سلام بچه های حشر تر از جونم
سهیل هستم. ۳۴ ساله. تهران.
دیشب شب تاسوعا بود (میدونم خیلی ها تعصب این مراسم رو دارن، میخوان ادا تنگارو در بیارن و فحش بدن، ولی شما اگه حسینی بودی الان اینجا نبودی. پس دکمه سیکتیرو بزن و بای)
ما مهمون داشتیم.
شوهر دختر عموم (امید) گفت من تعریف هیأت اختیاریه رو زیاد شنیدم به عشق هیأتش اومدم، بیا بریم هیأت.
با اینکه هیچ اعتقادی به این مراسم ندارم، اوکی دادم و باهم رفتیم میدون اختیاریه که هرسال این شب ها کلا میشه سالن مُد (تنها دلیل رفتنم)😁
از قضا یک گاو بزرگ آورده بودن واسه قربونی.
همه جمع شده بودن مثلا تماشا کنن، ولی درواقع میدون سکس و بمال بمال بود. دافا رنگ و وارنگ، پسرا هم که نگم براتون.
تو اون شلوغی منم رفتم کنار دوتا خانم جوون داف، (مثلا خیلی اتفاقی) واستادم و امید هم اومد کنارم.
زیر چشمی نگاهی بهشون کردم و دیدم خیلی به خودشون رسیدن و انصافا تیپ های خفنی هم زدن.
داشتن نظرات مهندسیشون رو راجب گاوه بیان میکردن و میخندیدن. یکم که دقت کردم فهمیدم دارن راجب تخم های گاوه که خیلی بزرگ و آویزون بود حرف میزنن و میخندن. منم کم کم خودمو جابجا کردم یکم رفتم جلوشون و خودمو تو زاویه ای قرار دادم که دست راستم جلوی کس اون خانمه که سمت من بود قرار گرفت. چون اگه از پشت بهش میچسبیدم، هم خیلی تابلو بود، هم شاید امید بو میبرد (آخه باهاش رودربایسی دارم)
تو ازدحام جمعیت چند بار آرنجم رو زدم به سینه هاش، دستم رو زدم به کسش دیدم عکس العملی نشون نمیده. جراتم بیشتر شد. دستم رو چسبوندم به کسش و یواش تکون میدادم، دیدم نهههههه به روی خودش نمیاره خوشو با صحبت کردن با دوستش یا فامیلش که نمیدونم کی بود مشغول کرده و خودشو زده به اون راه.
دوستش متوجه ما نبود چون تقریبا پشت سرش بود و اونم مثل سهیل چیزی نمیدید و نمیفهمید که ما تو چه موقعیتی هستیم، بهش گفت بیا بریم یه ور دیگه، دیدم گفت نه، همینجا خوبه، جایی نریم!!!
اینجا بود که چراغ سبز رو گرفتم و متوجه شدم خوشش اومده. دیگه با خیال راحت شروع کردم به مالیدن کسش. یک ساپورت نازک پاش بود یکم که فشار دستم رو روی کسش بیشتر کردم فهمیدم چیزی بین انگشتهام با کسش نیست جز ساپورت و شرت پاش نیست. انقدر پایه بود و خوشش اومده بود که حس میکردم کسش رو میده جلو تا راحت تر بتونم به لب های کسش دسترسی پیدا کنم و براش بمالم. انقدر مالیدم که دیگه رسما با انگشتم داشتم لاپایی میکردمش. حس خیس شدن انگشتام لای کسش بدجوری حشریم کرده بود. نفسهای جفتمون تابلو بود. همش میترسیدم امید بفهمه. دیگه رسما جفتمون داشتیم ارضا میشدیم.
(آخه نمیدونم تجربه دستمالی افراد غریبه یا توسط افراد غریبه تو ملا عام و مکان های شلوغ رو دارید یا نه؟؟؟؟ دخترا کسی دستمالی شده؟ دوست دارید یا نه؟ اگه تجربه ای دارید بگید؟ پسرا هم اگه تجربه ای دارید پائین همین داستان بگید و چه حسی داشتید؟ شماهم مثل من این کارو از سکس بیشتر دوست دارید یا نه؟)
من که واقعا دستمالی و شیطنت در ملاعام رو از ۱۰۰ تا سکس کامل بیشتر دوست دارم.
برگردیم به داستان
موقعیتم خیلی مناسب بود و هیچکس دیدی نداشت. تازه دستم رو رسونده بودم به کش بالای ساپورتش و داشتم میکشیدمش کنار که دستم رو از زیر ساپورت برسونم به کس نازش، که یهو جمعیت از پشت هول دادن و موقعیتمون خراب شد🤦
برگشتم دیدم پشت سرمون دور میدون دارن علامت میکشن و پشت سری های ما از ترس اینکه علامت نخوره تو سرشون همدیگه رو هول دادن، و ماهم جابجا شدیم و تمام تلاشمون بر باد رفت. تو این وضعیت دوستش که دید جاشون تغییر کرده و دیگه دید خوبی هم به اون گاوه ندارن و احتمالا نفهمیده بود ما تو چه حالی بودیم، دست دوستش رو گرفت و بردتش سمت دیگه ای. منم چون امید همراهم بود نتونستم درجا برم دنبالشون یکم با چشم تعقیبش کردم ببینم به کدوم سمت میرن، دیدم برگشت و بهم نگاه کرد، تو چشمای جفتمون حسرت جدایی موج میزد که حرف زدن امید منو به خودم آورد و نگاهم به امید شد. بعد حرف امید هرچی به اون سمت نگاه کردم پیداش نکردم.
بعد چند دقیقه به بهونه سیگار رفتم اون سمتی و اطراف رو گشتم، ولی ندیدمش. خیلی حیف شد که نتونستم باهاش صحبت کنم و آشناشم. خیلی داف حقی بود.
مرسی از همه دوستانی که وقت گذاشتن و خوندن
قربون همتون
از دختر و پسرای حشری سایت خواهش میکنم خاطرات دستمالی تو مکانهای شلوغتون و حسی که پیدا میکنید رو بنویسید برام🙏💜💜💜
نوشته: سهیل
خب کسخل خان بجای داستان نوشتن و وقت دیگران و گرفتن،مثل بچه ادم یه تاپیک میزدی!!!
روح کسخلتو سگ یزید گایید😂😂😂
ممنون که بدون بی احترامی به عقاید و مذهب و باور کسی داستانتو هم از جنبه سکسی و هم از فان نوشتی مرسی بیگ لایک بهت 👍👍👍
من آدم تقریبا مذهبی هستم اما با تعریفت از لوکیشن و طرف مقابلت کاملا متوجه شدم که واقعی بود داستانت مرسی
میدونم حرومزادهای بیشتر نیستی،
پس دهن گشادت رو ببند بوی کیر میدی…
نمیخواستم فحش بدم ولی چه کنم که مجبورم کردی واما بعد آخه کسکش پدر به توچه که کی حسینیه کی یزیدی یا اینجا چیکار میکنن من نه هیئت میرم نه کاری به این آخوندای بی پدر دارم میدونی چرا چون اوناهم دقیقا عین تو و امثال تو یه مشت حرومزاده بیناموسن خوارمادر هرجایی چیزی که نه توی کسکش پدر میفهمی نه اون بسیجیای چهل پدر فقط و فقط اینه که این مملکت رو احترام نگذاشتن به عقاید بقیه بگا داده توی کسکش که میگی رفتی هیئت خودت اینجا چه گهی میخوری آخه تخم حروم اومدی چیو ثابت کنی اینکه بگی کلفتی ریدی به عقاید بقیه ؟؟؟؟؟؟ نه زن قحبه تو فقط ریدی به خاندان خودت قشنگ نشون دادی از نسل همون کسکشایی که ۴۳ سال پیش ریختن تو خیابون تا هندی زاده کسکش تر از خودشونو بنشونن جای مردی که دیگه دنیا لنگشو نمیبینه .
آره زن خراب ایناس که حقیقته نه کسشعرایی که تو حرومزاده تلاوت کردی
من تو یه دیسکو تو خارج کس یه زنه رو از رو ساپورتش مالیدم البته خودش چسبیده بود بهم
کسش عین پنبه بود خیلی نرم و خیس یکی لز بهترین خاطراتمه تمام شرتم از اب شهوت خیس شده بود
کیر همون گاوه و اسب یزید تو کوس مادر و خواهر دروغگو
من خودم روز عاشورا رفتم واقعا هیت نگاه کنم ولی ی دخترو مادر جلوی شوهرش میخاریدن اول دختره اومد نزدیکم منم دیدم میخواد دستمالی کردمش بعدش پدره رفت اونطرف ایناهم رفتن نمیدونم چی گفتن به هم مادرمنو هی نگاه میکرد بعد چند دقیقه دوتاشون اومدن جلوتر من وایسادن منم دیدم اینا میخارن حسابی دخترو مادر دستمالی کردم واقعا لذت داد از قدیم میگن اشی که میدن باید بخوریش
با کسب اجازه از اساتید، کیرم تو اون مغز جقیت، این سهیل کسکش کی بود منکه نفهمیدم آخر، تو داستان میگی:اونم مثل سهیل چیزی نمیدید و نمیفهمید که ما تو چه موقعیتی هستیم. اسم خودتم که سهیله. امید کیه خدا میدونه. کاشکی از سال دیگه بجای گاو و گوسفند، کسخلارو قربونی کنن…
بچه ها این داستان رو من نوشتم و جریان چند روز پیش خودمه.
بیاید بیشتر راجب این موضوع بحرفیم.
کسی خاطره این مدلی داره تعریف کنه💜🙏🙏💜