داستانی که واقعی شد (۳)

1401/06/01

...قسمت قبل

من : به حرفام فکر کردی؟
سارا : ببین بیا اصلا فرض کنیم که من قبول کردم ، ولی با کی؟
من : گفتم که هرکسی که خودت بخوای !
سارا : احمق جان ، آخه کدوم آدم غریبه ای میاد جلوی یه مرد دیگه کص می‌کنه ، مخصوصا هم که اگه خار طرفو بخواد بگاعه؟
من : تو قبول کن بقیش درست میشه !
سارا : رو هوا نمیشه حرف زد که، تو یه چیز حساب شده بگو ، من بهش فکر میکنم
من : یعنی قبوله ؟
سارا : میفهمی اصلا من چی میگم ؟ آره اصلا قبوله خوب شد ؟ بگو ببینم میخوای چیکار کنی؟
من : باو تو مخ شخص مورد نظر رو میزنی ، دعوتش میکنیم به خونه ، دو سه تا پیک مشروب و موزیک و یکم خوش و بش ، بعدشم کردن تو !
سارا : چی میگی برا خودت ، مگه به این راحتیاست ، فیلم زیاد میبینیا!
من : تو داری الکی سختش میکنی! مثل اینکه یادت رفته چه کصی هستی ها ، یارو له له گاییدنتو داره ، تو هر شرایطی میکنتت !
سارا : نه اینطوری که میگی هم نیست ، طرف جلو تو ریسک نمیکنه با من کاری کنه ، مخصوصا هم که اگه بدونه داداشمی!
من : خب بهش نمیگیم خواهر برادریم !
سارا : چی میگیم پس ، زن و شوهر ؟
من : نه باو اسکل ، میگیم تو دوست دختر منی!
سارا : پس من چطوری باید مخ طرفو بزنم و بکشونمش خونه پیش دوست پسرم ؟ یارو مگه اسکله که پاشه بیاد پیش دوست پسر من ؟ نمیگه نه بریم یه جا که تنها باشیم ؟
من : اینم حرفیه ! نمیاد نه ؟
سارا : تو بودی می‌رفتی ؟
من : اگه خیلی تو کف دختره باشم میرم ، هرکاری بخواد میکنم تا بگامش
سارا : وقتی نمیشناسیشون کلا یکی دو روز آشنا شدید با هم بازم می‌رفتی ؟
من : سختش نکن یه دورهمی میشه دیگه ، یارو بکن باشه میاد ، چرا نیاد !
سارا : اصلا فرض کنیم اومد ، ولی دیگه عمرا جلو دوست پسرم بهم دست بزنه !
من : وقتی تو بهش پا بدی ، منم ادای مستارو در بیارم و یه جوری وانمود کنم که تو جندمی و برام فرقی نداره ، طرف می‌کنه ، دوبارم می‌کنه ، تازه کلی هم تشکر می‌کنه ازم
سارا : به نظرم که نشدنیه ، فقط وقتمونو هدر میدیم
من : آقا نهایتش دیگه میکشی پایین من میکنمت ، دیگه غیر ممکنه که تحریک نشه و نیاد یه سیخی بزنه
سارا : اگه نکرد چی؟
من : بره بمیره دیگه ، اون آدم بکن نیست ، کیر ندارع
سارا : چطوری میخوای به یه غریبه اعتماد کنی ؟
من : چه اعتمادی؟
سارا : یه موقع عکسی ، فیلمی چیزی نگیره ازمون ؟
من : تو خودت وقتی داری کص میدی چطوری اعتماد میکنی؟
سارا : میکنم دیگه !
من : پس کص نگو ! ماهم میکنیم دیگه ، حواسمون هست نترس
سارا : آخه برا من یواشکی میپیچیم میریم یه جا سریع کارمونو میکنیم یارو اصلا حواسش به این چیزا نیست
من : اینم همونه دیگه
سارا : خیلی فرق داره ، ما حداقل ۲ ۳ ساعت میخوایم وقت بگذرونیم و مشروب بخوریم ، ممکنه طرف یه کارایی بکنه !
من : خب ممکن بود جاهایی که می‌رفتی کص می‌دادی دوربین مدار بسته باشه ؟ ممکن نبود ؟ اونجا چرا خیالت راحته ولی اینجا نه ؟
سارا : احمق نبودم که چشم دارم ، می‌دونم کجا لخت شم کجا نشم
من : الان این چه بحثیه با من میکنی ؟
سارا : من میگم فقط مطمعن کار کنیم
من : آخه داری کص میگی ، باو یارو اون موقع از حشر مغزش کار نمیکنه ، تو به فکر چیا هستی ؟ من زیاد فیلم میبینم یا تو ؟ اصلا مشروبم نمی‌خوریم که حواسمون جمع تر باشه ، خوبه اینطوری ؟ الان دیگه بهونت چیه ؟
سارا : ولی به نظرم یه جوری باید گوشیی طرفو ازش دور کنیم تا خیالمون راحت شه
من : بابا تو رو قرآن جناییش نکن ، یه کص میخوای بدی ، چرا انقدر فکر می‌کنی ، به پیر به پیغمبر انقدر سریع و راحت و بی دردسر میگذره که فکرشم نکنی!
سارا : نمیدونم خب یکم میترسم
من : خیالت راحت باو من هستم چیزی نمیشه !
سارا : نظرت رو آشنا چیه ؟
من : کص میگی دیگه ، امروز فقط داری کص تلاوت میکنی ، احمق ، مگه آشنا نمیدونه که منو تو خواهر برادریم ، برم دست کی رو بگیرم بگم بیا خارمو بگا کصکش ؟
سارا : خب آخه آشنا گفتم شاید مطمعن تر باشه
من : باو زر نزن دیگه ، تو رو قرآن اعصابمو کیری نکن
سارا : مگه من خواهرت نیستم ؟
من : عقل کل باز حرف زد !
سارا : جواب سوالمو بده ، مگه من خواهرت نیستم؟ یا نکنه فکردی واقعا دوست دخترتم؟
من : خب بامزه ، بعدش رو بگو
سارا : خب در هر صورت چه طرف بدونه چه ندونه ، تو که میدونی داره خارتو میگاعه؟ اصلا به نظرم بدونه که داره خواهرتو می‌کنه ، به تو هم بیشتر خوش میگذره تا الکی بخوایم فیلم بازی کنیم ؟
من : ببین من تخمم نیست که بخوام خوابیدن با خواهرمو یا گاییده شدنش جلو چشامو از کسی مخفی کنم ، هر طوری که خودت میدونی و راحتی ، منم راحتم ، اصلا راست میگی ، ادا در آوردن خوب نیست ، همه چیز واقعیش خوبه !
سارا : خب بعدش ؟
من : بعد نداره که ، فقط ازین به بعد قرار بیشتر خوش بگذرونیم ! چه کصی ازت بگاییم ! چه حالی کنیم باهم !
سارا : اصلا فکر کردن بهش زیر دلمو قلقلک میده !
من : ببین من که هیچی ، من میترکونم ، ولی عوضی اصل حال رو تو میخوای ببری!
سارا : یه کاری کنم همه صف بکشن ، وایسا فقط
من : نگفتی تا حالا سه چهار نفره سکس داشتی؟
سارا : نه هنوز ، ولی بدجوری رفته رو مخم !
من : اوه اوه دوسه تا کیر کلفت بیوفتن روت ، به گوه خوردن میوفتی ! فرض کن یکی کرده تو کصت ، یکی کرده کونت ، یکی هم داره دهنتو میگاد ! اوووف چه شود !
سارا : من کون نمیدما ، از الان گفته باشم
من : حالا کو تا اون موقع بابا
سارا : حالا من از الان گفتم دیگه
من : باو برا خودت بهتره ، کون خوشکلتو بهتر می‌کنه کیر !
سارا : آقا جان نمیخوام ، کون من همینطوری هم دل همه رو میبره!
من : باو کصخولی چیزی هستی ، هنوز هیچ خبری نیست زیاد بهش فکر نکن ، نرین به همه چی
سارا : حالا دیگه!
تو بگو ببینم نظرت رو کیه ؟ من کیر بزرگ میخواما!
من : جون باو ! وقتی این شخصیتی میشی! روانیم میکنی ، نمیتونم بگم چقدر دوست دارم و عاشقتم !
چند قدم بهش نزدیک میشمو شروع میکنم لباشو مکیدن و بوس کردن ،
سارا : یه لحظه وایسا ببین چی میگم
میچچسبونمش به کابینت و یه پاشو بادستم میگیرم بالا و خودمو میچسبونم بهش و فقط ازش لب میگیرم !
یکم بعد با کمک خودش میشونمش رو کابینت و از لباش شروع میکنم به لیس زدن و میکیدن تا برسم به سینه هاش!
سارا : بابا داریم حرف میزنیم صبر کن یه دقیقه
من : خار کصه حشریم کردی ! ، جنده جنده
سارا : اه باو ولم کن نمیخوام ! صدبار گفتم اینطوری نمیتونم ! هرچیزی وقتی داره راهی داره ! تو اصلا برات من مهم نیستم ! هر وقت هرکاری دلت میخواد میکنی !
من : بیا باو ولت کردم ، کیرم دهنت کصکش جنده
سارا : فحش نده ها ، روانی مگه دعوا داریم ؟
من : فحش میدم کیرمم نمیتونی بخوری کصکش جنده !
سارا : به خودت بیا ، حرف دهنتم بفهم ، جمع کن خودتو ، مثلاً داشتیم حرف می‌زدیم نقشه میریختیم
من : باشه باو بس کن
سارا : آخه ببین رفتاراتو
من : ببخشید ، ولی دیگه بس کن
سارا : چی می‌گفتیم ؟
من : رسیدیم به اونجا که کدوم خوش شانسی میخواد کیرشو کنه تو کص جنابعالی
سارا : رفیق درست و حسابی نداری؟
من : آخه رفیق !
سارا : به نظرت از فامیل چیزی در میاد ؟
من : همین مونده که اسممون تو فامیل با کصکشی و جندگی بچرخه !
سارا : پس کی ؟ باید از بین همین دوست و آشناها یکی رو پیدا کنیم دیگه ، نمیشه که دست یه نفر از تو خیابون گرفت آورد خونه که !
من : خب تو اسم بگو ، من ببینم میشه یا نه
سارا : خب کیو بگم آخه ؟
من : ببین همین الان رسید به ذهنم ، اگه طرف متاهل باشه و زن داشته باشه ، دیگه راهت میشه بهش اطمینان کرد ، دیگه ما هم ازش ، پیش زنش آتو داریم ، کارمون راحته
سارا : آره راست میگی اینطوری بهتره
من : حالا اینطوری میریم جلو ، سریای بعد بیشتر دستمون میاد که باید چیکار کنیم
سارا : ولی دهنت سرویس ، بزار ببینم دورو برمون جوون متاهل یا تازه داماد چی داریم
من : تازه داماد تو کف کص خودشه زیاد نمیشه روش حساب کرد
سارا : حالا همینطوری یه چیزی گفتم
من : خب بگو ببینم اسم کی تو ذهنت ؟
سارا : والا نمیدونم ، ولی تازه دامادمون فقط عمو شایان!
من : اون که هنوز داماد نشده
سارا : عقد کردن تموم شد رفت ، یعنی میخوای بگی نکردتش؟
من : فکر نمی‌کردم با کص کردنم میشه داماد شد ، فکر میکردم باید مراسم عروسی بگیری و کت شلوار بپوشی،
اینجوری باشه که هممون دامادیم !
سارا : خب حالا هرچی ، همون اصلا ، نظرته ؟
من : میخوای به عموت بدی؟
سارا : آره چرا که نه !
من : عموته باو اسکل ، نمیکنتت ، اصلا فکر نکنم ازین فکرا بکنه
سارا : من داداشم داره میکنتم ، بعد عموم نمیکنتم ؟
من : همه که مثل هم نیستن ، من بازم میگم فکر نکنم بشه ،بیا رو یه گزینه بهتر فکر کن
سارا : آقا میشه ، این بهترین گزینست ، هم زن داره ، هم نزدیکه
من : یه وقت نمیشه آبرومون میره ها !
سارا : حتما یه چیزی هست که میگم میشه دیگه !
من : بگو منم بدونم
سارا : باو خیلی وقت پیشا ، میخواست یه کارایی کنه ، بهش پا ندادم همین در همین حد
من : عجب حرومزاده ایه! منو باش که میگم نه نمیکنه !
سارا : حالا اوکیه ، راضی ای ؟
من : وقتی تو میخوای من حرفی ندارم
سارا : خب الان طرفم انتخاب کردیم ، حرکت بعدی چیه ؟
من : مخشو بزنی بکشونیش اینجا
سارا : کی ؟ چطوری ؟
من : اصلا همین الان ، چه اشکالی داره مگه ، مامایینا هم که تا شب نمیان وقت هست ، تازه نزدیکای ظهر!
سارا : نه الان نه نمیشه امادگیشو ندارم
من : خوبه باو همینطوری ، زنگ بزن ببین اصلا جوابتو میده ؟
سارا : چی بگم آخه ؟
من : بگو شیر حموم خونه مامانمینا شکسته تو مغازه داره ، سر ظهر داره میره خونه بیاره بده ؟
سارا : مطمعنی ؟
من : آره باو تا حالا ده بار اینطوری وسیله آورده برامون
منتها ایندفعه تو باید انقدر سکسی باشی که نظرش جلب شه بیشتر بمونه
سارا : لباس ندارم اینجا آخه !
من : باو دهنت سرویس دیگه ازین کص تر و سکسی تر چی میخوای باشی ، تا برسی اینجا سوژه جق یه ملت شدی
سارا : همینا خوبه ؟ مطمعنی ؟ دامن کوتاه و شلوارک و پیراهن نه ؟
من : اونا هم خوبن ، ولی بزارشون برای دفعه های بعدی
الان همین شلوارت که قسمت بالاتنش جذب جذبه تمام کص و کونتو و روناتو انداخته بیرون ، پایینشم که گشاد میشه استایل خوبی به پاهات داده ! ، بعد این چیه راستی تنت به این مدلا چی میگن ، بیکینی پوشیدی؟ ، این مدلا که فقط سینتو پوشونده و هرچی به سمت پایین میاد باریک میشه تا برسه به کصت رو چی میگن ؟
سارا : آره آره بیکینی ،😂😂🤣 تو چه میفهمی مد چیه
من : حالا هرچی که هست خوبه ! من بودم له له میزدمو ، تو رو فقط تو همین بیکینی تصور میکردمو جق میزدم ، یارو آبش میاد تو رو اینطوری ببینه ، برو زنگتو بزن
سارا : باشه
یکم بعد ؛
سارا : حله ، اوکیه ، جواب داد نقشه ، میاد ! الان چه کنیم؟
من : شلوارتو در بیار تو این بیکینی ببینمت حسرت بخورم !
سارا : داداش الان اخه؟
من : در بیار دیگه ، دارم برات له له میزنم ، تشنه کصت شدم باز ، تو چرا انقدر حشری میکنی ادمو آخه , جنده !
خودمو از پشت بهش نزدیک میکنم و کمر و شکمشو میمالمو و دکمه شلوارشو باز میکنم و زیپشو میکشم پایین و شروع میکنم کصشو مالیدن و گردنشو مکیدن
من : می‌خوام یه طوری جنده بازی در بیاری که از شق درد بمیره
سارا : اه خیالت راحت آخ اوففف ، یه لوندی بکنم ، یه جنده ای بشم که نتونه خودشو نگه داره !
شلوارشو در میارم ، میندازمش رو مبل و سرمو میبرم بین پاهاش ، با یه دستم بیکینیشو میکشم کنارو با زبون و دستم شروع میکنم با کصش بازی کردن
من : دلت کیر میخواد جنده !؟
سارا : آره آره خیلی خیلی جرم بده ، خیلی دوست دارم عوضی ، عاشقتم
صدای نفس نفس زدناش تند تر شد و آه و ناله های فضا رو پر کرد ، کیرمو گذاشتم روی کصشو شروع کردم به مالیدن و بازی دادن !
سارا : اووف خدا عجب کیری داری ، من عاشقتم دیوونه ، اه اه اییی اوووف داری روانیم میکنی ، بکن توش دیگه
یکم سر کیرمو آروم میکردم تو و در میووردم ، به چندباری این کارو کردم
سارا : اه بیشتر خدا بیشتر ، تو رو خدا بیشتر بیشتر ، تند تر ، داری روانیم میکنی ، اه اییی اوخ اوخ بکن بکن داداش بکن
من : نمیکنمت جنده ! فقط می‌خوام برا مهمونمون بیشتر حشری باشی و بهتر پذیرایی کنی !
سارا : تو رو خدا بکن توش ، دلم کیر میخواد اه بسه دیگه بکن توش ، پارم کن ، بدجوری دلم کیر میخواد ، من گوه خوردم غلط کردم نذاشتم اونجا بهم دست بزنی ، خوبه ، اون کیر و بکن توم دیگه دارم میمیرم ، نمی‌بینی چقدر دوست دارم
خودمو رسوندم به لباشو ، یکم بوسیدمشو ، بعد سفت بغلش کردم و شروع کردم به ناز کردنش
من : میکنمت جنده خانم ، یه جوری میکنم که به غلط کردن بیوفتی ، صبر کن فقط ، الان ولی می‌خوام از چشمات حشر بباره ، باید با چشات به طرف کص بدی ، می‌خوام یه جنده درجه یک باشی !
سارا : باشه عشقم ، هرچی که تو بگی !
من : الآنم پاشو یکم به خودت برس ، که یهو دیدی زنگ زد !
سارا : باشه عشقم
نیم ساعتی میگذره ، زنگ خونه رو میزنن ، سارا در رو باز می‌کنه و شایان میاد بالا تو خونه
سارا: خب شایان چایی یا نسکافه ؟
شایان: یه عمو بزاری قبلش خوب میشه ها !
من : باو دیگه ۵ سال اختلاف که این حرفارو نداره ، اگه ازدواج نکرده بودید الان دوست پسر و دختر هم میتونستید باشید !
سارا : آره باو زیاد سخت نگیر !
شایان : من که یه عمر حریف شما نشدم ، به هرحال دست شما درد نکنه چیزی نمی‌خورم باید برم
من : باو بیا اینجا سارا ، چیه همش تو آشپز خونه ای ، بیا یکم نزدیک عموت بشین و مهمون داری کن
سارا با یه عشوه و لوندی خاصی خیلی آروم میاد و جلوی شایان هی خم و راست میشه که مثلاً میز رو مرتب کنه و سر آخرم میره کنارش میشینه !
شایان : خوشگل شدی سارا خانم ، راز این خوشگلیاتو به ما هم بگو !
سارا : مرسی ، مرسی ،خجالت زدم نکنید ، چشات قشنگ میبینه ، دوران نامزدی چطوریه؟ خوش میگذره ؟
من : بچه ها تا شما یکم حرف میزنید ، من برم بساط یه چنتا پیک مشروب و اوکی کنم ، می‌خورید دیگه ؟
شایان: نیکی و پرسش !
من : آخه گفتی میخوای بری ؟
شایان: آهان آره ، کار دارم ، ولی یکم بیشتر میمونم
سارا : آره بمون باو خیلی وقته حرف نزدیم ، یکم گپ بزنیم !
من : سارا تو هم میخوری دیگه ؟
سارا : مگه میشه با شایان نخورد آخه !
من میرم تو آشپزخونه تا میز رو آماده کنم و سارا و شایان هم مشغول بحثای کصشر شدن که یهو دیدم سارا داره بلند صدام می‌کنه
سارا : داداش انبردستی چیزی نداری ؟ این زیپ شلوارم گیر کرده
من : به شایان نشون بده ببین اگه نمیتونه درست کنه ، بگردم پیدا کنم
سارا : شایان یه دست بزن ببین درست میشه ؟
این سارا خیلی جندست خدایی ، زیپ شلوارش دقیقا روی کصشه ، عوضی عجب فکری کرده بودش !
سارا : وا چرا خشکت زده ببین درست میشه یا نه دیگه!
شایان استرس گرفته بود یکم و داشت عرق میکرد ، سارا دستشو گرفت و گذاشت رو کصش
سارا : ببین چیز خاصی نبود ، به نظرت درست میشه یا بگم انبر دست بیاره
شایان به خودش اومد و شروع کرد با زیپ ور رفتن ، البته زیپ که نه رسماً داشت با کصش ور میرفت ! دستشو قشنگ گذاشته بود روش و الکی به هوای زیپ داشت با کصش ور میرفت ، حشری شده بود وحشتناک !
شایان : این انبردستی چیزی میخواد ، اینطوری نمیشه
برو درش بیار بیارش برات درست کنم
من : نه باو همینطوری هم میشه ، یه کاریش بکن ، آخه انبردست نداریم !
شایان : نه نمیشه باید با یه چیزی فشارش بدیم !
من : خب با دندونات امتحان کن ببین میشه ؟
شایان: آخه ، نمیشه که
سارا : آخه نداره که ، بجنب !
شایان : حداقل اینطوری نشسته نمیشه ، تو بخواب پاهاتو باز کن که من راحت تر باشم
عجب دیوثیه این عموی ما ، سارا رو خوابوند و سرشو گذاشت بین پاهاشو شروع کرد به کص لیسی ، البته ببخشید به درست کردم زیپ ! ، ولی به بهونه زیپ قشنگ داشت کصشو میمالید و زبون میزد و سارا هم تو اوج حشر بود و داشت لذت میبرد و چیزی نمی‌گفت ! که یهو من رفتم بالا سرشون
من : جمع و جور کنید که من اومدم ، همه چیز امادست
شایان یکم خودشو جمع و جور کرد و بلند شد
من : والا ما در جریانیم که چه خبره ، هرکس دیگه میومد این صحنه رو میدید ، فکرای دیگه میکرد !
سارا : برو بچه برو حرف نزن
من : آقا شایان زیپ درست نشد ، سلطان میخوای یه دست دیگه بزنی ؟
شایان : نه کار من نیست باید بره خیاط ، الآنم طوری نیست که اصلا معلوم نیست اذیت نکن خودتو سارا !
شروع کردیم به مشروب خوردن ، یه چنتا پیک که خوردیم حسابی گرم شدیم ، موزیک گذاشتم و سارا شروع کرد به رقصیدن و لوندی کردن برا شایان ، خیلی دلم میخواست همین الان بگیرم بکنمش ، من که سیخ سیخ بودم ، بیچاره امیر چه دردی داشت میکشید !
یکی دو ساعتی که گذشت و یکم سرامون سنگین شده بود و من اعصابم خورد بود که باید چیکار کنیم ، چطوری باید این سکس رو راه انداخت ، ولی چیزی به ذهنم نمی‌رسید ، تصمیم گرفتم به یه بهونه ای یه نیم ساعتی بپیچم ، تنهاشون بذارم شاید یه فرجی شد
من : آقا من گوشیم زنگ خورد دوستم اومده یکم کارم داره برم بیام
شایان : وایسا باهم بریم ، منم کار دارم
من : نه بشین بشین میام الان ، کار داریم هنوز
سارا : بشین باو تازه پیدات کردیم ، کجا میخوای بری ، اصلا هنوز عکس ننداختیم ، داداش قبل رفتن بیا یه دوتا عکس از ما بگیر
من : باشه گوشیتو بده بگیرم
سارا : بیا عزیزم
من : خب حالا چرا انقدر دور نشستید ، یکم نزدیک تر بشید ، قهرید مگه با هم ، باو شایان بغلش کن
شایان رفت پیش سارا و خودشو چسبوند بهش
من : آها این شد
سارا : یه چندتایی بگیر که از توش یه دونه خوب در بیاد
من : یکم خب بهم نزدیکتر شید بجنبید فقط دیرم شد !
یهو دیدم سارا رفت نشست رو پاهای شایان و دستاشو تو گردنش حلقه کرد جنده خانوم ، شایان حشر داشت از چشاش می‌بارید میخواست همونجا سارا رو بگاعه ،
من : اینم از آخریش بیا ، آقا ما رفتیم فعلا خدافظ

پیش خودم فکر کردم که یه نیم ساعت دیگه بر میگردم ، بعد با شایان دوتایی میزنیم بیرون و حرف سارا رو میندازم وسط تا ببینم چی پیش میاد ، شرایط چطوری میره جلو .
همین اتفاق هم افتاد و الان من و شایان تو ماشین درحال صحبتیم :
من : چیه صورتت برق میزنه ، چرا انقدر خوشحالی ؟
شایان: حالا بماند ، تو کجا میری ؟
من : همین ورا یه دوری بزن ببینم محل تو آرامش هست یا نه ، بالاخره ناموسمون رفت و آمد داره ، باید حواسمون باشه !
شایان : کار خوبی میکنی ، خیلی حواست به سارا باشه !
من : چطور ؟
شایان : خب خودت میدونی دیگه سارا خوشگله ، نگاه زیاد روشه ، حواست باشه !
من : ازون که مطمعنم باو ، خودش حواسش هست
شایان: خلاصه از ما گفتن بود دیگه
من : چیزی میدونی مگه ازش ؟
شایان : نه باو ، درکل میگم خودت میبینی لباس پوشیدناش و رفتاراشو دیگه
من : خب آره قبول دارم ، سارا خوشگله ، جذابه ، اصلا بذار اینجوری بگم تعارف نداریم باهم که تو هم عموشی ، بین خودمون بمونه ، ولی انصافا خیلی سکسیه ! اصطلاحا ، خیلی کصه ، کص حقیه !
شایان : آهان پسر جون دقیقا حرف منو زدی ، این مردا رو هم که میشناسی همش دنبال کص و کون زنان ، خواهر تو هم که کم دلبری نمیکنه! به قول خودت خوب کصیه !
من : آره ، ولی می‌دونم سارا سفته ، محل کسی نمیذاره ، اصلا شوهر داره باو !
شایان : بقیه نمیدونن شوهر داره که !
من : می‌دونم که سارا سفته ، پا نمیده ، اصلا تو این فازا نیست ، باو کلاس قرآن میره ، خیاطی میره ، گل آرایی میره!
شایان : آره جون عمت !
من : خلاصه از سارا خیالت راحت باشه سفت سفته
شایان : یه چی فقط شنیدی هی تکرار میکنی ، فقط حرف میزنی ، من مثل تو فکر نمیکنم !
من : آقا میخوای اصلا یه کاری کنیم ؟
شایان: چی ؟
من : بیا شرط ببندیم ببینیم پا میده یا نه
مگه نمیگی خوشگله ، سکسیه ، جذابه ، خوب کصیه ؟ آقا مخشو بزن ؟
عمرا اگه بتونی ، عمرا اگه پا بده ، من میشناسم خواهرمو دیگه
شایان: ببین مخشو میزنم کار دست خودمون میدما !
من : عمرا !
شایان : پسر خوب کدوم دختر سفتی ، انقدر راحت میذاره دست به کصش بزنن
من : کی مگه بهش دست زده ؟
شایان: همین دو ساعت پیش و یادت نمیاد زیپش خراب شده بود ، فرض کن جای من یه غریبه بود ، خب میکردتش دیگه ، مردم مگه این فرصتارو از دست میدن ، دستمو گذاشته بودم رو کصش داشتم بالا پایین میکردم ، اصلا اون هیچی ، لعنتی خودت اومدی گفتی اگه نمی‌دونستم جریان چیه فکرای بد میکردم ، کدوم دختری دراز می‌کشه پاشو میده بالا که یه مرد سرشو بزاره بین پاهاش زیپشو درست کنه ، والا که من مرد بودم نکردمش!
من : باشه باو چه ربطی داره ، اون یه اتفاق بود تو عمرا بتونی مخشو بزنی ، آقا اگه تونستی من سه تومن بهت میدم ، خوبه اصلا
شایان: ببین هم سه تومن و میگیرم هم اون کاری که اونجا باید میکردم و نکردمو میکنم
من : آره آره به همین خیال باش بدبخت اسکل ، اون اصلا به تو نگاهم نمیکنه ! به فکر چیایی
شایان : آقا اگه کرد چی
من : نمیکنه
شایان : آقا اگه کرد ، تو مشکلی نداری ؟
من : آخه من مطمعنم ، خودتو الکی خسته نکن !
شایان: باشه ولی یه موقعست دیگه ، اگه شد تو مشکلی نداری ؟
من : نه آقا جون
شایان : هم سه تومن ازت میگیرم هم خارتو میگام بدبخت !
من : به همین خیال باش
شایان ماشین و زد بغل و گوشیش رو در آورد
شایان : بیا ببین ، این چیه
من : پشمام حاجی
شایان: نگو پس خواهر من سفته سفته ، بدو برو سه تومن رو بزن !
من : گفتم اگه بکنیش ، نکردیش که ، این حالا از سر مستی یه ساکی زده
شایان : کردمش
من : کو ببینم ، داری کص میگی
شایان : بیا ، اینم از خواهر جندت که داره کص میده
هی بهت میگم حواست بهش باشه ، هی تو کص میگی
من : پشمام حاجی ، فقط میتونم بگم پشمام
شایان : نری چیزی بهش بگی ؟ چیزی نگی ها کاریش نداشته باش
من : حاجی چقدر خوشگله ، چقدر خوب ساک میزد ، عجب کصی داشت ، دهنت سرویس چه کصی کردی !
شایان : الان هم خارتو گاییدم هم پولتو ، بدو برو بزن
داشتم پیاده میشدم که برم ، گفت؛
شایان : نمیخواد بابا همین که حالتو گرفتمو خارتو گاییدم کافیه
من : ایول دمت گرم خیلی مردی
شایان: چته چرا خشکت زده
من : حاجی خیلی کص حقی بود از فکرم بیرون نمیره ، فیلم رو میفرستی برام
شایان: خاک تو سر جقیت کنم ، کلا ۳۰ ثانیه اس میخوای چیکار آخه ، بدبخت خواهرته
من : به مولا دست خودم نیست خیلی خوشگل بود خیلی خوب کص میداد ، منم می‌خوام ، کی کردیش حالا ؟
شایان : تو گاوی حالیت نیست ، همین امروز از وقتی که اومدم همش داشت حشریم میکرد ، اون از داستان زیپ ، اونم از رقصیدناشو و عکس انداختنش ، همین که پاتو گذاشتی از در بیرون ، تو بغلم بود موقع عکس دیگه ، همونو رفتیم تو صورت هم و شروع کردیم به لب بازی ، سریع لباسامونو در آوردیم ، ببین از لباش شروع کردم تا نوک پاش همه جاشو بوسیدم ، چه بدنی داشت خارکصه ، سرمو گرفت گذاشت بین پاهشو شروع کردم مالیدن و مکیدن کصش ، کصکش چه آه و ناله هایی میکرد ، آدم بیشتر حشری میشه یکی زیرش اینطوری بشه ! بعد اون شروع کرد برام ساک زدن و یکم بین سینه هاشو ، تلمبه زدن به صورت داگی و فرغونی تو کص خواهر شما ، ناموسا کص حقی کردم ، دیوث چه بدنی داشت ، اصلا بهترین کصی بود که کردم ، بهت حق میدم حشری شی!
من : جون بچت ردیف کن منم یه سیخی بزنم
شایان : اصلا میفهمی خواهرته؟
من : خب برادرزاده تو هم بود ، نکردیش مگه ، باو طرف خیلی جندست ، نمیشه بهش فکر نکرد ، جون من یه کاری بکن دیگه ، اصلا خودتم بیشتر حال میکنی ، میخوای به همین یه بار راضی باشی یعنی ؟
شایان: خب چطوری ، چیکار کنم ؟
من : اونشو بسپار به من …

نوشته: خائن


👍 6
👎 10
52401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

891716
2022-08-23 01:40:32 +0430 +0430

من که با خوندنش شیرم کاملا سفت و شق شده ، اماده برای تخلیه خخخخخ

0 ❤️

891752
2022-08-23 05:35:15 +0430 +0430

دردو باو، مرض‌و باو، کوفت‌و باو، کیرخرو باو. لاشی دوزاری فنچول بچه در این حد از داستان نویسی نمیدونی که ادبیات حرف زدن همه شخصیتای داستانت یکیه اونم به سبک یه بچه تازه به بلوغ رسیده ۱۵ ساله که پشت لبش داره سبز میشه و حتی موقع کون دادن دوست داره لاتی پر کنه؟ هی باو باو میکنه پفیوز اه

5 ❤️

891754
2022-08-23 06:37:11 +0430 +0430

من موندم که به کجا داریم میریم چه ها که نیاوردن به سر اصالت وغیرتو مردونگی وناموس رو.
این مطالب رو به وضوح بیان نکنید یا حداقل شخصیت نفر سوم رو عمو نزار.
چهارتا فهمیده وسن بالا داریم متوجه میشن و رو ذهنیت و زندگی عادی و واقعی شون تاثیر نمیزاره خوندن اینا اما خیلیا جوان ونوجوان ودرحال رشدهستن واین مطالب به راحتی روی افکارشون تاثیر داره و دنبال پیاده کردن رو خانواده خودشون میشن.
درسته همچین مطالبی فوق العاده تحریک پذیره اما همه این مثلا فانتزی ها و اصطلاحات انگلیسی که حتی بیان میکنید نمیدونم تابو،تریسام،کتگوری و هزارجور مثل اینا که الفاظ انگلیسی هستن وفرمان همه این موارد درواقع یک نقشه دشمن هست که از این طریق باورت رو اعتقادت رو ناموست رو ازت بگیره طوری که اسمی هم ازتو ومن نمونه.وما متاسفانه مثلا بانگاه روشن فکرانه وامروزی بدجوری درعمق فاجعه فرو رفتیم چون از رگ هوس وسکس وارد شدن.
روشن فکر بودن امروزی بودن وازاد زندگی کردن درواقع یچیزی دیگه هست اما به ما اینجوری رسوندن.
کمی بیدارشیدخیلی توی رویا وبیداری درگیریم.کسی که به اینجور روابط شدیدا علاقه داره روح سالمی نداره وقبل از اسیب بیشتر وارد شدن به خودش واطرافیان بایدبره مشاوره.
بابا از اسب کمتر هستین خدایی؟میگن اسب نجیبه چرا؟بگم یک دلیلش رو؟چون من در مهد پرورش اسب هستم ودیدم.
وقتی اسب برادر وخواهر یا پدر ودختر خلاصه اصطلاحا محرم هم باشن ونژادخوبی مثل خودشون برای جفتگیری نداشته باشن بخوان همون دو اسب خواهر و برادر رو جفت گیری کنن این دوتا اسب اصلا اینکارو انجام نمیدن واگر چشم اسب روببندن وندونه ونبینه درحال جفت گیری با کیه وبعد جفت گیری بفهمه خواهرش یامادرش بوده اون اسب به روشی هرطورکه شده خودکشی میکنه ومحاله زنده بمونه.
خداشاهد حیوان اسمش روش هست حیوانه شعئور نداره اما شما که اشرف مخلوقات هستی انسان یعنی از حیوان هم ایا پست تر هستی وجدانا؟
من شما رو محکوم نمیکنم شما افسارزندگیت دست خودته هرطورعشقته باش.فقط حرفایی رو زدم شاید به درد کسی خورد وشاید هنوز انسان زیاد باشه.
فرق ازاد زندگی کردن وخراب زندگی کردن زیاده سعی کنیم درک درستی از پیشرفت، امروزی بودن و…داشته باشیم.

3 ❤️

891781
2022-08-23 09:55:17 +0430 +0430

از کدوم تیمارستان آپلود کردی؟ 👎

1 ❤️

891790
2022-08-23 12:08:12 +0430 +0430

چی گفتی خودتم فهمیدی

0 ❤️

891791
2022-08-23 12:21:31 +0430 +0430

مزخرف بود باو

2 ❤️

891833
2022-08-23 20:14:19 +0430 +0430

اووف ابحی منم پسر عموم اینحوری گایید. منم یواشکی نکاه میکردم. خیلی دوس داشتم خودمم بکنم کون نازشو ولی نمیزاشت.‌ پسر عموم حتی ابجیمو با دوستاش میکردن ولی به من نمیداد

0 ❤️

891849
2022-08-24 01:35:13 +0430 +0430

عالی ادامه بده

0 ❤️

891894
2022-08-24 09:09:50 +0430 +0430

کیرم تو دماغت ازبس گفتی باو .مغزت پریود شده

0 ❤️

892076
2022-08-25 09:23:42 +0430 +0430

بیچاره شایان که یهو شد امیر😜

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها