دلم برای بغلت تنگ شده عزیزم

1401/04/14

با سلام به دوستان خوبم

من نسیم ۲۲ ساله یک گی هستم ، من عاشق یکی از همکلاسیام بنام رضا تو دبیرستان شده بودم همیشه ته ریش میذاشت ، اینقدر دلم میخوادش ک با گفتنش یه حالی میشم زود گریه ام میگیره از بس ک کمبود مهر و محبت دارم.

کنارش ک وای می ایستادم خیلی کیف میکردم ، بخدا قسم اخه نمیدونم چجوری براتون بگم، دلم میخواد هر جا ک بره منو با خودش ببره، اون نیمه ی گمشده ی منه، دل و جونمه، پهلوش ک وای می استادم و گرمی بدنش به من میخورد از خود بی خود میشم و زود هوسی میشدم، دست خودم نبود دیگه

اون همیشه تی شرت سفید زیر پیراهنش میپوشید ک از بالای دکمه هاش مشخص بود و به همین دلیل هم منم بیشتر و بیشتر جذب اون میشدم. خیلی آدم خوبی و خوش برخوردری بوده من عاشقشم.

تو رویاهام و شبانه روزی های زندگیم در هر وقت فقط و فقط تصور سازی معاشقه و همبستری من و رضا بوده ، شبا نمیتونستم بخوابم و تاالآنم اینجوری ام خیلی مشتاق بغل رضا هستم دلم میخواد یه شبی پهلوم باشه و سرم رو روی سینه اش بزارم و با شنیدن صدای تپش قلبش آروم بشم و آرامش کل وجودمو فرا بگیره ، دوس دارم پیراهنشو دربیاره و فقط زیرپوش سفید رنگ تنش باشه و از پشت لباس سینشو بو کنم و محکم بغلش کنم و گردنشو بخورم و خودمو زیر اون حس کنم.

داشتم دیوونه میشدم، همیشه فکر و ذهنم شده بود رضا بیشتر وقتام منزوی و گوشه گیرم، آهنگ غمگین گوش میدم ، افسردگی سنگینی گرفتم …

تا اینکه بلاخره بهش گفتم ک من چی هستم و حسم چجوریه اونم کاملا واکنش طبیعی نشون داد یه شبی ک خونمون خالی بود بهش پیام دادم ک بیاد پیشم اخه خونشون چهار کوچه بالاتر از خونمون بوده با دوچرخه اومد و منم دم در خونمون منتظرش بودم یه راست رفتیم اتاقم رو تخت خواب نشسته بودیم اول دوتا دستاشو محکم گرفتم و رو هر دوشون رو ماچ ماچ کردم یه لحظه رضا شوکه شد گفت؛ سینا حالت خوبه؟ تا اینو گفت زود رفتم تو بغلش و شروع به گریه کردم، بهش گفتم من بهت نیاز دادم ولم نکن، دلم داشت از جاش درمیومد، دم در گوشش گفتم رضا تو فقط محکم منو به خودت فشار بده بزار این همه خستگی از تنم در بره اونم همین کارو و کرد و منم ناله هام داشت بلند میشد ک زود خودشو عقب کشوند؛ گفت دیونه میخوای سروصدا راه بندازی ک مردم جمع بشن و رسوامون کنی ؟

گفتم نه عزیزم فقط میشه یه خواهش ازت کنم؟ گفت؛ چیه گفتم میخوام سرمو رو سینت بزارم شاید خوابم برد و خودتم کنارم دراز بکش اونم قبول کرد فقط گفتم اگه ممکنه پیراهنتو در بیار و بزار فقط تی شرت زیرپوش تنت بمونه گفت دوس داری خودت دربیاری؟ با تموم میل در اوردم و اول بوسش کردم و بعد سرم رو گذاشتم رو سینش و یه آه از ته دل کشیدم بهترین و لذت بخش ترین لحظه ی تکرار نشدنی زندگی م بوده اینقدر پیشش احساس آرامش میکردم ک حتی به سکس هم فکر نمیکردم باور کنین، اون شب از بس که خوشحال بودم نمیدونم چجوری خوابیدم ولی صبح روز بعد ک روز جمعه هم بود ساعت ۱۰ باسروصدای خونوادم و برادرام از خواب پا شدم رومو سمت پشت کردم دیدم رضا رفته اینقدر گریه کردم ک بالشت زیر سرم خیس شد .

رفتم بهش پیام بدم ک بگم کی رفتی و اینا از شانس کیری من گوشیم خاموش شده بود هر کاری کردم روشن نمیشد گفتم بزار شنبه از نزدیک ببینمش بهتره خلاصه روز بعدش رفتم مدرسه و هر چی نگاه کردم ندیدمش تا اینکه زنگ استراحت اول از یکی از همکلاسیام شنیدم به بچه ها میگفت رضا پدرش یک نفر رو بدون قصد با ماشین زده و اونو به قتل رسونده و دیشب سریع از این شهر بار کردن و رفتن باورم نمیشد؟؟؟؟ گوشیمو بردم تعمیرکار و درستش کردم هر چی بهش زنگ میزنم خاموشه اینقدر حالم بد شد ک دو بار میخواستم خودمو بکُشم و از این همه عذاب راحت بشم ولی ایمان قلبی م به خدا مانع از این کار میشد .

اگه رضا داره این داستانو میخونه بزار بدونه من منتظرش میمونم تا روزی ک یه خبری ازش بشنوم خیلی دوسش دارم و هنوزم ک هنوز دلم برای بغل کردنش تنگ شده و هیچ شخص دیگه ای هم نمیتونه جاشو برام پر کنه، تنها مونس دردمه ، ای کاش بدونه بعد رفتنش به چه روزایی افتادم ، حس میکنم تنها ترین انسان تو این دنیام ، یه حرفایی تو دلمه ک به جز خودش نمیتونم به هیچ شخص دیگه ای بگم،،،
خدایا کمکم کن خیلی حالم بده 😔😔

نوشته: نسیم


👍 8
👎 4
16301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

883169
2022-07-05 01:21:16 +0430 +0430

متاسفم بابت این اتفاق

0 ❤️

883230
2022-07-05 08:59:10 +0430 +0430

دلنوشته خیلی خوبی بود اگر واقعا میخوای فراموشش کنی یک بار دیگه باهاش ملاقاتی داشته باش مطمن باش از ته دل دیگه نمیخوای ببینیش.

1 ❤️

883315
2022-07-06 00:55:48 +0430 +0430

جالب بود .
اما بهتر بود مینوشتی
دلم برای آغوشت تنگ شده عزیزم

1 ❤️

883438
2022-07-06 11:34:30 +0430 +0430

عجب بابا عجب

1 ❤️

883955
2022-07-09 05:25:36 +0430 +0430

چی میشه که گمی پیاز داغشو، متر میکردی همه چی آرومه ولی یهو …

0 ❤️

888938
2022-08-07 19:39:08 +0430 +0430

هعی لعنت به این که ترنس باشیو نتونی عشقتو جار بزنی سخته تو ایران باشی و تو شهر قم و ترنس باشی و عاشق ای کاش منم عشقمو باز ببینمش وقتی نزدیک میشی انگار تمام غم دنیار میرع و فقط توییی و اون چه حس زیبایی

0 ❤️