دخترعموی خوشگل

1400/10/19

سلام
من الان متاهل هستم و این داستانی که میگم مربوط به دوران جوانی و مجردیم هست.
اون زمان من تو دفتر عموم کارای حسابداری رو انجام میدادم، غیر از من و عموم، مهسا دختر عموم هم میومد کمک ما کار می کرد.
مهسا متاهل بود و قد بلند سفید خیلی ناز و خوشگل، خیلی هم جلوی من راحت بود همیشه بدون حجاب یقه لباسش همیشه باز بود طوری که پوست سفیدش جلوه خاصی بهش میداد همیشه توی دفتر بلوز شلوار بود و شلوارای خیلی تنگ می پوشید و این باعث می شد هر وقت از پشت میز کامپیوتر بلند میشد و بیرون میرفت چشمای حشری من تا مقصد دنبالش میرفت و تا سوراخ کونش رو تصور می کردم و برای جلق زدن توی حموم صحنه داشتم، هم مودب و با کلاس بود و هم خوشگل، صبح ها اول اون میومد دفتر بعدشم من میرفتم، وقتی زنگ دفتر رو میزدم چون آیفون خراب بود خودش مجبور بود از طبقه اول بیاد پایین و در رو برام باز کنه و منم از خدا خواسته پشت سرش راه می افتادم و لحظه ای چشم از کونش بر نمی داشتم.
خوب بریم سر اصل داستان
روز سه شنبه بود که عموم تو دفتر به من و مهسا گفت باید بره شهرستان و چند روزی دفتر نیست و کارهایی که باید انجام میشد رو به من گفت و دیگه نگو ذهن منحرف من هزارجور برنامه ریزی می کرد و اصلا نمی فهمیدم عموم چی میگه، چون من و مهسا تا حالا تنها با هم دفتر نبودیم، اگر هم بودیم هر لحظه امکان داشت عموم سر برسه بهمین دلیل نمیشد کار خاصی کرد. البته این رو هم بگم این حس شهوت فعلا فقط از طرف من بود، چون مهسا بخاطر متاهل بودنش سعی می کرد خودش رو نگه داره و احساساتش رو بروز نمی داد.
مهسا با یک سیستم کار می کرد و منم با یک سیستم و چون من از اون خیلی وارد تر بودم گاهی اوقات مشکل داشت من کمکش می کردم و چون یقه لباسش نیمه باز بود منم شیطنت می کردم و یه نیم نگاهی هم به گوشه سینش که دیده میشد می کردم و فاصله ما خیلی کم میشد و گاها میچسبیدم بهش. بالاخره عمو رفت و من موندم و مهسا، صبح زود رفتم حموم تمیز و شیک کردم ادکلن زدم و رفتم دفتر و طبق معمول مهسا خانوم اومد در رو برام باز کرد، منم پشت سرش را افتادم و یکساعتی گذشته بود که طبق معمول همبشگی مهسا از من خواست تو یه مورد کمکش کنم، منم که از قبل هزارجور سناریو برای حشری کردن مهسا توی ذهنم آماده کرده بودم رفتم پیشش و الکی با سیستم ور رفتم و گفتم یکم طول میکشه اون از من خواست بشینم اما من قبول نکردم و کنارش ایستاده با سیستم کار می کردم، همزمان سعی می کردم یه جوری پام پاهاش رو لمس کنه، کم کم پام به پاش چسبوندم و دستم رو به دستش نزدیک کردم احساس می کردم اونم یه جورایی داغ کرده، چون حرارت بدنش رو حس می کردم، منو نگو که شورتم خیس خیس شده بود، آخه لعنتی خیلی خوشگل و سفید بود، همیجور که با ماوس کار می کردم سعی کردم دستم و به رونش نزدیک کنم، از یه طرف می ترسیدم بهش بر بخوره و باهام دعوا کنه، اما دلو زدم به دریا و دستم رو آروم اروم گذاشتم روی رونش، اوف براتون نگم(همین الان که دارم اینو می نویسم از کیرم آب میریزه) احساس کردم نفساش به شماره افتاده و باور کنید صدای ضربان قلبش رو با گوشم می‌شنیدم، اما چیزی نمی گفت من خیلی نگران بودم بدش بیاد آخه متاهل بود، اما انگار با اینکه خیلی نگران بود من توی کارم موفق بودم و اینو از چشمای خمارش می فهمیدم، دیگه دلو زدم به دریا و دستم رو کامل گذاشتم روی رونش و شروع کردم به نوازش کردن اصلا دیگه سیستم رو فراموش کرده بودم، اونم اصلا حواصش به سیستم نبود و دستم رو به سینش نزدیک کردم و آروم گرفتمش، چقدر من داغ کرده بودم خدا می دونه، چون تا حالا سینه لمس نکرده بودم و برای اولین بار بود که سینه کسی رو با دستم می گرفتم، مهسا اصلا چیزی نمی گفت انگار از کارای من هنگ کرده بود، از پشت دستام رو دورش حلقه کردم و بلندش کردم، مهسا در حالی که خیلی حشری شده بود گفت میلاد نکن من می ترسم، من که اصلا حواسم به این دنیا نبود فقط می خواستم کل بدنش رو لیس بزنم، دختر عموی خوشکلی که همیشه توی تصوراتم باهاش جلق میزدم حالا تو بغلمه، گفتم نگران نباش فقط یه حال کوچولو، اون هم چیزی نگفت، انگار راضی بود از کارای من، آروم اروم لباسش رو در آوردم و شلوارش رو کشیدم پایین کون سفید و قشنگش دیوونم کرده بود، من که نمی خواستم اون هم اذیت بشه فقط از پشت گرفتمش با انگشتم کردم توی کصش و کیرم رو گذاشتم لای کونش، چقدر داغ بود باورتون نمیشه، اصلا برام رویا بود، من مهسا، کیر من لای کون مهسا، اینقدر با دستم باهاش ور رفتم که نالش بلند شد خودمم داشت آبم میومد داشتم از حال میرفتم اینقدر ازم آب اومد که اصلا باورم نمیشد اینهمه آب از کجام اومد اونم پاهش سست شده بود.
می بخشید خیلی خلاصه گفتم چون داستان نویسی بلد نیستم.

نوشته: میلا


👍 4
👎 26
34201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

852360
2022-01-09 01:00:41 +0330 +0330

کم بزن جیگر کور میشی هااااا😂😂😂

3 ❤️

852387
2022-01-09 02:11:42 +0330 +0330

حتی اسمتم کامل ننوشتی
یکم آبتو کنترل کن کسخل

2 ❤️

852392
2022-01-09 02:34:09 +0330 +0330

اینقد آب ازت اومد؟ عزیز کونت به شیلنگ شهرداری وصل بوده نمره عینکت هم مینوشتی شاید بشه برای جلوگیری از کور شدن کمکت کرد

3 ❤️

852400
2022-01-09 03:16:31 +0330 +0330

خوارتو گاییدم جقی خان با این کستان نوشتنت

1 ❤️

852415
2022-01-09 08:28:01 +0330 +0330

از این پس باید برا وارد شدن به شهوانی کد ملی بگیرن تا هر کره خر ملجوقی وارد نشه اراجیف ببافه

0 ❤️

852465
2022-01-09 15:22:52 +0330 +0330

😑🙄

0 ❤️

852630
2022-01-10 13:25:18 +0330 +0330

داستان نویسی بلد نیستی ولی جق زدن بلدی

0 ❤️

852659
2022-01-10 17:50:29 +0330 +0330

آخرش نفهمیدیم کردیش یا نه

0 ❤️

852680
2022-01-10 22:39:25 +0330 +0330

جق ببین چکارکرده مخ تعطیل وتمام مغزجناب راجق به گا داده

0 ❤️

852777
2022-01-11 07:13:11 +0330 +0330

بی پدر، اولا که داستان نویسی بلد نیستی به قبر جدت میخندی که مینویسی؛ دوما، بیناموس این دفتر کیری شما یه دوربین مداربسته نداشت که تو قرمساق تقه‌ی اون پتیاره رو اونجا زدی؟
آخه لاشگوشت؛ تو خودتم به جقی بودنت اعتراف کردی، چرا وقت مارو با تصورات ضمن جق زدنت میگیری؟
من اول تا آخر اون بیغیرتی رو گاییدم که روزی بخواد به تو عنتر بده؛ تو تا آخر عمر باید جق بزنی تا کور بشی گوساله

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها