دست بالا دست زیاده . مغرور نباش

1401/05/01

چند روز مونده بود به عروسی . یه عروسی تو خونه و نه تالار . خوب دخترا معمولا پی لباس و ارایشگاه و … یه دختر تو فامیلمون هست دانشجوی ریاضیه . یه دختر تو پر و نه چاق . مچ پاهاش گوشتی از اونایی که وقتی جوراب می پوشن خیلی بهشون میاد . مهم اینه که سینه هاش بزرگه اما گرد . حالا میگم چرا این آمار ها رو میدم . خلاصه اونم قرار بود بیاد . عروسی تو شب برگذار می شد . تو حیاط تعدادی صندلی و میز گذاشته بودن . جون ها بیشتر اونجا جمع می شدن . چند تا از جوون هایی که میشناسموشون رو صندلیهایی که پشت خونه بود نشسته بودن . از اونایی که ریخت دروس حسابی ندارن ولی خیلی پر رو هستند . اهل خجالت و این چیزا نیستن . اون دختر دانشجو با مامانش اومده بود برای عروسی . دروازه ورودی طوری هست که وقتی وارد میشی ورودی حال رو نمیبینی . در واقع کنار خونه مشخصه . همون جایی که این جوون ها نشسته بودن . اصلا هدفشون هم دید زدن بود . یکیشون خیلی حشریه بهش میگن میلاد. فکر کنم اسم واقعیش نیست . من زیاد دم پرشون نیستم . دورادور میشناسم . خلاصه این زنایی که میومدن معمولا هم پارازین می پوشن رو ید میزدن . اگه خیلی خوششون میومد تو کوکش بودن تا بره دست شویی حیاط برن بیشتر دید بزنن . البته زیاد موفق نمی شدن چون دستشویی حیاط زیا سوراخ سمبه نداره . خلاصه این دختره هم با مامانش اومد . خوب مانتو و شلوار پوشیده بود . بچه ها بیشتر مامانشو دید می زدن . مامانش پاهای خوبیداره . مخصوصا دامن با جوراب پارازین بپوشه . حالا من از کجا میبینم . چند متر اون ور تر سماور چایی توی یک اتاقک بود . من مثلا داشتم اونو کنترل می کردم . ولی چشمم تو اینا بود . نگاه کردن دید زدن اینا و حشری شدنشون هم یه حالی داره . مادر دختر رفتم تو سالن خونه . فانتزی من همیشه این بود چن تا جوان یه لا قبا با این دختر مغرور و خوش تیپ لاس بزنن و من نگاه کنم . گفتم الان وقتشه . رفتم جلو پیش میلاد . کم و بیش من و میشناخت . با بی اعتنایی نگاه کرد و به دوستش گفت این اینجا چی می خواد . گفتم بهش این مادر و دختر رو دیدی ؟ گفت مادره رو آره . فامیلته ؟ برو بهش بگو عجب ساق پایی داره . عجب حشریم کرده . گفتم نظرت راجع به دختره چیه ؟ گفت او امل رو میگی . گفتم اشتباه میکنی . گفت برو بابا تو چی می فهمی . گفتم به من اعتماد کن . من میدونم تو عاشق دخترای تو پری . یه دید که ضرر نداره . کلمه دختر تو پر که اومد دستش نا خود آگاه رفت روی کیرش . خلاصه پاشد و رفت از پنجره یه نگاهی انداخت . خوب نمیدونست کدومه . منم نمیدونستم چه لباسی پوشیده . گفتم صبر کن من برم داخل ببینم چه لباسی پوشیده بهت بگم کدومه . رفتم داخل . دیدم یه صندل سیاه پاشنه دار پوشیده با یه جوراب پارازین رنگ پا . یه شلوار پارچه ای لخت سیاه که روی صندلش افتاده بود . یه لحظه محو پاهاش شدم . عروسی تو زمستون بود تو خونه هم که بود فضا یه خورده سرد بود . یه بولیز کاموایی ریز بافت نازک و لطیف یه خورده تا روی گلوش رو پوشونده بود . آبی آسمانی . بچه ها دقت کنید گفتم سینش گرد و بزرگه . کرست هم نبسته بود . یا اگه بسته بود حتما توری بود . اون کسایی که تجربه دارن می دونن سینه های گرد چجوری خودشو زیر بلوز کاموایی نازک جا میده . یه برجستگی گرد درست می کنه و کاموای اطراف سینه هم کمی چین میخوره . نو سینه هم کمی خوش رو نشون میده . کمی تکون می خورد سینه هاش می لرزید .موهای خرمایی شم از پشت شبیه دم اسبی بسته بود . موهاش خیلی بلنده . موهای جلوی سرش رو طوری حالت داده بود جذاب بود . همیشه همینطوری شیک میگرده . تو این حال بودم دیدم یه نفر آروم زد به پنجره . دیدم میلاده . با دست اشاره کرد چی شد . بی اختیار با دست اشاره کردم به دختره . فهمید یه خورده به من نگاه کرد و دوباره برگشت . به پنجره نگاه کرده دیدم میلاد نیست . رفتم بیرون دیدم نشسته سرشو گرفته . گفت اینه ؟ این فانتزی منه . دوست دارم جلوم بازی کنه و من نگاش کنم . گفتم استاد تویی . گفت باید یه طوری بیاریمش اینجا . ولی بچه ها نمی خوام خفتش کنم . دوست دارم یه آتو ازش داشته باشم یه آتوی خفن بعد مجبور بشه هر چی میگم گوش کنه . گفتم عالیه . گفتم ولی بهتره از مامانش اتو بگیری . خیلی رو مامانش حساسه . مامانش تو عروسی دیگه تقریبا لخت بود . میلاد گوشیش رو داد به یکی از دخترای گروهشون . آخه یه دختره خیلی باهاشون مچه . زیاد باحال نیستا ولی پایشونه دیگه . بهش گفت برو چند تا عکس از جلو از مامانش بگیر برام بیار . آقا دختره رفت نمیدنم چه طوری ولی پنج دقیقه ای اومد . عکس ها رو که دیدیم کف کردیم . یه فیلم هم گرفته بود . خلاصه میلاد گفت حالا وقت کاره . به دختره گفت برو تو عروسی بهش بگو یه نفر از مامانت فیلم گرفته می خواد بفرسته تو اینترنت . آقا دختره رفت گفت . انگار دختر فامیلمون رو برق گرفته باشه . به سرعت اومد بیرون . بگما فکر نمیکرد با یکی مثل میلاد روبرو بشه . یه پسر بدتیپ و صورت پر از جوش . کلا نچسب بود .ولی خیلی حشری . وقتی اومد با عصبانیت گفت کی این غلطو کرده . میلا با لاتی گفت من . تا میلاد رو دید جا خورد . مانتوشو انداخته بود روی دوشش . کشید رو سینه هاش . فهمید با چه داغانی طرفه . آرومتر گفت این چه کاریه . مامانه خودتم بود همین کار رو میکردی ؟ میلا گفت حالا شدی دختر خوب . آره مامانم بود همین کارو میکردم . مامانت گه خورد این طوری لباس پوشید . دختره بدجوری جا خورده بود . اون همه ابهت تبدیل شده بود به تحقیر . بگما من دوباره رفته بودم تو اتاق چایی . از اونجا دید می زدم که نکنه منو ببینه . حسابی حال کردم با این رفتار میلاد . دختره آروم تر گفت مودب باش . این چه طرز صحبته . میلاد گفت مثل اینکه هر چی بیشتر تحقیرت می کنم بهتر می فهمی با کی طرفی . دختره مثل یه خدمتکار جلوش وایستده بود و میلاد پا رو پا انداخته بد دهنی می کرد . باورم نمی شد. واقعا میلاد پر انرژی بود . بچه هایی که با مبحث تبادل انرژی آشنا هستند میدو نن چی میگم . انرژی میلاد بهش غلبه کرده بود . میلاد گفت حالا که چی . همین الان میفرستمش تو اینترنت و تو هیچ کاری نمیتونی بکنی . درست میگم یا نه ؟ دختره آروم تر گفت بله . ولی آخه چرا ؟ میلاد گفت نشنیدم . چی گفتی . دختره دوباره گفت بله بله . میلاد گفت بچه ها به من میگن آقا میلاد . دختره یه مکثی کرد و با اکراه گفت بله اقا میلاد . میلاد لعنتی خیلی گیره . گفت چیه سنگین برات ؟ این قدر مغروری که فکر نکنم تا حالا به کسی اقا گفته باشی . دختر با کلافگی گفت من که گفتم . این بار با حالت درماندگی گفت بعله بعله میدونم اقا میلاد . میلا گفت حالا شد . باور کنید دوستای میلاد که کنارش بودن همه خیس کرده بودن . اون دختره دوست میلاد نمیدونی چه حالی داشت می کرد . میلاد گفت یه چیزی ازت میخوام . اهل سکس با دخترای با ابرو نیستم . فقط می خوام فانتزیم رو اجرا کنم . دختره که یه خورده به خودش اومده بود گفت فانتزی ؟ میلا گفت اره . یه سیب از روی میز برداشت داد به دختره . گفت یه خورده برو عقب تر . حالا سیب رو بزار روی سرت . دختره مانتوش رو گذاشت کنار . او سینه های ناب زیر کاموا خودنمایی می کرد . سیب رو گذاشت روی سرش . من با خودم می گفتم چرا می خواد این کار رو بکنه . میلاد گفت باد تعادل خودت رو حفظ کنی تا سیب نیوفته . پس از چند ثانیه سیب افتاد . اوه تازه دوزاریم افتاد . میلاد لعنتی . بد ریخت بود ولی فانتزیش ابم رو ریخت . دختره هی سیب رو میزاش روی سرش و سعی می کرد حفظش کنه . بچه ها دستاش رو باز کرده بو تا بیشتر تعادل داشته باشه . هی به این ورو اون ور می رفت . میدنیین رمز این کار چیه ؟ با حرکت های این ورو اون ورش سینه هاش مثل لرزونک می لرزید . دختره با اون تیپ محشرش داشت جلوی میلاد بازی می کرد و میلاد محو تماشای سینه هاش بود . اون شلوار لختش دائم از روی سندلش کنار می رفت و جوراباش مشخص می شد. یه صحنه فوق العاده . هر وقت سیب می افتاد دختره بیشتر تلاش می کرد . انگار وظیفه خودش می دونست . حدود بیست دقیقه طول کشید . دختره خیس عرق بود و میلاد دیگه بی حال شده بود . این بار که سیب افتاد دختره با حالت التماس اومد جلو و گفت بسته دیگه آقا میلاد . میلاد گفت هنوزم نتونستی یاد بگیری ؟ دختره گفت شما خنگی منو ببخش آقا میلاد . باورم نمیشد . بعد خم شد به سمت میلاد و سیب رو به سمت میلاد گرفت . حجم سینه هاش روبروی صورت میلاد بود . دیگه میلاد نتونست خودش رو کنترل کنه فهمیدم کلا خودشو خالی کرد . دختره فهمیده بود . گفت آقا میلاد دیره بزار برم . لطفا فیلامو رو پاک کن . میلاد کم لطفی نکرد و واقعا پاکشون کرد . دختره مانتوش رو برداشت که بره . میلاد صداش کرد . گفت هی . تو کی هستی . گفت نمیدونم چطوری و لی ظاهرا مطیع تو . میلاد گفت من کیم . دختره چند قدم رفت و بدون اینکه برگرده گفت “ارباب”.

نوشته: Kinkman


👍 1
👎 9
37801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

886535
2022-07-23 01:42:37 +0430 +0430

بچه‌جون
بجای کسشعر نوشتن،
برو شهربازی، گردش،سینما، و…
توی اینجور سایت‌ها چیکار میکنی؟؟!!!

4 ❤️

886575
2022-07-23 04:24:40 +0430 +0430

😂😂😂😂😂😂😂😂😂☹️😂😂😂😂😂😂😂

0 ❤️

886579
2022-07-23 05:32:16 +0430 +0430

گوز و به شقیقه ربط داد

1 ❤️

886616
2022-07-23 10:58:40 +0430 +0430

یکی از یکی کسشر تر

2 ❤️

886619
2022-07-23 11:26:15 +0430 +0430

بچه 14 ساله جقی

1 ❤️

886631
2022-07-23 13:38:18 +0430 +0430

کمتر جق بزن با حیوانات روستا هم کاری نداشته باش

0 ❤️

886643
2022-07-23 15:12:58 +0430 +0430

کس مادرت اقا کس مادرت

1 ❤️

886942
2022-07-25 04:40:59 +0430 +0430

داستان سکسی بود این؟؟؟؟ جل الخالق 😶😐

0 ❤️

912289
2023-01-26 11:56:32 +0330 +0330

ملت خودشون سر سوتینی میزارن توی اینستا

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها