جلوی آینه روشویی طبقه بالا وایساده و خودشو از تو آینه نگاه میکرد صورتش خیلی ساده بود نه زیاد خوشگل بود و نه زشت یه دختر معمولی
موهاش تا گودی کمرش میرسید
موهای لخت و یه دست سیاه ، مامانش بهش گفته بود دختر تا وقتی ازدواج نکرده نباید موهاشو رنگ کنه
با دو دستش دور موهاشو جمع کرد ، باباش همیشه میگفت الهام وقتی موهاتو دم اسبی میبندی خوشگل تر میشی ، مثل اینکه درست میگفت
مسواکش رو برداشت و کشید روی دندوناش ، آماده میشد که بخابه
از روبروی در اتاق الناز رد شد یه نگاه تو اتاق انداخت ، الناز خابیده بود
وارد اتاق خودش شد
تیشرت سفید رنگش رو در آورد
چشمش افتاد به سینه هاش که نصفشون از سوتین بیرون بودن
زیر لب گفت : جوون چقد سفت و نازین شما
شلوارکش رو از پاش بیرون اورد
پاهاش خیلی تمیز و بی مو بودن
از اینکه بخاد یه نخ مو روی بدنش ببینه بدش میومد
معتقد بود دختر فقط باید رو سرش مو باشه و چشم و ابرو ،
رو تخت دراز کشید صفحه گوشی سونی اریکسون کا ۸۰۰ که تازه خریده بود رو باز کرد ، هیچ پیام و تماسی نداشت ،
نرم افزار نیم باز رو باز کرد ،
آیدی و پسوردش رو وارد کرد ،
نام کاربری : kos_topol
رمز : ***********
چنتا از آیدی هایی که قبلا باهاشون چت کرده بود تو ادلیستش آنلاین بودن ،
اما دوست نداشت با اونا چت کنه ، دلش یه پسر دیگه میخاست ،
تو تصوراتش همیشه خودش رو تو بغل یه مرد کیر گنده فرض میکرد ،
از نظر اون مردا اول کیر بودن بعد دست و پا در اوردن ،
هیچ دوست صمیمی نداشت که باهاش این فکرا رو در میون بزاره همیشه با خودش فقط راحت بود ،
رو پهلو خابیده بود و پاهای لختشو به هم میمالید ،
کم کم برآمده شدن کسش رو لای پاهاش احساس میکرد ،
سینه هاش در حال سفت شدن بودن ،
آروم دستش رو گذاشت رو کسش ، همیشه دوست داشت لباس زیر تنگ بپوشه ،
روم های سکسی رو یکی یکی میگشت تا این که توی یه روم یه آیدی نظرش رو جلب کرد ،
dozde_roosak_ha
چقد جالب بود این اسم آیدی ،
شاید الهام رو یاد فیلمای زمان بچگیاش مینداخت ،
آهای آهای ننه ، من گشنمه ،
شایدم با شنیدن این اسم خودشو یه عروسکی فرض میکرد که یه مرد کیر گنده اونو میدزده و شبا اونو بغل میگیره ،
یهو از طرف همون آیدی بهش پیام اومد ،
-سلام
+سلام
-خوبین شما؟
+ممنون خوبم
اولین باری بود که یه پسر با جمله جووون یا اوووف کس تپلت رو بخورم سر صحبت رو باهاش باز نکرده بود ،
-اصل میدین ؟
+نوشین ۲۸ شیراز
اسم واقعیش رو توی چت به کسی نمیگفت شاید میترسید کسی اونو بشناسه و توی آموزشکده براش دردسر بشه ،
منشی یه آموزشکده تدریس کامپوتر بود ،
یه مانتوی بلند و گشاد مشکی میپوشید با یه مقنعه بلند ، صورتش رو توی آموزشکده اصلا آرایش نمیکرد ،
تو خانواده ای بزرگ شده بود که دخترا نمیتونستن زیاد آزاد باشن ،
-منم سروش هستم ۲۹ شیراز ، خوشبختم
+ممنون ، منم همینطور
خودشو واسه یه سکس چت دیگه آماده کرده بود ، از عمد اسم آیدیش رو kos_topol انتخاب کرده بود ،
حوصله صحبتای الکی رو نداشت ، فقط عاشق یه چیزی بود ، کیر ، اونم کیر گنده ،
اما بر خلاف پسرای دیگه سروش اصلا در مورد اینکه کیرش بزرگه و کس الهام تپله صحبت نمیکرد و بیشتر تمرکزش روی معرفی و آشنایی میگذشت ،
الهام دستش رو از روی کسش برداشته بود و از اون حس شهوت چند دقیقه پیش خبری نبود ،
در آخر سروش مثل صد تا پسر قبل شمارشو گذاشت و از هم خدافظی کردن ،
الهام قبل از این که بخابه شماره سروش رو توی دفتر یاداشتش نوشت ۰۹۱۷۷******** ،
شماره سروش همراه اول دائمی بود و از این شماره های ایرانسل که سر کوچه روی کارتن میفروختن نبود ،
شاید آدم حسابی بود ، شایدم نبود ،
چشماشو باز کرد ، ساعت ۹ و نیم بود ، از خونشون تا آموزشکده راه زیادی نبود میتونست ساعت ۱۰ آموزشکده رو باز کنه ،
تو مسیر اتاقش تا دستشویی یه نگاه داخل اتاق الناز انداخت ، الناز هنوز خاب بود ، چند روز دیگه تولد ۱۸ سالگیش بود ، از الهام خوشگل تر بود اما اندام الهام رو نداشت ،
چند روزی گذشت و الهام و بابا و مامان درگیر تولد الناز بودن ،
شب تولد الناز با خنده و شادی سپری شد ،
الهام به بابا و مامان و الناز شب بخیر گفت و وارد اتاق خودش شد ، لباس بلند مجلسی که واسه تولد پوشیده بود رو از تنش بیرون اورد ، دوباره چشمش به بدنش افتاد ، رنگ پوستش گندمی بود ، چند ساعت قبل از جشن تولد توی حمام حسابی بدنشو برق انداخته بود ،
انگار شب حجله الهام بود اون شب ،
ست آبی جدید که خریده بود از ست های قبلی تنگ تر بودن ، سینه هاش چسبیده بودن بهم ،
موهاش رو دم اسبی بسته بود ،
یه چرخ جلو آینه زد ، شرتش کاملا لای کونش بود و تپلی های کونش بیرون بودن ،
چراغا رو خاموش کرد و روی تختش دراز کشید ،
رو پهلو خابید ، دوباره اون تپلی کسش رو لای پاهاش احساس کرد ،
وارد نیم باز شد شاید تو این مدت که درگیر کار بوده و آنلاین نشده سروش بهش پیام داده باشه ،
اما سروش پیام نداده بود و آفلاین بود ،
فکر کرد که یه اس به سروش بده ، شماره رو از دفتر یاداشتش برداشت و نوشت :
+سلام ، خوبین ؟
ساعت رو از روی گوشی نگاه کرد ، ساعت از یک گذشته بود پس به پیام اضافه کرد :
+بیدارین؟
چند لحظه بعد پیام گزارش تحویل بهش رسید ،
چشماشو بست ، گوشی رو حالت ویبره بود پس اگه سروش پیام میداد متوجه میشد ،
چشماشو باز کرد ، ساعت از ۹ گذشته بود زود صفحه گوشی رو نگاه کرد اما از طرف سروش پیامی نداشت ،
با بی حوصلگی میرفت که لباس بپوشه و یه روز عادی دیگه رو سپری کنه ،
یهو گوشی از رو تخت ویبره خورد ، تماس از طرف شماره ۰۹۱۷ ، شماره سروش بود ،
جا خورد ، تو خونه نمیتونست صحبت کنه ، دگمه قرمز رو به نشانه رد تماس فشار داد و پیامی که از قبل توی گوشیش داشت برای سروش ارسال شد ،
+متاسفانه ، مشغول کار هستم ، بعدا تماس میگیرم
لباساشو پوشید و بدون این که صبحانه بخوره خودشو به دفتر رسوند ،
سر میز کارش نشست و خودشو جمع و جور کرد ، گوشیش رو از توی کیفش بیرون اورد و شماره سروش رو اورد ، اما مردد بود که تماس بگیره ، تا حالا با یه پسر به عنوان دوست و یا دوست پسر هم صحبت نشده بود ،
دلش رو به دریا زد و دگمه سبز رو فشار داد ،
بعد از چند بوق :
-بله ؟
+سلام ، خوبین ؟
-ممنون ، خوبم ، شما ؟
+نوشین هستم
-به به نوشین خانوم ، کجایین شما ؟ رفتین خبری ازتون نشد
+آره ، چند روزی درگیر بودم نتونستم آنلاین بشم
-خیلیم خوب ، ایشالا به خوشی بگذرونین
+ممنون ، لطف دارین
یه هنر جو وارد محوطه آموزشکده شد ، الهام از پشت پنجره کسی که وارد آموزشکده میشد رو میدید ، اتاق منشی اولین اتاق بعد از حیاط بود ، پس الهام از سروش عذرخاهی کرد و گوشی رو قطع کرد
کارای ثبت نام هنرجو رو انجام داد و مدارکش رو گرفت ، بعد از رفتن هنرجو الهام از اینکه برای بار اول با یه پسر خوش و بش کرده خوشحال بود
ادامه دارد
نوشته: cheshmasali
زیبا و دلنشین بود
از همه مهمتر حس خوبی بهم داد، تنها چیزی دنبالشم
ما که ازت راضی بودیم این شب عیدی حضرت ابراهیمم ازت راضی باشه!
جالب بود مگه میشه کتگوری آنال باشه و داستان بد بشه ، نگارشت عالی بود با خوندن این داستان من کاملا اماده جق زدن شدم