دخترعمه ی حشری من

1393/02/03

من سپهر 29 سالمه و خاطره ای که میخوام بگم برمیگرده به 2 سال پیش یعنی زمانیکه که من تازه از همسرم جدا شده بودم…
من یه عمه دارم که ۴ تا دختر داره و دختر بزرگش پرستو حدودا از من 3 سال بزرگتره… ازدواج کرده و الانم دوتا بچه داره ولی با این حال هنوز بدنش رو فرمه و از ریخت نیفتاده. خیلی حشریه , کون گرد و قلمبه ای داره و سینه های پرتقالی شکل.
یه روز که بطور اتفاقی رفته بودم خونه عمه خانم دیدم داره آماده میشه که بره خونه دخترش یعنی همین دخترعمم که تعریفشو کردم…
لازم به ذکره که این دختر عمم تازه داشتن یه خونه میساختن واسه همینم اکثر وقتا عمم میرفت دیدنشون که ببینه چیزی لازم دارن یا نه. من آدرس خونه جدیدشونو نداشتم واسه همین منم همراه عمه خانم رفتم دیدن دخترعمم. کار ساخت و ساز خونه تقریبا تموم شده بود و پرستو داشت وسایلای خونه رو میچیند. عمه خانم سبد ناهاری که با خودش آورده بود رو گذاشت رو اوپن آشپزخونه و رفت واسه خودش یه چای بریزه. منم وسط هال ایستاده بودم و به کون پرستو نگاه میکردم که عمدا جلوی من خم میشد تا منو بیشتر تو کف بذاره. انگار حس کرده بود که من چقدر دلم میخواد واسه یه بارم که شده دستم به اون کون رویائیش برسه و یه حال توپ به کیرم بدم… ولی بدبختانه خیلی دهن سرویس بود و مدام کیرم میکرد و هربار که به یه نحوی میخواستم خودمو بهش برسونم خودشو عقب میکشید تا بیشتر کف کنم…
ظهر بود ناهارو خوردیم و عمه خانم گفت که عصر خونه یکی از همسایه ها روضه دارن و باید بره. بمن گفت تو اینجا هستی یا با من میای؟
گفتم نه عمه من خودم بعدا میرم خونه الان میخوام یه چرت کوتاه بزنم چون عادت دارم بعد از ناهار حتما بخوابم. عمه خانم خداحافظی کرد و رفت و منم که الکی گفته بودم عادت دارم بعد از ناهار بخوام و در حقیقت عمدا میخواستم پر عمه خانم رو باز کنم که خودمو پرستو تنها باشیم. یکی از بچه هاش که رفته بود مدرسه و اون یکی هم هنوز کوچیک بود ( حدودا 2 ساله ) من رفتم یه گوشه ای دراز کشیدم و خودمو زدم به خواب . بعد از چند دقیقه دیدم یه پتو افتاد روم. زیر چشمی نگاه کردم دیدم پرستو داره بچشو میخوابونه تا موقع کار کردن مزاحمش نشه… تو یه لحظه نمیدونم چی شد که چشمم افتاد یه سینه پرستو که داشت به بچه ش شیر میداد. خودمو یه تکونی دادم که دقیقا تو تیررس چشمم قرار بگیره و بتونم خوب دید بزنم. پرستو بعد از اینکه بچه رو خوابوند بلند شد رفت دنبال کاراش و منم همون زیر پتو دراز کشیده بودم و با خودم فکر میکردم که میشه پرستو الان بیاد پیشم بخوابه و یه دل سیر باهاش حال کنم… تو همین حال و هوا بودم که دیدم پرستو صدام میزنه و میگه منکه میدونم خواب نیستی اگه حالشو داری پاشو بیا اینجا سر گاز رو بگیر تا جابجاش کنم… منم تیز بلند شدم و واسه اینکه طبیعی بشه گفتم مگه میشه تو اینجا تنهائی کار کنی و من بخوابم… یه لبخند مرموزی زد و گفت بیا بیا کمک کن و اینقدر پرحرفی نکن… همونطور که کمکش میکردم بعضی وقتا دستمو میزدم به دستش… وااااااای که چه دستای نرمی داشت. پرستو یه شلوار کشی پاش کرده و یه پیراهنم تنش. دکمه های مانتوش باز بود و کاملا معلوم میشد که زیر مانتوش چی پوشیده. بهش گفتم اینطوری که تو حجاب گرفتی نگیری بهتره. گفت مگه اشکالی داره گفتم مثلا مانتو پوشیدی؟! اینکه همه جاتو نشون میده. خندید و گفت تو همه جای منو از کجا میتونی ببینی؟ گفتم اینکه کاری نداره برو خودتو تو آینه نگاه کن متوجه میشی. پرستو یه نگاهی به خودش انداخت و زد زیر خنده و گفت راست میگی اینکه دکمه هاش بازه. مانتوشو درآورد و اومد تو آشپزخونه دوباره شروع کردیم به جابجا کردن اجاق گاز…
در یه لحظه متوجه شدم پرستو درست جلوی من ایستاده ولی پشتش بمنه وبهم میگه گازو هل بده تا بره اون گوشه. اون طوری ایستاده بود که وقتی من خواستم برم طرف دیگه گاز رو بگیرم ناخودآگاه کیرم کون مبارکشو لمس کرد… یکم هل شدم و منتظر این بودم که پرستو یه گیری بهم بده که دیدم چیزی نگفت. با خودم گفتم احتمالا متوجه نشده. همش سعی میکردم طوری قرار بگیرم که جلوی من بیفته و من از پشت بتونم بمالمش. حالا دیگه اجاق گاز جائی رسیده بود که هردوی ما پشتش گیر افتاده بودیم . فقط یکیمون میتونست بیاد اینطرف و گازو عقب بکشه تا اون یکی بتونه بیاد بیرون. پرستو رو کرد بمن و گفت تو مردی و زورت بیشتره برو اونور و گاز رو هل بده عقب تا منم بیام بیرون. یه لحظه هردومون زدیم زیر خنده بخاطر کاری که کرده بودیم و گیر افتاده بودیم.
در اون لحظه من اصلا دلم نمیخواست بیام بیرون دلم میخواست بیشتر بمونم چون دقیقا طوری گیر افتاده بودیم که پرستو نمیتونست کونشو از کیر من دور کنه منم که از خدا خواسته مدام کیرمو میمالوندم لای کونش. کیرم بلند شده بود و دل میزد. پرستو هم انگار حس کرده بود که من حشری شدم و کیرم حرکت کرده گفت ولش کن یکم استراحت کن نیروتو جمع کن بعد برو… نفهمیدم واسه چی اینو گفت همینطور که ایستاده بود دیدم پرستو داره آروم کونشو رو کیرم میماله. باورم نمیشد داره اینکارو میکنه. طوری اینکارو میکرد که خیلی تابلو نباشه که من فکر کنم اتفاقی داره کونش به کیرم میخوره. بهرحال منکه داشتم حال میکردم یهو دیدم دستشو آورد عقب و کیرمو گرفت و گفت وااااای چقدر بزرگ شده.اولش یکم خجالت کشیدم ولی تو حال خودم نبودم واسه همین هیچی نگفتم و اجازه دادم هرکاری میخواد بکنه. زیپ شلوارمو کشید پائین و با دستش کیرمو درآورد و شروع کرد به مالیدن. داشت آبم میومد. دستشو گرفتم که دیگه ادامه نده تا بتونم حسابی از خجالتش دربیارم. همونطور که وایستاده بود یکم کونشو داد عقب و بهم گفت بفرمائید منم با دستام دوطرف کونشو گرفتم و کیرمو دقیقا وسط کونش قرار دادم و شروع کردم به مالیدن. وااااااای خدا به آروزم رسیده بود و داشتم کون پرستو رو لمس میکردم. کون سفتی داشت و معلوم بود تابحال به کسی نداده, حتی به شوهرش. یکم که اینکارو ادامه دادم دستمو بردم تو شلوارش و از روی شورت کسشو مالوندم. صدای ناله هاش بلند شده بود. کسش خیسه خیس یود معلوم بود اونم داره حال میکنه. در یک چشم بهم زدن شلوار و شورتشو با هم درآوردم و شلوار خودمم کشیدم پائین و کیرمو گذاشتم لای پاهاش… کسش داغ بود کاملا گرماشو رو کیرم حس میکردم یکم عقب جلو کردم و سینه هاشو مالوندم که دیدم داره میلرزه. گفت سپهر حالم اصلا خوب نیست توروخدا ارضام کن. منم بهش گفتم همینجا؟؟؟ میخوای بریم تو اتاق که راحتتر باشیم گفت نه همینجا خوبه اینجوری حالش بیشتره. منم چیزی نگفتم و ادامه دادم و از عقب کیرمو کردم تو کسش و با چندتا تلبمه زدن ارضاش کردم . تمام تنش داغ شده بود و نفس نفس میزد. میگفت بازم میخوام سپهر خیلی دوستت دارم سپهر تو عشق منی سپهر میخوام کیرتو بخورم بهش گفتم تو این جای تنگ که نمیشه نشست. بنابراین با یه حرکت سریع از پشت گاز پریدم بیرون و گازو هل دادم عقب تا اونم بتونه بیاد بیرون. بغلش کردم و بردمش توی اتاق خواب. انداختمش رو تخت و خودمم افتادم روش و مثل دیوونه ها سینه هاشو میخوردم و با دستم کس و کونشو میمالیدم. کون تنگی داشت نمیشد به راحتی اذن دخول گرفت اصلا اجازه نمیداد تو کونش بکنم فقط میگفت از جلو بکن. دیدم اینطوری نمیشه بهش گفتم اصلا بیخیال ما نخواستیم. دیدم بازومو گرفت و گفت بخدا درد داره من تابحال از کون ندادم خیلی میترسم. گفتم اون با من یجوری میکنم توش که دردت نیاد. بازم راضی نمیشد , ولی از جائی که میشناختمش و طبیعتش زن داغی بود و خیلی هم حشری میدونستم چیکارش کنم که مجبور بشه بهم از کون بده. واسه همین دوباره گفتم منکه نمیخوام الانم میخوام برم خونمون واسه امروز بسه دیگه… که دیدم محکم منو گرفته تو بغلش و میگه تا منو دوباره ارضا نکنی نمیذارم بری. من حالم خوب نیست سپهر یکاری بکن. گفتم یا از کون میدی یا بیخیال. بالاخره قبول کرد و به شکم خوابید و کونشو داد بالا و گفت فقط آروم بکن توش که دردم نیاد وگرنه جیغ میزنم که بچه بیدار شه و تو خماریش بمونی. سر کیرمو مالیدم به کسش که خیس بشه بعد آروم آروم کردم تو کونش وای که چه سوراخ تنگی داشت. سوراخ کونش صورتی رنگ بود و تمیز. حال میکردی فقط لیسش بزنی… با انگشتم سوراخ کونشو میمالیدم انگار خیلی خوشش اومده بود پاهاشو باز کرده بود و کاملا کونشو قمبل کرده بود.
یکم با سر کیرم رو سوراخش کشیدم یهو کردم تو کونش که دادش بلند شد و گفت نامررررررررررررررد.ولی دیگه کار از کار گذشته بود و کیرم تو کونش عقب جلو میرفت…یکم که گذشت دیدم آرومتر شد و خودش داره عقب جلو میکنه انگار که خوشش اومده بود. با یه دستش کسشو میمالید و با دست دیگش کپل کونشو باز کرده بود که راحتتر کیرم بره تو کونش. تقریبا یکربع بود که داشتم تلمبه میزدم که آبم با فشار ریخت تو کونش و اونم همزمان ارضاء شد. افتادیم رو تخت و لبای همدیگرو خوردیم تا اینکه آروم شد. گفت فکر نمیکردم از کون دادن اینقدر حال بده. خیلی خوش گذشت سپهر … ولی یادت باشه که این موضوع پیش خودمون بمونه و به کسی نگی… منم بوسیدمش و بهش قول دادم که به هیچکس چیزی نگم بشرطی که هروقت اومدم خونشون اگه همه چی مهیا بود دوباره با هم سکس کنیم. اونم قبول کرد.
این بود خاطره من با دختر عمه پرستو که هنوز که هنوزه باورم نمیشه که بالاخره تونستم کون خوشگلشو بکنم.

نوشته: سپهر


👍 1
👎 0
116355 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

416888
2014-04-24 05:29:40 +0430 +0430
NA

وقطی داشتی چورت میزدی خس کرذی یکی داره با کونت ور میره ازخواب ک بیدارشدی دیدی شوهر دختر عمه ت داره از کون میکنتت
)L( :-D (H) 8-|

0 ❤️