دختر دایی، خواهر یا عشقم

1401/03/25

از کودکی کنار هم بزرگ شده بودیم و تا دوران دانشجویی مون رفیق و همدم هم بودیم،
عشقم به رها فراتر از عشق به دختر دایی بود ولی از دوران نوجوانی فهمیدیم به خاطر شیری که مادرم در کودکی به رها داده این عشق از نظر شرعی به ازدواج ختم نمیشه و بدون اینکه مطرح کنیم این شور رو در خودمون کشتیم و به دختر دایی و پسر عمه یا خواهر و برادریمون بسنده کردیم،
من که فکر ازدواج در سرم نمی‌گنجید، ولی برای رها خواستگار اومد و متاهل شد،سه سال بعد رها پسر دار شد،
اسم من آرین هستش و جزئیات کاملاً معمولی دارم و رها اندام دخترانه و ظریفی داره و بعد از زایمان ی کم شکم داره ولی در کل جزو دختران ظریف با پوستی روشنه،
چندین ماه بعد از به دنیا اومدن پسر رها خونه دایی مهمان بودیم و رها هم به خاطر کمک به مامانش اومده بود ولی از ابتدای مهمونی پسر رها بخاطر لثه دردی که داشت شروع به گریه کرد و تا بعد شام گریش ادامه داشت هر نفر نوبتی بغلش می‌کردن تا آروم بشه ولی نمیشد،
سر شب بود که رها به خاطر گریه های بچش می‌خواست بره سمت خونش و طبق معمول من رفتم که برسونمش،
جلوی ماشین نشست و هر دومون نگران پسرش بودیم با دلقک بازی هام و مخصوصاً صدای عطسه در آوردنم از پشت فرمون تونستم چند لحظه گریش رو قطع کنم،کمی بعد از حرکاتم خندش گرفت که خود رها هم از خوشحالی می‌خندید،
به جلوی خونه رها که رسیدیم همین که رها پیاده شد پسرش گریه می کرد و منو می‌خواست،ما که جفتمون خودمون از این معما خندمون گرفته بود پیاده شدم و بغلش کردم و ده دقیقه ای توی خیابون دورش می‌دادم و آرومش می‌کردم ولی همین که بغل رها میذاشتم دوباره گریه می‌کرد،به ناچار جفتمون تصمیم گرفتیم تا آروم شدن پسرش بریم داخل خونه،
بچه بغل من بود و رها کاراش رو انجام داد و لباس عوض کرد و با شلوار خونگی سفید و بلوز قهوه ای که مخصوص شیردادن به بچه بود و تا زیر سینش دکمه داشت اومد و کنارم روی کاناپه نشست و هر چه می‌خواستیم که بچه رو بغل رها بزاریم نشد،
-فک کنم دوست داشتن تو توی خانواده ما ژنتیکیه،
خندیدم و گفتم آره ولا،بچه می‌فهمه چقدر دوسش دارم به خاطر همینه،
-بیشتر چون مامانش رو دوست داری تو رو دوست داره،
+اینم هست،شایدم بخاطر دوستیم با بابا بزرگشه (داییم)
-آره شاید،کاشکی مثل خودت بشه،
+از منم بهتر میشه،
بچه توی بغلم دست می‌برد به یقه م بعد از چند بار فهمیدم ازم شیر می‌خواد،
نه از بغل من کنده می‌شد نه بیقراریش برای شیر خوردن تموم می‌شد،
به حالت فریب کارانه توی بغلم کتفم رو روی کتف رها گذاشتم و رها سینش رو دهنش گذاشت،
سینه رها رو می‌دیدم و رگهای سبزی که روی سینه سفیدش نمایا بود ولی چیزی جز شرم به سراغم نیومد،
بچه کم کم خوابش برد و رها کامل بغلش کرد و برد سمت اتاقش،من که دیگه کاری نداشتم بلند شدم و منتظر شدم رها بیاد که خداحافظی کنم،
رها از اتاق خوابش بیرون اومد و گفت چرا بلند شدی؟
+می‌خوام برم خونه اگه کاری نداری؟
رها سرش رو پایین گرفته بود و با ناخن لاک ناخن دیگش رو می‌کٓند و گفت خب بمون،
نزدیکش شدم و گفتم رها چیزی می‌خوای بگی؟
همون جوری که سرش پایین بود گفت نه فقط دوست دارم پیشم باشی،
من که تازه فهمیدم که احساساتی شده یک قدم دیگه به سمتش برداشتم و با گفتن قربونت برم بیا بغلم، اونم قدم های سریع برداشت و خودش رو مثل بچه ها بغلم انداخت و دستاش رو دور گردنم و پاهاش رو دور کمرم انداخت و سرش رو بغل سرم گذاشت،
منم یک دستم رو دور کمرش و یا یک دستم سرش رو نوازش می‌کردم،
+فدات بشم تو چرا یهو احساسی شدی؟!
-خودت می‌دونی چقدر دوست دارم،
+خب منم دوست دارم عزیزم،
بعد چند دقیقه ای که نازش رو کشیدم ازش خواستم که از بغلم جدا بشه،ولی به حالتی‌که خودشو لوس کرده بود گفت نمی‌خوام،
بعد از کلی که از بغل کردنش گذشت‌ قبول کرد بزارمش روی تختخوابش،وقتی به کنار تختخواب رسیدم خم شدم تا بخوابونمش روی تختخواب،ولی رها دست و پاهاش رو بیشتر قفلم کرده بود و من که دیگه دستام که به تشک ستون شده بود خسته شده بودن و به اجبار در حالی که پاهام بیرون از تختخواب و روی زمین بود و شاید رها کیرم رو میتونست در حالی که کاملاً خواب بود حس کنه خودمو روی رها انداختم و آرنج‌هام رو ستون کردم،
سرمو از بغل سرش بلند کردم و با لبخند گفتم ولم کن دیگه،
رها با تبسمی بر لب گفت دیگه به تأخیر نمی‌ندازم عشقت رو،
+من به قربون تو ،خب خسته شدم، ما که همیشه کنار همیم،
ایندفعه رها قیافش جدی شد و گفت ولی کافی نیست،بعد از گفتن این جمله ی حالتی خاص به صورتش داد که منحصر خودش بود و می‌دونستم چیزی ازم میخواد و بلافاصله بعدش صورتش رو کج کرد و نزدیک آورد و پوزیشن لب گرفتن رو گرفت اما بوسم نکرد و منتظر عکس العمل من شد ،
چه حالی می‌تونستم داشته باشم جز اینکه دگرگون بشم و فکر اینکه تمام چیزی که تا بحال براش بودم توی دو ثانیه تغییر کرد،این فکر داشت مغزم رو می‌ترکوند،
در همون یک لحظه به بدن رها به کیرم به نیازم و… فکر کردم و نه از سر لذت بلکه به دلیل خواسته رها که اگر مرگم رو هم می‌خواست نمی‌تونستم نه بگم لبم رو آماده بوسیدن لباش کردم و به ادامه فکر می‌کردم ،با همراهی من یک دقیقه ای لب همو می‌خوردیم، در حالی که لبخندی از رضایت بر لب داشت دست و پاهاش رو رها کرد و لباش رو از لبام جدا کرد و با بلند شدن من نشست و شروع کرد به درآوردن لباساش ،اینقدر سریع لخت شد و به سمت من اومد که فرصت نداد لباسی در بیارم ، کاملاً لخت شده بود و لبه تخت به صورت خمیده دستش رو به کمربندم برد، همه چیز در من بود بجز شهوت و تنها سردرگم بودم،
وقتی شلوارم رو پایین کشید و دستش به شورتم رسید شرمی به سراغم اومد که می‌خواست مانع این عمل بشه ولی ممکن نبود،
کیرم که سه روزی بود اصلاح نشده بود بیرون افتاد و در حالتی‌که فقط آویزون شده بود دست رها به دورش حلقه شد و با اولین اتصال دستش کیرم شروع به بزرگ شدن کرد،
داشتم کم کم خودمو پیدا می‌کردم و با شرایط وفق می‌دادم،
نگاهم به حرکات رها بود روی کیرم که چه با حرص می‌خورد،به خوبی تونسته بود منو برای سکس آماده کنه ،
ازم جدا شد و دراز کشید روی تختخواب و منتظر من شد،بخاطر حضور بچش توی اتاق جفتمون سکوت کرده بودیم و شاید سکوت بهتر بود،
شورت و شلوارم که روی زانوم مونده بود رو از پاهام جدا کردم و رفتم بین پاهاش و سرم رو بین پاهاش بردم و کاری رو که ازم می‌خواست رو با دل و جونم انجام دادم ،خیلی بیشتر از کاری که بلد بودم رو برای رها با زبونم انجام می‌دادم و این کار من لذت رها رو به ارگاسم نزدیک کرده بود و با زبون کشیدنم و مکیدن کُسش هر لحظه صدای نفس هاش بیشتر به گوشم می‌رسید،
خواه ناخواه به خوردن خاتمه دادم و خودم رو به بالا کشوندم و روی رها افتادم و خودمو به سینه های شیردش رسوندم،بدون دست زدن چند تا بوسه به اطراف سینه هاش زدم و با هدایت دستای رها به سمت لب های رها رفتم و با چشمای به هم خیره مشغول لب گرفتن شدیم لب هامو جدا کردم و با فاصله گرفتن ده سانتی از بدنش،بدون نگاه کردن یا دست گذاشتن روی کیرم که انگار از این کار شرمم میومد کیرم رو روی کُسش حس کردم و با فشار دادن کیرمو داخل دادم،صورت جفتمون منتظر داخل شدن کیرم بود،همین که چند سانتی کیرم داخل رفت صدای نفس های جفتمون بالا رفت و شروع به لب گرفتن کردیم،چند ثانیه بعد کیرم کامل داخل بود و طوری که رها اذیت نشه آروم تلمبه میزدم،صدای دهن جفتمون از حروف ااامممم پر بود و داشتیم لذت می بردیم،دستامون دور سر همدیگه قفل شده بود و همو نوازش می کردیم،لبای رها از لبام جدا شد و زور دستاش روی گردنم زیاد شد و صدای نفس هاش به ناله تبدیل شد،چند ثانیه ای فشار دستاش روی گردنم غیر قابل تحمل شد و ضربات روناش به پاهام شدت گرفت و منو هم به ارگاسم نزدیک می‌کرد،بلاخره با آخرین ناله های بلندش به ارگاسم رسید و فشار دست و پاهاش کم و کمتر شد و من از لذت آه و ناله هاش به لذت ارگاسم نزدیک شدم و با جدا شدن از بدنش کیرمو درآوردم و روی شکمش خالی شدم،
وقتی دو ثانیه از ارگاسمم گذشت یادمون افتاده بود چه غلطی کردیم،
سریع از بدنش جدا شدم و با برداشتن شورت و شلوارم به سمت پذیرایی رفتم و آهسته به رها گفتم ببخشید،
تمام عمر هم پشیمون بودم و هم خوشحال،
تیشرتم که بوی سینه های رها رو گرفته بود هرگز نشستم و دیگه نمی‌دونستم رها روچی صداش کنم دختر دایی،خواهر یا عشقم،

نوشته: آرین


👍 41
👎 7
93901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

879571
2022-06-15 02:56:00 +0430 +0430

وجدانا دیگه بشور الان دیگه گند کرده😅😅

1 ❤️

879605
2022-06-15 05:55:14 +0430 +0430

مگه آقایون هم به ارگاسم می‌رسند. جالب بود این قسمت داستان.

1 ❤️

879612
2022-06-15 06:40:10 +0430 +0430

لابد شوهرشم شیفت بوده یا ماموریت!؟

1 ❤️

879620
2022-06-15 08:06:04 +0430 +0430

شربتش کو پس

1 ❤️

879634
2022-06-15 08:59:12 +0430 +0430

میتونست خوب باشه اما معلوم بود دست به کیر نوشتی.فقط سر و تهش رو به هم دوختی تموم بشه بره.یه جمله از شوهرش میگفتی لااقل.مثلا رفته ماموریت یا شب کارِ.بعد شوهرش که نبوده.قائدتا خانواده ش میدونستن که تو فقط اون رو میرسونی خونه و برمیگردی پس چطوری یه زن تنها با بچه شیرخوارِ رو تنها گذاشتن.؟؟

5 ❤️

879665
2022-06-15 12:18:13 +0430 +0430

منم بوی سینه خیلی دوست دارم همش لباس زیراشو و نیم تنه هاش رو یواشکی بو میکنم ، بوی تیزی و ترشی کس ورزشکاریش رو خیلی دوست دارم میشه یک روز با زبونم بچشمش ؟؟؟

1 ❤️

879695
2022-06-15 16:12:34 +0430 +0430

یکم غیر واقعی بود ولی روند داستان و سکس و دوست داشتم ، کاش در مورد همسرش و علت نبودش توضیح می‌دادی
تنها جایی که باور پذیر نبود صحنه شیر خوردن بچه و گریه غیر معمولیش بود ،

3 ❤️

879706
2022-06-15 17:00:20 +0430 +0430

متاسفانه برای من واقعیت داشته همین داستان😔

0 ❤️

879714
2022-06-15 18:29:39 +0430 +0430
Xlp

عالی بود
دمت گرم
😘😘😘😘😘

0 ❤️

879897
2022-06-16 15:51:31 +0430 +0430

فقط شوهر رها چی شد این وسط.گفتی متاهل شد تمام بعدم که بچه دنیااومد.وحرفی از شوهرنبود.حداقل یک اشاره ریز بهش میکردی خوب بود.

1 ❤️

879912
2022-06-16 20:13:17 +0430 +0430

خوب بود

0 ❤️

879933
2022-06-17 00:15:14 +0430 +0430

پس این شوهرش کجا بود
حتما سرکار؟!

0 ❤️

882212
2022-06-29 18:00:30 +0430 +0430

بکنش

0 ❤️