قبل از شروع داستان اینو بگم که من همیشه اینقد منتظر تاکسی میمونم که دوتا دختر پشت نشسته باشن که منم برم پیششون بشینم و بتونم دستمالی کنم. بهترین خاطره ای که دارم اینه:
یه بار سوار تاکسی شدم. یه خانم جلو نشسته بود. یه مادر و دختر هم عقب. دختره از اون پررو حشریااا بود ها. چون مادرشو انداخته بود اونور که اگه پسری سوار شد بتونه باهاش حال کنه. خلاصه منم طبق عادت از بقل کامل بهش چسبیدم . رونمون بهم چسبیده بود و شونه ها و بازو هم همینطور. مامانش اصلا تو این دنیا نبود خداروشکر. همش بیرونو نگاه میکرد واسه همین منم خیالم راحت شد. از همون اولشم معلوم بود دختره راضیه. چندبار که تاکسی میزد رو دست انداز خودمو بیشتر هول میدادم سمتش که ببینم واقعا راضی هست یا نه. وقتی دیدم راضیه خیلی آروم و با ترس دستمو گذاشتم رو رون خودم طوری که پشت دستم به رون اون چسبیده بود. یواش یواش انگشت کوچیکمو گذاشتم رو رونش. دیدم هیچی نمیگه. یه انگشت دیگم گذاشتم. باز چیزی نگفت. منم که دیگه کاملا مطمئن شدم دست راستمو بردم سمت رونشو تا اخر مسیر مالیدمش. وقتی پیاده شدیم همش حسرت اینو داشتم چرا زودتر شروع نکردم و چرا بیشتر نمالیدمش و چرا ممههاشو نمالیدم. اصلا چرا ماچش نکردم. اصلا یه فکرایی پیش خودم میکردم. خلاصه دنبالشون راه افتادم به امید اینکه بازم سوار تاکسی شن و من بازم بتونم دختره رو بمالم.
تو راه دختره چندباری برمیگشت پشت سرشو نگاه میکرد که بفهمه منم اومدم یا نه. خلاصه بعد از یه ربع پیاده روی دنبال خانم و معطلی دوباره واسه تاکسی وایسادن. فقط یه خانم پشت نشسته بود. دختره اینقد زبر وزرنگ و پرو بود که به مامانش گفت تو برو جلو بشین راحت باش، درحالی که میخواست من برم پیشش بشینم. خلاصه مامانش در عجلو رو باز کرد و خواست بشینه که من خررر به راننده گفتم مستقیم. مامانشم فهمید و دیگه جلو ننشست و رفت عقب پیش دخترش. خلاصه من جلو نشستم. یه کم جلوتر پیاده شدیم. تا در خونه تعقییبشون کردم موقعی که میخواستن برن تو خونه دختره برگشت منم یه چشمک بهش زدم که یه کhری بکنه ویه جوری بتونم بهش شماره بدم ولی نشد که نشد. ولی آدرس خونشون رو بلدم و میخوام برم بست بشینم تا بیاد. یعنی تا نکنمش ولش نمیکنم. راستی دختره تقریبا 17 ساله بود و از اون تر و تازه های دست نخورده …
نوشته: دستمالی کن خانما
قبل از شروع داستان اینو بگم که من همیشه اینقد منتظر تاکسی میمونم که دوتا دختر پشت نشسته باشن که منم برم پیششون بشینم و بتونم دستمالی کنم.
منم همیشه اگه کونکشایی مث تو رو ببینم میبرم تو کوچه خلوت خاطرات زایمان مامانشو براش بازآفرینی میکنم . یه بار صندلی جلو نشسته بودم یکی از این کونیا نشست عقب و رفت تو کار دختره ، وسطای همت به راننده گفتم پیاده میشم، نگه داشت طرفو با لگد از تاکسی کشیدم بیرون بردم اون پارک کنار بزرگراه ، واژه تجاوز رو براش معنی دوباره بخشیدم .
حالا تو کونی اومدی از لاشیگریات خاطره میگی واسمون ؟ ببینم نکنه خودت بودی ؟ کنار سولاخ کونتم یه لکه قهوهای رنگ داشتی … خوبه همیشه کاندوم تو جیبم دارم !
من بدون هیچ غرضی و با نیت خیر بهت میگم که حتماً خودت رو نشون یه مشاور یا روانپزشک بده!! از نظر علمی، شما دارای بیماری جنسی هستید و بهتر است تا مشکلی برات پیش نیومده، خودت به درمان بپردازی…
جالبه که ما اگر دو کلمه فحش بدیم ادمین نظرمونو چاپ ولی تعجب من از اینه که چجوری ک ص شعرایی که یک مشت ک ص ندیده مثل نویسنده ک ص خل این داستان مینویسن رو چاپ میکنه؟!! آخه مجلوق مخ گوزیده این کجاش سکس بود؟؟! داستان سکسی یا خاطره سکسی یعنی یه چیزی که توش سکس اتفاق بیفته اینو تو اون مخ مجلوق و متوهمت فرو کن اگر ک ص کردن به معنی مالیدن بود من خودم روزای نزدیک عید نوروز تو مغازه ها که شلوغ میشد روزی صد تا ک ص کرده بودم!!
تو هستی انگلی در ظاهر انسان / که با فکـرِ یه تاکسی میزنی جق
برو با پای خود پیشِ روانکاو / بـبند آن گاله را اینقَـد نزن وَق
ببین دیگر چقدر تو عُـقده داری / که شش ساعت توی ایستگاه نِـشینی
الکی میروی وَر با مــ.وبایــ.لت / تا وقتی که یه دخــتر را بــبینی
در آن هنگام که آن دخــترِ زیبا / به همراهِ مامــان یا خاله مینا
برفتند ُ توی تاکسی نشستند / تو چون جِــت میروی به سوی آنها
به آرامی و همچون مارِ کبـری / رَوَد دستت به سمتِ دُخـتِ زیبا
یهو آن دخـترِ معصوم ُ دانا / که بود در خوشگلی همچون ریحانا
نخست بر صورتت انداخت یک تُـف / سپس چون شیـرِ جنگل نعره زد گفت :
برو گمشو جقی از تاکسی بیرون / میدم دستِ بـابام بُـکُـنِـت از کـون
مگر خود خــواهر ُ مـادر نداری / که دست رو دخترِ مردم میذاری ؟
اگر روزی از این روزهای آتـی / شَـوَد ناموسَـت اینطور دستمالی
بگو آیا خودت هم دوست داری / که رانِ دختران را هی میمالی ؟
ادمین جون
یه سری افراد مریضن
چرت و پرت زیاد میگن
تروخوووودا این چرت و پرتای عادمای مریض رو نزار اینجا
بابا خووونواده نشسته زشته (preved)
متنفرم از این پسرا تو تاکسی! امیدوارم نسلتون منقرض شه…
کس ننت
به دو دلیل
یک داستانت کیری بود
دو اینکه مادرجنده اگر اندازه دم اسپرم شعور داشته باشی توی تاکسی این کار رو نمیکنی
دادا با حلوا حلوا دهن شیرین نمیشه
سعس کن مثه ادم حال کنی دی:
ما دخترا چرا نباید احساس امنیت کنیم؟تو میتونی یه دوست دختر داشته باشی و نیازاتو با اون برطرف کنی!این که تو خیابون راه بیوفتی و پیش مغز معیوب خودت فکر کنی اون دختر راضیه یه بی فرهنگیه آقا!من خودم سکس میکنم و نمیگم که پاکم،اما این که یه مرد بخواد به حریم من دست درازی کنه واسم زجر اوره!اقا جان شما فکر کن اونی که عقب نشسته مادرته!تا کی ما باید احساس بی امنیتی کنیم؟یکم فکر کن یکم فرهنگ داشته باش یکم رو شخصیتت کار کن!شاید اون دختری که هعی برمیگشته نگات میکرده از ترسش بوده شاید چیزی نمیگفته از ترس ابروش بوده،اقای نا محترم انسانیت داشته باش!!!
آفرین دنیا جون! کاملاً موافقم. چرا ما دخترا نباید حتی تو تاکسی هم احساس امنیت کنیم؟! همیشه از این پسرای مزخرف میان مزاحم ما میشن!
نویسنده گرامی و امثالهم خواهشا مکانهای عمومیم مثل خونه های خودتون به گند نکشید. چند روز پیش تو تاکسی عقب نشستم دوتا خانم بودند واقعا حس شرمندگی داشتم وقتی دیدم طفلیا احساس امنیت نمیکنند. تا اونجایی که جا داشت خودمو جموجور کردم و یجوری رفتار کردم که احساس امنیت کنن بعد خانمی که مسنتر بود گفت پسرم راحت بشین توام مثل برادر مایی. همه چی جای خودش ولی امنیت اخلاقی جای خودش. کاری کنیم که ناموسمون تو مکانهای عمومی احساس امنیت کنن. اخه تو تاکسی جچه لذتی میبرید جز اینکه بیمارید. من تا بحال اگه دیدم کسی تو تاکسی یا هرجای دیگه میخواد باقصد و غرض با کسی کاری کنه محکم برخورد کردم باهاش همه اینجوری باشید تا جامعه اندکی امنیتو تجربه کنه.
همه موارد بالا،منهای فحشها… علی الخصوص نظر fjdonya
همین کسکشا باعث میشن اعتماد به پسرا از بین بره و پسرای خوب تبدیل به بد بشن
ینی خاااااااااک تو سر بدبخت ندیدبدیدت حاضرم اونقد جق بزنم جای اسپرم خون فروران کنه از این گوها نخورم برو بمیر
اره بشین که بیاد بری شربت بزنی بترکونیش