درد و دل های یک طلبه ی عزب

1395/11/26

عزوبت همین است بالام جان.آخوند و غیر آخوند هم نمیشناسد.حشر که بالا بزند به سگ پیر هم -العیاذ بالله- رحم نمی کنی.البته جسارت به شما نباشد.خودم را عرض می کنم.الغرض ما هم مثل شما آدمیم.نه مثل غربتی ها- بخوانید غربی ها- می توانیم گرل فرند بلند کنیم .نه به لطف تبلیغات مسموم اعداء الله دیگر زن صیغه ای گیر می آید.جسارتا چه کنیم؟آلت را در سوراخ مبارک پریز فرو کنیم؟یا در سوراخ مبارک عمه ی شما؟البته جسارت به شما نباشد.عمه تان را گفتم.با سوراخ شما کار ندارم.قربان آن نگاهتان شوم.الغرض همه که نمی توانند ایت الله بهجت باشند.خداوند خلق الله را با روحیات مختلف آفریده.ر
وحیه ی ما را هم حشری خلق کرده دیگر.قربان آن خلقتش بروم.حاصل این که مجبوریم خود را تخلیه کنیم.تخلیه نکنیم ذهنمان -دور از محضرتان- به گوز گوز می افتد.گوز بود دیگر؟به باد شکم گوز می گفتید دیگر نه؟الغرض مخمان باد می اورد.میاییم بالای منبر چرت و پرت تحویل محضرتان می دهیم.پس از بچه بازی گریزی نیست.حالا که حرف از بچه بازی شد خاطره ای به ذهنم رسید.صلواتی ختم کنید تا خدمتتان عرض کنم.
.
.
.
.
صلوات ها شل بود.یک صلوات بلند ان شالله.
.
.
.
یکی از دوستان عزب ما نقل می کرد که بنده یک صبح زمستانی که سگ پیر هم در خیابان پیدا نمی شد جهت کاری اداری به سمت مرکز خدمات حوزه روانه بودم.همین طور که می رفتم رسیدم به یک پسر نوجوان دستفروش.بد مصب گیر داد که الا و بلا باید از من آدامس بخری.هر چه قدر هم گفتم که بالام جان تو یک اخوند نشانم بده که ادامس بجود گوشش بدهکار نبود.صورتش را هم از شدت سرما باشال پوشانده بود.یکدفعه صورتش را باز کرد.خشکم زد.صورتی داشت که به قول قدیمی ها مسلمان نشنود کافر نبیند.به نوجوانی های حضرت یوسف می مانست.در آن سرما که سگ پیر از خانه بیرون نمی آمد آلت ما شروع به جنبیدن کرد و زیر عبا تقلایی کرد.گفتم بالام جان یک شرط دارد.شرط را قبول کنی آدامس که هیچی آلت خر هم باشد بنده خریدارم.گفت چی.گفتم ببین بالام جان می رویم دست شویی مسجد. من آن جا یک مقدار عرایضی دارم.عرایض را که نوش جان کردید معامله را جوش می دهیم.قبول کرد.بچه بود دیگر.به قاعده ی ماچه الاغ هم سرش نمی شد.رفتیم توی دستشویی.کسی هم نبود.عرض که کردم.سگ پیر هم پیدا نمی شد چه برسد به مومنان.شلنگ اب داغ را باز کردم تا هوای توی دستشویی از بخار آب گرم شود.گفتم بالام جان یک سوال.رنگ از رخش پریده بود.گفت چی.گفتم بالام جان انصاف است خلق الله توی این سرما توی خانه گرم و نرمشان باشند و رفیق ما
از گرسنگی و سرما بلرزد؟گفت رفیقت کیه؟گفتم رفیقم زیر قباست.دستت را بده تا نشانت بدهم بالام جان.دستش را داد به دستم.دستش را بردم زیر قبا روی شلوارم.دستش را دور التم پیچید.گفت حاج اقا شما هم؟جا خوردم.گفتم ماچه الاغ تو مگر از این چیزها هم خبر داری؟خندید.گفت حاج اقا ما از این کارها نکنیم که امورات زندگی مان نمی گذرد.هوای دستشویی گرم شده بود.بخار روی صورت هر دویمان به قطراتی ریز تبدیل شده بود.گفتم پس عجالتا شروع کنم؟گفت معامله را جوش می دهی دیگر؟گفتم بی شرف که نیستم.گفت زود تمامش کن.الغرض محکم در آغوش کشیدمش و جای جای صورتش را بوسه باران کردم.

حوصله تان که سر نرفت بالام جان؟هر کس حوصله اش سر نرفته یک صلوات بلند بفرستد.آ ماشالله.
.
.
.
بله می گفتم.الغرض بوسه بود که خرج اندام گل نشانش می کردم.حالا دیگر هر دو کاملا برهنه شده بودیم.قربان خلقت خدا بروم.به بعضی از مخلوقاتش همه چیز را تام و تمام داده.صورت که یوسفانه.باسن داشت به قاعده ی زن سی ساله.الماس نور…بدون مو.آلت به قاعده ی کودک.نازک و زیبا.بدن در نهایت تعادل.ران ها دو تکه حریر. گفتم بالام جان رفیق ما عزم خانه دارد.در خانه را باز می کنی؟.خم شد.با دست دو کپه ی باسن را از هم جدا کرد.سوراخ پرچین و چروکش خودنمایی کرد.گفت بفرمایید حاج اقا.گفتم یا الله.آلت را نم نمک فرو کردم.سوراخش گرمایی داشت به قاعده ی کوره ی اجرپزی.الت را به قاعده ی برق و باد
عقب و جلو می بردیم.گفتم قربان آن صدایت شوم.اخ و اوخت چه شد؟.آه کشید.جان تازه ای به التم برگشت.نم نمک آب از صلبم به سر آلت رسید.گفتم ماچه الاغ برگرد الت ما را ببوس که رفیقمان قصد جلای وطن دارد.التم را از باسنش بیرون کشیدم. برگشت و نگاهم کرد.گفتم ببوس.گفت حالم به هم می خورد.خدا از ما بگذرد.به زور سرش را به سمت الت خود گسیل داشتیم و در دهان مبارکش فرو کردیم.الغرض منی را تخلیه کردیم و شهوت که خوابید ماچه الاغ دوباره یادش آمد که معامله را جوش بدهد.همین طور که دکمه ی قبا را می بستم.پس گردنی ای نثارش کردم و گفتم ماچه الاغ پول حرام خوردن ندارد.بگذریم که با چه مصیبت
ی از چنگش گریختم.
.
.
.
حاصل این که عزوبت این است بالام جان.اخوند و غیر اخوند نمی شناسد.مال حرام خور و پول زور ده نیستیم.ولی خب حشر که بالا بزند اوضاع همین می شود که دیدید.

(از من داستانی دیگر با عنوان ماساژ در حوزه در شهوانی موجود است که علاقه مندان می توانند در تگ آخوند آن را پیدا کنند.متشکرم)

نوشته: طلبه ی شهوتی


👍 15
👎 18
45486 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

579358
2017-02-14 22:38:44 +0330 +0330
NA

khkh hrdo dastant awli bod

1 ❤️

579373
2017-02-15 00:19:16 +0330 +0330

هر چند امیدوام که نه داستان واقعی باشه نه شما واقعا حاج اقا باشی و داستانم محصول ذهن طنز پرداز یه نویسنده طناز باشه ولی در هر دو صورت خوب داستانی بود . هر چند قسمتای سکسیش و موضوعش زیاد با مذاق همه کس از جمله من سازگار نبودولی خب این تنها نظر شخصی منه و تو اصل موضوع تاثیری نداره.اگه واقعا هم طلبه باشی معلوم میشه حوزه علمیه تو حقنه کردن دروس صرف و نحو تو مغزت موفق بوده. یه کم فقط نثرت به دلیل حوزوی بودن همه پسند نبود که با چاشنی طنز تا حدود زیادی بر طرف شده بودو در کل خوب از عهده براومدی. همین که نوشتت لبخندو به رو لبا میاره به نظر من کافیه . بازم بنویس

1 ❤️

579400
2017-02-15 05:00:56 +0330 +0330

حیف کیر که بخام به جد و ابادت حواله بدم. گمشو پفیوز از این سایت برو که اگه بگیرمت تلافی 39 سال حسرت و اندوه زندگیمو سرت خالی میکنم.

1 ❤️

579403
2017-02-15 05:10:37 +0330 +0330

درود به شرف یزید…

1 ❤️

579411
2017-02-15 06:02:50 +0330 +0330

بالام جان خوشحال میشویم که دیگر اسمتان را نبینیم.
بالام جان لطف بنمایید و دیگر برایمان ننویسید.

1 ❤️

579425
2017-02-15 08:36:25 +0330 +0330

Khundanesh na khamde dasht na lezzat…
Faghat o faghat ye ta:asofe tamum nashodani adamo ehate mikard
Moteasefam

1 ❤️

579452
2017-02-15 12:34:40 +0330 +0330

کاری ندارم بگم همه اخوندها خوبن اما همه بد نیستن اینو بیخیال اما نویسنده طنزپرداز صرفا قصد شوخی با آخوند رو دا ره نه چیز دیگه

1 ❤️

579454
2017-02-15 12:51:48 +0330 +0330
NA

کیر تو کون زن بابای دیوثت

0 ❤️

579466
2017-02-15 14:15:43 +0330 +0330

دم شما گرم باحال می نویسی‌.

1 ❤️

579467
2017-02-15 14:19:42 +0330 +0330

حاجی دهنت سرویس کلی خندیدم

1 ❤️

579470
2017-02-15 14:50:35 +0330 +0330
NA

کیر خر تو کونت مردیکه لاشی.کیرم تو اینا که خایه مالی کردنو لایک دادن

1 ❤️

579476
2017-02-15 15:18:33 +0330 +0330

با اینکه داستان واقعا قشنگ و جذاب بود ولی با قبول تمش یکم مشکل داشتم . (البت لایکرو دادم)
اینو قبول دارم که 90 درصد آخوندا زنازادن ولی 10 درصد خوب هم دارن و توهین به جماعت اونا توهین به اون 10 درصد هم حساب میشه

شخصا آخوندهای خوب و بزرگی هم مثل طالقانی میشناسم که بد گفتن در موردشون واقعا جفاس ?

3 ❤️

579489
2017-02-15 18:44:32 +0330 +0330

دهنتوبااسفالت داغ باس گاييد

1 ❤️

579549
2017-02-15 23:55:08 +0330 +0330

سوراخ مبارك عمه مان! ?

1 ❤️

579560
2017-02-16 01:35:00 +0330 +0330

مسخره و بی مزه بود

1 ❤️

579668
2017-02-16 18:35:06 +0330 +0330

حاج عاقا دست شما درد نکنه
منتظر داستهانهای دیگه ای از شما هستیم
تقبل الله اعمالکم! ?

0 ❤️

579753
2017-02-17 05:43:50 +0330 +0330

اقایون شک نکنید این جماعت اخوند دلشون به حال مردم نمیسوزه. دین رو کردن یه چماق توسر ملت میزنن و سواری میگیرن. فقط دنبال قدرت هستند بهایش هرچی باشه مهم نیست.

0 ❤️

579806
2017-02-17 12:23:20 +0330 +0330

داستان یه طرف… نظرات امت همیشه در صحنه یه طرف… مخصوصا اونی که گفت طوسی LoL

0 ❤️

579845
2017-02-17 18:51:59 +0330 +0330

عجالتا دهنتان سرویس !
بسی از مطایبه ای که نمودید بهجت حاصل گردید !
گویا نیمی از دین را در قبال عدم اختیار نمودن زوجه از دست داده اید و نیم دگر را نیز بواسطه ی انجام فعل قبیحه ی لواط که ذات اقدس باریتعالی فرموده اند لرزاننده ی عرش الهیست به فاک عظمی حوالت نموده اید !!
لذا پیشنهادم اینست حال که بهر اکتساب جنت وهمخوابگی با حوریان به خنس خورده اید و امیدی نمانده بهتر انست که تازمان باقیست و جانی در کالبد منحوستان میلولد ،جامه طلاب را برکنید و در زمره اهل حال در ایید که این برای شما بهتر است اگر بدانید

2 ❤️

579852
2017-02-17 19:46:05 +0330 +0330
NA

رادیو اکتیو 🙄 🙄 🙄

0 ❤️

611766
2017-06-04 22:18:05 +0430 +0430

من دوست دارم به طلبه يا آخوند بدم. لطفا بهم پيام بده اگه مى خواى

0 ❤️

646128
2017-08-19 01:07:36 +0430 +0430

Kire kharo balam jan balam jan
balam jan o bademjan b kose madare piret
zena zadeye binamoos

0 ❤️

654639
2017-09-27 04:03:09 +0330 +0330

واقعا حس بدی دارم،امیدوارم واقعا بچه بازی نکرده باشی…حالم بد شد،دیسلایک…

0 ❤️

664546
2017-12-06 21:32:11 +0330 +0330

طنزش خوب بود اما باید پولشو می داد، نامردی بود

0 ❤️