چند روز مونده بود به عروسی . یه عروسی تو خونه و نه تالار . خوب دخترا معمولا پی لباس و ارایشگاه و … یه دختر تو فامیلمون هست دانشجوی ریاضیه . یه دختر تو پر و نه چاق . مچ پاهاش گوشتی از اونایی که وقتی جوراب می پوشن خیلی بهشون میاد . مهم اینه که سینه هاش بزرگه اما گرد . حالا میگم چرا این آمار ها رو میدم . خلاصه اونم قرار بود بیاد . عروسی تو شب برگذار می شد . تو حیاط تعدادی صندلی و میز گذاشته بودن . جون ها بیشتر اونجا جمع می شدن . چند تا از جوون هایی که میشناسموشون رو صندلیهایی که پشت خونه بود نشسته بودن . از اونایی که ریخت دروس حسابی ندارن ولی خیلی پر رو هستند . اهل خجالت و این چیزا نیستن . اون دختر دانشجو با مامانش اومده بود برای عروسی . دروازه ورودی طوری هست که وقتی وارد میشی ورودی حال رو نمیبینی . در واقع کنار خونه مشخصه . همون جایی که این جوون ها نشسته بودن . اصلا هدفشون هم دید زدن بود . یکیشون خیلی حشریه بهش میگن میلاد. فکر کنم اسم واقعیش نیست . من زیاد دم پرشون نیستم . دورادور میشناسم . خلاصه این زنایی که میومدن معمولا هم پارازین می پوشن رو ید میزدن . اگه خیلی خوششون میومد تو کوکش بودن تا بره دست شویی حیاط برن بیشتر دید بزنن . البته زیاد موفق نمی شدن چون دستشویی حیاط زیا سوراخ سمبه نداره . خلاصه این دختره هم با مامانش اومد . خوب مانتو و شلوار پوشیده بود . بچه ها بیشتر مامانشو دید می زدن . مامانش پاهای خوبیداره . مخصوصا دامن با جوراب پارازین بپوشه . حالا من از کجا میبینم . چند متر اون ور تر سماور چایی توی یک اتاقک بود . من مثلا داشتم اونو کنترل می کردم . ولی چشمم تو اینا بود . نگاه کردن دید زدن اینا و حشری شدنشون هم یه حالی داره . مادر دختر رفتم تو سالن خونه . فانتزی من همیشه این بود چن تا جوان یه لا قبا با این دختر مغرور و خوش تیپ لاس بزنن و من نگاه کنم . گفتم الان وقتشه . رفتم جلو پیش میلاد . کم و بیش من و میشناخت . با بی اعتنایی نگاه کرد و به دوستش گفت این اینجا چی می خواد . گفتم بهش این مادر و دختر رو دیدی ؟ گفت مادره رو آره . فامیلته ؟ برو بهش بگو عجب ساق پایی داره . عجب حشریم کرده . گفتم نظرت راجع به دختره چیه ؟ گفت او امل رو میگی . گفتم اشتباه میکنی . گفت برو بابا تو چی می فهمی . گفتم به من اعتماد کن . من میدونم تو عاشق دخترای تو پری . یه دید که ضرر نداره . کلمه دختر تو پر که اومد دستش نا خود آگاه رفت روی کیرش . خلاصه پاشد و رفت از پنجره یه نگاهی انداخت . خوب نمیدونست کدومه . منم نمیدونستم چه لباسی پوشیده . گفتم صبر کن من برم داخل ببینم چه لباسی پوشیده بهت بگم کدومه . رفتم داخل . دیدم یه صندل سیاه پاشنه دار پوشیده با یه جوراب پارازین رنگ پا . یه شلوار پارچه ای لخت سیاه که روی صندلش افتاده بود . یه لحظه محو پاهاش شدم . عروسی تو زمستون بود تو خونه هم که بود فضا یه خورده سرد بود . یه بولیز کاموایی ریز بافت نازک و لطیف یه خورده تا روی گلوش رو پوشونده بود . آبی آسمانی . بچه ها دقت کنید گفتم سینش گرد و بزرگه . کرست هم نبسته بود . یا اگه بسته بود حتما توری بود . اون کسایی که تجربه دارن می دونن سینه های گرد چجوری خودشو زیر بلوز کاموایی نازک جا میده . یه برجستگی گرد درست می کنه و کاموای اطراف سینه هم کمی چین میخوره . نو سینه هم کمی خوش رو نشون میده . کمی تکون می خورد سینه هاش می لرزید .موهای خرمایی شم از پشت شبیه دم اسبی بسته بود . موهاش خیلی بلنده . موهای جلوی سرش رو طوری حالت داده بود جذاب بود . همیشه همینطوری شیک میگرده . تو این حال بودم دیدم یه نفر آروم زد به پنجره . دیدم میلاده . با دست اشاره کرد چی شد . بی اختیار با دست اشاره کردم به دختره . فهمید یه خورده به من نگاه کرد و دوباره برگشت . به پنجره نگاه کرده دیدم میلاد نیست . رفتم بیرون دیدم نشسته سرشو گرفته . گفت اینه ؟ این فانتزی منه . دوست دارم جلوم بازی کنه و من نگاش کنم . گفتم استاد تویی . گفت باید یه طوری بیاریمش اینجا . ولی بچه ها نمی خوام خفتش کنم . دوست دارم یه آتو ازش داشته باشم یه آتوی خفن بعد مجبور بشه هر چی میگم گوش کنه . گفتم عالیه . گفتم ولی بهتره از مامانش اتو بگیری . خیلی رو مامانش حساسه . مامانش تو عروسی دیگه تقریبا لخت بود . میلاد گوشیش رو داد به یکی از دخترای گروهشون . آخه یه دختره خیلی باهاشون مچه . زیاد باحال نیستا ولی پایشونه دیگه . بهش گفت برو چند تا عکس از جلو از مامانش بگیر برام بیار . آقا دختره رفت نمیدنم چه طوری ولی پنج دقیقه ای اومد . عکس ها رو که دیدیم کف کردیم . یه فیلم هم گرفته بود . خلاصه میلاد گفت حالا وقت کاره . به دختره گفت برو تو عروسی بهش بگو یه نفر از مامانت فیلم گرفته می خواد بفرسته تو اینترنت . آقا دختره رفت گفت . انگار دختر فامیلمون رو برق گرفته باشه . به سرعت اومد بیرون . بگما فکر نمیکرد با یکی مثل میلاد روبرو بشه . یه پسر بدتیپ و صورت پر از جوش . کلا نچسب بود .ولی خیلی حشری . وقتی اومد با عصبانیت گفت کی این غلطو کرده . میلا با لاتی گفت من . تا میلاد رو دید جا خورد . مانتوشو انداخته بود روی دوشش . کشید رو سینه هاش . فهمید با چه داغانی طرفه . آرومتر گفت این چه کاریه . مامانه خودتم بود همین کار رو میکردی ؟ میلا گفت حالا شدی دختر خوب . آره مامانم بود همین کارو میکردم . مامانت گه خورد این طوری لباس پوشید . دختره بدجوری جا خورده بود . اون همه ابهت تبدیل شده بود به تحقیر . بگما من دوباره رفته بودم تو اتاق چایی . از اونجا دید می زدم که نکنه منو ببینه . حسابی حال کردم با این رفتار میلاد . دختره آروم تر گفت مودب باش . این چه طرز صحبته . میلاد گفت مثل اینکه هر چی بیشتر تحقیرت می کنم بهتر می فهمی با کی طرفی . دختره مثل یه خدمتکار جلوش وایستده بود و میلاد پا رو پا انداخته بد دهنی می کرد . باورم نمی شد. واقعا میلاد پر انرژی بود . بچه هایی که با مبحث تبادل انرژی آشنا هستند میدو نن چی میگم . انرژی میلاد بهش غلبه کرده بود . میلاد گفت حالا که چی . همین الان میفرستمش تو اینترنت و تو هیچ کاری نمیتونی بکنی . درست میگم یا نه ؟ دختره آروم تر گفت بله . ولی آخه چرا ؟ میلاد گفت نشنیدم . چی گفتی . دختره دوباره گفت بله بله . میلاد گفت بچه ها به من میگن آقا میلاد . دختره یه مکثی کرد و با اکراه گفت بله اقا میلاد . میلاد لعنتی خیلی گیره . گفت چیه سنگین برات ؟ این قدر مغروری که فکر نکنم تا حالا به کسی اقا گفته باشی . دختر با کلافگی گفت من که گفتم . این بار با حالت درماندگی گفت بعله بعله میدونم اقا میلاد . میلا گفت حالا شد . باور کنید دوستای میلاد که کنارش بودن همه خیس کرده بودن . اون دختره دوست میلاد نمیدونی چه حالی داشت می کرد . میلاد گفت یه چیزی ازت میخوام . اهل سکس با دخترای با ابرو نیستم . فقط می خوام فانتزیم رو اجرا کنم . دختره که یه خورده به خودش اومده بود گفت فانتزی ؟ میلا گفت اره . یه سیب از روی میز برداشت داد به دختره . گفت یه خورده برو عقب تر . حالا سیب رو بزار روی سرت . دختره مانتوش رو گذاشت کنار . او سینه های ناب زیر کاموا خودنمایی می کرد . سیب رو گذاشت روی سرش . من با خودم می گفتم چرا می خواد این کار رو بکنه . میلاد گفت باد تعادل خودت رو حفظ کنی تا سیب نیوفته . پس از چند ثانیه سیب افتاد . اوه تازه دوزاریم افتاد . میلاد لعنتی . بد ریخت بود ولی فانتزیش ابم رو ریخت . دختره هی سیب رو میزاش روی سرش و سعی می کرد حفظش کنه . بچه ها دستاش رو باز کرده بو تا بیشتر تعادل داشته باشه . هی به این ورو اون ور می رفت . میدنیین رمز این کار چیه ؟ با حرکت های این ورو اون ورش سینه هاش مثل لرزونک می لرزید . دختره با اون تیپ محشرش داشت جلوی میلاد بازی می کرد و میلاد محو تماشای سینه هاش بود . اون شلوار لختش دائم از روی سندلش کنار می رفت و جوراباش مشخص می شد. یه صحنه فوق العاده . هر وقت سیب می افتاد دختره بیشتر تلاش می کرد . انگار وظیفه خودش می دونست . حدود بیست دقیقه طول کشید . دختره خیس عرق بود و میلاد دیگه بی حال شده بود . این بار که سیب افتاد دختره با حالت التماس اومد جلو و گفت بسته دیگه آقا میلاد . میلاد گفت هنوزم نتونستی یاد بگیری ؟ دختره گفت شما خنگی منو ببخش آقا میلاد . باورم نمیشد . بعد خم شد به سمت میلاد و سیب رو به سمت میلاد گرفت . حجم سینه هاش روبروی صورت میلاد بود . دیگه میلاد نتونست خودش رو کنترل کنه فهمیدم کلا خودشو خالی کرد . دختره فهمیده بود . گفت آقا میلاد دیره بزار برم . لطفا فیلامو رو پاک کن . میلاد کم لطفی نکرد و واقعا پاکشون کرد . دختره مانتوش رو برداشت که بره . میلاد صداش کرد . گفت هی . تو کی هستی . گفت نمیدونم چطوری و لی ظاهرا مطیع تو . میلاد گفت من کیم . دختره چند قدم رفت و بدون اینکه برگرده گفت “ارباب”.
نوشته: Kinkman
کمتر جق بزن با حیوانات روستا هم کاری نداشته باش
ملت خودشون سر سوتینی میزارن توی اینستا
بچهجون
بجای کسشعر نوشتن،
برو شهربازی، گردش،سینما، و…
توی اینجور سایتها چیکار میکنی؟؟!!!