داستان و یا اتفاق کامل واقعی
کمتر از یک هفته از این ماجرا میگذره…
تمامی اسامی مستعار است!
میلادم
سالمه ۳۲ سالمه و متاهل
۱۶۵ قد و ۷۰ وزن
توی گروه های زیادی از تلگرام عضوم و زیادم علاقه خاصی به موضوعات گروه ها ندارم
فقط محض اینکه شاید پارتنر همشهری به پستم بخوره عضوشون میشم
ساعت ۸ صبح محل کارم بودم و روی ذره بین بالای صفحه تلگرامم زدم تا بازم مثل همیشه سرچ کنم که از همشهری هام کسی دنبال پارتنر میگرده یا نه…
نوشتم شاهرود…
یکی نوشته بود مستر خیلی خشن جهت ارتباط حضوری از شاهرود پیام بده
فقط شاهرود
مریم ۲۰
چک کردم دیدم پیامش مال دیشب بوده
پیام دادم به اون پروفایل
خودمو معرفی کردم
بعد حدود ۱ ساعت دیدم جواب داد…
ازش مدلی که مد نظرم بود با چهره اثبات گرفتم و مطمئن شدم
منم بهش عکس دادم و شروع کردیم به صحبت
دانشجو بود توی شهر ما
خودش اهل مشهد بود
گفت مکان داری
گفتم آره
وسایل bdsm داری
الکی گفتم آره
در صورتیکه اصلا فاز bdsm ندارم و بیشتر سعی میکردم هرطوری شده لااقل دستم بهش برسه
گفت شکنجه چی دوست داری
مطابق تجربه ای که از اون همه پورن دیدن ها کسب کرده بودم چندتا لفظ براش اومدم و خوشش اومد
گفت من لیمیت دارم
هر نوع دخول و ساک زدن و فوت فتیش و بو کشیدن لیمیتام هستش
میگفت شلاق و اسپنک و سیلی و چنگ زدن و اینارو دوست داره
گفتم با گیره برای شکنجه نوک سینه هات موافقی
گفت آره
با شمع برای سوزوندن بدن… گفت آره دوست دارم
بات پلاگ و انگشت کردن توی سوراخ کونت…گفت مشکلی ندارم ب شرطی نخای بعد انگشت سکس کنی
گفتم اوکیه
گفت واقعا به لیمیتام احترام میذاری؟
گفتم چرا نباید بذارم؟
خلاصه خیلی خوشش اومد از احترامی که براش قائل شدم…
گفتم امروز بعد ازظهر بیا بریم با ماشین دور دور
گفت تو ماشین راحت نیستم و هر وقت مکانت اوکی بود هماهنگ کن بریم
خلاصه بعد حدود ۱ ساعت چت کردن بهش قول دادم یک شنبه مکانم اوکیه
حالا با خودم میگم مکان چطور جور کنم
واقعا کیس مناسبی بود و نمیخواستم از دستش بدم،
توی عکساش مشخص بود هیکل درشتی داره
حدود ۱۷۰ تا ۱۷۵ قد - ۷۰ تا ۷۵ وزن
باسن واقعا بزرگ با رونای کلفت که مشخص بود توی عکساش
البته عکساشم همه سکرت و با این وجود نسبتا محجبه میفرستاد
خلاصه هرطور حساب میکردم ارزششو داشت حضوری ببینمش…
فرداش دوباره پیام دادم…
با وعده جور شدن مکان قرار شد ساعت ۵:۱۵ برم مطابق لوکیشنی که میفرستاد سوارش کنم و از همون جا بریم مکان برای رابطه حضوری…
گفت یه پالتو سفید میپوشم
با کلاه مشکی و بوت و کیف دستی خاکستری
ماشینت چیه؟
گفتم ۲۰۶ مشکی
گفت هقب ماشین سوار میشم
ساعت ۵:۲۰ رسیدم سر لوکیشن…
یکمی اطراف و نگاه کردم و پیداش کردم…
رفتم یه خورده جلوتر واسادم…
نوشتم رسیدم
گفت کوشی؟
گفتم یکمی جلوتر
بوق زدم و نگاش افتاد به ماشین
اومد خیلی با کلاس سوار شد عقب ماشین
گفتم بیا
عطر خیلی شیرینی زده بود…
آروم بهش دست دادم و شروع کردم به صحبت
با لهجه غلیظ مشهدی صحبت میکرد و خیلی خوش خنده بود…
بدنش خیلی خوب بود… مشخص بود خیلی درشته…ولی خب هوا تاریک بود و زیاد نمیشد وراندازش کنم از جلو ماشین
فیسش معمولی نسبتا زشت بود😁
میشد به عنوان یه اسلیو ماده پذیرفتش
بعد ۱ رب چرخیدن توی خیابونا گفت نمیری مکان؟
گفتم منتظرم دوستم پیام بده تا بریم خونش
گفت بهش اطمینان داری؟
گفتم آره رفیقمه و متاهله، قرار بود با خانمش اینا بره بیرون بعدش باهام هماهنگ کنه بریم اونجا
(واقعا دروغ مسخره ای داشتم بهش میگفتم بابت مکان)
به هر حال باور کرده بود و منتظر پیام رفیقم بودیم مثلا و همچنان در حال کص چرخ توی خیابونای خلوت پایین شهر…
گفت وسایل آوردی؟
گفتم آره توی صندوق ماشین گذاشتم
بعد حدود نیم ساعت بحث کسشر راجب رشته تحصیلیشو آدرس خوابگاهش ( که البته خیلی از موارد رو توی چت دروغ گفته بودم بهم) خلاصه بهش گفتم بیا جلو بشین
قبول کرد و اومد جلو بعد توقفی که کردم
چراغ سقف روشن کردم و دیدم واقعا روناش درشته
لگ مشکی پوشیده بود زیر پالتوش با بلیز نسبتا کوتاه مشکی، جلوهم که اومد مجدد شروع کردیم به بحثای کسشر راجب آینده زندگی و آینده شغلی خانم
حالا من داشتم از شدت شق درد و هوس میمردم، اون داشت همچنان به چرت و پرت گفتناش ادامه میداد
نسبتا محکم با کف دست کوبیدم روی رونش
دیدم نیش خند زد
گفتم تحملت زیاده؟
سر تکون داد و گفت آره
گفتم میخام محکم بزنم
اوکیی؟
گفت بزن
اینبار محکم تر کوبیدم(نه با تمام شدت)
با خنده
گفت دیوونه دردم اومد…
/پایان قسمت اول/

نوشته: Milad Irani