دایی و خواهرزاده ی حلال زاده

1393/04/16

این داستان داستان من و خواهر زاده م عسله داستان از اونجا شروع میشه که من یه خواهر زاده دارم به اسم عسل و الان پیش دانشگاهی میخونه خونه ی ما تهرانه و اونا یزد زندگی میکنن من کارمند بانک صادراتم و بعد از 4سال عقد بستگی با خانومم الان یک ساله که عروسی کردیم عسل یه دختر شر و شیطونه و خیلی هم درس خونه امسال بنا به دلایلی میخوان نقل مکان بکنن به تهران ولی خب هنوز موفق نشدن و الانم اول مهره و عسل مجبوره که زود تر از اونها بیاد اینجا خونه ی ما تا به مدرسه ش برسه من پدر خانومم مشکل قلبی داره و چند روز پیش هم عمل قلب باز شد و خانومم از اونجایی که مادرش چند ساله که فوت کرده این چند وقته رفته خونه ی پدرش که مراقب اون باشه و من و عسل هم که تازه رسیده بود فعلا باهم تنهایی زندگی میکنیم خب بزارین از عسل براتون بگم یه دختر قد بلند و خوش استیل چشماش عسلیه و موهاش فره و خرمایی رنگه پوستشم سفیده و لبای صورتی خیلی قشنگی هم داره پستون های تقریبا درشت و کونشم بدجور قلمبه ست در یک کلام خیلی اندامش سکسیه (پیش خودتون حتما میگین عجب دایی چشم ناپاکی داره) چه کنم دیگه منم جوونم و غریزه دارم خلاصه ش کنم یه روز عسل میخواست بره حموم و به گفت که اب گرم کن رو روشن کنم منم روشنش کردم و گفتم عسل دایی حموم اماده ست برو اونم رفت حومو و منم روی مبل نشسته بودم و داشتم فیلم میدیدم و تخمه میخوردم حموم ما جوری بود که از جایی که من بودم خیلی خوب دید داشت درش الو مینیوم بود و قسمت بالایش اینه بود و قسمت پایینش شیشه کدر بود (شیشه ی طرح دار) همین جور که به در حموم خیره شده بودم یهو دیدم عسل اومد پشت در( اون بیچاره که میخواست خودشو توی اینه ببینه و نمیدونم یه کاری روی صورتش بکنه) خبر نداشت که بدن خیسش به شیشه چسبیده و حتی با وجود کدر بودن شیشه داره اندامشو نمایش میده سینه های گردش چسبیده بودن به شیشه و نوکشون ضایع مشخص بود و یه تصویر ماتی هم از یه کس سیاه که حتما پشالو هم بود داشتم میدیدم که هو تخمه پرید توی گلوم و به شدت به سرفه افتادم که دیدم عکس کاملا چسبیده به در و درو یکم باز کرد و سرش رو اورد بیرون و گفت دایی؟ چت شده؟ با دستم نشون دادم که چیزی نیست و اونم رفت داخل و کمی بعد که فکرکنم اخرای حمومش بود بازم اومد سراغ ایینه و این دفعه کسش سفید سفید بود و معلوم بود اصلاحش کرده بادیدن این صحنه بد جور کیرم راست شده بود و حالم خراب بود منم بلند شدم و رفتم توی اتاق و حوله م رو برداشتم و منتظر موندم که عسل بیاد بیرون و اون که اومد بیرون گفت دایی حالا که حموم گرمه بزار منم برم تو هم برو جلوی تلوزیون بشین و تخمه بخور برنامه ی جالبی داره پخش میشه اونم گفت باشه رفتم حموم و لباس هامو کاملا در اوردم و رفتم زیر دوش و بدنمو خیس کردم و کیرمم اصلاح کردم و اومدم سراغ ایینه و خودمو یعنی کیرمو چسبوندم به شیشه و تقریبا تکونش میدادم روی شیشه نمیدونم هدفم از این کار چی بود کاملا غریزی بود و فقط میخواستم عسل کیرمو ببینه چندین بار این کارو کردم و اخر سر حوله مو پوشیدمو و اومدم بیرون که دیدم بله عسل روی همون مبلی نشسته که منم قبلا نشسته بودم و یکمم رنگش قرمز شده بود ولی چیزی نگفت باهم سام خوردیم و کمی تلویزیون دیدیم و میخواستم برم که رختخوابش رو بیارم که بخوابه اومدم که بلند بشم گفت دایی من عادت ندارم روی زمین بخوابم دیشبم کمرم خیلی درد گرفت تخت اضافه ندارین؟؟ خندیدم و گفتم دایی جون تخت اضافه م کجا بوده؟؟!!! یکم فکر کرد و گفت دایی حالا که زن دایی نیست میشه منم روی تختتون بخوابم؟ همینو که گفت یاد اون پستون های خوشکلش افتادمو تو کونم عروسی شد گفتم اره چرا که نه اونم یه لبخند خیلی خوشکل زد و حرفی نزد و منم رفتم توی اتاق خوابم من شبا عادت ارم که فقط با شرت میخوابم ولی حالا به خاطر عسل مجبور بودم یکم پوشیده تر لباس بپوشم یه شلوارک طوسی پوشیدم و یه رکابی سفید و چراغ رو خاموش کردم و چراغ خواب قرمز رو روشن کردم یه یه ربعی گذشت که دیدم عسل یه تاپ مشکی باز پوشیده بود که قسمت بالایی سینه ش رو مخصوصا خط سینه ش رو به خوبی نشون میداد و یه شلوارک چسبون مشکی دیگه م پوشیده منم مثلا خواب بودم ولی فقط چشمامو بسته بودم اومد کنارم صدام کرد و گفت دایی؟ دایی بیداری؟؟ چشمامو باز نکردم و لی گفتم اره دایی ولی داره چشمم گرم میشه اونم حرفی نزد و لحاف رو داد بالا و خزید زیرش خیلی دلم میخواست باهاش سکس کنم ولی خب عذاب وجدان هم داشتم اخه اون دست من امانت بود پس بیخیال شدم و سعی کردم بخواب و همین طورم شد و من خوابم برد که نصف شب صدای کرومپی اومد و همزمان صدای شکستن یه چیزی اومد سریع بلند شدم ویه نگاه به جای عسل کردم که دیدم سرجاش نیست از اتاق رفتم بیرون که دیدم داره صدای گریه ی ارومش از اشپزخونه میاد رفتم توی اشپزخونه که دیدم عسل داره داره با دست شکسته های پارچ اب رو جمع میکنه و اشک میریزه لامپ رو روشن کردم که دیدم ترسید و یه جیغ زد گفتم دایی نترس منم چی شده؟ با دست اشکاشو پاک کرد و گفت ببخشید دایی اومدم اب بخورم که اب ریخت کف زمین و منم لیز خوردم و پارچ اب شکست…لبخندی بهش زدم و گفتم حالا به خاطر همین داری اینطور اشک میریزی؟؟؟ گفت اخه هم پام خیلی درد اومده و هم اینکه زن دایی خیلی این پارچ رو دوست خودش اون دفعه گفت و بازم شروع کرد به اشک ریختن رفتم جلو و دست انداختم پشت کمرش و بغلش کردم و گفتم فدای سرت دایی… قربونت برم عسل دایی اینطوری اشک نریز دایی یکی دیگه میخرم براش چیز مهمی نیست دیگه گریه نکن باشه؟؟؟ اونم توی بغلم سرشو به نشونه ی باشه تکون داد منم گفتم خب حالا بیا بریم بخوابیم گفت دایی بزار شیشه هارو جمع کنم گفتم ولش کن بعدا خودم جمع میکنم و دستشو کشیدم و بردمش توی اتاق خواب و روی تخت خوابوندمش اومدم لحاف رو بکشم روش که دیدم تاپش خیلی رفته کنار و قسمت اعظم سوتین و پستونش بیرونه یه نگاه توی چشماش کردم و یه لبخند بهش زدم و تاپشو یک جابه جا کردم و سینه ش رو پوشوندم و پیشونیش رو بوسیدم و لحاف رو دادم روش و خودمم سرجام دراز کشیدم دیگه خوابم نمی اومد که دیدم عسل خودشو کشید کنارم و گفت دایی میشه بازم بغلم کنی؟؟؟گفتم اره دایی به پهلو خوابیدم و دستمو باز کردم و اونم خودشو توی بغلم جاداد و دستشو اناخت پشت کمرم و منم موهاشو بوسیدم که گفت دایی خوابت نمیاد؟ گفتم نه دایی گفت ببخشید همش تقصیر من بود ببخشید کگفتم نه دایی اشکال نداره اتفاقه دیگه پیش میاد گف دایی دلت برای زن دایی تنگ شده؟ گفتم اره گفت اگه اینجا بود چیکار میکردی؟ از سوال هاش تعجب کردم و گفتم فضول شدی خانوم خوشکله؟؟گفت دایی بگو دیگه خواهش میکنم… دوباره یاد کون قلمبه ش افتادم وکیرم راست شد و گفتم همون کاری رو که خیلی از زن و مرد ها شب جمعه میکنن…یه لبخندی زد و گفت امشب شب جمعه ست؟ گفتم اره
گفت دایی میخوای من نقش زن دایی رو برات بازی کنم؟؟؟ خیلی تجب کردم و با چشمای گرد بهش گفتم نهههههههههههه؟ گفت اره دایی من میتونم امشب برات زنت باشم گفتم نه عسل چی داری میگی؟ گفت دایی اذیت نکن خب منم یه دخترم مگه من نیاز ندارم؟ به تو که دایی م هستی نگم به کی بگم؟؟ منم از خدا میخواستم ولی خب وجدانم اجازه نمیداد اومدم دوباره مخالفت کنم که لباشو گذاشت روی لبامو و اجازه مخالفت رو ازم گرفت منم دیگه کوتاه اومدم و با لذت لباشو میبوسیدم و زبونش رو میخوردم خیلی لباش خوش طعم بودن همین طور در حال لب به عسل کمک کردم که بشینه روی شکمم ولی اون نشست روی کیرم دقیقا کسش روی کیرم قرار گرفته بود ولی خب هردو لباس داشتیم با این حال کیر گنده و بلند شده ی من خیلی به کسش فشار میاورد بوسیدنمون که تموم شد عسل نشست و با چشمای خمارش نگام کرد وگفت دایی میدونی که خیلی دوست دارم پس نزار ارزو به دل بمونم من امشب خیلی هوس کردم سکس رو تجربه کنم و اون کیر خوشگلتو توی وجودم احساس کنم منم خودم بد جور چشمم اندام سکسیش رو گرفته بود ولی خب بهش گفتم عسل دایی اولین بارته که میخوای سکس کنی؟ گفت با مذکر اره ولی خب قبلا خودم یکم با خودم ور میرفتم بهش گفتم دایی بهم قول بده اگه من امشب تورو به خواسته ت رسوندم دختر خراب و هرزه ای نشی…یه اخمی کرد و دایی این چه حرفیه معلومه که من اینجور ادمی نمیشم یه لبخند زدم و کشیدمش توی بغلم و باهم یه غلط زدیم و جاهامون عوض شد و حالا دیگه اون زیر من بود پیش خودم گفتم حالا که تجربه ی اولشه پس بزار خیلی بهش حال بدم از لباش شروع کردم کلی که باهاش لب گرفتم و رفتم سراغ گردنش ولبای خیسم رو گذاشتم روی گردنش و سرمو بالا و پایین کردم که دیدم داره ناله میکنه همین طو به کارم ادامه میدادم و زبونم رو روی گردنش میکشیدم و گردنشو لیس میزدم اونم هی اه و ناله ش شدت میگرفت خانوم خودم روی گوشش هم خیلی حساس بود سرمو بردم کنار گوشش و نفس داغمو دادم توی گوشش و شروع کردم به خوردن لاله ی گوشش که دیدم خیلی حالش خراب شد و داره دست و پا میزنه که منو از خودش جدا کنه منم بدجور لاله ی گوشش رو میخوردم بعدش اومدم پایین تر و کلی سینه هاشو مالوندم و فشار دادم اونم خیلی جیغ جیغ میکرد بعدشم تاپشو در اوردم و همین جور از روی سوتین کلی سینه هاشو خوردم جوری که دیگه سوتینش خیس خیس بود و در اخرم سوتینش رو در اوردم و از چیزی که میدیدم خیلی تعجب کردم دوتا سینه ی شفید تقریبا بزرگ که نوکشون قهوه ای بود و برجسته ( خانوم خودم سینه هاش متوسط رو به کوچیک ان) و من عاشق سینه ی بزرگ درنگ نکردم و افتادم به جون سینه هاش و با ولع میخوردمشون و میکشون میزدم عسلم هی اه و ناله میکرد کیرم از شهوت دیگه داشت میترکید ولی خب باید صبر میکردم بعد از سینه هاش همین جور کم کم اومدم پایین و شکمش رو لیس میزدم تابه نافش رسیدم دیدم واییی بازم اه و ناله ش زیاد شد و منم بیشتر از قبل نافشو لیس میزدم اونقدر به این کارم ادامه دادم که در اخر عسل با دستاش موهامو میکشید تا منو از خودش جدا کنه و منم ازش جدا شدم کیرم حسابی شق شده بود و دیگه نمیتونستم جلوشو بگیرم و رفتم سراغ شلوارش و یهو شلوار و شرتشو باهم از پاش در اوردم یه کس سفید کوچولو و اصلاح شده جلو روم بود و از دیدنش دهنم اب افتاد بی معطلی پاهاشو از هم باز کردم و دهنمو نزدیک کسش کردم ولی خب اول اطرافشو خوب لیس زدم و بعد یکم کسشو ماساژ دادم و همشو کردم توی دهنمو و شروع به مکیدن لبای کسش کردم وعسلم هی ای ای میکرد بعدشم طولانی مدت مثل بستنی کیم کسشو لیس زدم اونم از بس اه اه کرده بوده دیگه دهنش خشک شده بود رفتم بالا و یه لب تپل ازش گرفتم و دهنشو خیس کردم یه نگاه بهم کرد و گفت دایی نمیخوای اون کیر خوشکلتو رو کنی بابا دلم اب شد و بعدش از روی لباس یه دستی به کیرم کشید و گفت حتی از زیر شلوارم دلبری میکنه زود باش دایی دیگه طاقت ندارم دلم میخواد برای اولین بار توسط دایی عزیزم گاییده بشم دایی میدونی که خیلی دوست دارم گفتم دایی قربونت بره عسل من خیلی دوست دارم و سریع رکابی م رو در اوردم و بعدشم شلوار رو در اوردم همین که نگاه عسل به شرتم و کیر گنده م که داشت شرتمو پاره میکرد افتاد از جاش بلند شد و گفت ای قربون تو کیر خوشکل دایی برم که من از حسرت دوریت دارم میمیرم و بعدش شورتمو کشید پایین و کیرمو با دستاش گرفت و خوب نگاش کرد و یهویی همش رو کرد داخل دهنش یک لحظه گرمای 90 درجه به بدنم تزریق شد دهنش گرمای غیر قابل توصیفی داشت و اونم شروع کرد به ساک زدن و قربون صدقه رفتنم خیلی باحال کیرمو میخورد و همزمان با دستش محکم روی کون قلمبه ش میزد خوب که ساک زد گفت دایی دیگه وقتشه زود باش منم پشت به شکم خوابوندمش به تخت و پاهاشو از تخت اویزون کردم یکم بی حس کننده ی دندون به کونش زدم و یکمم کرم مالوندم واز داخل کشو یه کاندوم برداشتم و انداختم روی کیرم و دوتا سیلی به کونش زدم و گفتم عسلی دایی ممکنه یه کوچولو درد داشته باشه ولی خب اگه شهوتت بالا باشه دردو خیلی کم حس میکنی اونم گفت دایی هرچی هم درد داشته باشه من تحمل میکنم بسم الله بکن توش منم یه تف به سوراخ کونش کردم و سرکیرمو فشار دادم داخل یه جیغ خفیف زد و با دستاش ملافه رو فشار داد منم یه فشار دیگه دادم و کیرم تا دسته رفت داخل کون گنده ش خودمم خم شدم روش ویکم صبرکردم که کونش به کیرم عادت کنه و وبعد از جند دقیقه بلند شدم و با دستام لپ های کونشو باز کردم و کیرمو در اوردم و دوباره توی کونش فرو کردم رفته رفته سرعتمو بیشتر کردم عسلم دیگه درد نداشت و کونش گشاد شده بود منم هی تند تر توی کونش میزدم و اونم میخندید و هی میگفت دایی جون تند تر کونمووو بکن قربون کیر دایی خوشکلم برم دایی جرم بده دایی کون عسل فقط مال خودته دایی عسل میخواد جر بخوره کونشو جررر بده منم با حرفاش یه انرژی زیاد تری گرفته بودم و با سرعت بیشتری کیرمو توی کونش میکردم و کونشو میکوبوندم جوری که اه و ناله ی من بیشتر از عسل بود اینقدر این کارو کردم که دیگه داشت ابم میومد بهش که گفتم گفت دایی ابتو بده میخوام بخورم منم کیرمو کشیدم بیرون و کاندو رو در اوردم و عسلو هول دادم روی تخت و کیرمو به شدت کردم توی حلقش همه ی کیرمو فشار دادم توی دهنشو ابمو که خیلی هم زیاد بود با شدت و ناله ی بلند خالی کردم تو حلقش اونم همشو خورد و منم بی حال افتادم روش یکم که گذشت از زیرم اومد بیرون و گفت دایی من کونم هنوز از کیرت سیر نشده ها پاشو منو بکن گفتم دایی کیرم خوابیده اگه بیدارشد باشه گفت دایی من طاقت ندارم بیدارش میکنم و افتاد به جون کیر کوچیک شده م اینقدر خوردش و باهاش ساک زد که دوباره کیرم بلند شد و اینبار خودش با دست خودش کیرمو توی کونش جا داد و نشست روش و هی خودشو بالا وپایین میکرد و جیغ جیغ میکرد و منم از دیدن این صحنه حسابی لذت میبردم اینقدر عسل روی کیرم بالا و پایین شد که دوباره ابم داشت می اومد ولی هنوزم عسل از کون دادن خسته نشده بود بهش گفتم عسل ابم داره میاد گفت دایی میخوام کونمو استخر ابت بکنی همشو بریز توی کونم منم از خدا خواسته توی تلمبه زدن با عس همراهی کردم و محکم چند تا تلمبه توی کونش زدم و یه ضرب ابمو توش خالی کردم و این بار واقعا بی حال شدم( خب چه خبره بدون هیچ تغذیه ی خاصی دوبار ابت بیاد خودش شاهکاره!!!) خب داشتم میگفتم بی حال شدم و عسلم بیحال تر با اینکه هنوزم کیرم توی کونش بود افتاد روی من یه ربعی که گذشت بلندش کردم و کشیدمش توی بغلم و دوتا لب باحال ازش گرفتم و لحاف رو دادم رومون دیگه صبح شده بود ولی ما تازه میخواستیم بخوابیم گوشیمو برداشتم و به یکی از دوستام پیام دادم که من امروز نمیام و برام مرخصی رد کنه عسلم نمیزاشتم بره مدرسه و باهم تا لنگ ظهر خوابیدیم ظهرم بلند شدیم و باهم یه دوش گرفتیم و رفتیم جیگرکی و با هم 50 تا سیخ جیگر خوردیم که بدنمون جون بگیره واسه سکس بعدی توی اون یه هفته ای که خانومم نبود من و عسل هرشب باهم سکس میکردیم حتی چند بارم در یک روز سکسمون به دو سه دفعه هم میرسید مایی که هرکدوممون تا ظهر بیرون بودیم…عسل واقعا مثل خودم پر شهوت بودم نکه حلال زاده بود بچه ی حلال زاده هم باید به یدونه داییش بره توی اون یک هفته عسل هم چند سایز سینه هاش و کونش بزرگتر شده بودن ولی خب اون یه هفته تموم شد و خانوم منم برگشت و پدر مادر عسل هم اسباب کشی کردن و من عسل خیلی کم دیگه خیلی به ندرت میشه که بتونیم باهم سکس کنیم راستش من از سکس با عسل بیشتر از خانوم خودم لذت میبرم
… ممنون که خاطره م رو خوندید…ممنون میشم اگه درست نظر بدید و فحش ندید…

نوشته:‌ دایی


👍 3
👎 0
114594 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

426132
2014-07-07 08:28:36 +0430 +0430
NA

کسکش بیناموس
عوضی :|
تو بیشرف از خواهر زادتم نمیگذری حیوون :|
ننویس آشغال :|

0 ❤️

426133
2014-07-07 08:44:01 +0430 +0430
NA

کس مادرت با ابن داستان دروغت

0 ❤️

426134
2014-07-07 09:24:00 +0430 +0430
NA

از تنتاک استفاده نکردی؟؟؟؟؟؟؟ dash1

0 ❤️

426136
2014-07-07 16:13:08 +0430 +0430
NA

ادم میتونه شهوتی باشه ایرادی نداره ولی کثافت بودن هنر میخواد که فقط کار خودته

0 ❤️

426137
2014-07-07 16:58:06 +0430 +0430

روال خوبی داشت

0 ❤️

426138
2014-07-07 18:34:38 +0430 +0430

بی ناموس خودت می دونی فحش می خوری تهش التماس کردی.البته نگارش و توصیفت عالی بود ولی میمردی سوژه ی جق زدنت رو عوض میکردی!!!

0 ❤️

426139
2014-07-11 03:37:08 +0430 +0430
NA

به نظر من دروغ بود ولی خوب بود کاری هم به ناموست ندارم چون به من ربطی نداره

0 ❤️

426140
2014-07-13 09:03:07 +0430 +0430
NA

اخه بیشرف شب جمعه بوده بعد تو قرمساق فرداش مرخصی میگیری مادر جنده

1 ❤️

426141
2014-07-25 03:59:15 +0430 +0430
NA

فحش حق کسی هست که تیتر داستان میبینه میخونه بعد هم فحش میده. از سوتی شب جمعه ات بگذریم داستانت خوب بود خوب نوشتی دمت گرم.

0 ❤️

426142
2014-07-27 07:09:15 +0430 +0430
NA

اگه یه روز شهوتی شدم خودمو می‌کشم ولی به خواهرزاده ام دست نمیزنم واقعا که

0 ❤️

426144
2015-05-11 22:46:58 +0430 +0430
NA

سلام منتقد هسدم:|
حسه فحش دادن ندارم ولی:
کیـــــــــــــــــــــــــــــــــرم دهنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
ننــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــویس:|

0 ❤️

574160
2017-01-15 13:03:59 +0330 +0330

دایی عالی بود خار زاده نوش جونت

0 ❤️

758757
2019-04-05 10:00:42 +0430 +0430

کیرم دهن زن همسایتون،حداقل قشنگ دروغ بده،مثل خیلی های دیگه،

0 ❤️

864228
2022-03-16 21:38:53 +0330 +0330

عالی ❤❤❤

0 ❤️

873224
2022-05-10 08:34:39 +0430 +0430

فحشت نمیدم ولی کیرم تو دهن زن ایندت که بعدا میگیری میدونم تو جقی مجرد هستی احتمالا شغلتم حمالیه
کلا خیلی ضایع بود همش تصورات ذهنی جقی بود…
با اینکه خیلی داستان واقعی توی این سایت خوندم که اکثر بچه های جقی اینجا هنوز کص از نزدیک ندیدن کارشناس میشن ایراد کسشر میگیرن ک بگن حالیشونه ولی این داستان کاملا مشخصه فقط تصویر سازی یه جقیه

0 ❤️

953554
2023-10-20 08:12:26 +0330 +0330

سر گذر کار می‌کنی جمعه ها میری سر کار😂
فوش نمیدم چون خودم خواستم داستانتو بخونم ولی پشیمونم😐
🤢🤮🥵

0 ❤️