دختر خاله ی جذابم

1397/06/26

دختر خاله کوچیکم که چهار سال ازش بزرگتر بودم اسمش مهلا بود خیلی خشگل بود و من از بچگی عاشقش بودم ولی خیلی مغرور بودو اصلا محلم نمیداد اصلا باهام راه نمیومد!
هر بار که سمتش میرفتم تلاشام بدونه سرانجام میموند اخر با خودم گفتم محمد نیستم اگه اینو ماله خودم نکنم…
خلاصه یه شب خونمون بودن با یه ترفندی مهلا رو کشوندمش تو اتاق بهش گفتم مهلا یه فیلمی دارم تو لپ تاپم بیا ببینیم اول یکم ناز کرد بعد اومد اومد توی اتاق لبخنده رضایتمندی زدم و سریع رو صندلی میزم جا گرفتم که با ناز گفت: واسه من صندلی نیست؟
یکم معنی دار نگاهش کردم لبخندی زدم و بعد گفتم:باید روی پای من بشینی!
یکم گنگ نگاهم کرد که فرصت بهش ندادم دستشو محکم کشیدم و نشوندمش روی پام…
و با دستم محکم تو بغلم گرفتمش که آخش در اومد
خواست حرفی بزنه که فیلمو پلی کردم…
توی فیلم یک دختری داشت با عشوه و سکسی میرقصید شروع کردم تعریف کردن از هیکل و قیافش…
یهو گفتم: وای دختره خیلی خوشگله نه؟ من که محوش شدم!
با اخم نگاهم کرد و گفت : خیلیم زشته واقعا بد سلیقه ای.
وقتی حسودیشو دیدم قند تو دلم آب شد…
خواست از روی پام بلند شه که دستشو محکم گرفتم و چسبیدم.جوری که دوباره توی بغلم پرت شد سرمو به گوشش نزدیک کردم و اروم زمزمه کردم: خشگلترین دختری که دیدم به عمرم تویی مهلا.این در برابره تو هیچی نیست!

سرشو ازم دور کردو با اون چشمای آبی رنگش با تعجب زل زد بهم اروم بلند شد و عقب عقببه سمت دره اتاق رفت پا شدم و سریع دره اتاقو بستم و بهش تکیه دادم اومد جلو خواست درو باز کنه نزاشتم
با عصبانیت گفت :درو باز کن میخوام برم.
خودمو بهش نزدیک کردم‌ و رو به روش وایستادم و خیلی سریع لبو ازش گرفتم لبای خشگل و قلوه ایشو میون لبام گرفته بودم و میمکیدم…
انگار مسخ شده بود که هیچ حرکتی نمیکرد یهو منو به عقب هول داد ولی من خودمو بهش بیشتر چسبوندم همون موقع لگدی به وسط پام زد که باعث شد آخم در بیاد و همون موقع یه طرف صورتم سوخت و سرم به چپ متمایل شد…!
به خاطره سیلی که بهم زده بود صورتم میسوخت
سرمو به طرفش گرفتم و نگاش کردم دستش روی لبش بودو با نفرت نگاهم میکرد…
خواستم چیزی بگم که سریع دره اتاق و باز کردو بدون اینکه چیزی بگه از اتاق بیرون رفت و درو محکم بهم کوبید.

دستمو روی لبم گذاشتم و لبخندی از سره رضایت زدم.
طعم لباش انقدر خوب بود که به سیلی که خوردم می ارزید.
بعد از اون شب مهلا همش ازم فرار میکرد و حتی توی صورتم نگاه هم نمیکرد
نمیتونسم دوری شو طاقت بیارم یه شب که خونشون بودیم دیدم از اتاق بیرون نیومد در زدم و رفتم توی اتاقش دیدم روی تختش دراز کشیده و داره با تلفن حرف میزنه.
متوجه من نشده بود یک تاپ و شلوارک کوتاه پوشیده بودو موهای خرماییش هم روری شونش ریخته بود بیخیال مشغول گپ بود وقتی متوجه من شد بلند شدو و جیغ بنفشی کشید و گفت:
احمقه بیشعور کی بهت اجازه داد بیای تو اتاق من؟
رفتم جلو و دستمو روی دهنش گذاشتم
_هیششش چته همه رو خبردار کردی!
_چی میخوای؟از اتاقم برو بیرون نمیخوام ببینمت!
_چرا باهام اینجوری میکنی مهلا؟
_محمد مجبورم نکن غلطی که کردی رو به مامانت بگم تا الانم خیلی خودمو نگه داشتم.
_چرا جوری رفتار میکنی انگار از من بدت میاد؟
یکم توی چشمام نگاه کرد که همون موقع گوشیش زنگ خورد و رفت سراغش.
گوشی رو از دستش کشیدم و با دیدن اسم پسر روی گوشیش از عصبانیت سرخ شدم گوشی رو پرت کردم وسط اتاق و داد زدم:
به خاطره این؟به خاطره این مادر ج*نده منو رد میکنی؟
دستاشو گذاشته بود روی سرشو حالا ترس و توی وجودش حس میکردم
نشست روی تخت و به زمین خیره شد
_اره اون کسیه که دوسش دارم من به تو هیچ حسی ندارم.
با این حرفش انگار با یک تریلی هیجده چرخ از روم رد شدن!
پسر خوش قیافه ای بودم ولی نمیدونم چرا مهلا جذبم نمیشد.
چرا هیچ وقت حتی بهم نگاهم نکرد!
با مشت به دیوار کوبیدم و از اتاق بیرون اومدم صورتم عرق کرده بودو گر گرفته بودم
مهسا دختر خاله بزرگم اومد پیشم و گفت:محمد چت شده؟خوبی؟
بدون اینکه جوابشو بدم از خونه بیرون زدم و توی کوچه ی تاریک شروع کردم قدم زدن
مهلا…اون حرف اخرش که تو سرم اکو میشد …اون سیلی که بهم زد انقدر درد نداشت که این حرفش درد داشت…

انگار با خنجر فرو کرد وسط قلبم…
چرا؟
چرا دوستم نداشت؟

از اون شب به بعد دیگه پامو خونه ی خالم نذاشتم هیچ وقت!
هر وقت مهلا رو میدیدم مثل دیوونه ها فقط بهش خیره میشدم و هیچی نمیگفتم
گوشه گیر شده بودم تنهای تنها…

بعد چند وقت فهمیدم مهلا داره ازدواج میکنه با همون پسری که میگفت عاشقشه.

به سرم زد بدزدمش ولی بعد با خودم گفتم وقتی دوستم نداره چه فایده ای داره؟!

الان پنج سال میگذره اون موقع بچه تر بودم روزا گذشت ولی از مقدار عشقم بهش کم نشده.مهلا بچه هم داره ولی من هنوز عاشقشم و با یادش فقط سیگار میکشم…
شب عروسیش وسایلمو جمع کردم و از شهر بیرون رفتم.
همدمم سیگاره!

24 سالم شده و تنها تفریحم بازی دادنه جنس مونثه…
جنده بازی و سکسای بدون هیچ عشق و علاقه ای…
کارم فقط اینه دخترای مختلف بیان تو زندگیمو برن عاشقشون میکنم و بعد مثل یک سگ ولشون میکنم
همونکاری که مهلا با من کرد!
همونطوری که مهلا عاشقم کردو مثل یه اشغال ولم کرد منم اینکارو با اونا میکنم…

میگن پسر یک بار عاشق میشه دفعه ی دوم لاشی میشه و من الان اون لاشیه شدم…

نوشته: محمد


👍 8
👎 17
65231 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

717870
2018-09-17 21:40:50 +0430 +0430

داش اولاش اومدم جق بزنم
اخرش مجبورم کردی سیگار بردارم گریه کنم
کصکشششش


717872
2018-09-17 21:47:31 +0430 +0430

عاشق کردن ول کردن یعنی اینکه بگه دوست دارم بعد پسر پولدار بیاد خاستگاریش بزنه زیر همه چی. طرف از اول گفته نمیخوامت محل نمیزاشته گفته یکیو میخوام اخرم زن همون شده بزور بوسیدیش بعد طلبکارم هستی؟؟ شانس اوردی به شوهرش نگفته بیاد کونت بزاره البته خودمونیما از کجا معلوم؟؟ ?

4 ❤️

717874
2018-09-17 21:55:11 +0430 +0430

صفا باشه
غم نباشه
تو هم که زندگیت مثل منه دایی :(

1 ❤️

717883
2018-09-17 22:07:04 +0430 +0430

به به به به

0 ❤️

717919
2018-09-17 23:03:33 +0430 +0430

منم اینجوری شدم :| . میدونم چه حسی داره ‌. ولی الان بعد ۱ سال دختره طلاق گرفته از نامزدش

0 ❤️

717945
2018-09-18 02:43:21 +0430 +0430

فیلم هندی بود! لاشی

0 ❤️

717967
2018-09-18 06:42:33 +0430 +0430

از اولشم لاشی بودی.
اون چش سفیده از اولشم کوچکترین حسی نسبت به تو نداشته،
امیدوارت نکرده که بعدأ بزنه زیرش ،
شانست نگرفته ،
عشق یطرفه یه را بیشتر نداره!
به درک بهش فکر نکن
پشت پنجره ای که نشتی هزارن نفر منتظرند عشق بورزند.
کامنت پایینی رو هم نگا کن یه شعر برای تسکین دردت تجویز شده.

1 ❤️

717968
2018-09-18 06:45:00 +0430 +0430

باید بهش میگفتی;
سر زلف تو نباشد سر زلف دگری
از برای دل ما هیچ قحطی و پریشانی نیست.

لاشی نباشیم.

0 ❤️

718006
2018-09-18 10:11:37 +0430 +0430

عشق یک طرفه اصلا معنی نداره … آدم وقتی بدونه طرف مقابل نمیخوادش عشقش خودبه خود فروکش میکنه بعد مدت کوتاهی… این حالت که بوجود میاد اسمش عشق نیست چیز دیگس که البته من نمیدونم دقیقا چیه

0 ❤️

718023
2018-09-18 11:40:23 +0430 +0430
NA

جون ننت بگو ساقیت کیه کس مغز کسکش خواهر تو عشقتو باهم گاییدم

0 ❤️

718060
2018-09-18 18:36:18 +0430 +0430

به کیرم که لاشی

0 ❤️

718260
2018-09-19 18:56:57 +0430 +0430

مردک کونی چون جلوش از یه دختر تعریف کردی و گفته کجاش خوشگله فکر کردی عاشقته توهم زدی بچه کونی زورکی ازش لب گرفتی خیلی با مرام بوده نگفته باباش یا داداشش کونت بذارن البته شایدم گفته باشه و کونتو به باد دادی اینقدر با حرص نوشتی

0 ❤️

718267
2018-09-19 19:27:55 +0430 +0430

مرتیکه جقی فیس (همون کاری ک مهلا بام کرد) مهلا به تو دستم نداده چ برسه ب پا کسخل فازت چیه خخخخخ

0 ❤️

719031
2018-09-23 11:22:04 +0330 +0330

اولا که کسی تورو عاشق خودش نکرده، خودت میگی هیچوقت بهت محل نمیزاشته په زر نزن… ثانیا این حرفی که گفتی پسر یبار عاشق میشه و بعدش لاشی میشه کسشعر محضه، آدم لاشی لاشیه به ایجور چیزاهم ربطی نداره این حرفو میزنن که خودشونو قانع کنن ولی پسر خوب کسی که ذاتش خراب نباشه با هرجور شکستن دلش لاشی نمیشه شاید افسرده شه و از همه دوری کنه ولی لاشی نه…

1 ❤️

756666
2019-03-27 00:26:28 +0430 +0430

مثلا که چی؟ فقط اول داستانت خوب بود این اخرا ریدی توش

0 ❤️

868411
2022-04-12 02:34:51 +0430 +0430

داستان غمگین شد تا سکسی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها