درخواست باجناق

1393/07/20

پدرم بهم خیلی لطف می کرد و همیشه هوامو داشت منم از اینرو که آدمی وابسته به قید و بند نبودم و تو دنیای خودم هیچ قانونی واسه خودم نداشتم هیشکی واسم کار ثابتی تعیین نمی کردو بعضی از کارهای عجیب غریب کارخونه رو من انجام میدادم یه جورایی همه کاره بی کاره بودم.

زمین بغلی کارخونه رو می خواستیم قاطی کارخونه کنیم و یه سالن کوچیک درست کنیم دو دانگ زمین رو ما خریده بودیم و چهار دانگشو یه نفر دیگه. چون زمین ورثه ای بود و کار تفکیک سند و از این چیزا داشت و معلوم بود که کارهای ععوج و معوج ماله منه واسه همین بابام صدام کرد و با هم رفتیم یه وکالت کاری واسه زمین بهم داد. صبح اول صبح بیدار شدم برناممو تو ذهنم مرور کردم دیدم واسه زدن سوله باید به شهرداری محیط زیست سازمان صنایع و … دیگه برم. از شهرداری شروع کردمو با زیر میزی و پول چایی و از این چیزا کارمو راه انداختم اون روز خیلی از کارهامو انجام دادم ولی فرداش باید یه سری می رفتیم دادگاه تا ورثه همه جمع باشن و رضایت بدن که فروختیم به اینا و از این چیزا . اونجا بود که با همسایه جدیدمون آشنا شدم یه زن جوونی به اسم سولماز بود. سولماز با شوهرش تصمیم داشتن که یه کارخونه توی تبریز درست کنن و یه سری وسایل آزمایشگاه طبی که واسه خاطر تحریم نمی شد راحت وارد کرد اینجا درست کنند. شوهر سولماز مجید آقا هم دکتر بود که توی یه کارخونه توی آلمان کار می کرد (از همینا که می خواستن اینجا بسازن) بعد از آشنایی با سولماز واسه یه چند تا کار باید با هم به ثبت و اینا می رفتیم از این رو که من ماشین نداشتم با تعارف سولماز با ماشین اون که یه پژو 2000 قدیمی مال باباش بود به راه افتادیم و اون از اول راه از منجلابی که ادارات واسش درست کرده بودن شکایت می کرد و می گفت که جونم به لب اومده و عجب غلطی کردیم اومدیم اینجا و از این حرفا… منم داشتم آروم می خندیدمو سرمو تکون می دادم که آخرش سولماز شاکی شد و گفت جوک که نمی گم!! منم سیستم اداری اینجا رو بهش توضیح دادمو گفتم از اون چیزا که تو آلمان دیده خیلی فرق می کنه.

خلاصه ما کارامونو با هم انجام دادیم و حتی وقتی مجید آقا اومده بود واسه ساختن کارخونشون تو کل کار از من کمک گرفتنو منم یه جوری پیمانکاره دو تا پروژه شده بودم. خودمم که معماری خونده بودم نقشه هر دوتاشو خودم کشیدمو اجرا کردم. ماهها از آشنایی ما می گذشت و اینام کمکم داشتن کارخونشونو راه می انداختن تو همین ایام بودیم که خواهر سولماز به اسم زهره قرار شد بیاد تبریز اونم دکتر بود و با مجید آقا همکار بودن اینم بگم مجید آقا رو همه آقای دکتر صدا می کردنو جلوش دولا راست می شدن ولی من عارم می اومد بهش دکتر بگم!! مجید آقا با بابام در مورد زهره صحبت کرده بودو از مجیدات و جمالات ایشون پیش پدرم هیچی کم نگذاشته بودو واسه من تیکه گرفته بودن (البته بعدا فهمیدم اینارو) یه هفته بعد از اومدن زهره یه روز سولماز خانوم منو دید که دارم با راننده کامیون جر و بحث می کنمو اومد جلو و گفت که باهام کار داره راننده هم با دیدن سولماز یه کم حول شد و خجالت کشید و رفت. ولی اصل جریان از این قرار بود که سولماز می گفت ما سرمون خیلی شلوغه و نمی تونیم زیاد زهره رو بگردونیم اونم الان هشت سالی می شه که تبریز رو ندیده و اگه زحمتی نیست با هم بریم یه دوری بزنیم (نقشه از پیش تعیین شده) منم از همه جا بی خبر قبول کردمو با هم زدیم بیرون. تا خود تبریز یه نیم ساعتی راه بود که منم مثل یه راننده سر به زیر واسش می روندم و هیچ حرفی نمی زدم ولی اون کلا ریلکس بودو گه گاهی سوالاتی ازم می کرد .

کل روز و تا شب شهر و گشتیم و گل گفتیم و گل شنیدیم واسه من که خیلی خوش گذشت چون باعث می شد بعضی خاطرات شیرین گذشته به یادم بیوفته! من که اصلا تو فاز عشق و عاشقی نبودم و زهره هم همین طور. زهره یه دختر 27 ساله بود که هشت ساله پیش رفته بود پیش خواهرش و مجید آقا تو آلمان. هر دو تا خواهر خوشگل و برازنده بودن ولی زهره خوشگلتر از سولماز بود. دیگه کم کم دیر می شد و باید برمیگشتیم که مادرم زنگ زد که آقای دکتر با خانواده زهره اینا همه مهمون خونه ما هستند و ما هم بریم اونجا منم غافل از همه جا نمی دونستم چه خبره. چند شب بعد از اون ماجرا با اصرار مادرم رفتیم خواستگاری و بلاخره من با زهره ازدواج کردمو بعد از یه نامزدی کوتاه زهره رو به خونه خودم بردم. زندگی واسم خیلی شیرین شده بود. زهره واسم اون خلا های احساسی گذشته رو پر می کرد. از لحاظ سکس هم چیزی کم نمی گذاشت و حداکثر لذت رو از همدیگه میبردیم. درسته زیاد خوش هیکل ( مثل این بازیگرای پورنو) نبود ولی با این خوشگلی و عشوه ای که داشت لحظه ای نمی شد که عزم سکس کنه و من بی میلی نشون بدم همیشه تو حالات و پوزیشن های مختلف با هم سکس می کردیم. زهره زن خیلی حشری بود و هر وقت تو خونه تنها بودیم یا با من ور می رفت یا خودشو بهم می مالید دیگه سکس واسه زندگی ما چاشنی نبود بلکه زندگی یه استراحت کوتاهی بین سکس بود بعد از چندی. سکس تو آپارتمان کیف نمی داد و زود زود پا میشدیم میرفتیم شمال و یه خونه ای ویلایی چیزی اجاره می کردیم یا میبردمش باغمون به یاد عشق پریشون شده گذشتم… د بکن!!!

بعد از چند ماه متوالی که گذشت دیگه کمی سرد شده بودیم به چیزای دیگه زندگی هم میرسیدیم و بقول معروف تازه فهمیده بودم گوشت کیلویی چنده و از این خبرا. بدجور بهش عادت کرده بودم اینو تو ده روزی که رفت آلمان واسه گرفتن مدرکش فهمیدم . رابطه ما با سولماز و دکتر خیلی خوب بود هر روز تو کارخونه می دیدمشون و حداقل هفته ای یک شب با هم شام میخوردیم. دکتر که از روز اولی که دیده بودمش همش تو فاز شوخی و جوک بود مثل اینکه سبک مغزه!! این اواخر هم شوخی هاش بیشتر شده بود مثلا وقتی تنها بودیم می گفت حموم خونتون هر روز روشنه؟! یا پنجشنبه شب ها خونه ما میومدن بعد ساعت 11 - 12 به سولماز می گفت پاشو بریم اینا کار دارن مزاحمشون نشیم و سولماز هم با یه نگاه شیطانی و لبخند تلخ پا میشد حاضر بشه!!! این لبخند حاکی از این بود که شکم گرد دکتر مجید به باسن قلمبه سولماز جون خوش نمی اومد و هوس تن نهیف ما کرده بود یا که کوسش یاد مو زرد های اجنبی … منم عمری بود با همه جور جماعتی سر و کله زده بودم و تمامی ایما و اشاره های هر جور ملتی رو ازبر بودم ولی خودمو به نفهمی زده بودمو اصلا کاری با سولماز نداشتم واسه خودم عیب میدونستم که نگاه بدی نسبت بهش داشته باشم و میدونستم چشم چرونی های من نتیجش چشم چرونی دکتر مجید واسه زهرهست واسه همین صمیمیت قبلی من با سولماز جاشو داده بود به احتیاط که مبادا یه موقع شیطون گولمون بزنه و دیگه کاری بکنیم که شرمنده وجدانمون بشیم. آمد و رفتمون به خونه سولماز رو قطع کرده بودم و اگه کار خیلی واجبی داشتم به کارخونشون سر میزدم ولی اونا هر پنجشنبه شب خونه ما بودن یه شب که با دکتر لبی تر میکردیم بهم گفت میدونم دیگه مارو پسند نمی کنی و سعی میکنی با ما دم پر نشی ولی با ما به ازین باش که با … بهش گفتم: مجید آقا سنین او گیرده قارنیوی ییییم من. بخدا سرم شلوغه وقت نمی کنم و این حرفا… حالا هردوتامون سر خورده بودیم و اومده بودیم پایین مبلا و رو زمین نشسته بودیم که مجید آقا کله شو بلند کرد و گفت: من که چیزی نمیگم فقط گفتم دریاب مارو. بساط بگو بخند جفتمون به راه بود و تو بالای ابرا سیر میکردیم. از خانوما هم خبری نبودو میرفتن میومدن تو عالم آشپزخونه خودشون بودن. زهره تو محیط بیرون خیلی طرز لباس پوشیدنشو مراعات می کرد و جوری میگشت که هیشکی بهش نگاه اونجوری نداشته باشه ولی تو خونه دوتا آبجی فیلشون یاد آلمان می کرد و بعشق دیار غربت پر و پاچه رو میریختن بیرون تو خونه از همون اوایل نگاهم به مجید آقا بود که چه برخوردی داره ولی یاشاسین که خیلی معمولی رفتار میکرد و کلا تو فاز چشم چرونی نبود. عصر اون شب خانوما رفته بودن خرید و چن دست لباس خریده بودن میخواستن بپوشن و ما نظر بدیم. البته این قصه تازگی نداشتو و همیشه بعد خرید میپوشیدن و فشن تی وی برقرار بود اما نکته جالبش این بود که امشب سولماز آب و تابشو بیشتر کرده بودو موقع نمایش قر و فری میداد که بیا و ببین من خوب میدونستم منظورش چیه ولی خوب خودم به کوچه علی چپ زده بودم البته به مدد آب شنگوله راست نکردیمو آبرومون پیش فامیلای خانوم نرفت…

القصه روابط خانوادگی ما کم کم داشت به حالت قبلش بر میگشت و رفت و آمدمون باز زیاد شده بود البته سولماز جون هم سنگ تموم میذاشت و دیگه کم مونده بود کارش به لباس زیر بکشه. چند روزی بود دکتر و سولماز بدجور تو خودشون بودن هی با خودشون کلنجار میرفتن. زهره هم یا واقعا چیزی نمیدونست یا به روی خودش نمی آورد. از دکتر خواستم راست حسینی اگه چیزی شده به منم بگه منم جای داداش کوچیکش هر کاری از دستم بربیاد دریغ نمی کنم. آخرش دیگه صبر دکتر مجید سر اومد و اون چیزایی که مدت ها از من و زهره مخفی کردنو گفت. جریان از این قرار بود که دکتر قبل اینکه بره آلمان تو روسیه تویه یه آزمایشگاه هسته ای که با مواد رادیو اکتیو دارو میسازن کار میکرد ( البته من زیاد نپرسیدم ولی مثل اینکه با چند تا دکتر دیگه در زمینه یه بیماری تحقیق می کردن) و اونجا بود که دکتر تحت تشعشع قرار میگیره و آبپاشش نیم سوز میشه. می گفت که اوایل ازدواج هفته ای یه بار پا میشد ولی دیگه یه کم بعد اونم از کار افتاد. از اونجایی که دکتر آدم خیلی خوبی بود و سولماز هم خیلی دوسش میداشت حاضر به ترک دکتر نشد و مدتی با دول نیمه جان دکتر سوخت وساخت. سولماز یه زنه به شدت حشری بود و نمی تونست بدون سکس زندگی کنه. اوایلش با خود ارضایی سر میکرد ولی بعدا دیگه اونم نمیتونست آرومش کنه. دکتر بهم گفت که تحمل این وضع خیلی واسه سولماز سخت شده بود و ناخواسته کارشون به جر و بحث دعوا کشیده بود. بعد تعریف کرد که طی گشت و گذار فراوان یه پسری رو پیدا می کنه و یه جورایی این دو تا رو دوست می کنه ( علی رغم میل باطنی) و سعی میکنه خلا سکسی سولماز رو واسش پر کنه. درسته تعریف کرد که اولا چه مشکلات روحی روانی پیش اومده بود که من از گفتنش صرف نظر می کنم…

القصه حشر سولماز خانوم بالا زده بودو منو میخواستن دوای دردشون قرار بدن. این موضوع خیلی آزارم دادو بشدت منو پکر کرد طوری که رابطه ام با زهره رو هم تحت تاثیر خودش قرار داد. یه روز پیاده گلستان باغی بودم و از جلوی کوهنه ترمینال رد می شدم که این پاسور سی دی فروشا که یواشکی بغل گوش آدم وزوز می کردن نظرمو جلب کرد. ازش درمورد این اسباب بازییای سکسی و اینجور چیزا سوال کردم که از تو کیفش یه کیر مصنوعی نشون داد که برق از سه فازم پرید! دسته بیل خوش فرم بود! واقعا تعجب کردم که تو کیف اینا همچین بساطی پیدا بشه!! اونو با یه جوشونده از سید عطار گرفتمو تقدیم مجید آقا کردم… چن روز بعد وقتی سولماز از سر کار برمی گشت دیدمشو تو راه کلی درمورد اون اتفاقات حرف زدیمو گفتم که من نمی تونم و این کار درست نیست و از این حرفا. اونم در مورد کادو هام ازم تشکر کرد که من تا بناگوشم سرخ شد البته گفت که اون جوشونده چقدر موثر بودو آرام بخش طبیعیه!! خلاصه: بعضی وقتا هست که خون به مغز آدم نمیرسه. بهتره که آدم یه دوری بزنه و دودوتا چهارتا کنه ببینه چی خوبه چی بد. عرض دیگه ای ندارم. قبل خواب هم مسواک یادتون نره …

نوشته: ؟


👍 1
👎 0
157805 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

440281
2014-10-12 16:34:41 +0330 +0330

خدایا آمین

0 ❤️

440282
2014-10-12 17:03:57 +0330 +0330
NA

بچه ها من نفهمیدم چی شد؟ خون به مغزش نرسیده؟ ازمایشگاه رادیو اکتیو کجااااااا؟ ما با کی سرو کار داریم تو این سایت. یا خداااا خودت عاقبتمونو به خیر کن. سازمان هسته ای اینا هم عضو هستند. دیگه نمی شه فحش داد. دوستان ابرو داری کنید. اینا کمتر از دکترا تو فامیل ندارن.
الان باید چه شکلی فحش بدیم؟
scratch_one-s_head

5 ❤️

440283
2014-10-12 17:14:47 +0330 +0330

حالا خوبه که تو بی عرضه بودی و گه زیادی نخوردی ولی بعضی‌ها بی ناموسا بزور خواهر زنشون یا خواهر زناشونو میکنن ! دروووود بر شرف نداشته ات

2 ❤️

440284
2014-10-12 17:31:20 +0330 +0330
NA

بععععله…!

1 ❤️

440285
2014-10-12 17:32:47 +0330 +0330
NA

یعنی من هنوز تو شک این داستانم
عجججججججباااااااااااا
یعنی
عجببببببببببببببب

0 ❤️

440287
2014-10-12 17:34:16 +0330 +0330

البته چون بعد از نوشتن این همه کسشر آخرش گفتی که سولماز رو به فاک ندادی منم ازین بابت فحشی بهت نمیدم
هر چند ما آخرش ندونستیم آق مجید به تو درخواست داد یا سولماز؟
اصن اسم درخواست نیاوردی
کلا کسشر گفتی
و ازین جهت که اسم رادیو اکتیو و ازین جور چیزا آوردی لایق فحشی
استخوان لگن خاصره ی ماری کوری بره تو کس سولماز جنده
کیر مرحوم پی یر کوری هم بره تو کون تو
سوراخ کونت مورد تهاجم تشعشعات رادیو اکتیو قرار بگیره
ننویس کیر گودزیلا تو کونت بره
دیووووووووووووووث

0 ❤️

440288
2014-10-12 17:35:40 +0330 +0330
NA

قشنگ بود
هدف و قصودت رو خوب رسوندی
Tanks

0 ❤️

440289
2014-10-12 19:02:58 +0330 +0330
NA

خخ کسو شعری بیش نیس

1 ❤️

440290
2014-10-12 20:34:51 +0330 +0330

4 تا کس خول مثل این تو سایت داشته باشیم دیگه فاتحمن صلوات.

0 ❤️

440291
2014-10-12 20:49:44 +0330 +0330
NA

از تو کسخلتر هم هست؟
بعله اونایی که این داستانو تاآخرخوندن!!!

1 ❤️

440292
2014-10-13 01:33:18 +0330 +0330

خاکتوسرت که کس مفت و حشری رو نکردی، من جات بودم مصنوعی رو مینداختم کسش و خودمم کونشو پرمیکردم، اون کس حشری ابتو مثل شربت سر میکشید بدبخت.

0 ❤️

440294
2014-10-13 05:32:37 +0330 +0330
NA

خیلی بود نخوندم…گاییدمت

0 ❤️

440295
2014-10-13 07:09:50 +0330 +0330
NA

چی بود این؟؟

0 ❤️

440297
2014-10-13 08:36:19 +0330 +0330
NA

صد رحمت به قورباقه سبز ؟ پژو 2000 رو بابات ساخته ؟

0 ❤️

440299
2014-10-13 09:58:22 +0330 +0330
NA

نیلو جان عزیزم میتونم بدونم خوبیشو تو چیش دیدی؟

0 ❤️

440300
2014-10-13 10:02:34 +0330 +0330
NA

كير تو دهنت جغي بد بخت
اينقدر كونت گذاشتن مُخ نداشتت كلا به گا رفته

كير كرگدن افريقايي تو كونت، سگ برينه رو انگشتات ديگه ننويس ديوس
با اين كوس شعر هاي تخميت

0 ❤️

440301
2014-10-13 10:07:25 +0330 +0330

اخه خاک برسر پوفیوز ت کنم منم بچه این شهرم ولی گلستان باغی(پارک باغ گلستان)یا کوهنه ترمینال(ترمینال قدیم)جایی نیست که تو میگی ولا غیر.معمولا" بچه باز ها در این مکانها پلاس هستند.کسکش مفعــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــول…

0 ❤️

440302
2014-10-13 13:04:27 +0330 +0330
NA

اخه کونی اخه ابی اینجا جای همچین کس شراست سر درد کرفتیم (الاقصه القصه*)

1 ❤️

440303
2014-10-13 16:38:49 +0330 +0330
NA

آخه لاشی تو که این همه فقط میخواستی بگی کارخونه داریم و مهندسم و با جنبه و با غیرتم توجه هم کردی که چقد از کس و کون زنت گفتی؟
با خودت چند چندی آقا جان؟

0 ❤️

440304
2014-10-13 18:04:48 +0330 +0330
NA

خاک تو سرت… فقط همین!

0 ❤️

440305
2014-10-14 01:53:30 +0330 +0330
NA

سر درد شدم من با نظر همه رفقا موافقم البته به غیر اون چند تا کس خل که گفتن خوبه خوبه
کس مشنگ کیر خر مرده تو کونت ، کیر سگ کپک زده تو کون زنت کجای این داستان سکسی بود ؟ مجبوری بنویسی ما هم بیایم جد وآبادت رو آباد کنیم
می خوای درس اخلاق بدی ؟ برا چی اومدی تو شهوانی
کیرم تو کون ترک دیوثت خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خرخر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خرخر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خرخر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خرخر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خرخر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خرخر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خرخر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خرخر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خرخر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خرخر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خرخر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خرخر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خرخر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خرخر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خرخر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خرخر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خرخر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خرخر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خرخر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خرخر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خرخر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خرخر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خرخر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خرخر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر خر

0 ❤️

440307
2014-10-14 11:09:27 +0330 +0330

حالا که چی؟؟؟؟؟؟ درس عبرت بگیریم،،،جق بزنیم،،،بخندیم؟؟؟ چیکار کنیم

0 ❤️

440308
2015-01-16 16:34:16 +0330 +0330
NA

خواستی داستان متفاوت بنویسی ولی ریدی
تو فقط یه کس مغز متفاوتی

0 ❤️

586573
2017-03-30 09:27:57 +0430 +0430

خوابم میاد 🤮 🤮 🤮 🤮 🤮

0 ❤️

815983
2021-06-19 06:12:12 +0430 +0430

خوب بود.
اگه تو همین داستان میگفت کردم و فلان همینایی که الان میگن خاک تو سرت که نکردی میگفتن بی ناموس خواهر زن ادم مثل خواهر ادم میمونه چقد کثیفی تو…

0 ❤️

820733
2021-07-17 23:17:22 +0430 +0430

میرم تو دهنت مسواک بزن آمین فقط همین

0 ❤️