سلام
سال ۸۵بودبعنوان مشتری، سفارشی بهم داد وتا حاضر کردن سفارشش فقط یه هفته فرصت داشتم تا سر صحبت و آشنایی بیشتررو باز کنم اون دختری با شیطنت های خاص دخترانه بود وحسابی جذاب وتودل برو اما باهمه شخصیت ش جذبم کرده بود یه نکته کارمنو سخت کرده بود اونم اینکه مصمم وکاملا منطقی بود واصلا احساسی فکر نمیکرد
…
من متاهل بودم وبعد از گذشت بیش از ده سال مشخص شد که همسرم قادر به باروری نیست وازاونجایی که دوستم داشت اجازه ازدواج مجددداشتم ازش اما منم دوسش. داشتم وحاضر به ازدواج مجدد نبودم اما خب همیشه دخترهای اطرافمو داشتم وتنوع تو سکس هام بوجود اورده بودم اما فکر طلاق یا همسر مجدد رو بهش اصلا فکر نکردم ودر مورد بچه هم میگفتم هر چی قسمت باشه
…
واین خانم مشتری که ازشخصیتش میدونستم حرف غیر منطقی نمیپذیره رو رو روز تحویل کاراش بهش شفاف وبی پرده گفتم راستش باهاتون کمی حزف دارم و پرسید خب بفزما گوش میکنم ومنم گفتم اگر اجازه بدین توی تایم مناسب وموقعیت مناسب ی شام دعوت من…گفت شام بیرون نمیتونم باشم ولی بعد از کارم عصر میتونم
…
چند روز بعد ی روز عصر منو اون توی یه پارک نزدیک به محل کارش ملاقات ساده اما پر شوری داشتیم
راستش با گفته ها وشنیده هایی که داشتیم از تصمیم دوستی باهاش منصرف شدم چون اون واقعا ارزشش خیلی بیشتر از دوست بود وحتی لمس کردنش رو مثل خیانت میدونستم
بااین که قرار نبود به شب بکشه اما توان جدا شدن برای هر دوی ما سخت بود بس ک حرفاموت گل انداختع بود اما خب بلخره راه افتادیم اژانس براش گرفتم وتا در خونه شون همراهیش کردم وتا لحظه ای که رفت توی خونه نتونستم ترک ش کنم…
…
مدت ها تلفنی اس ام اسی در تماس بوذیم وگاهی هم میومد مغازه من وسر میزد واین تا مدتی برنامه ما بود ازش خواستم شامی ک دعوتش کزدم رو قبول کنه که موکول شد ب اینده،،،
ازش خواستم تلگرام نصب کنه که گفت خوشم نمیاد از تلگرام ووقتی عم برای تلگرام نمیذاره
…
مستقل وخود کفا زندگی میکرد همراه بامادر و خواهر کوچکترش پدرش رو اصلا ندیده وفوت کرده بود وبنا به دلایل شخصیش مشهد رو به مقصد شهر خودشون ترک کرد وتا مدت ها ازش خبر نداشتم وتنها خبر من ازش اس ام اس بود ومن دیگه حتی تلفن هم نزدم وفقط اس ام اس که اونم در حد احوالپرسی
…
همیشه اطزافم چند مورذ دختر یا زن داشتم اما بعده رفتنش متوجه شدم طی این چند ماه ک اون بود بااینکه هیچ سکس یا نست سکس نسبت یهش نداشتم اما تمام احتیاج من در وجود اون خلاصه شده بوده
…ی روز بهم گفت از شهرستان رفتنش پشیمونه میخاد به مشهد برگرده وهر کاری از دستم براش براومد تا اینکه بیاد مجددا مشهذ وتوی اسباب کشی ش وچیدمان خونه ش حتی کمکش بودم واون روز که منو اونو خواهرش ومادرش خونه شو چیدیم یکی از بهترین روزای غمرم شد
کم کم اسممو گذاشت داداش نمیدونم از احساسم خبر نداشت یا شایدم ترجیح میداد داداش نداشته ش باشم واین برای من مهم بود که عاشقشم وهر چی دوست داره بذار فکر کنه ومن در گذر زمان بهش ثابت میکنم دوسش دارم…
ی روز بهم گفت براش خاستگار اومده ونظر من براش مهمه وحتی اون پسررو نشونم داد و من در جوابش گفتم وقتی من خودم دوستت دارم ومیخامت نمیتونم قاضی خوبی بین تو وخاستگارت باشم وبهم گفت خانواده معرفی کرده وشناختی ازش نداره ولی منو کاملا میشناسه اما به منم که یه مرد زن دار هستم واون یه دختر باکره سخته براش حتی فکرکردنش وبعد از ۳سال این ماجراها بهش گفتم بخدا میسپارمت واگه هر جای کمکی ازم براومد برات اینو بدون دریغ نمیکنم…
واین شد یایان عشق منو هستی
۵ماه بعد شاگردم پیغامی بهم داد که نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت کلا گیج بودم
در نبود من اومده بود کارگاه وپیغام گذاشتع بود «بیکارم…درگیر کارهایی طلاقم…احتیاج به شغل دارم»
شاید یه فرصت دوباره بود
شاید حالا میتونست بعنوان یه خانم مطعلقه درک بهتری از من داشته باشه
شاید اصلا همش شوخی بوده
شماره شو از شاگردم گرفتم وتماس گرفتم وگفت بعداز عقد متوجه بیماری همسرش شده وادعای طلاق داره وبخاطر همین نیاز ب شغل داره چون دادگاهش خرج داشت وضمنا خرج یه خونه هم رو دوشش بود
چندین بارپیش همکاران که مطمین بودم نسبت بهشون فرستادع بودمش سرکار اما اینبار بخاطر شرایط بد اقتصادی کاری پیدا نشد ومنم بعنوان فرپشنده خودم استخدامش کردم واین بهترین شرایط بوجود امده برای منه
ودادگاه طلاقش رو به اتمامه نهایتا۱ماه دیگه
امروزه از هرروزی نزدیک تره بهم
وچون طلاق گرفته درک بهتری از شرایط هردو میتونه داشته باشه
وامروز از وقتی بیشتز وبهتر میتونه ازمن شناخت پیدا کنه
کاملا میدونه دوستش دارم عاشقشم
از گذشته همدیگع کاملا خبر داریم
نمیخوام از دستش بدم دوباره
دوستان کسی نظری اگه داره لطفا بفرسته حتما از نظرات سازنده استفاده میکنم
نوشته: گردالی
کنارخودت نگهش دار و باهاش زندگی کن.زنت اگر بگه مشکلی نداره بازم مطمئن باش بفهمه قلبا ناراحت میشه پس بهش نگو.این نکته هم درنظر داشته باش که اونو از نعمت مادر بودن محروم میکنی مگر اینکه به زنت بگی وباهاش رسما ازدواج کنی.پس یک طرف رابطه مخفی و محروم کردن این دختر از نعمت مادر بودن طرف دیگه ناراحت شدن قلبی زنت و زندگی دوزنه که مشکلات خاص خودش داره
میشه بگی منظورت از کمک چیه دقیقا؟
بگیم ی زن و بیچاره کن و به لاشی بازی های خودت برس؟
ی لاابالی شدی و میخای با تعریف این داستان چند نفرو مجاب کنی ک بهت بگن باهاش ازدواج کن و خودتو راضی کنی به این کار؟؟
زنی که ده سال باهات زندگی کرده و جوونیشو به پای تو حروم کرده رو میخای چکار کنی؟
بدم اومد ازت
گردالی
چه اسم با مسمایی
نانویس گردالی عزیزام شوما برو بامیر
لیاقت زن تو ک ده سال باهات بوده خیلی بیشتر از ایشونه ک فقط مواقع گرفتاریاش مثل جداییش و چیدن خونش و برای پیدا کردن شغل یادت میوفته و اسمتم میزاره داداش ک مرز خودتو بدونی و بفهمی ک وظیفت فقط مراقبت مالیشه.جدای از همه چیز اگ دوستت داشت ولت نمیکرد بره وقتی ب مشکل خورد دوباره بیاد سراغت برات پیغام بزاره…
مطمئن باش اگه زندگیش روبراه بود هیچوقت یاد تو نمیوفتاد و برنمیگشت پیشت تا زندگی یه زن بدبختو ویران کنه…ایشون گذشته از همه چیز معرفتم نداره چون اگه داشت با یه مرد متاهل نمیریخت روهم(خودم از همه بدتر و گناه کارترم ولی تاوانشم دادمو میدم)ولی فقط اینارو نوشتم ک بگم نکن اینکارو برادر من ک جز بیراهه هیچی توش نیست…
من هم همشهریت هستم هم یه جورایی شبیه تو بودم فقط اشتباه من این بود که دیر جنبیدم و طرف از دستم رفت و من چند ساله با یادش زندگی میکنم دوست عزیز بهش بگو و کاری رو انجام بده که پشیمون نشی مثل من
فکر میکنی با یک نظر کارت راه میفته سخت در اشتباهی. مرد خوب! فقط خوب باش.
این داستان توهمه بیشتر تا واقعیت
این موضوع برای خیلی ها پیش اومده
اگر دیکته نوشته بودی صفر هم نمیشدی
آهای کوس مشنگ.
میدونی تو دنیا چی کهنه ش از نوش بهتره؟
خب کوسخل جوابش راحته،
دوست و زنت.
لطف کن دیگه ننویس اگه خواهان الفاظ رکیک نیستی.
من بهت میگم چیکار کنی.
اول خانم خوب و خوشگلتو طلاق بده.
بعد برو هر خاکی میخای سر خودت بریز.
چون این خانمی ک تشریف آوردن تو زندگی شما. شانس زندگیت نیست بلکه شما رو خر کردن سوار شدن. بچه ک نیستی میای اینجا میگی چیکار کنم کمک فلان. همه اینایی ک دوستان گفتنو خودت میدونی. فقط نفهمیت اونجاس ک حالیت نیس طرف تو رو یابو گیرآورده. میخای یابو باشی باش ولی اول اون خانم خوب و فداکارتو طلاق بده چون اصلا لیاقتشو نداری بعد برو سراغ یورتمه رفتنتو همون چیزی ک لایقشی…عوضی.
هرکار میکنی بکن اما دو زنه نشو / من یکی از نزدیکترین فامیلم این کارو کرده اما بیچاره از هر دو زندگی محرومه / باور کن که حتی مریم مقدس هم تو ایندوره وزمونه بود باز مشکل پیش میومد و الان بیچاره بخاطر بچه هاش بد جور در گیر و گرفتار مونده … و از طرفی هم دل زن دومت حتما وحتما خواهد شکست … حتم بدون که حتی اگه به روی خودش هم نیاره 100% دلش میشکنه / و از طرفی همسر دوم که مشکل بچه هم نداشته باشه و بچه بدنیا بیاره که احساس برتری خواهد داشت و توقعات میره بالا …
و از همه مهم تر اینکه بدون که اولا نصف خواهی شد / دوما گرفتار و دست و پا بسته خواهی شد /طوری که که از هر دو طرف گریزان میشی و اما افسوس که دیگه دیر شده … و مثل این فامیل ما آخرش طوری مییشه که چند شب خونه مادر / چند شب برادر چند شب خواهر و … الی آخر
اشتباه نکن و فکر نکن که این زن ازوناش نیست و…
اولش همه خوبن . اما به نسبت شرایط تغییر میکنن
گمشو بابا مرتیکه بی سواد لاشی
نظر هم میخواد
شاشوووووو
مطلقه بیسواد نه مطعلقه
پدرشو ندیده فوت کرده بعد با خواهر کوچیکش زندگی میکرده
لیاقتت همین دختر پدرسوخته است که تو رو واسه پول میخواد. لیاقت زنت خیلی بیشتر از توعه مردک ابله هوس باز
گردالی جان تو کمک خواستی منم کمکت میکنم1-من میشناسمت،هفته پیش بهت یه فلش هشت گیگ دادم پسش بده 2-سعی کن صبح هاشیر بخوری چون واسه سلامتی خوبه 3-اگربچه دارشدی چه ازاین زن وچه ازاون یکی زن،اگرپسربوداسمشو بذار دایره اگه دختربودبذارحلقه 4-بروازمعلم نگارشت شکایت کن شایددرحقت کوتاهی کرده اگه بازم کمک خواستی من درخدمتم
لطفا دیگه ننویس…تو کسشرا رو بخون بگو یکی که سواد داره اون بنویسه