داستان سکس عجیب من و ...

1400/06/12

از اولین باری که دیدمش محو صورت جذاب و سبزه اش شدم، ابروهاش یجوری بود انگار طراحی شده بود برای همین صورت، چشمای مشکی گرد با یه پف تیره که دائم زیر چشماش بود، یوقتایی کم رنگ یوقتایی پررنگ، بدنش تازه جا افتاده بود، بکر ‌و دست نخورده، قدش تا زیر چونه ی من بود، یه بدنه کامل و زیبا…
الان دیگه سه سال بود که همو میشناختیم، زیاد بیرون میرفتیم، بسیار زیاد. شوخی و خنده ی بی ریا و راحت داشتیم
زیاد پیش میومد که توی خونه یا هرجایی تنها بشیم، هیچوقت بهش دست نزده بودم، دستم بهش زیاد خورده بود، ولی بهش دست نزده بودم…
توی تصوراتم همیشه باهاش سکس میکردم، تو فکرم دستمو میذاشتم روی کونش و لمسش میکردم، بینهایت جذاب بود، بیرون که میرفتیم یجوری ازش عکس می‌گرفتم که کون و سینه ها و صورتش بطور خاص مشخص باشه، زوم میکردم روی عکساش و به کونش خیره میشدم، کیرم با نگاه کردن به بدنش راست میشد، نگاه میکردم و جق میزدم، همیشه تصور کردنش بهم لذت میداد و راست میکردم، همیشه چشمامو توی سکس میبستم و به نگار فکر میکردم…
حالا ما بطور اتفاقی تو یک روز معمول توی خونه ی نگار تنها بودیم، اون به امورات روزانش میرسید ‌ و منم تلوزیون تماشا میکردم و مرتب زیر نظرش داشتم، طبق معمول توی افکارم خودمو در حال لمس کردن بدنش تصور میکردم، برام چایی آورد و نشست روی مبل روبروی من و باگوشیش مشغول شد، چهارزانو نشست و شالشو انداخت روی جلوی بدنش که حیا رو رعایت کنه، منم مستقیم همونجا رو نگاه میکردم و مراقب بودم وقتی به من نگاه میکنه رومو برگردونم، یه کلیپ توی اینستا براش فرستادم و سر صحبت علمی مسخره طبق معمول باز شد، چندتا کلیپ رد و بدل شد، داشت در مورد یه نرم افزار صحبت میکرد، تو چشماش خیره بودم و از صدای نرم و زیباش لذت میبردم، انقدر فرصت زیاد داشتیم که برای هر کاری زمان داشتم، رفتم نشستم کنارش تو نزدیکترین فاصله ولی نچسبیدم بهش دستمو انداختم لبه ی مبل پشت سرش، توی گوشیش یه چیزایی داشت توضیح میداد و منم از نیمرخ از فاصله نزدیک تو چشماش خیره بودم، کیرم راست شده بود، مغزم دیگه فرمان نمیداد، همه ی امورات دنیا و زندگیمو فراموش کرده بودم، همچی اون لحظه کیرم بود حس لمس نگار، متوجه سنگینی نگاهم شد، تو صورتم نگاه کرد، چند ثانیه تو چشمام خیره شد، وای شهوت داشت پارم میکرد، قلبم به شدتی که تاحالا ندیده بودم محکم میزد، گفتم عجب صورتی داری، بلند خندید و گفت نه کاکا من انقدرام که شما هی میگی قشنگ نیستم، همینجوری از فاصله نزدیک داشتم حرف از قشنگیش میزدم و به این فکر میکردم که یعنی واقعا میخوام دختره باجناقمو بکنم؟
دسمتو بردم سمت موهاش و چند تار از موهاش که از زیره شالش آویزون بود رو لمس کردم، گفتم چقدر موهات نرمه، هیچی نگفت، دستمو خیلی بیشتر بردم تو موهاش، سرشو یکم انداخت پایین و یه لبخند شرم زد، خدای من باید چکار میکردم، مثل کنجشکی بود که بخوای بگیریش، هر آن ممکن بود بپره و بره، هر حرکت ناجوری میزدم به بهای این بود که زندگیمو از دست بدم، باید از شهر جمع میکردم و میرفتم…
تصمیم گرفتم تحریکش کنم رفتم نزدیکتر و دستمو از روی مبل انداختم روی شونش، با دستام موهاشو مینداختم پشت گوشاش، خدای من چقدر زیباست، بوی بدنش عجیب گرم بود، رون پاهامون یه تماس ریز داشت، منتظر یه واکنش ازش بودم ولی هیچ کاری نمیکرد، ههیچی نمیگفت، گفتم نگار؟سریع سرشو تکون داد و نگام کرد وگفت بله و بهم خیره شد، هیچی نمیخاستم بگم بهش، بیخودی صداش کرده بودم، نمیدونستم چکار کنم، لبامو برم جلو و گذاشتم روی گونه اش، انقدر ملایم اینکارو کردم که تحریک شدنشو حس کردم، بازم هیچی نگفت، با چشمای از تعجب گرد شده بهم نگاه میکرد، حاضر بودم تمام هستیمو بدم و این بوسه رو تکرار کنم، سرمو بردم زیره گوشش، به همون آرومی، با دستام بیشتر و محکمتر لمسش کردم، حس کردم باید رهاش کنم و چند ثانیه فکر کنم، یکم فاصله گرفتم ازش، گفتم نگار؟گفت بله؟گفتم تو چرا هیچی نمیگی؟گفت چی بگم؟گفتم اگه هیچی نگی من ممکنه این کارو ادامه بدم، هیچی نگفت، دوباره بهش نزدیک شدم، گفتم باید نظرتو بدونم، ممکنه بعدا پشیمون بشی و روی زندگیت تاثیر بد بذاره، دستاشو گذاشت رو صورتش و با حالت پریشونی گفت من هیچی نمیدونم و تو همون حالت موند، بنظرم هیچی از سکس نمیدونست، قطعا مثل همه ی دخترای توی اون سن فیلم سوپر دیده بود و با همه ی مسائل جنسی آشنا بود، ولی توی این موقعیت گیر نیافتاده بود هیچوقت…
به این چیزا فکر میکردم و هیچ چیزی نمیتونست منصرفم کنه، حس میکردم کیرمو اشاره کنم بهش آبم بریزه، تمام اون مدت رو راست بود، دستمو گذاشتم روی رون پاش و لمس کردم، اونم دستاش محکم رو صورت و چشماش بود ‌و قفل کرده بود، دستمو آوردمم بالاتر نزدیک کسش، گرم بود، حس نرمی و گرمی یه دختره سبزه ی دست نخورده رو داشتم با گوشت و خون درک میکردم، اصلا نمیتونستم به خودم یا خانوادم و چیز دیگه ای فکر کنم، فقط تو این فکر بودم که چجوری تحریکش کنم که راهو اشتباه نرفته باشم، لبامو گذاشتم پشت گردنش و دستمو بیشتر آوردم نزدیک کسش، گرم و نرم بود، بیشتر فشار دادم تا بالاخره واکنش نشون داد و دستاشو از روی صورتش برداشت گذاشت روی دست من، بینهایت تحریک شده بود، با سن کم و بدنی تازه جا افتاده، شهوت داشت دیوونش میکرد، از پف زیر چشمش که حالا خیلی سیاه شده بود مشخص بود، اشاره کردم به کیرم و گفتم ببین چکار کردی، نگاه کرد و چشاش گرد شد، مچ دستشو گرفتم و گذاشتم روی کیرم که توی شلوار لی بود و سفت چسبیدم بهش و تو همون حالت تحریکش کردم…
چند دقیقه ای با این حرکات گذشت، یه آن دیدم به مرحله ای رسیدم که نگار جلوی من ایستاده، شالش روی سرش نیست، من با کیره راست که از روی شلوار کاملا مشخص بود جلوش ایستاده بودم و تو صورت هم خیره بودیم، احساس نارضایتی توی صورتش نمیدیدم ولی توی افکارش حتماً داشت به این فکر میکرد که یعنی واقعاً قراره شوهر خالم منو بکنه؟
رفتم پشت سرش و از پشت بغلش کردم، یه دستمو گذاشتم روی کسش و یه دستمو گذاشتم روی سینه هاش و گردنشو بوسیدم و کیرمو محکم به کونش فشار دادم و کسشو تحریک کردم، بدون فکر این حرکتو انجام دادم و دیدم وای خدای من، نگار جوری تحریک شد که خودشو رها کرد، تازه نرمی بدنش رو حس کردم…
به کارم ادامه دادم، داشتم برای نگار جق میزدم، لحظه ی عجیبی بود، من ازش هجده سال بزرگتر بودم و اون توی بدن من رها بود، شهوت جلوی هر تصمیمی رو ازش گرفته بود، جفتمون مطمئن بودیم که به کسی نمیگیم و توی فامیل هیچ مشکلی پیش نمیاد، همین خیال مارو راحت کرده بود…
توی همون حالت چند قدم به عقب برداشتم و نگار و با خودم آوردم و نشستم روی مبل، دستمو اصلا از کسش و سینه هاش جدا نکردم، حالا نشسته بودم روی مبل، نگاره کوچولو و زیبا روی کیرم که به شدت از وزنش داشت اذیت میشد نشسته بود، دست راستم روی کسش درحال جق زدن بود، دست چپم روی سینه هاش و لم داده بود روی من…
هرلحظه میتونستم خودمو رها کنم که ارضا بشم، مرتب جلوی خودم رو میگرفتم تا بیشتر لذت ببرم، خدای من ، چقدر نرم بود، کیرم داشت راحت سوراخ کونش رو لمس میکرد، دست راستم از روی شلوار روی کسش بود، تلاش کردم دستمو از زیر کش شلوارش رد کنم و کسشو با پوست دستم لمس کنم، وقتی دستمو بردم داخل، بدنشو سفت کرد، مثل موقتی شد که هنوز خودشو رها نکرده بود، چند لحظه دستمو روی کسش نگه داشتم، انگار یه لحظه به خودش اومده بود که داره چکار میکنه
دستمو از شلوارش در آوردم و بهش گفتم پاشو وایسا، عین یه بچه کوچولو که داریم بازی میکنیم به حرفام گوش میکرد، بهش میگفتم بچرخ میچرخید، میگفتم بشین مینشست، رام من شده بود، گفتم پشتتمو به من کن و وایسا، چسبیدم به کونش و یکم بهش ور رفتم، گردنشو میبوسیدم، ولی همه حرکاتم آروم و با حوصله بود، داشتم از زیبایی هاش، از نرمیش لذت میبردم، کیرمو از دکمه های شلوارم در آوردم و میمالیدم به کونش، هنوز لباسهاش کاملا پوشیده و با حجاب بود، فقط شالش افتاده بود روی گردنش و موهای مشکی و کوتاهش که تا روی شونه هاش بود نمایان شده بود، برای اولین بار بود موهاشو بدون حجاب میدیدم، یه شلوار راحتی پوشیده بود و یه پیرهن بلند، پیرهنشو دادم بالا و کیرمو لای کونش فشار دادم، میخاستم بفهمه که کیرمو لخت چسبوندم بهش، هیچ واکنشی نشون نداد، عین یه مجسمه یخ کرده بود و تکون نمی‌خورد، انگار بهش گفتی خبر دار وایسا و هیچ کاری نکن…
شلوارشو تا زانو کشیدم پایین…
خدای من چی میدیدم، شلوار و شورت باهم اومد پایین، رونهای زیبا با موهای خیلی نازک نشسته بودم پشت سرش و به کونش نگاه میکردم و با دستام رونها و زانوها و پاهاشو لمس میکردم، تحریک شدنش رو حس میکردم ولی چیزی که بیشتر حس میکردم فشاری بود که روی مغزش بود که قراره چه اتفاقی براش بیافته، قراره چه چیزی به سر زندگیش بیاد…
اصلا جلوش نرفتم، فقط پشت سرش بودم، آرزو کردم کاش میشد کسش رو ببینم ولی میدونستم این حرکت ممکنه همچی رو تموم کنه، میترسیدم احساس شرم بهش دست بده و همچی خراب بشه…
پاشدم وایسادم و کیرمو از لای دکمه های شلوار آوردم بیرون و فشار دادم به کونش ولی هیچ تکونی ندادم، فقط گذاشتم که حسش کنه، مکث کردم و دستمو گذاشتم روی کسش و شروع کردم دوباره براش جق بزنم و همزمان کیرمو به آرومی میکشیدم به کون و کمرش و عقب جلو میکردم، هر آن ممکن بود ارضا بشم، مرتب خودمو نگه میداشتم، میدونستم بهترین موقع برای ارضا شدنم وقتیه که نگار ارضا میشه…
حرکت دستمو تند کردم، نرمی زیاد کسش و آب زیادی که ازش اومده بود و حس میکردم، حس میکردم مو داره ولی نمیدونستم چقدر، خیلی کم پشت بنظر میومد، دیوونه ی این بودم که برم و از جلو کسشو ببینم و بلیسم ولی میترسیدم، میترسیدم همچی خراب بشه…
کیرم از لای دکمه های شلوار خیلی اذیت بود، شلوارمو همینطور که برای نگار جق میزدم همزمان در آوردم و تا زانو دادم پایین و کیرمو تفی کردم و بردم لای کونش، وای خدای من، حرکت کیرم لای این کون زیبا، چشمای منو بروی همه ی دنیا بسته بود، وقتی کیرم رو لای کونش پایین بالا میکردم همه ی گوشتای رونش میومد به بالا و رها میشد، دوست داشتم میکردم توی کونش ولی شک نداشتم که نمیشه، میدونستم انقدر دردش میاد که نمیتونه تحمل کنه، فقط کیرمو به سوراخش کمی فشار میدادم و عقب جلو میکردم و براش جق میزدم…
داشت به ارضا شدن نزدیک میشد، خودمو آماده کردم برای ارضای خودم
حرکت دستمو تند کردم، با سرعت نور داشتم براش جق میزدم و به کونش فشار میدادم، فقط صدای نفس میومد، هیچ صوتی از دهنش بیرون نمیومد، به مرز ارضا شدن رسیده بود ولی خودشو رها نمی‌کرد، به شدت داشت روی پاهاش و بدنش فشار میومد، سرعت دستم از خستگی کم شد، فهمید که باید خودشو رها کنه، برای اولین بار خودش کونش رو فشار داد سمت کیرم تا بیشتر تحریک بشه و خودشو رها کرد روی بدن من، خودشو کاملا در اختیار من گذاشت، مرتب آه آه میکرد و به شدت نفس میزد ولی ارضا نمیشد، دستمو محکمتر روی کسش فشار دادم و حرکت دادم، کیرمم خیلی کم سوراخ کونش رو باز کرده بود ولی اصلا تو نرفته بود، فاصله آه آه گفتنش مرتب کم میشد و صداش بلندتر میشد، انقدر صداها و آه آه ها پیوسته شد که تبدیل شد به یک جیغ بلند و نگار توی دستای من ارضا شد، درحال لرزیدن بود و همه ی بدنش قفل کرده بود و منم تو همون حال خودمو رها کردم و ارضا شدم، حین ارضا شدن بیشتر به کونش فشار آوردم و آبم ریخت رفت داخل کونش و لای پاهاش پخش شد ، خودمو خیلی با سکوت ارضا کردم، نذاشتم بدنم زیاد بلرزه…
شلوارشو کشیدم بالا، شلوار خودمم پوشیدم…
نشستیم سره جامون، ساعتها گذشت و هیچی نگفتیم و فقط نشسته بودیم روبروی هم غرق در افکار …

نوشته: A…


👍 12
👎 14
24201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

829755
2021-09-03 02:42:35 +0430 +0430

قشنگ‌ بود جوری که خودم احساس می‌کردم اما نوعی دوگانگی‌و تجربه می‌کرد

0 ❤️

829759
2021-09-03 03:46:56 +0430 +0430

بیا پایین بابا کسشر نگو سرمون درد گرفت

0 ❤️

829765
2021-09-03 06:55:14 +0430 +0430

ادامه داستان
کیر مو فشار دادم تا ته رفت داخل ولی میترسیدم همه چی یهو خراب بشه واسه همین درش آوردم و اروم کردمش داخل کسش ولی میترسیدم همه چی خراب بشه واسه همین گفتم مادرتو بیار تا بکنم بعد که مادرش آورد میترسیدم همه چی یهو خراب بشه واسه همین گفتم باید باجناغمو بکنم ولی میترسیدم همه چی یهو خراب بشه
درکل میترسیدم اگه نمی‌ترسیدم چی میشد
یا ابرفرز من که دارم از شهوانی میرم

3 ❤️

829768
2021-09-03 07:30:56 +0430 +0430

شلوارشو کشیدم بالا، شلوار خودمم پوشیدم…
نشستیم سره جامون، ساعتها گذشت و هیچی نگفتیم و فقط نشسته بودیم روبروی هم غرق در افکار

خودتونو تمیز نکردین🤔

1 ❤️

829799
2021-09-03 12:33:29 +0430 +0430

احتمالا باجناقت خودتو زنتو رو هم گاییده اینو نوشتی بگی آره منم بلدم

2 ❤️

829825
2021-09-03 17:17:52 +0430 +0430

این نظر من ربطی به این داستان نداره ولی یکم پیش ی داستان خوندم درمورد پرده دوخته شده…ی سوال دارم مردانه اگه کسی بلده جواب بده ناموسن… آیا پرده ی دوخته شده مشخصه که قبلاً زده شده؟!چجوری؟! لطف کنید جوابمو بدید هرکسی بلده من مخلص ایران زمین و بچه هاشم

0 ❤️

829833
2021-09-03 19:50:13 +0430 +0430

جانی هرسین
خیر مشخص نمیشه پرده ترمیم شده مشخص نیست کسی که بخواد به دروغ خودش رو باکره جلوه بده میتونه :)

0 ❤️