دختر عممو بگاییمون

1400/12/25

سلام دوستان داستانی که میخوام واستون تعریف کنم کاملا واقعیه و جنبه طنز داره و واسه حدود چندین سال پیشه فقط اسما تغییر کردن
من اسمم علی هستش و یه دختر عمه متولد ۸۰ دارم اسمش یاسمنه داستانم برمیگرده به ۹۵ اون موقع من ۱۷ سالم بودش خونه عمم هم دوتا خونه باهامون فاصله داشت داستان از اونجا شروع میشه که پدرو مادر من میرن مشهد منم چون مدرسه میرفتم نتونستم برم گذاشتنم خونه عمم از عمم بگم براتون همیشه میدیدمش شلوارمو خراب میکردم اینقد بد اخلاقو کیری بودش😅 فصل بهار بودش یادمه منو یاسمن تو اتاق داشتیم بازی میکردیم که یه دفعه بارون میگیره عمم با پسرش که حدودا ۲۰و خورده ای داشت اون موقع میرن تو حیاط نمیدونم دقیق چی داشت خیس میشد زیر بارون اونو جابجا کنن یاسمنم از پنجره داشت نگاه میکرد اروم رفتم پشتش خودمو از پشت چسبوندم بهش گفتم برو کنار منم ببینم رو زانو واستاده بودش گفت نمیخوام پنجره هم کوچیک بود فقط یه نفر میتونست نگاه کنه گفتم برو وگرنه شلوارتو میکشم پایینا دیدم هنوز واستاده منم کلا کله خر بودم یهو شلوارشو میکشم پایین یه کون کوچیکه گرد با یه شورت صورتی بچه گونه رو جلو چشام دیدم 🤤 تا دید شلوارشو کشیدم نشستو سریع شلوارشو داد بالا منم سریع رفتم لب پنجره خودشو مرتب کرد گف برو کنار وگرنه منم شلوارتو میکشم پایین منم که تو دلم میگفتم تو فقط بکشش پایین واس خودم نذاشتم اومدو شلوارمو کشید پایین منم همونجوری مونده بودم که کار عمم اینا تموم شدو صدای در حال اومدش سریع شلوارو کشیدم بالا خیلی عادی رفتیم بیرون تا اینجا یکم رومون به هم واشده بود گذشت اونا اومدن داخل منو یاسمنم رفتیم داخل حال از هیکل یاسمن بگم قدش اون موقع حدود ۱۶۰ بود یکم تپلی مثلا ۵۰ کیلو واسه یه دختر ۱۵ ساله واقعا خوب بود هیکلش ولی سینه نداشت تازه دوتا جوش در اورده بود
یه چند دقه ای داخل حال موندیمو با اشاره بهش گفتم بریم اتاقت رفتیم درم بستیم به هوای بازی نشستیم جلوم نشست گفتم میخوام ببینمش تا حالا از نزدیک کص ندیده بودم😅 گفتش اول من میخوام ببینم یکم شلوارمو اوردم پایین شورتمو با دست نگه داشتم داشت نگاه میکرد کیرم سیخه سیخ بود داشت میترکید با انگشت سرشو یه تکون داد کیرم تکون خورد خوشش اومد خندید گفتم حالا نوبت توعه شلوارو شورتشو در اورد یه کص سفیده سفید بدون مو جلوم ظاهر شد دستمو کشیدم روش خیلی نرمو لطیف بود اروم یکم دس زدم بهش قلبم از دهنم داشت بیرون میزد بلند شدم منچ اوردم گذاشتم جلومون که کسی اومد شک نکنه دوباره شلوارشو کشید بالا گفتم پاشو واستا میخوام کونتو ببینم پاشد برگشت سمتم کشیدم شلوارو شورتشو پایین واقعا صحنه جالبی بودش یکم نوازش کردمش خیلی کونه خوبی داشتش یه بوس از یه طرف کونشم کردم خنگ بودم نمیدوستم باید چی کنم خودش اومد رو کمر خوابید دوتا پاهاشو تا پیش سرش خم کرد کصو کونش جلوم میدرخشید منم با کصش شروع کردم ور رفتن اومدم بالای کصشو زبون زدمو بوس کردم نمیدونم چرا دوس داشتم بخورمش یکم زبونمو اوردم پایین تر یهو پرید گف قلقلکم میگیره نکن یهو عمم صدامون زد بیایین شام موقع شام همش همو نگاه میکردیم میخندیدیم عمم که خیلی خاکصده بود شک کردش یکم ساعت حدود ۱۰ شب بود که من ا لکی خمیازه میکشیدم میگفتم خوابم میاد عمم واسم جا پهن کرد یاسی هم پیش من میخوابید اونم اومد که بخوابه تو اتاق در باز بودش عمم نمیزاشت شب ببندیم درو رفتیم زیر پتو منو یاسی من کیرمو در اوردم اونم شلوارو شورتشو کشیده بود یکم پایین با هم ور میرفتیم که گفت میخوام برم زیر پتو ببینمش با گوشیت نور بده منم گوشیمو روشن نگه داشته بودم داشت با کیرم بازی میکرد دست منم رو کصش بود باهاش ور میرفتم حواسمم به چیزی نبود که یهو عممو بالا سرمون دیدم نور گوشی رو دیده بود گف چی دارین میکنین هول شدیم یاسی لز زیر پتو در اومد گفتیم هییی هییی هیچی گوشیو منو گرفت ازم گف این گوشی باید کنترل بشه از اتاق رفت بیرون نیم ساعت بعد اومد وسط ما گرفت خوابید یادمه من شبش خوابم نمیبرد ولی جرعت نمیکردم تکون بخورم خشک خشک تا صب بدون تکون خوابیدم اینم داستان بگایی ما شدش😅 بازم ماجرا داشتیم دوس داشتین واستون تعریف میکنم بقیه داستانو با صبش چی شد😂

نوشته: Ali


👍 15
👎 12
43401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

864137
2022-03-16 01:29:14 +0330 +0330

کیری

0 ❤️

864139
2022-03-16 01:39:08 +0330 +0330

عمو یا عمه

0 ❤️

864147
2022-03-16 02:18:13 +0330 +0330

صبحش رو من تعریف می‌کنم:
شوهرعمّه که از عمّه بداخلاق‌تر بود، همراه همون پسر بیست و خورده‌ای ساله‌ش، قهرمان داستان رو لخت می‌کنن و عمّه‌خانم هم پستوناش رو فرو می‌کنه. مسیر که افتتاح میشه، شوهر و پسرعمّه، در اتوبان تازه افتتاح شده، کورس گذاشته و قهرمان داستان، در حین دست و پا زدن، بابت این مزخرفی که نوشته، پشیمون میشه، ولی پشیمونی، همه بگن، باهم: سودی نداره!!
همون پنجره حواله‌ت بادا بی‌سواد خالی‌بند!

8 ❤️

864171
2022-03-16 10:52:17 +0330 +0330

آخرشو سانسور کردی فکر کنم.
عمت اومد گفت دارید چه گوهی میخورید و پتو رو زد کنار. با دیدن صحنه مقابل گوشی رو از یاسی گرفت که فرو کنه تو کونت اما یک لحظه نور گوشی وسط پای تو میافته و عمت یه نفس راحت میکشه. خیالش که راحت میشه وسط پات هیچی نیست و دارید لز میکنید خودشم میاد وسطتون میخوابه و بهتون ملحق میشه.

4 ❤️

864214
2022-03-16 18:07:10 +0330 +0330

باز دمت گرم نگفتی عمه مم گاییدم وقتی اومد بین ما خوابید

0 ❤️

864225
2022-03-16 21:02:44 +0330 +0330

خوب بود اما بقیشششششووو بگووووو

0 ❤️

864229
2022-03-16 22:16:11 +0330 +0330

اره منم امروز داشتم با یه خرس قطبی صحبت میکردم
مدیونی فک کنی دروغ میگم

0 ❤️

864235
2022-03-16 23:52:52 +0330 +0330

نه دیگه داداش نمیخواد ادامه بدی ما هم دوست نداریم ادامشو بدونیم
تا همینجا بس بود

0 ❤️

864239
2022-03-17 00:11:07 +0330 +0330

کیرم تو عمه ات که بهش میگی عمو

0 ❤️

864355
2022-03-18 00:12:42 +0330 +0330

آفرین در کسخلی رو دست نداری

0 ❤️

864454
2022-03-18 19:36:52 +0330 +0330

چرا یه داستان باحال که تو این سایت تخمی میاد هیچوقت به قسمت های بعدی نمیرسه اما داستان روسپی گری های اقدس ۷۹ ساله از دوقوز آباد پنجاه تا قسمت داره😑😑😑

داستانتو دوست داشتم ادامه بده

0 ❤️

864593
2022-03-19 17:36:27 +0330 +0330

کس نگو…این چیزی که تو تعریف کردی مال دختر پسر ده سالس…نه واسه پسر ۱۷ ساله و دختر ۱۵ ساله
تو اون اتاق داشتیم با هم بازی می کردیم…
کسخل😒

1 ❤️

867349
2022-04-06 14:21:41 +0430 +0430

کیرم تو این کستان

0 ❤️