم آروم بگیر.
کونم هی آب و یه سری چیزا ازش خارج میشد که میومد روی آب …
دردم از بین رفته بود ولی روحم آسیب اصلی و تحمل‌کرده بود …
بدون اینکه غذا بخورم شب و خوابیدم به صبح رسوندم …
نمیتونستم دسشویی بکنم و عذاب میکشیدم انگار سوراخم بسته شده باشه.
بلاخره با اشک و یخورده خون دسشویی کردم و تا شب از خونه بیرون نرفتم .
شب رفتم سره چهار‌راه محلمون که دیدم بیست نفر یه جا جمع شدن و همه سرشون تو گوشیه …
ترسیدم، یلحظه تمام بدنم یخ کرد، خدا خدا میکردم فیلم من نباشه ولی دقیقا فیلم من بود …
داستان و همینجا میبندم ادامه ی داستان هم مشخصه فکر کنم برای خیلی ها ولی اگر دوست داشتین برام بنویسید که ادامه این زندگی نکبت وار و براتون تعریف کنم .
بچه ها تروخدا تخریبم نکنید … من نه میخواستم این اتفاق بیوفته نه علاقه ای بهش داشتم و نابودم کرد و فکر نکنم زندگی من به حالت نرمال‌برگرده …
لطفا تخریب‌نکنید مرحم نیستین باشه درد نباشین …
مرسی که تا اینجا همراهی‌کردین
تمام

نوشته: محسن


👍 13
👎 0
18501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

836483
2021-10-09 01:52:20 +0330 +0330

اولا که یهودی بودن هیچ ایرادی نداره که گفتی خدا سر یهودی ها نیاره!
دوما:
هر کدومشون سه دقیقه ای آبشون میومد. در مجموع پنج نفر بودن، سه پنج تا پونزده تا، سه دقیقه هم راند دوم متین ۱۸ دقیقه، چه جوری چهل دقیقه ازت فیلم گرفتن؟!

4 ❤️

836492
2021-10-09 02:37:07 +0330 +0330

من جای تو بودم ازشون شکایت میکردم و ننشونو میگاییدم

1 ❤️

836507
2021-10-09 03:39:56 +0330 +0330

من جای تو بودم به پدرم واقعیت رو میگفتم دونه دونه اونارو با کمک پدرم با فیلم میکردم بعد دم کون همشون یه سیخ داغ میذاشتم حتی اون سن داره

2 ❤️

836509
2021-10-09 04:02:58 +0330 +0330

اگر راست میگی حقش بود اولا اونها رو به پلیس میگفتی تا ببینی چه بلایی سر تک تک این بیشرف ها می‌آمد نه اینکه اینو‌بگی که خجالت کشیدی حق بود تمام اینها خصوصا اون بی شرف چقدر باز و‌یکجا @ آدم یا و ازش بگیرند مثل یک‌کسکش دار بزنند و‌بقیه نمی‌برند زندان ممنون گذاشته بشه بی شرف ها

1 ❤️

836542
2021-10-09 09:53:22 +0330 +0330

تا ما دولا نشیم کسی سوارمون نمیشه 🤷🏻‍♀️
اینکه تجاوز تقصیر خود آدم نیست بدیهیه اما اینکه اقدام نمیکنی برای گاییدن دهنشون سم ترین حالت ممکنه!
چون مدت زیادی گذشته تشخیص تجاوز احتمال خیلی زیاد ممکن نیست ولی اون فیلمُ پیدا کن ضمیمه ی شکایتت کن، بهت قول میدم خیلی حالت بهتر میشه!

1 ❤️

836558
2021-10-09 13:20:19 +0330 +0330

داداش متاسفم برات خدا بهت صبر بده من جای تو بودم حتما میرفتم شکایت میکردم همشون رو اعدام میکنن لعنت به همچین آدم هایی.

0 ❤️

836565
2021-10-09 14:01:36 +0330 +0330

شنای پروانه یادم افتاد

1 ❤️

836602
2021-10-09 18:30:37 +0330 +0330

ادامشو بنویس . ولی به ی بزرگ تر بگو . چون اینجوری تا آخر عمر باید بدی

1 ❤️

836605
2021-10-09 19:07:31 +0330 +0330

آخه چی بگم محسن تا شانزده سالگی رنگ آفتاب رو ندیده بودی یا آفتابه ببو گلابی تو مدرسه نمیرفتی چاقال کونی دروغگو اگر هم راست باشه بهت تجاوز کردند حتما عقده بابات که قبلا بقول خودت لات بوده تو تقاصش را دادی تازه میشید یر به یر

1 ❤️

836651
2021-10-10 01:53:36 +0330 +0330

با شکایت میتونستی هرپنج تاشون رو بفرستی گله دار اشتباه ازخودت بود

1 ❤️

837084
2021-10-12 08:07:54 +0330 +0330

دوست خوبم شدیداً متاسف ومتاثر شدم تجاوز اونم بصورت گروهی با یه نوحوان ۱۶ساله واقعا چندش اوره
شما باید به خانواده میگفتی وشکایت میکردی
نمی‌دونم الان از نظر روحی چه وضعیتی داری فقط امیدوارم خوشحال وشاد باشی واین اتفاق شوم رو فراموش کرده باشی

1 ❤️

837711
2021-10-16 02:53:57 +0330 +0330

متاسفم واقعا، خیلی هم متاسفم، به نظرم همین الآن هم باید بدی شکایت کنی، حتما شکایت کن، ختما

0 ❤️

842565
2021-11-14 14:09:54 +0330 +0330

اگه نویسنده نیستی و داستانت راسته همین الان هم با وجود اینکه چند سال گذشته و نمیشه تشخیص پزشکی داد و تایید گرفته ولی با کمک یه وکیل خوب و پیدا کردن اون فیلم میتونی دهن همشون رو سرویس کنی

0 ❤️

879669
2022-06-15 12:39:25 +0430 +0430

حتما دایرکت بهم پیام بده کارت دارم

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها